چرا «موقعیت مهدی» در جشنواره فجر درخشید؟
موقعیت مهدی می‌توانست زندگی شهید باکری را بدون دردسرهای تولید و بروکراتیک و ضد‌تماشاچی نشان دهد یا با تکیه بر شایعات و روایت‌های کم اثر مثل اختلافات سپاه آذربایجان و لشکر عاشورا پیام‌های فرامتنی به مخاطب جشنواره بدهد، اما موقعیت مهدی خود زندگی باکری بود در کنار ناملایماتی‌هایی که شد هم بزرگوارانه رد شد کما اینکه مهدی باکری در فیلم می‌گوید همه این زخم زبان‌ها است اما نباید معطل بمانیم.

به گزارش «سدید»؛ مهم‌ترین نگرانی به تصویر کشیدن زندگی قهرمانان ملی طی سال‌های متمادی این بود که مابه‌ازای نمایشی زندگی قهرمانان ملی به اندازه آثار مکتوب تولیدشده درباره این عزیزان اثرگذار نباشد. تجربه‌های جسته‌و‌گریخته مثل شورشیرین درباره زندگی شهید کاوه و به کبودی یاس پیرامون رشادت‌های شهید برونسی نتوانستند حق مطلب را ادا کنند و این نگرانی را بیشتر کردند.

 

از سویی دو اثر محمدحسین مهدویان، یعنی آخرین روزهای زمستان و ایستاده در غبار که به ترتیب شهید باقری و شهید متوسلیان را به تصویر کشید با سبک مستند درام و روایت متفاوت که در فرم شبیه جنبش دگما95 بود و یادآور دوربین‌های مستندگونه، دوباره پرداخت به این سوژه‌های ناب را قابل ساخت نشان داد و نگرانی‌ها را برطرف کرد و از طرفی یک نگرانی جدیدی ایجاد کرد.

 

تیزبینی مهدویان در فرم و محتوا نگرانی بزرگ‌تری ایجاد کرد، اینکه قهرمان حاکمیتی خود بازنمای ضدسیستم پیدا کند. عملا متوسلیان در ایستاده در غبار با طراحی موقعیت و روایت از نظر بخشی از مدیران و فعالان حوزه دفاع مقدس عنصر نامطلوب نشان داده شد. این اتفاق کار را برای ساخت پرتره زندگی سرداران شهید سخت‌تر هم کرد، البته که این نگرانی خیلی صحیح نبود اما قابل تشخیص بود.

 

از یک طرف آثار بی‌کیفیت و سفارشی با استقبال پایین مردم و منتقدان مواجه شد و معمای شاه و به کبودی یاس و بعدها سریال شهید شهریاری و شهید تهرانی‌مقدم اثری شعاری و غیرقابل‌باور ایجاد کردند و از طرف دیگر این نگرانی ایجاد شد که قهرمان تاریخ منتقد امروز نشان داده شود.

 

حجازی‌فر با پروژه شهید باکری در تنگنای این دو مسیر قرار گرفته بود، اگر می‌خواست اثر سفارشی و بخشنامه‌ای خلق کند قطعا سوژه شهید باکری حداقل تا سال‌ها سوژه سوخته می‌شد و اگر می‌خواست روی روایت و شایعه‌ها متمرکز شود می‌توانست یک اثر غیرمتعهد به واقعیت اما جنجالی و پر از کنایه و ابهام درست کند که از شخصیت خود حجازی‌فر به‌دور بود و او راه متفاوتی را انتخاب کرد.

 

قرار دادن دوربین حجازی‌فر روی واقعیت آیینه‌ای شد از آنچه واقعا اتفاق افتاد. ترکیب حقیقی از شکست و پیروزی. روایت حماسی از عدم‌موفقیت عملیات‌های بدر و خیبر. این جنس از روایت واقعیت قطعا سختی و مشکلات مضاعف دارد، از طرفی باید بالادستی‌ها را متقاعد کنید که نمی‌شود از حمید و مهدی باکری گفت، اما به ماجرای توبه‌نامه در سپاه آذربایجان اشاره نکرد و از طرفی باید ضمن گفتن این واقعیت نشان دهید که قرار نیست آنچه بعد این اختلاف ایجاد شد مسیر روایت را برای زدن یک حرف به روز و تیکه و کنایه تاریخ عوض کرد. یعنی این مسیر سخت، نه کف و سوت جریان روشنفکر را به ارمغان می‌آورد نه رضایت و خوشنودی حامیان معمای شاه‌ها و روزهای ابدی!

 

اما چه شد که این مسیر سخت به سرانجام مثبتی رسید و موقعیت مهدی در جشنواره درخشید. جواب این سوال در وفاداری هادی حجازی‌فر به تاریخ است. او هر گره و نقطه داستانی را به اندازه رعایت کرد. در این مسیر نه فیلمنامه و دیالوگ‌ها خودنمایی کرده و برای ایجاد حس و تاثیر بیشتر اغراق کردند نه دوربین قرار شد قاب‌های هالیوودی بگیرد و ما حیرت‌زده از شدت انفجارها بشویم.

 

این هنر کارگردانی حجازی‌فر و البته نمایش خیره‌کننده او در نقش باکری است که آشنایی‌زدایی می‌کند برای مخاطب که قرار نیست احمد متوسلیان را دوباره ببینیم و از طرفی هم قرار نیست ایستاده در غبار دو را تماشا کنیم. زیست کارگردان در جهان فیلم در فیلم نمایان است و این را می‌توانیم در ذره‌ذره لحظات فیلم ببینیم.

 

پلان سکانس خواستگاری یک مثال خوب برای حفظ این تعادل است. دوربین ثابت یک گفت‌وگوی دونفره طولانی را بدون‌کات به نمایش می‌گذارد، حفظ احساس توامان دونفر که با حیا و نجابت همراه است و بیننده می‌تواند این دو موقعیت را کنار هم درک کند همکاری درستی بین فرم و محتواست. آنهایی که کار تولید انجام داده‌اند می‌دانند این پلان طولانی چقدر نیاز به تمرین و تکرار ضبط دارد، اگر ‌انگیزه شخصی برای ایجاد این حس نبود می‌توانست با چند پلان کلوزآپ تو‌درتو یک سکانس معمولی خلق کند و تمام.

 

یا موتیف چایی که در جاهای مختلف فیلم تکرار می‌شود یک نماد قابل تحلیل و البته برگرفته از فرهنگ آذربایجان است که نشان می‌دهد خالق اثر چه مقدار به جزئیات اهمیت می‌دهد و این جزئیات چقدر به جنس فیلم همپوشانی دارد. در جای‌جای فیلم حتی بحبوحه جنگ این موتیف و نمادِ یادآور وجود دارد و در خاطرات رزمندگان لشکر عاشورا هم حضور پررنگی دارد.

 

اشاره صریح به شکست خیبر و بدر و حفظ روحیه مقاومت در قهرمان قصه یکی دیگر از تلاش‌های درست حجازی‌فر و امینی به‌عنوان نویسنده برای ایجاد درک درست برای مخاطب امروزی است که چگونه می‌شود شکست را نشان داد، ولی درگیر شعارهای ضددفاع مقدس نشد و اینکه چگونه می‌شود صحنه سخت و تاثیرگذار انباشت پیکرهای شهدا در کانال عملیاتی را نشان داد و از دل این سکانس زندگی و انسان‌سازی القا شود.

 

موقعیت مهدی می‌توانست زندگی شهید باکری را بدون دردسرهای تولید و بروکراتیک و ضد‌تماشاچی نشان دهد یا با تکیه بر شایعات و روایت‌های کم اثر مثل اختلافات سپاه آذربایجان و لشکر عاشورا پیام‌های فرامتنی به مخاطب جشنواره بدهد، اما موقعیت مهدی خود زندگی باکری بود در کنار ناملایماتی‌هایی که شد هم بزرگوارانه رد شد کما اینکه مهدی باکری در فیلم می‌گوید همه این زخم زبان‌ها است اما نباید معطل بمانیم.

 

مدیران باید از باکری درس مدیریت بگیرند، فیلمسازها هم از حجازی‌فر درس تعهد به تاریخ.

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha