گروه راهبرد «سدید»؛ محمدامیر خوش صحبتان: رضا داوری اردکانی را میتوان به عنوان یکی از شاخصهای علوم انسانی در ایران معاصر دانست. مردی که مسیر زندگی اش را به سوی شناخت، تفکر، حل مساله و باز کردن افقهایی به روی نگاه اصحاب علوم انسانی گذاشته است.
وقتی داوری از توسعه گفت شاید تعبیر اولیهای که به ذهن میرسید آن بود که او کماکان "فرزند زمانه خویش است" و مساله مندی در عالم فکری اش او را پیوندی داده به موضوع توسعه یافتگی. داوری فکر کردن و گفتن و نوشتن از توسعه را ضرورت زمان خویش میداند و این ضرورت او را بر آن نمیدارد که لزوما عالم عین را بر ذهنش مرجح کند و همواره در سیالیتی بین این دو زیست کرده. گویی نیم نگاه سفرگونه اش از فلسفه به علوم اجتماعی ناشی از همین تعاطی است.
او در این جهان زیست میکند و معتقد است گره کار امروز ما توسعه است، اما این مسیر را لاجرم گونهای تصور میکند که انگار نمیخواهد درباره آن به سبک رایج بسیاری از متفکرینی که درباب توسعه قلم زده اند سخن بگوید.
داوری درباب توسعه یافتگی مقدماتی را مطرح میکند که بحث و بررسی پیرامون آنها مخاطب را دچار "توقف عالمانه" در مفروضاتی میکند که شاید تا پیش از این در این باب بدیهیات تلقی میشده است. ضرورت تکیه بر "خودآگاهی" به وضعیت توسعهنایافتگی و بیتاریخی از جمله کلیدهایی است که در فهم ما درباره نگاه داوری به توسعه یافتگی اهمیت مییابد.
او در این جهان زیست میکند و معتقد است گره کار امروز ما توسعه است، اما این مسیر را لاجرم گونهای تصور میکند که انگار نمیخواهد درباره آن به سبک رایج بسیاری از متفکرینی که درباب توسعه قلم زده اند سخن بگوید
به تعبیر بیژن عبدالکریمی "داوری به خوبی نشان میدهد که توسعهیافتگی حاصل آرزومندیهای ما نیست. توسعهیافتگی مقدمات و سوابقی میخواهد و کشورهایی مثل ما که این سوابق را نداشتهاند نمیتوانند توسعهیافته باشند. داوری خواهان طرح این پرسش اساسی جامعه ماست؛ آیا شأنیت توسعهیافتگی را داریم؟ پاسخ داروی اگر نه با صراحت، بلکه حداقل تلویحاً این است که نه، و این نقد رادیکالی به وضعیت موجود است؛ در باب نقد انتزاعی و نقد رادیکال سیاست بحثهایی را مطرح کرده است و برای نمونه در صفحه ۱۸ کتاب خرد و توسعه آورده است: خرد قدیم در جهان جدید کمتر به کار میآید و خرد جدید هم هنوز قوام نیافته است. "
سوال از مفروضات توسعه نه تنها نشانگر دقت نظر داوری ارکانی درباب این مقوله است بلکه پیوندی ناگسستنی با نگاه داوری به مفاهیمی کلان تر، چون مفهوم "مدرنیته"دارد. نگاهی که در آن به صراحت میگوید: " اگر مراد اینست که مدرنیته در یک کشور کاتولیک با مدرنیته در سرزمین بودایی نشین یا مسلمان به اعتبار اعتقادات مردم تفاوت دارد نزاع نباید کرد، زیرا مسلماً در شرایط متفاوت، اعراض و صفات عرضی مدرنیته هم متفاوت میشود، اما جوهرش که علم و تکنیک و اراده و خرد تصرف در موجودات است تغییر نمیکند. مع هذا وقتی میگویند مدرنیته در فرهنگهای متفاوت صورت خاص و در خور آن فرهنگ پیدا میکند باید توجه کرد که سخنشان در ظاهر معقول و درست است و این حرف ظاهراً درست بر این فرض بنا شده است که فرهنگهای جهان قدیم همچنان در جانهای مردم آسیا و افریقا ثابت مانده و زنده و حاضرند و میتوانند مثل سابق به هرچه که از خارج میآید جایگاه شایسته و مناسب بدهند. من در حد اطلاع اندکی که دارم در هیچ کشور در حال توسعه ندیده ام که فرهنگ چنین استقبالی از مدرنیته کرده باشد و اگر در جایی مدرنیته کم و بیش تحقق یافته با همان صورت تکنیکوسیانتیفیک غربی بوده است"
وی با این نگاه، رویکرد شاید نسبتا عمومیتر نسبت به مدرن شدن جوامع را به چالش میکشد و میگوید: "این تلقی که مدرنیته نسبت به فرهنگها بی تفاوت بوده و آنها را به حال خود گذاشته است نه صرفاً سخنی ظاهربینانه بلکه غفلتی است که درک تاریخی را به تأخیر میاندازد. "
وی در ارائه نگاهش نسبت به توسعه نیافتگی به وضعیت خاص و استثنایی توسعه نیافتگی اشاره دارد و نسبت به تفکر خطی تقدم و تاخرمحور نسبت به توسعه اشارهای ناقدانه میکند
در نگاه داوری علاوه بر سوال از مقدمات توسعه به مساله دیگری به نام "مساله نسبت" نیز برمیخوریم، جایی که در فهم ما از فرآیند توسعه یافتگی جامعه ایرانی این سوال را مطرح میکند که: "چرا ما نمیتوانیم بپرسیم و تحقیق کنیم که چه آموزش و پرورش و چه مدیریت و چه تکنولوژیای میخواهیم و میتوانیم داشته باشیم؟ "
داوری در پاسخ به این سوال به وضوح بیان میدارد که: "بنظر من وجهش اینست که با نگاه مکانیکی و اتمیست (جزئی بین و جدا انگار) به امور نگاه میکنیم و وجود خود و خرد و دانشمان را جدا و مستقل از وضع تاریخی می-انگاریم و گاهی خواستهها و آرزوها را با مسائل اشتباه میکنیم. "
نسبت بین فرهنگ ما و دیگرفرهنگها بخصوص فرهنگی که مدرنیته در آن زائیده شده است و هم چنین نسبت بین سوالات و نیازها وها و خواستههای ما در این منظومه و طبیعتا پاسخی که به آن نیازها داده شده است، مارا به مداقه در باب پیوستگی ما با تاریج تجدد در ایران فرامیخواند و این نقطه جایی است که داوری به تنبهی درباره خودآگاهی اشاره میکند و میگوید: "در طی یکصدسال تاریخ تجدد مآبی تقریباً تمام لوازم مادی نظم تجدد را اخذ کرده ایم، اما شاید همه را در جای خود قرار نداده باشیم و به این جهت این اشیاء و سازمانها و لوازم کار کردی که باید داشته باشد، ندارد. صنایع و کشاورزی و مدیریت و آموزش و پرورش ما نیز بر بنیاد محکم استوار نیست و مگر برای سازمان آموزش و پرورشمان روشن است که چه آدمهایی میخواهد پرورش دهد و میداند چه باید بیاموزد و به هر گروه از کودکان و جوانان و نوجوانان چگونه و چه مقدار بیاموزد. کلیات این مطالب در کتابهای مربیان بزرگ جهان آمده است، اما آنچه برای آمریکا و اروپا مناسب است معلوم نیست که بکار ما هم بیاید اگر ما از آموزش هایمان نتیجهای که منظورمان بوده است نگرفته ایم و نمیگیریم کارمان درست و بجا نبوده است اگر سازمان اداریمان لخت و کند و کم کار و ناهماهنگ است و فساد به آسانی در آن میتواند راه یابد معلوم میشود که سازمان مناسبی نیست و وظایفی را که به عهده دارد نمیتواند انجام دهد و نمی-دانم آیا اصلاً وظایف خود را میشناسد یا نه. پژوهش هایمان هم چندان بدردمان نمیخورد و به توسعه تکنولوژیمان مدد نمیرساند و صنایعمان بیشتر سرهم بندی است و... "
پیوند عناصر فکری در نگاه داوری موضوع توسعه را به انسان، عقلانیت و خرد توسعه پیوند میزند و مخاطب را با سوالاتی پیرامون خرد توسعه و توسعه نیافتگی مواجه میکند. داوری در این باب میگوید: "اگر از هگل بپذیریم که عقل در تاریخ محقق میشود باید دید که جهان توسعه نیافته از چه مرتبه و درصد وجودی و تحقق تاریخی برخوردار است در این صورت عقل آن نیز با مرتبه و درجه وجودیش تناسب دارد. به عبارت دیگر وجود این جهان را در نسبت با جهان توسعه یافته و خردش را با خرد توسعه یافته باید قیاس کرد. ما ملزم نیستیم رأی هگل را بپذیریم، ولی وقتی از عقل و خرد میگوییم قاعدهً باید آن را راهنمای علم و عمل و کارساز خیر و صلاح زندگی بدانیم و این همان عقل راهنما در جهان و در زندگی است، اما ظاهراً خردی که در زبانها و دهانها میگردد بیشتر خرد انتزاعی و صوری است و کمتر با مضمون خیر و صلاح و درستی و سداد مناسبت دارد البته بی انصافی است که آن را بی خردی بخوانند و مگر میتوان خرد عملی و انتزاعی و توخالی کانت را با بی خردی یکی دانست، اما بهرحال خردی که از جای خود بیرون آمده و در کار خود درمانده است در زندگی و سیاست و دین مجال دخالت پیدا نمیکند و در حد حرف و لفظ باقی میماند و شاید کار آن در طریق تخریب قرار گیرد در جهان توسعه نیافته بجای تولید انبوه حرف و داعیه و اعتماد مطلق به دانایی و خرد انتزاعی باید به جستجوی خرد دستگیر برخاست ما که به علم خود اعتنای بسیار داریم خوبست که از جهل خود نیز بکلی غافل نشویم. "
در نگاه داوری خودآگاهی مقدمه بلافصل مفهوم توسعه است و توسعه هم راه با فرهنگ و سوالات و خواستههای اختصاصی یک جامعه متولد میشود
داوری درباره کتابش با عنوان خردسیاسی در زمان توسعه نیافتگی با ارائه رویکردی متفاوت درباب تعاریف مفاهیم همرابطه با توسعه مینویسد: "با وصفی که در این دفتر از توسعه نیافتگی و اهل جهان توسعه نیافته شده است شاید این سوءتفاهم پدید آید که اهل جهان توسعه نیافته به جهان قبل از تجدد تعلق دارند و آدمهای به اصطلاح سنتی هستند این تلقی و برداشت درست نیست. نصیرالدین طوسی و نظام الملک و غزالی و بوعلی نه به جهان توسعه نیافته تعلق داشته اند و نه خرد و دانششان توسعه نیافته بوده است. آنها به جهان خاص خود که جهانی اصیل و ریشه دار بود، تعلق داشتند. "
وی در ارائه نگاهش نسبت به توسعه نیافتگی به وضعیت خاص و استثنایی توسعه نیافتگی اشاره دارد و نسبت به تفکر خطی تقدم و تاخرمحور نسبت به توسعه اشارهای ناقدانه میکند و میگوید: "جهان توسعه نیافته در دوران پایانی تجدد به وجود آمده و صورتی سست بنیاد از جهان متجدد است چنانکه اگر تجدد نبود توسعه نیافتگی هم وجهی نداشت. "
ازجمله مفاهیم کلیدی دیگر در فهم نگاه داوری نسبت به توسعه ارائه مدل "متن و حاشیه" در مقابل نگاه خطی به مفهوم توسعه است. وی در این باره توضیح میدهد: "معمولاًتوسعه نیافتگی را با عقب افتادگی اشتباه میکنند یعنی میپندارند که راه تاریخ یکی است و در این راه بعضی پیشتر رفته اند و بعضی دیگر در میان راهند و کشورهایی هم از راه مانده اند. این تلقی مکانیکی از تاریخ که متأسفانه شیوع دارد گر چه به کلی نادرست نیست (لیکن) سطحی است و به این جهت با زمان و تاریخ بیگانه است و شاید مانع فهم تاریخ شود و اتخاذ تصمیمهای سیاسی مؤثر را دشوار سازد. "
وی در این باره تصریح میکند: " توسعه نیافتگی، بودن و توقف در منزلی از منازل راه تجدد نیست بلکه قرار داشتن در حاشیه آن راه است. مسافری که در حاشیه راه قرار دارد شاید گاهی به موازات راهیان و به دنبال آنان در حرکت باشد و اگر بتواند در راه وارد شود میتواند مسیر توسعه را بپیماید، اما اگر حاشیه را با راه اشتباه گرفته و آن را راه توسعه خاص خود بداند باید بیمناک خطر گمراهی باشد. "
توسعه نیافتگی در نگاه داوری یک وضع پیچیده تاریخی است و نه جایگاهی میان جهان قدیم و جهان مدرن. او تاکید میکند که جهان توسعه نیافته منازل ابتدایی و آغازین راه تجدد هم نیست و اصلاً زمان جهان پیش از تجدد با زمان تجدد متفاوت است. اما توسعه نیافتگی به هیچ یک از این دو زمان تعلق ندارد بلکه یک وضع استثنایی و غیرعادی در تاریخ جهان است و برای اینکه از این وضع خارج شود به فکر و فهم منظم و هماهنگ ساز نیاز دارد. در نگاه داوری، جهان توسعه یافته رشد و بسط ارگانیک داشته است نه اینکه با برنامه سازمان یافته باشد، اما جهان توسعه نیافته، چون داعی درونی ندارد ناگزیر باید با برنامه هماهنگ و متوازن به سمت توسعه برود.
در منظومه فکری داوری توسعه با مفاهیمی گره خورده که او از تک تک آنان سوالاتی بنیادین را مطرح میکند چه اینکه در طول این مسیر خود مفهوم توسعه نیز دچار تفاوت مبنایی در نگاه داوری با تعاریف رایج است که پیوند ناگسستنی اش را با مفاهیمی، چون عقلانیت، مدرنیته، خرد توسعه، فرهنگ و تاریخ نشان میدهد. در نگاه داوری خودآگاهی مقدمه بلافصل مفهوم توسعه است و توسعه هم راه با فرهنگ و سوالات و خواستههای اختصاصی یک جامعه متولد میشود.