تصویر حکومت علوی در عهدنامه مالک‌اشتر در گفت‌و‌گو با حمزه وطن فدا/ بخش دوم؛

الزامِ انسانی؛ درس‌هایی از نهج‌البلاغه برای مالیات‌گذاری

الزامِ انسانی؛ درس‌هایی از نهج‌البلاغه برای مالیات‌گذاری
اساساً چرا حکومت امیرالمؤمنین در دوره خودش مورد طعنه است؟ برای اینکه برخی می‌گویند به اندازه کافی سخت‌گیر نیست. در ادبیات حکمرانی سابق هم هست و الان هم برخی می‌گویند سخن شما شبیه این است که بگویید دولت باید یک‌بار زهرچشمی بگیرد تا همه حساب کار دستشان بیاید. بعد حالا با جامعه حرف می‌زنیم. خیر، این‌گونه نیست. ما یک جنم و توان از عهده کاری برآمدن، یک قصه اجبار و الزام و یک قصه رفق، مدارا و استفاده از خود مردم داریم. شما می‌گویید اول یک اقتداری نشان بده تا مردم بفهمند دولت توانایی دارد تا وقتی حرف می‌زنی، احساس کنند حرف حساب می‌زنی. همه دیکتاتورهای تاریخ همین مسیر را می‌رفته‌اند.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ اهمیت تصویر دولت در اذهان عمومی و چگونگی اعمال اقتدار توسط آن، همواره از دغدغه‌های اصلی نظریه‌پردازان و کارگزاران نظام‌های سیاسی بوده است. در بخش نخست این گفتگو، به تبیین ایده «دولت مدارا» بر مبنای عهدنامه مالک‌اشتر و عشق به مردم به‌عنوان پایه حکمرانی در دولت امیرالمؤمنین (ع) پرداخته شد. اکنون و در ادامه این مباحث، به چالش‌ها و ابعاد پیچیده‌تر این ایده می‌پردازیم. از یک سو، این پرسش مطرح می‌شود که تأکید بر محبت و مدارا، چگونه با ضرورت اعمال اقتدار مشروع توسط دولت مدرن و جلوگیری از وضعیت «بی‌دولتی» و سوءاستفاده قدرتمندان قابل‌جمع است؟ در این راستا، به نقد مفهوم «دولت رها» یا «دولت بی‌انضباط» به‌عنوان یک ایده استعماری که زمینه را برای نفوذ دولت‌های پنهان فراهم می‌کند، اشاره شده است. همچنین به تبیین ضرورت گفتگو با جامعه - به‌ویژه در مواجهه با التهابات اجتماعی و لزوم ساخت سرمایه اجتماعی از طریق اعتماد و نمایش توانمندی دولت در عمل - پرداخته می‌شود. این گفتگو تلاشی است برای یافتن نقطه تعادل میان مدارا و اقتدار و تفکیک میان نمایش قدرت «با مردم» و نه «بر مردم». برای بررسی دقیق‌تر این مسئله، ما در ادامه با حجت‌الاسلام‌والمسلمین حمزه وطن فدا - پژوهشگر حوزوی - به بحث و گفتگو پرداخته‌ایم. بخش دوم این گفتگو را در ادامه نظر خواهید گذراند.

 

دولت مدارا یا خطر بی‌دولتی؟ چالش‌های یک ایده

در بخش نخست این گفتگو، توضیح شما از تصویر دولت اسلامی در عهدنامه مالک‌اشتر کامل شد. در آن بخش تصریح شما این بود که بر خلاف تصور ما از دولت امیرالمؤمنین (ع) به‌مثابه «دولت اقتدار»، می‌توان دولت حضرت را «دولت مدارا» دانست؛ لذا عشق به مردم پایه حکمرانی در این دولت است. اکنون در ادامه گفتگو می‌خواهیم برخی از ابعاد بیشتر آن ایده را بشکافیم. مباحث شما در بخش پیشین به‌نوعی یک سویه خطرناک دارد و آن هم وضعیت بی دولتی است. به‌عبارت‌دیگر، ما اگر امروزه پذیرفته‌ایم که جمهوری اسلامی یک دولت مدرن است، دولت مدرن به‌مثابه حق انحصاری و مشروع اعمال قدرت تفسیر شده است. این دولت نمی‌تواند هیچ حوزه‌ای را رها کند؛ لذا هرچقدر هم که بگویید ماهیت دولت باید بر محبت باشد، نهایتاً دولت مدرن باید همه عرصه‌ها را با اقتدار قانونی خود پر کند، اگر این کار را نکند، وضعیت بی دولتی در هر حوزه‌ای منجر به سوءاستفاده افراد و گروه‌هایی می‌شود که از تمکن و استعداد بیشتری در آن حوزه برخوردار هستند؛ لذا می‌خواهیم حدود و ثغور این بحث را بیشتر روشن کنید.

ایده اول دولت استعماری در کشورهای مستعمره، دولت مقتدری بود که بتواند جریان غرب را با جبر حاکم کند.

وطن فدا: یک ایده استعماری در کشورهای مستعمره شکل گرفته است. ایده اول دولت استعماری در کشورهای مستعمره، دولت مقتدری بود که بتواند جریان غرب را با جبر حاکم کند. برای مثال، اوج آن برخورد رضاشاه با قصه حجاب است. از یک جایی، دیگر خود جریان استعمار به این نتیجه رسیده که این رویکرد دیگر جوابگو نیست؛ لذا به این سمت رفته که از دولت مقتدر به وضعیت دیگری منتقل شود. آن وضعیت جدید دولت‌های به‌اصطلاح شبه دموکراسی، ولی با روال یک دولت مستقر، بیکار و بی‌مصرف در ضمن یک دولت پنهان استعمارگر است. به‌عبارت‌دیگر، رویه ظاهری دولت، پوک و بی‌مصرف است؛ اما در دل آن یک دولت پنهان توسط الیگارش‌ها شکل می‌گیرد که قدرت را آن‌ها در دست دارند؛ لذا شما دائماً در فضای جهان سوم، این جمله را بسیار می‌شنوید: «دولت نباید در هیچ چیز دخالت کند»؛ یک دولت به تعبیر خودشان «حداقلی» باشد ولی درعین‌حال، مدار در جامعه طوری باشد که استعمارگر بتواند کاملاً بهره ببرد.

در این فضا، آن چیزی که پدید می‌آید، «دولت رها» یعنی «دولت بی‌انضباط» است. فقط صورتی از دولت است. چون دولت است، صورتی از انضباط را با خودش دارد؛ بروکراسی دارد، امضا می‌گیرند، امضا می‌دهند، روال اداری دارند و... سپس شما تصور می‌کنید با یک دولت بسیار پیچیده و دیوانی روبرو هستید که برای انجام یک کار بسیار ساده، شما مدت‌ها دوندگی می‌کنید تا یک امضا بگیرید؛ لذا تصور می‌کنید با چه دولت پیچیده و بزرگی روبرو هستید، درحالی‌که آن نقاط مهمی که دولت باید حضور داشته باشد و انضباط بسازد، خبری از آن نیست. دولت همه جا هست، اما در قضیه امنیت و مرزها سست است؛ در مسئله فضای مجازی و امنیت اطلاعات، خبری از آن نیست؛ لذا ایده «دولت رها»، ایده کاملاً استعماری است؛ برای اینکه اتفاقاً یک شبه‌دولتی مشغول باشد و فضای دیگری بتواند به اسم بازار آزاد و... استعمارگر بتواند کار خودش را پیش ببرد.

چیزی که حضرت می‌گوید، این‌گونه نیست که دولت، بسیار دولت کاملی است؛ دولت، بسیار دولت مستقر، محکم و منضبطی و مستقری است. اما استقرار آن یک استقرار خاصی است. ما تا می‌گوییم دولت دینی «دولت مدارا» است، یک حس رهاشدگی انگار به وجود می‌آید. درحالی‌که این‌گونه نیست. شما به تمثیل خانواده توجه کنید. تصور کنید یک پدر بداخلاق خشنی که کلاً با کتک می‌خواهد بچه‌هایش را تربیت و منضبط کند و عادات خوب را در آن‌ها درست کند. در مقابل، یک پدری که فرزند را رها کرده و بچه در کوچه دارد بزرگ می‌شود. مدل سوم یک پدر است که واقعاً در خانه مقتدر است. واقعاً محکم است ولی استحکامش مبتنی بر رفق است. همه چیز دست پدر است، اما همه آن چیزهایی که دستش است را با رفق اداره می‌کند. پدر در خانواده امکان تحکم را دارد، ولی حالت رفق او چنین است که این امکانات مال روز بسیار خاص و مبادا است؛ من با اینها امور را اداره نمی‌کنم. من یک نیروی انتظامی مستقر و محکم دارم. من یک دستگاه امنیتی - اطلاعاتی محکم دارم و دولت من دولت مستحکم و مستقری است. ولی چون منطق خاصی دارم، بنای من این نیست که پیشبرد امور در حیات اجتماعی را با این ابزارها پیش ببرم. حالا شما ممکن است در عرصه اجرا اشکال کنید، اما بحث من الان در حیطه نظر است. در مواجهه با خواص و افراد ویژه خوار حکومت باید با قدرت وارد شود، اما در بدنه عمومی چه‌کار می‌کنم؟

دولت همه جا هست، اما در قضیه امنیت و مرزها سست است؛ در مسئله فضای مجازی و امنیت اطلاعات، خبری از آن نیست؛ لذا ایده «دولت رها»، ایده کاملاً استعماری است

من اینجا مایل به این هستم که باید با مردم حرف بزنیم. جامعه اکنون ملتهب شده، اغتشاش شده و اولین قدم، گفتگو با این جامعه است. نهایتاً نباید گذاشت که اغتشاش روند زندگی عموم جامعه را مختل کند. اما اولین ورود، قدرت سخت نیست. این جمله شهید سلیمانی را ما خیلی استفاده و مصرف بی‌جا می‌کنیم؛ ایشان وقتی در خصوص افراد کم‌حجاب می‌گوید «دختر من است»، این جمله بسیار بار معنایی سنگینی دارد. حضرت امیرالمؤمنین (س)، وقتی زینب (دیگر دختر حضرت) رفته گردن‌بندی از بیت‌المال، با اجازه مسئول بیت‌المال گرفته آورده، با او تلخی می‌کند؛ ولی «دختر من است»؛ حرمت نگه می‌دارد. در جنگ جمل، همسر پیغمبر آمده جامعه را به‌هم‌ریخته، حضرت علی (َع) تمام تلاشش را کرده که کار به جنگ نرسد. بعد از جنگ هم تمام احترامات فائقه را نسبت به او رعایت کرده است. چراکه بالاخره ایشان همسر رسول‌الله (ص) است. در این جا توده مهم است. ما به این نیروی مجاهد خلق که بمب‌گذار است، نمی‌گوییم «دختر من»! ولی به توده جامعه که گاه دچار خطایی هم شده، می‌گوییم «دختر من» است. این سخن یعنی دیگر با او اقتدار به خرج نمی‌دهیم؟ لازم باشد تلخی هم می‌کنیم؛ ولی بنای اول بر رفق است؛ بنای اول بر فهم است؛ بنای اول بر این است که او متوجه شود و در مدار بیاید. میان اقتدار محبت‌آمیز دولت دینی با دولت رها و دولت مقتدر «هابزی» مرز باریکی وجود دارد.

در این بین یک جریان‌هایی هم سوءاستفاده می‌کنند. مثلاً می‌گویند جامعه خوب و خودتنظیم گر است. بله جامعه خوب است، اما وظیفه رشد و تعالی آن بر عهده حکومت است. در طرف مقابل هم معتقدند باید جلوی هر خطایی را به شدیدترین شکل ممکن گرفت. اما در این بین، یک حالت تعادلی وجود دارد. مدارا دقیقاً یعنی همین. حکومت دینی تسلیم خواست مردم نمی‌شود. اما مدارا می‌کند تا بتواند مردم را متوجه کند. طبیعتاً در این میان، دولت دینی بدون خط‌قرمز هم نیست. از یک حدی که بگذرد، اقتدار نشان می‌دهد، اما اقتدار و الزام او الزام پدرانه است. تشبیه حکومت به پدر که در ادبیات دینی ما فراوان است، لطایف زیادی دارد. در این نگاه، توده، عیال حاکم است. حاکم مانند پدر برخورد می‌کند؛ مقتدر، ولی مقتدر با مدارا و رفق است.

 

از گفتاردرمانی تا قانون‌گذاری مقتدرانه

تصور کنید در مراحل پایین‌تر، فردی در دولت و حاکمیت مسئولیت دارد. امکان‌ها و ابزارهای تحت اختیار او چیست؟ او رئیس یک مجموعه دیوانی است و همه ابزارهای تحت اختیار او از سنخ الزام است. یا باید لایحه‌ای را به مجلس فرستاده و قانون کند یا آنکه دیگر ابزارهای قانونی خود را فعال کند. تصور کنید الان دولت نمی‌خواهد سرمایه‌های مردم به سمت بازار سکه و طلا برود. بله، طبیعتاً رسانه‌ها باید فرهنگ‌سازی کنند. اما رئیس یک دستگاه اداری نهایتاً می‌تواند برای این معاملات، مالیات بالایی تعیین کند. اصطلاحاً با «گفتاردرمانی» مسئله حل نمی‌شود. پاسخ شما به این اشکال چیست؟

حکومت دینی تسلیم خواست مردم نمی‌شود. اما مدارا می‌کند تا بتواند مردم را متوجه کند. طبیعتاً در این میان، دولت دینی بدون خط‌قرمز هم نیست

وطن فدا: ما باید نقطه نزاع را مشخص کنیم. آیا نزاع بر سر الزام است؟ یعنی برای مثال دولت مدارا، دولت الزام نیست؟ دولت تکلم و گفتگو است؟ به تعبیر شما، آیا با گفتاردرمانی می‌خواهد امور را مدیریت کند؟ خیر. در دولت مدارا هم الزام وجود دارد. حضرت امیر (ع) در ادامه همان مباحث نهج‌البلاغه که پیش‌تر بحث کردیم، می‌فرمایند که سپاه، قوام و امنیت شماست. قوام لشکر نظامی چیست؟ به خراج، مالیات و به پولی است که مردم می‌دهند. پس من الزام به مالیات می‌کنم. همه باید مالیات بدهند. ولی حضرت می‌گوید: «فَإِنْ شَکَوْا ثِقَلاً أَوْ عِلَّةً، أَوِ انْقِطَاعَ شِرْب أَوْ بَالَّة، أَوْ إِحَالَةَ أَرْض اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ، أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ، خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ؛ وَلاَ يَثْقُلَنَّ عَلَيْکَ شَيْءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ، فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْکَ فِي عِمَارَةِ بِلاَدِکَ وَتَزْيِينِ وِلاَيَتِکَ، مَعَ اسْتِجْلاَبِکَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ، وَتَبَجُّحِکَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ» یعنی «هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا بریدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين چون در آب فرو رفتن آن يا بى آبى، شكايت نزد تو آوردند، از هزينه و رنجشان بكاه؛ آن قدر كه اميد مى دارى كارشان را سامان بدهد. و كاستن از خراج بر تو گران نيايد؛ زیرا اندوخته اى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد كه ستايش آنها را به خود جلب كرده اى و سبب شادمانى دل تو می گردد كه عدالت را در ميانشان گسترده اى و به افزودن ارزاقشان و به آنچه در نزد ايشان اندوخته اى.» اینجا تفاوت ها آشکار می شود. حضرت مالیات را می گیرد، اما نه به هر قیمتی. همین رویکرد باعث ایجادی محبت می شود. حضرت به این محبت خیلی نظر دارند. چراکه مکرر می فرمایند «تو محتاج به مردم می شوی.»

حضرت این توصیه‌ها را به مالک می‌کنند. مالک یک سردار سپاه است. حضرت علی (ع) این انتظار را از یک سردار سپاه دارند. ممکن است کسی بگوید بله! این رابطه قبلی میان مردم و حکومت متعلق به رابطه میان رسول خدا و با مردم یا خود حضرت علی (ع) با مردم است. اما این‌گونه نیست. حضرت این انتظارات را از یک فرمانده نظامی دارد که برای استانداری یک شهر می‌فرستند. حالا پرسش آن است که چرا ما چنین انتظاراتی را نمی‌توانیم از یک مسئول دولتی داشته باشیم؟ ما از لایحه گفتگو خیلی راحت رد می‌شویم. امری را قانون می‌کنید و بعد می‌بینید که به‌راحتی عمل نمی‌شود. مسئله اسلام این نیست. امروز اصل الزام است. ولی در کنار آن مقداری نیز محبت باید افزود. بلکه محبت و گفتگو اصل است. شما تصور می‌کنید الزام کار را پیش می‌برد؛ اما اولین چیزی که الزام درست می‌کند، کینه است.

 

سرمایه اجتماعی و اقتدار پدرانه دولت

سخن شما در ادبیات جدید هم مشابهاتی دارد. بله، سرمایه اجتماعی برای یک حاکمیت مهم است. شما اگر سرمایه اجتماعی پایینی داشته باشید، قانون نافذی نیز نمی‌توانید تصویب کنید. اما پرسش آنجاست که سرمایه اجتماعی چگونه به وجود می‌آید؟ بله این امر عوامل متعددی دارد؛ گفتگو، محبت، توجه به خواسته‌های مردم مهم است؛ اما تصور جامعه از دولت نیز مهم است. مردم باید به دولت اعتماد کنند و بدانند که اصطلاحاً دولت توان و جنم انجام یک کار را دارد. در غیر این صورت، اگر مردم تصور کنند که این دولت فقط می‌تواند حرف بزند و توان و قاطعیت انجام یک کار را ندارد، به او نمی‌توانند تکیه کنند. چنین اشکالی را می‌شود به طرح شما ایراد کرد.

میان اقتدار محبت‌آمیز دولت دینی با دولت رها و دولت مقتدر «هابزی» مرز باریکی وجود دارد.

وطن فدا: اساساً چرا حکومت امیرالمؤمنین در دوره خودش مورد طعنه است؟ برای اینکه برخی می‌گویند به اندازه کافی سخت‌گیر نیست. در ادبیات حکمرانی سابق هم هست و الان هم برخی می‌گویند سخن شما شبیه این است که بگویید دولت باید یک‌بار زهرچشمی بگیرد تا همه حساب کار دستشان بیاید. بعد حالا با جامعه حرف می‌زنیم. خیر، این‌گونه نیست. ما یک جنم و توان از عهده کاری برآمدن، یک قصه اجبار و الزام و یک قصه رفق، مدارا و استفاده از خود مردم داریم. شما می‌گویید اول یک اقتداری نشان بده تا مردم بفهمند دولت توانایی دارد تا وقتی حرف می‌زنی، احساس کنند حرف حساب می‌زنی. همه دیکتاتورهای تاریخ همین مسیر را می‌رفته‌اند. در ابتدای حکومت عده‌ای را سر می‌بریدند تا بقیه حساب کار دستشان بیاید. اما گاهی می‌گویید نشان‌دادن اقتدار من با مردم است. من در دفاع مقدس می‌خواهم نشان دهم که ما توان پیروزی بر صدام را داریم. چگونه این را نشان دهم؟ امام خمینی (ره) می‌گوید من مضطر به مردم هستم. من می‌خواهم ایران را بسازم. من می‌خواهم از ایران دفاع کنم. من مضطر به مردم هستم و چاره‌ای ندارم. من می‌خواهم سپاه را درست کنم؛ پس مضطر به مالیات مردم هستم. اما یک وقت می‌گویی: «مالیات می‌گیرم و پوستتان را هم می‌کنم.» خب اگر اینجا پوست کندی و به زور مالیات گرفتی، در قدم‌های بعدی دیگر مردم به تو حس خوبی ندارند و در کار تو کوتاهی می‌کنند. شما همان موقع که می‌خواهی مالیات بگیری، الزام است؛ ولی الزام را انسانی لحاظ کن؛ الزام را انسانی اجرا کن؛ الزامت را برادرانه محقق کن. یعنی نمی‌گیرم؟ چرا می‌گیرم ولی با تخفیف می‌گیرم و اگر نداشتی نمی‌گیرم یا با تأخیر می‌گیرم. بله، حکومت بی‌عرضه نیست و اگر بخواهد بدون دلیل ندهد از خود اقتدار نشان می‌دهد. مردم از حکومت، اجبار را می‌فهمند؛ حکومت اجبار می‌کند. ولی شما در اجبار خود، می‌خواهید جیب خود را پر کنید یا مراقب مردم هم هستید؟ مردم این را هم متوجه می‌شوند. تنذیر خانواده این است. شما پدری هستی که بچه‌ها از سر و گردنتان بالا می‌روند یا حرف گوش می‌دهند؟ در آن لایه که حرف گوش می‌دهند، خشونت این‌ها را مجبور می‌کند یا الزام با رفق؟

حالا سؤال سخت این است که چگونه سختی ماجرا باعث شده اصلاً تأمل را کم کنیم و به یک طرف غش کنیم یا اصلاً رها کنیم؟ دهه هفتاد این انگاره تثبیت شد که اگر کسی کار اقتصادی می‌کند، بالاخره با فساد همراه است. مقداری فساد طبیعی جلوه داده شد. مثال‌ها و موارد زیاد است که مثلاً به تاجرمان نمی‌توانیم بگوییم فساد نکن؛ ما به سرمایه‌گذار نمی‌توانیم بگوییم فساد نکن. نه! دیگر فساد را بپذیرید! خب این یک طرف ماجراست. یک طرف هم این است که شما یک پوستی از سرمایه‌گذار بکن! مانند دزد با او برخورد بکن که اصلاً به هیچ‌چیز نرسد. ممکن است بگویید این مباحث در مقام لفظ فقط زیباست. بله! پیچیدگی‌اش بسیار است. یک عقل عملی می‌خواهد که در صحنه بتواند تصمیم‌گیری کند.

 

/ انتهای پیام /