گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ مسألهی حکومت در میان حکما و اندیشمندان و ملتها در ادوار مختلف صورتهای مختلفی داشته و از این روی دارای ابهام است، لذا ناگزیرم برای فراهم شدن زمینه جهت ورود به اصل مطلب، بحث را با مقدمهای مختصر شروع کنم و به چند فراز از نهج البلاغه در باب حکومت دینی و حاکمان در حکومت دینی اشاره نمایم.
مقدمهی نخست در باب مفهوم دولت دینی است. حکومت دینی یا دولت دینی طنین بدی دارد؛ هم در مباحث آکادمیک در دنیا و هم در تاریخ غرب. بخشی از این سوء طنین ناشی از تبلیغات متراکمی است که در غرب بعد از زوال کلیسا توسط حاکمیت لائیسیته علیه اصل دین و دینداری شده است و بخشی هم ناشی از عملکرد سوء دوران اقتدار کلیسا بوده است.
امروز دولت دینی، با این تعبیری که در نهج البلاغه مطرح است، در دنیا اصلا شناخته شده نیست. وقتی از دولت دینی نام برده میشود، معمولا یا نسخهبرداری از مضامین فلسفهی سیاسی یونان باستان است و یا نوعی تعلیم نظام کلیسایی؛ شق ثالثی برای آن قائل نیستند. دولت دینی را یا به نظریهی دولت اخلاقی ارسطو ارجاع میدهند و میگویند چیزی است که در پرتو نظریهی فضیلت و عدالت ارسطویی تحت عنوان دولت اخلاقی معنا میدهد و یا میگویند نسخهای است از دولت اتوپیایی افلاطون با یک مقدار لعاب دینی که در عالم مسیحی آگوستینوس این کار را کرد و در اسلام هم فارابی و پس از فارابی اگر اینها نیست قاعدتا آن چیزی است که از آن تعبیر میشد به سلطنت مقدس که تلفیقی بود از رواقیگری و تعالیم آبای کلیسا در اروپا که از آن به دولت آسمانی تعبیر شده است. خارج از این حوزه و قلمرو دیگر چیزی به نام دولت دینی وجود ندارد؛ آنها میگویند که ما علی الاصول دو سنخ دولت بیشتر نمیشناسیم؛ دولت یا عرفی و سکولار است که از اولین نظریهپردازانش ماکیاولی است و بعد تبدیل شده به انواعی از دولتهای قراردادی و یا از دولی است که همه به عنوان دولت استبدادی قابل تعریف هستند. غلط مشهوری که در اذهان وجود دارد این است که دوران حکومت دینی شامل یک دورهای است که از آن یاد شده است به دورهی میانی در غرب، که مسألهی سیاست در دست کلیسا بوده و آبای کلیسا معتقد بودهاند که حکومت از آن کلیسا است. قرآن کریم از همان ابتدا، به صراحت در برابر تفکر مسیحی قرون وسطایی موضع گرفته است. در چند آیه بهطور آشکار علیه احبار و رهبان و روحانیت و نهاد دینی کلیسا و مسیحیت تعرض بسیار شدید اللحنی دارد، و آنها را متهم میکند که اینها اکلسحت یعنی رشوهخواری و رباخواری میکردند و این مسأله یکی از علل زوال دین و دینداری مسیحیت در جزیرة العرب بود. قرآن کریم اشاره میکند که نهاد دینی و روحانیت دینی امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند، نسبت به ارزشها و ضد ارزشهای جامعه سکوت کردند، محافظهکاری کردند، ملاحظهی منافع خودشان را کردند، نه ملاحظهی حقایق و مصالح را.
امروز دولت دینی، با این تعبیری که در نهج البلاغه مطرح است، در دنیا اصلا شناخته شده نیست.
«لو لا ینهاهم الرّبّانیّون و الأحبار عن قولهم الإتم و أکلهم السّحت لبئس ما کانوا یصنعون»(مائده، ۶۳)
قرآن در این آیهی کریمه به همین مطالب اشاره میکند. سید الشهداء علیه السّلام یکی از خطبههایشان را با همین آیه شروع میکنند و میگویند این بلایی که بر سر مسیحیت و ادیان دیگر آمد به دلیل کوتاه آمدن و خیانت نهاد دینی و روحانیت شان بود؛ مبادا این بلا بر سر جهان اسلام بیاید. به اصحاب و بزرگان جامعه خطاب میکنند که چرا شما دارید مرتکب همان عمل میشوید و در برابر ارزش و ضد ارزش سکوت میکنید.
ملازمه نقدپذیری و تقدس حکومت دینیاما در رابطه با حکومت دینی یک سؤال اصلی در آثار مشهور کلاسیک علوم سیاسی رایج است که عبارت است از اینکه حکومت دینی، حکومتی مقدس است و مقدس بودن با اصلاحپذیر بودن حکومت منافات دارد، با نقد پذیری و نظارتپذیری حکومت منافات دارد، در حکومت دینی، چون حاکمان مشروعیت را از آسمان میگیرند (البته این چیزها در عالم غیر اسلامی مطرح بود)، بنابراین هیچگاه طرح سؤالی را علیه آنان و افعال آنها نمیشود کرد. به فرازی از نهج البلاغه اشاره میکنیم تا ببینیم که چطور اسلام و تشیع در برابر این نگرهی غلط برخورد نموده است.
امیر المؤمنین در نهج البلاغه به ما میآموزند که تقدس حکومت دینی با انتقاد پذیری حاکمان در حکومت دینی هیچ منافاتی ندارد، بلکه ملازم باهم نیز هست (ر. ک. دشتی، ۱۳۷۶، ک. ۱۱۸ ص. ۶۲). ایشان به ما میآموزند که خط قرمز، هم برای مردم و هم برای حاکمان احکام الهی است و به ما میآموزند که تقدس حکومت دینی مشروط به دینی ماندن و دینی بودن حکومت است و دینی بودن حکومت مشروط به رعایت دکترین ضوابط دینی است. حکومت دینی حکومتی است که، اولا، معارف دینی را در جامعه به درستی نشر دهد، ثانیا، ارزشهای دینی را در جامعه حاکم کند و گسترش دهد و، ثالثا احکام الهی و شریعت اسلامی را در جامعه اعمال کند؛ یعنی عدالت را با تعریف دینی اجرا کند. اینها سه رکن و سه شرط دینی بودن حکومت است حکومت به همان میزانی که تابع این سه رکن است، دینی است و به همان میزان مقدس است. بنابراین مقدس ماندن و دینی ماندن حکومت اقتضا میکند که هم حاکمان و هم مردم مراقب باشند که حکومت از این حیطه خارج نشود، یعنی به معارف الهی، احکام الهی و ارزشهای الهی ملتزم باشد.
امیر المؤمنین در نهج البلاغه به ما میآموزند که تقدس حکومت دینی با انتقاد پذیری حاکمان در حکومت دینی هیچ منافاتی ندارد، بلکه ملازم باهم نیز هست
امیر المؤمنین در نهج البلاغه به ما میآموزند که حکومت و قدرت امانت است، طعمه نیست (دشتی، ۱۳۷۶، نامه ۵، ص. ۱۴۵)؛ یک امانت شرعی مقدس است و باعث مسؤولیت میشود؛ هم در دنیا و هم در آخرت، و به ما آموختند که حاکمان دینی خادمان مردم هستند نه مخدوم مردم.
حکومت دینی از منظر نصامام صادق علیه السّلام نقل میکنند که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله مردم را به وسیلهی اذان به مسجد فرا خوانده به منبر رفتند و برای مردم سخنرانی فرمودند، که آخرین سخنرانی ایشان بوده است و عین متن آن چنین است:
فنادی صلّی اللّه علیه و اله الصّلاة جامعة و أمر المهاجرین و الأنصار بالسّلاح و اجتمع النّاس فصعد النّبییّ صلّی اللّه علیه و اله المنبر فنعی إلیهم نفسه ثمّ قال أذکّر اللّه الوالی من بعدی علی أمّتی ألاّ یرحم علی جماعة المسلمین فأجلّ کبیرهم و رحم ضعیفهم و وقّر عالمهم و لم یضرّ بهم فیذلّهم و لم یفقرهم فیکفرهم و لم یغلق بابه دونهم فیأکل قویّهم ضعیفهم و لم یخبزهم فی بعوثهم فیقطع نسل أمّتی ثمّ قال قد بلّغت و نصحت فاشهدوا و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام هذا آخر کلام تکلّم به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی منبره (کلینی ۱، ۱۳۶۵، ۴۰۶).
برای این که توضیح لازم در هر بندی از این منشور داده شود، جمله به جمله را مورد توجه قرار میدهیم:
«اذکر الله الوالی من بعدی علی امتی...» حاکمان پس از خودم را به یاد خدا میآورم، به آنها توصیه میکنم که با مردم و تودهها با رحمت رفتار کنند، به بزرگترهایشان احترام کنند و به کوچکترها و ضعیفتر براساس رحمت و مودت رفتار کنند و مردم را فقیر نکنند تا کافر نشوند.
«و لم یغلق بابه دونهم» در حکومت خود را بر روی تودههای مردم نبندد، «فیأکل قویهم ضعیفهم» تا رابطهی مردم با حاکمان دینی قطع شود و قویها ضعیفها را ببلعند. پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سخن خود را با این جمله به پایان بردند که: «قد بّلغت و نصحت فاشهدوا»؛ من حکم خدا را ابلاغ کردم و نصیحت و خیرخواهی لازم را نمودم؛ شما مؤمنین شهادت و گواهی دهید که من پیام خدا را به شما رساندم.
اینک این حکومت دینی را با حکومت دینی کلیسا و حکومت دینی که در متون کلاسیک مطرح است مقایسه کنید. در این حکومت دینی همواره از حقوق مردم و از حرمت ایشان بحث میشود و از وظایف سخت حاکمان. حضرت امیر علیه السّلام هم در دوران حکومتش که چهار سال و اندی بود، یعنی تقریبا به اندازهی یک دورهی ریاست جمهوری فعلی وقتی که مردم با ایشان بیعت کردند فرمودند: من افق آینده را تاریک میبینم، من روی بیعتهای شما خیلی حساب نمیکنم:
دعونی و التمسوا غیری فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و إنّ الآفاق قد أغامت و الحجّة قد تنکّرت؛ و اعلموا أنّی إن أجبتکم رکبت بکم ما أعلم و لم أصغ إلی قول القائل و عتب العاتب و إن ترکتمونی فأنا کأحدکم و لعلّی أسمعکم و أطوعکم لمن ولّیتموه أمرکم و أنا لکم وزیرا خیر لکم منّی أمیرا (دشتی، ۱۳۷۶، ک. ۹۲، ص. ۱۳۶).
مقدس بودن حکومت یا حاکمان یا افرادی در جامعه و حکومت دینی، آنطور که از منظر نهج البلاغه نگاه میکنیم، اصلا به معنی مسؤولیتزدایی، مصونیت حاکمان و افراد و فوق نظارت بودن آنها نیست.
«ان الافاق قد اغامت» آفاق تاریک و تیره شده است، من آینده را روشن نمیبینم و باور نمیکنم که شما پای بیعتتان بایستید و واقعا رهبریام را پذیرفته باشید و زمانی که من چیزی میگویم و خلاف مذاقتان است، بپذیرید. ما به سمت حادثهای میرویم که انواع چهرهها و رنگها را خواهد داشت. حضرت فرمودند: که آن قدر اوضاع پیچیده خواهد شد که من میبینم که ثبات عقل نخواهید داشت، نمیتوانید تشخیص دهید که درست بروید. در این درگیریهایی که پیش خواهد آمد دلهایتان هم خواهد لرزید، تردید میکنید که آیا اصلا راه علی درست است. این مطالب را حضرت همان اول گفتند. حضرت گفتند که من اینها را گفتم، اما جمعیت چنان بر گرد من حلقه زد که یال کفتار دور گردنش حلقه میزند. انبوه جمعیت دور من حلقه زد به گونهای که کفشهایم از پاهایم درآمد. بند کفشهایم پاره شد، عبایم افتاد و حسن و حسین در میان جمعیت داشتند له میشدند (دشتی، ۱۳۷۶، خ. ۳، ص. ۶، شقشقیه) پیرمردی که پایش میلنگید آمد با من بیعت کند؛ دختر خانه دامنکشان آمد؛ مردان شمشیر به دست آمدند با من بیعت کنند. همهی ایشان بیعت کردند، اما عدهای پیمان شکستند، عدهای از دین بیرون رفتند، عدهای ستم کردند و.
نفی اصالت قدرتحضرت امیر اول خودشان فرموده بودند که من به حکومت دینی از دو وجه نگاه میکنم؛ وجه الهی و وجه مادی. یک وجه، خود قدرت است، که هیچ اصالتی ندارد. حضرت امیر علیه السّلام اصالت قدرت را در جایی با عطسهی بز (دشتی، ۱۳۷۶، خ. ۳، ص. ۷)، و در جایی دیگر با یک کفش پروصله مقایسه میکنند، و یک جا میفرمایند که مثل استخوان، بیگوشت خوک در دست یک آدم جذامی است (دشتی، ۱۳۷۶، ک. ۲۳۶، ص. ۲۰۸). ایشان میگوید حکومت برای حکومت ارزشی ندارد، اما قدرت و حکومت برای اجرای فرمان خدا برای اجرای عدالت، برای احقاق حق و ابطال باطل ارزش دارد. ایشان بهطور شفاف حکم الهی را گفت و فرمود من براساس کتاب و سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله عمل میکنم و دشمنیها از همین جا شروع شد. در سخنرانی دیگر (دشتی، ۱۳۷۶، ک. ۱۵، ص. ۹) فرمود هرچه زمین و اموال بوده از سوی دولت قبل بذل و بخشش شده به قوم و خویشانشان، همهی اینها مال الله بوده است، و اینها را من از حلقومتان بیرون میکشم.
این نکته از نظر امام علیه السّلام دور نبوده است که مرور زمان حق را ناحق نمیکند، حتی اگر آنها را کابین و مهر زنان کرده باشند، کنیز خریده باشند، زمین خریده باشند، سرمایهگذاری کرده باشند؛ هر کاری که کرده باشند، من همه را به بیت المال بر میگردانم. این یعنی اصالت حقوق مردم در حکومت دینی؛ حقوق بشری که مقدس است. حضرت فرمودند: در زمان حکومت من، اوضاع را به هم میزنم. امام علیه السّلام جامعه را به یک دیگ تشبیه کرده، فرمودند:
و الّذی بعثه بالحقّ لتبلبلنّ بلبلة و لتغربلنّ غربلة و لتساطنّ سوطة القدر حتّی یعود أسفلکم أعلاکم و أعلاکم أسفلکم و لیسبقنّ سابقون کانوا قصّروا و لیقصّرنّ سابقون کانوا سبقوا و اللّه ما کتمت و شمة و لا کذبت کذبة (کلینی ۸، ۱۳۶۸، ۶۷؛ دشتی، ۱۳۷۶، ک. ۱۶، ص. ۱۰).
توزیع عادلانهی ثروت و پر کردن شکافهای طبقاتی وظیفهی اول حکومت دینی است.
چنانکه کفگیر، دیگ را زیر و رو میکند، من جامعه را زیر و رو میکنم. من حکومت را برای قدرت نمیخواهم. من آمدهام اصلاحات کنم و شریعت الهی را اجرا نمایم. فرمودند در امتحان حاکمیت من، بالاییها پایین میآیند و پایینیها بالا میروند. من این روال را به هم میریزم. بعد فرمود یک وقت فکر نکنید که من گرم شدم و یک حرفهایی زدهام، «و الله ما کتمت و شمه و لا کذبت کذبه»، و الله هیچ حرفی از ایدههای خودم را پنهان نکردم، یعنی شفاف با شما حرف زدم و دروغ نگفتم. حتی یک بار دروغ نگفتم، هرچه گفتم حقیقت بوده است. امام در یک سخنرانی دیگر که در مدینه پس از بیعت ایراد نمودند، فرازی دارند که:
ذمّتی بما أقول رهینة و أنا به زعیم (ابن ابی الحدید ۱، ۱۴۰۴ ه ق، ۲۷۷)
یعنی گردن من در گروی این حرفهایی که زدم و شنیدید است و خود جلو راه میافتم و اجرا میکنم.
انگاره فلسفه سیاسی در نهج البلاغههمانطور که اشاره شد، فلسفهی سیاسی با تمام مقوماتش در نهج البلاغه هست. بهطوری که حتی زحمت بازسازی و تدوین هم نمیخواهد، مشخصات یک فلسفهی سیاسی تمام عیار از قبیل تعریف دولت، تعریف حاکمیت، مشروعیت، منابع مشروعیت، مسؤولیت، حدود قدرت و اختیارات، منابع قدرت، نظارت بر قدرت و ملاک تمرکز یا توزیع قدرت را به وضوح در نهج البلاغه میبینیم. واقعا با این تعریف و تعبیر از حکومت دینی، که به آن اشاره خواهم کرد، حقوق مردم، اجرای عدالت، نقدپذیری، نظارتپذیری، سؤال پذیری و مردمی بودن، به معنی رعایت حقوق و حرمت مردم، نه به آن معنی که مشروعیت به کلی ناشی از آراء عمومی است، اینها تماما نه تنها هیچ منافاتی با دینی بودن حکومت با تعریف نهج البلاغه ندارد بلکه، به تعبیر حضرت امیر علیه السّلام، ملازم با حکومت دینی است و قابل تفکیک از آن نیست. منشأ این غرابتها و ابهامها به آن تعریف آکادمیکی که در غرب و دیگر آکادمیهای دنیا از دین و حکومت دینی وجود دارد بر میگردد و مشکلات معمولا از این تعریف بیرون میآید؛ از قبیل: اشتباه گرفتن مفهوم کلمهی قدسی و مقدس در تعریف اسلامی با تعریف مسیحیاش. در واقع، مفهومهای مقدس، حوزههای مقدس، قدرت مقدس، آنچنانکه ما در نهج البلاغه با آن مواجه میشویم، با آن که در دکترین کلیسایی در قرون وسطا و در دوران تجدد با آن مواجه میشویم، به کلی متفاوت است. مقدس بودن حکومت یا حاکمان یا افرادی در جامعه و حکومت دینی، آنطور که از منظر نهج البلاغه نگاه میکنیم، اصلا به معنی مسؤولیتزدایی، مصونیت حاکمان و افراد و فوق نظارت بودن آنها نیست.
حضرت خطاب میکند به مالک و میگوید:حاکمان در حکومت دینی بیشتر از بقیهی مردم احتیاج به تقوا دارند.
پیش از این اشاره شد که حکومت حضرت امیر علیه السّلام در دورهای تشکیل شد که بین دکترین پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در باب حکومت دینی با آنچه که باید اجرا میشد، یعنی عملی شدن وصیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در غدیر، دو و نیم دهه فاصله افتاد. این فاصلهی زمانی موانع بسیاری برای اجرای منویات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله، آنطور که حضرت امیر علیه السّلام میخواستند عمل کنند، ایجاد نمود. ایشان به یک معنا فرصت این که بتوانند دکترین حکومت دینی را به وضوح و به تمام مطرح کنند نداشتند؛ با این حال در گیرودار نبردها و درگیرها مشخصات یک فلسفهی سیاسی کامل دینی را ارائه کردند. برای این که آن شرط مجسم بشود که حضرت امیر علیه السّلام در همان سخنرانی بعد از حکومتشان اشاره میکنند که در چه وضعیتی حکومت را به دست میگیرم؛ در وضعیتی که عدهی بسیاری از مجاهدان، کسانی که در بدر و احد کنار پیامبر صلّی اللّه علیه و اله جنگیدند و برای کمک به من و تشکیل حکومت دینی روی آنها حساب میکردم فاسد شدند؛ هم دچار فساد مالی شدند و هم فساد اخلاقی و سیاسی.
همه با هم برابرید!امیرالمومنین در اولین سخنرانی خود به بزرگانی که در مسجد بودند خطاب میکنند؛ در این دو نیمه دههای که از پیروزی انقلاب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گذشته و حکومت تشکیل شده است، شماها ثابت نماندید؛ عدهای از شما عوض شدید، و از الگوهای پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و آن شعارهایی که براساس آنها این نهضت صورت گرفت فاصله گرفتید. عدهای از شما درگیر دنیا و مزایای حکومت، زمین و املاک، نهرهای خصوصی و اسبهای گران و کنیزکان نازک بدن و این قبیل مسائل شدید، و از شعارهای عدالت طلبانه و انقلابی، از آن زهد و از آن حالت که بنا بود شعار پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در سراسر جهان گسترش پیدا کند و کل بشریت نجات پیدا کند کوتاه آمدید. سپس فرمودند:اما من شما را از این ننگ خارج میکنم، من با شما درگیر شوم، این وضعیت را به هم میزنم. نگویید علی حق ما را گرفت. هر کس گمان کند به خاطر جنگیدن و سابقهی انقلابی، یا نسبت با پیامبر صلّی اللّه علیه و اله یا اینکه قبلا پیامبر صلّی اللّه علیه و اله راجع به او جملهای به کار برده و تعریفی کردهاند، حق بیشتری از بقیه دارد، بداند که اجر جهاد و تقوا نزد خداست و مزیت دنیوی ندارد؛ شما با هرکس که همین الآن مسلمان شود و رو به قبلهی ما آورد، در حقوق و حدود، یکسان هستند.
فرمود: همه بندهی خدا هستید و مال مال خداست. در نحوهی توزیع بیت المال یک تغییر اساسی صورت گرفت آن مقدار موجودی که در موقع توزیع بیت المال بود، طبق توزیعی که در آنجا شد، اگر میخواست توزیع عادلانهای شود، به هر نفر سه دینار پیشتر نمیرسید و حضرت امیر علیه السّلام درست به همین منوال عمل کرد، و اعتراضات هم از اینجا شروع شد.
از اولین برخوردهای حضرت امیر علیه السّلام، که نشاندهندهی فلسفهی سیاست دینی و حکومت دینی است، داستان آن زن مشهور قریشی بود که آمد خدمت ایشان؛ وقتی فهمید میخواهند به او و کنیزش-که از اسرای جبههی ایران بود- سهمیهی مساوی بدهند، اعتراض کرد که «این چه شیوهایست؟»، شما شیوهی مورد رضایت قدما را به هم میزنید، «چطور من و این کنیز هر کداممان سه دینار داریم؟». حضرت امیر علیه السّلام خم شدند و از زمین یک مشت خاک برداشتند و گفتند: «آیا خاکی که در این مشت من است با این خاک تفاوتی دارد؟»، گفت: نه، فرمودند: خاک با خاک یکسان است؛ خاک را ریختند جلوی پایش و گفتند برو و همان سه دینارت را بگیر. امام براساس عدل الهی و ارزش محوری عمل میکرد، نه باند محوری.
خبر به سرعت به عمرو عاص در مصر رسید که هر کار که میتوانی بکن، چون که پسر ابی طالب لختت میکند چنانکه پوست را از چوب میکنند.
صدایت از صدایت متهم بلندتر است!در مورد قضاوت یکی از اصحاب حضرت امیر علیه السّلام، ابو الاسود دوئلی که شخصیت مشهور و بزرگی است (ایشان را به عنوان واضع علم نحو هم نام بردهاند و مورد اعتماد امام بود)، حکایتی وجود دارد. امام وی را به قضاوت نصب میکنند و بعد عزلش میکنند. از ایشان میپرسد من که خیانتی نکردم، چرا عزلم کردی. حضرت امیر علیه السّلام میفرمایند تو خیانت و جنایت نکردی، اما دیدم که صدایت از صدای متهم و شاکی بلندتر است؛ این رسم و رسوم قضاوت اسلامی نیست. تو آدم خوبی هستی، اما مستحق قضاوت نیستی.
امام علیه السّلام در این عهدنامه میفرمایند امر میکنم به توای مالک که خودت را بشکن، براساس نفس حکومت نکن که در حکومت دینی حاکمان حق ندارند براساس دلشان حکومت کنند
حقوق مردم آن قدر محترم است که حتی اگر قاضی صدایش را از صدای شاکی بلندتر کرد، حضرت امیر عزلش میکند؛ و لو این که جنایت و خیانتی هم نکرده است. فقهای ما این بحثها را کردهاند. قاضی موقعی که خیلی گرسنه یا خیلی سیر است و موقعی که احتیاج به دستشویی دارد، حق ندارد قضاوت کند. حتی بعضی فقها گفتهاند اگر کفشش برایش تنگ است و پایش را میزند، باید کفش مناسب بپوشد و بعد به دادگاه بیاید، زیرا، این امر ممکن است در نحوهی اجرای قضاوت تأثیرگذارد. امام در فرازی از عهدنامهی مالک اشتر میگویند به قاضی بگو که از مراجعات مکرر مردم خسته نشود، صبورانه دنبال کشف حقیقت باشد و وقتی حقیقت برای او روشن شد قاطعانه بایستد و تحت تأثیر خوشآمدگوییها و تهدیدها و جوسازیها قرار نگیرد. اینها همه به خاطر حساسیت به حقوق مردم است. امام در مورد این که حکومت دینی باید نسبت به مردم کمال رأفت را داشته باشد، در عهدنامه میگویند:
و أشعر قلبک الرّحمة للرّعیة و المحبّة لهم و اللّطف بهم و لا تکوننّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم فإنّهم صنفان إمّا أخ لک فی الدّین و إمّا نظیر لک فی الخلق (رضی، بیتا، نامه ۵۳، ص. ۴۲۶).
به خودت بفهمان، به قلب خودت، که نسبت به مردم باید رحمت و رفقت داشته باشی. اما نسبت به حاکمان دینی، که مسؤولیت دارند، باید سختگیر باشی. از این رو، در یک مورد که به امام گزارش رسید که کارگزار «بازار اهواز» خیانت کرده و اموال مردم را به نام دین و حکومت دینی بالا کشیده است، به نمایندهی خود دستور میدهند بلافاصله عزلش کن و او را آنچنانکه هست بیکم و کاست و بدون محافظهکاری و یا مبالغه به مردم معرفی کن و آبرویش را بریز و الا آبروی حکومت دینی میرود. او را حبس کن. بعد میگویند روز جمعه میروی در نماز جمعه و پیش چشم مردم به او تازیانه میزنی تا مردم مطمئن شوند که حقوقشان پایمال نمیشود، و او را در خیابان بگردان تا همه ببینند و هر کس مدرکی دارد، طلبش را از او بستاند. پایش را دربند کن، به پاهایش زنجیر ببند، و جز وقت نماز زنجیر را از پایش باز نکن. ملاقاتی نداشته باشد تا راه پاسخ گویی به محکمه را به او نیاموزند و به او امید ندهند که مثلا حالا یک کم صبر کن ما کارت را درست میکنیم. او باید کاملا احساس تنهایی کند (محدث نوری ۱۷، ۱۴۰۸ ه ق، ۲۴).
چهار هدف اصلیحکومت دینی چهار وظیفه دارد. اگر این چهار وظیفه را انجام داد مشروع است و اگر نداد به همان میزان نامشروع است. آن چهار وظیفه عبارتند از:
۱) تو را میفرستم آنجا تا مالیات را از ثروتمندان و اغنیا، عادلانه، بگیری و خرج فقرا کنی؛ یعنی فاصلههای طبقاتی را از بین ببری. توزیع عادلانهی ثروت و پر کردن شکافهای طبقاتی وظیفهی اول حکومت دینی است.
۲) ایجاد امنیت و عزت برای جامعهی اسلامی.
۳) آباد کردن دنیای مردم.
۴) اصلاح عقیدتی و رفتاری جامعه. حکومت دینی مسؤول اخلاق جامعه است. حکومت دینی حکومت لائیک نیست که بگوید من فقط مجری آزادی و نظم و امنیتم و کاری به حق و باطل ندارم. حکومت دینی باید آزادی، نظم و امنیت ایجاد کند و همچنین باید نسبت به کلمهی حق متعهد باشد و بکوشد.
حضرت خطاب میکند به مالک و میگوید:حاکمان در حکومت دینی بیشتر از بقیهی مردم احتیاج به تقوا دارند. فقط به مردم نمیگوید تقوا داشته باشید؛ لذا یک شرط محکم در حکومت مسألهی تقواست. حاکمان دینی، اگر فاسق باشند، شرعا حق حکومت، ندارند و این حساسیت در فقه شیعه به شدت اعمال شده است، نه تنها نسبت به حقوق اجتماعی و مدنی، حتی نسبت به مسائل شخصی حاکم دینی. اگر حاکم دینی دروغ بگوید، مرتکب کبیره بشود، عادل نیست و حق حکومت ندارد. این قدر سختگیری که نسبت به حاکم دینی میشود به نفع مردم است. به خاطر حفظ حرمت مردم و حقوق مردم است. برای این که حکومت بر مردم را به دست هرکسی نمیشود سپرد و لذا شیعه بر مسألهی حق حاکمیت حساس است. اگر بحث از نصب الهی میشود، معنیاش این است که تا خدا به کسی اجازه نداده حق حکومت ندارد. البته انتصاب منافاتی با انتخاب ندارد، انتخاب در طول انتصاب در دوران غیبت است.
خودت را بشکن!امام علیه السّلام در این عهدنامه میفرمایند امر میکنم به توای مالک که خودت را بشکن، براساس نفس حکومت نکن که در حکومت دینی حاکمان حق ندارند براساس دلشان حکومت کنند. بر خودت مسلط باش. به مالک میگوید اجرای عدالت را از خودت شروع کن؛ کسی که در درون خودش نمیتواند اجرای عدالت کند، نمیتواند در بیرون و در جامعه اجرای عدالت نماید. این است که فقه شیعه این قدر روی عدالت حاکم تأکید دارد؛ برای این که بدون تقوا، یعنی عدالت فردی، نمیشود عدالت را در جامعه اجرا کرد.
محرماتی که برای حاکم است بیشتر از محرماتی است که برای سایر مردم است. امام فرمودند: که یک چیزهایی برای مردم معمولی مباح و حلال است، اما برای حاکمان در حکومت دینی حلال نیست. حاکم دینی، تا آن جایی که به شخص خودش مربوط است، محدودیت بیشتری از سایر مردم دارد. حقوق شهروندی حاکمان دینی از پایینترین مردم عادی، نه تنها بیشتر نیست، بلکه کمتر هم هست. در مورد انتقادپذیری فرمود که حکومت دینی وظیفهاش این است که منتقدان صالح را نه تنها از خودش نراند، بلکه آنها را نزدیکترین حلقه به خودش قرار دهد.
«ثم لیکن آثرکم عندک اقولهم بمر الحق لک آثر».
یعنی برگزیدهترین آدمها، خصوصیترین آدمهای حلقهی تو کسانی باشند که بیشتر از بقیه حقیقت تلخ عریان را به تو میگویند؛ آنهایی که محافظهکاری نمیکنند، آنهایی که نمیخواهند تو را بازی دهند، آنهایی که به تو دروغ نمیگویند، آنهایی که به مسؤولین بالا گزارش دروغ نمیدهند و به مردم وعدهی دروغ نمیدهند. بگرد منتقدان صالح را پیدا کن؛ کسانی که زبانشان از بقیه تلختر است و حقیقت را به تو میگویند و دلشان برای دین و حکومت دینی میسوزد. آنها باید نزدیکترین حلقه به تو باشند. انتقاد و نظارت بر حکومت قطعی است، اما نه نظارت با مقیاسهای حکومت لائیک، بلکه نظارت با مقیاسهای حکومت علی علیه السّلام.
منابع و مآخذ
۱) قرآن مجید.
۲) ابن ابی الحدید معتزلی (۱۴۰۴ ه ق)، شرح نهج البلاغه، (۲۰ جلد در ۱۰ مجلد)، قم، انتشارات کتابخانه آیت اللّه مرعشی.
۳) دشتی، محمد (۱۳۷۶)، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه-متن و ترجمهی نهج البلاغه، تهران، مؤسسهی تحقیقاتی امیر المؤمنین.
۴) دیلمی، حسن بن ابی الحسن (۴۱۱۲ ه ق)، ارشاد القلوب، (دو جلد در یک جلد)، تهران، انتشارات شریف.
۵) رضی، محمد بن حسین، معروف به سید رضی، (بیتا)، نهج البلاغه، (۱ جلد)، قم، انتشارات دار الهجرة.
۶) کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۶۵)، الکافی (۸ جلد)، تهران، دار الکتب الإسلامیة.
۷) نوری، میرزا حسین، (۱۴۰۸ ه ق)، مستدرک الوسائل، (۱۸ جلد)، قم، مؤسسهی آل البیت علیهم السّلام.