به گزارش «سدید»؛ چرا فیلسوفان اینهمه درباره شعر و داستان جدل کردهاند؟ پاسخ را باید در این جست که فلسفه «ادبیات» را صرفاً «واژهآرایی» نمیپندارد؛ بلکه آن را ساحتی میشناسد از «هستی»، «معنا»، «شناخت»، «روش» و «ارزش». از زمانی که افلاطون شاعران را از آرمانشهر خود تبعید کرد تا امروز که هوشمصنوعی ادعای خلق شاهکارهای ادبی دارد، همواره «فلسفه» و «ادبیات» رابطه پیچیدهای تجربه کردهاند. دکتر موسی اکرمی، در این گفتار از این رابطه پر فراز و نشیب پرده برمیدارد. در نگاه او، ادبیات نه روایت صرف، که بازتابی از دغدغههای دیرپای فلسفه است. مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده از سخنرانی دکتر موسی اکرمی است که با عنوان «فلسفه ادبیات» در محل خانه اندیشمندان علوم انسانی ارائه شده است.
فلسفه ادبیات و حیطه وظایفش
فلسفه، به عنوان دانش بنیادی هر موضوعی را از پنج بعد هستیشناسی، معرفتشناسی، معناشناسی، روششناسی و ارزششناسی مورد تحلیل قرار میدهد که «فلسفه ادبیات» هم از این قاعده مستثنی نیست. فلسفه ادبیات در «هستیشناسی» به دنبال شناخت ادبیات و چیستی آن است. فلسفه ادبیات از بُعد «معرفتشناسی» میکوشد تا ببیند آیا ادبیات میتواند معرفت قابل اعتنایی به ما بدهد. فلسفه ادبیات از جنبه «معناشناسی» بر دلالتها و معنای پنهان و آشکار متن ادبی تمرکز دارد و میگوید ادبیات چگونه معنا میسازد و معنا را منتقل میکند. فلسفه ادبیات در بُعد «روششناسی» به فرآیندهای بررسی و تحلیل ادبیات میپردازد، یعنی چگونه باید به مطالعه ادبیات نزدیک شد تا برداشت درستی از آن داشت. فلسفه ادبیات از جنبه «ارزششناسی» به دو حوزه اخلاق و زیباییشناسی در ادبیات توجه دارد و به پرسشهایی درباره خوب و بد، زیبا و زشت و باید و نباید آثار ادبی پاسخ میدهد.
ادبیات در خدمت تربیت اخلاقی جامعه
هرچند کمتر فیلسوفی را میتوان یافت که این پنج جنبه را به طور کامل در فلسفه ادبیات بررسی کرده باشد اما این رویکرد در تاریخ فلسفه با افلاطون آغاز شد. افلاطون در آثاری مانند «جمهور» و «ضیافت» به نقش ادبیات و هنر پرداخته است اما با وجود این به مخالفت با هنر و ادبیات شهرت دارد. او هنر را تقلیدی از واقعیت میدانست؛ واقعیتی که خود تقلیدی از جهان ایدههاست. بنابراین هنر، به تعبیر او، تقلیدِ تقلید است و از حقیقت دور میشود. در این دیدگاه، مقام هنر و ادبیات از نظر فلسفی تنزل مییابد. از نظر او، هنر و ادبیات باید در خدمت تربیت اخلاقی جامعه باشد، نه صرفاً سرگرمی یا تقلید سطحی از جهان محسوس.
تراژدی؛ بالاترین قالب ادبی
ارسطو، شاگرد افلاطون، در کتاب «بوطیقا» دیدگاه فلسفی تازهای نسبت به ادبیات و هنر ارائه میدهد. برای او، تراژدی بالاترین شکل ادبیات است، زیرا معتقد است تراژدی میتواند از طریق همذاتپنداری مخاطب با قهرمانان، تغییر روحی و پالایش اخلاقی ایجاد کند. این دیدگاه، فلسفه ادبیات را به عنوان ابزاری برای تهذیب نفس میشناسد.
پس از ارسطو، در جهان اسلام، ابنسینا با تکیه بر ارسطو به مباحث فلسفه ادبیات پرداخت. اما در سدههای بعد، به جز خواجه نظامالملک طوسی که اندکی درباره شعر و خیال در ادبیات سخن گفته است، دیگر فیلسوفان مسلمان به فلسفه ادبیات توجه چندانی نشان ندادهاند.
جایگاه ادبیات در تولید معنا و معرفت
از دیدگاه معرفتشناسی، فلسفه ادبیات به دنبال این است که آیا ادبیات میتواند معرفت واقعی و شناخت به ما ارائه دهد؟ در این زمینه، بحثهای متعددی مطرح است که به جایگاه ادبیات در تولید معنا و شناخت انسان میپردازد. این دیدگاه بویژه در تحلیل متون پیچیده و معانی نهفته در آثار کلاسیک مانند شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی و آثار نظامی گنجوی اهمیت مییابند. دلالتشناسی در فلسفه ادبیات به تحلیل معنای واژگان، عبارات و نمادهای موجود در متنهای ادبی میپردازد و سعی میکند تا چگونگی انتقال معنا و لایههای مختلف آن را کشف کند. این رویکرد میتواند نشان دهد که چگونه ادبیات میتواند حامل چندین لایه معنا و مفاهیم عمیق باشد.
روششناسی در فلسفه ادبیات، بحثی تخصصی است که به چگونگی مطالعه، تفسیر و تحلیل متون ادبی میپردازد. این بخش از فلسفه ادبیات تلاش میکند تا ابزارهای مناسبی برای درک بهتر و تحلیل دقیقتر ارائه دهد.
معیارهای زیبا و زشت در ادبیات
در بُعد ارزششناسی، فلسفه ادبیات به دو حوزه «اخلاق» و «زیباییشناسی» توجه دارد. در حوزه اخلاق، ادبیات به عنوان منبعی برای بررسی مفاهیمی چون خیر و شر، درست و نادرست و تأثیر آنها بر رفتار و نگرش انسانها مطرح میشود. ادبیات میتواند نقش تربیتی داشته باشد و بر شکلگیری ارزشهای اخلاقی تأثیر بگذارد. از سوی دیگر، زیباییشناسی به مسائلی چون معیارهای زیبایی در ادبیات، تجربه زیبایی و تأثیر آن بر مخاطب میپردازد. در این حوزه، تمایز بین زیبا و زشت و بررسی نقش ادبیات و هنر در ارتقای حس زیباییشناسی انسانها اهمیت دارد.
ادبیات در نقش نقد قدرت
در بخش سیاست، فلسفه ادبیات میتواند نقش مهمی در تحلیل و نقد قدرت و مناسبات اجتماعی ایفا کند. مثلاً افلاطون که مخالف دموکراسی به معنای رأیگیری عمومی و مشارکت غیرنخبگان در قدرت بود، بر این باور است که هنرمندان و شاعران نباید در آرمانشهر فلسفی او جایگاهی داشته باشند، زیرا هنر میتواند سلیقه عمومی و احساسات را تحریک کند و نظم اجتماعی را به هم بریزد. این نگاه، میتواند نقدی به نقش سیاست در سانسور و کنترل ادبیات و هنر تلقی شود.
ادبیات، بخشی از فضای فرهنگی و سیاسی هر جامعه است؛ به این اعتبار میتواند ابزاری برای مخالفت، انتقاد یا تبلیغ ارزشهای خاص باشد. فلسفه ادبیات این نقش را بازتاب میدهد و میکوشد تا تعامل میان ادبیات و سیاست را تحلیل کند.
ادبیات چگونه جهان را نجات میدهد؟
صلح نیز از جمله موضوعات مهم فلسفه است که در فلسفه ادبیات میتواند نقشی بنیادین داشته باشد. ادبیات همواره زبان و بیان احساسات انسانی است و میتواند پیامآور صلح، همدلی و درک متقابل باشد. در جهان معاصر که خشونتهای فراوان وجود دارد، ادبیات میتواند به عنوان یک ابزار فرهنگی و فلسفی، پیامآور ارزشهای صلحآمیز و پل ارتباطی میان فرهنگها شود.
فلسفه ادبیات، با بررسی این نقش، نشان میدهد که چگونه ادبیات میتواند به تغییر نگرشها و گسترش فهم انسانی نسبت به صلح کمک کند و چگونه میتواند از طریق مطالعه متون ادبی، ارزشهای انسانی و اخلاقی صلح را بازشناسی و ترویج کند. بنابراین، فلسفه ادبیات، به عنوان شاخهای چندوجهی، از بررسی چیستی و وجود ادبیات تا نقشهای معرفتی، معنایی، روششناسی و ارزشی آن، در فهم بهتر این پدیده انسانی نقش مهمی ایفا میکند. این دانش به ما کمک میکند تا ادبیات را نه فقط به عنوان سرگرمی یا هنر، بلکه به عنوان یک زمینه معرفتی و اخلاقی و حتی سیاسی و فرهنگی بشناسیم و مورد توجه قرار دهیم.
روباتها میتوانند مولوی بعدی باشند؟
در عصر حاضر، یکی از موضوعات نوین که به فلسفه ادبیات افزوده شده، بررسی نقش هوش مصنوعی در تولید، تحلیل و حتی خلق ادبیات است. هوش مصنوعی، به عنوان تکنولوژی پیشرفته، این امکان را فراهم کرده تا متونی خلق شود که گاه به اندازه آثار انسانی قابلتأمل باشند. از سوی دیگر، هوش مصنوعی میتواند در فرآیند تحلیل متون و کشف لایههای معنایی به کمک انسان بیاید و ابزارهای جدیدی برای فهم عمیقتر ادبیات فراهم کند. این موضوع، بخشی از نگاه روششناسی در فلسفه ادبیات امروز است که با تکنولوژیهای نوین آمیخته شده است. این تواناییهای هوشمصنوعی، پرسشهای فلسفی بسیاری را پیش کشیده است؛ از چیستی خلاقیت و هنر گرفته تا نقش انسان در فرآیند خلق ادبی. آیا ادبیات تولیدشده توسط ماشینها میتواند دارای ارزش هنری و فلسفی باشد؟ آیا میتوان برای آن معنا و ارزشی مشابه با آثار انسانی قائل شد؟ آیا با وجود هوشمصنوعی باید مولوی و سعدی و حافظهای بعدی را انتظار داشت؟
/ انتهای پیام /
منبع: روزنامه ایران