به گزارش «سدید»؛ همواره یکی از ترفندهای استعمار، یا به تعبیر درستتر نظام سرمایه در ابعاد سیاسی- اقتصادی خود، ترویج اعتیاد و معتادسازی افراد جامعه برای بهرهکشی اقتصادی همراه با سلطه سیاسی و فرهنگی بوده است. برای مثال جنگ استعماری میان انگلستان و چین، موسوم به جنگ تریاک که منجر به گسترش وسیع تریاک و مواد افیونی در چین اواسط قرن 19.م شد، نمونهای بارز از سیاست استعماری نظام سرمایه در معتادسازی افراد جامعه هدف و سعی در اسارت، منفعل و بیهویت نمودن آنان است.
اعتیاد در مفهوم کلی به معنای مصرف بیمارگونه هر شیء، کالا یا حتی هر الگوی مادی و غیر مادی است و از آن جهت یک ناهنجاری اجتماعی- فرهنگی محسوب میشود که به مقوله مصرف و نیاز، ابعادی بیمارگونه و کاذب میدهد. بیمارگونه و کاذب از آن رو که فرد معتاد هر روز بیش از پیش خود را محتاج به مصرف شیء (مانند دارو)، کالا یا الگو و مُد فکری و فرهنگی میبیند که در حالت عادی و روند طبیعی و به صورت آزاد و مستقل، نیازی به مصرف آن ندارد.
از خود بیگانگی فردی و اجتماعی، سطحی شدگی عادات
نتیجه چنین مصرف بیمارگونهای، از خود بیگانگی فردی و اجتماعی، سطحی شدگی عادات و تکرار اندیشه کذب و واساختهای است که بیش از پیش فرد را در اسارت و بیهویتی فکری و فرهنگی نگاه میدارد و پس از مدتی فرد معتاد، آزادی فکر،اندیشه و عمل خود را از دست داده، به زعم آلتوسر؛ تبدیل به «سوژه فراخوانده» و شخصیتی منفعل در دستگاه فکری غالب و نظام فرهنگی سلطه میگردد.
بدیهی است همانند تجارت افیون- به معنای تولید، توزیع و ترویج مواد مخدر و خلسهآور- در سیستم فرهنگی جوامع غربی و بسیاری از جوامع نیز، نظام ایدئولوژیک غالب با تسلط و به کارگیری ابزاری تکنولوژیک- و به ویژه در بخش رسانه- با تولید، توزیع و ترویج همهجانبه و هرجایی مُدهای فرهنگی و الگوهای فکری، سبب وابستگی و مصرف بیمارگونه و کاذب توده نسبت به ایدئولوژی حاکم و به قول منتقد فرهنگی معاصر- فردریک جیمسون- در وضعیت سرمایهداری متأخر یا به اصطلاح «پُست مدرن» امروزی مینماید؛
فرهنگ پست مدرن جهانی
«...در واقع، انواع مختلف پست مدرنیسم دقیقاً مجذوب همین دورنمای «منحط» شدهاند؛ دورنمایی از خرت و پرتهای بیمصرف، از سریالهای تلویزیونی و فرهنگ ریدرز دایجست، از تبلیغات و مدلها، از نمایشهای آخر شب [یا فیلمهای مبتذل] و فیلمهای هالیوودی گروه B، از به اصطلاح پیرادبیات، با کتابهای جلد کاغذی و فرودگاهی سری داستانهای خشن یا عشقی، زندگینامههای عامه پسند،... اتفاقی که روی داده این است که تولید زیبا شناختی امروز در تولید کالایی به طور عام ادغام شده است: الزام اقتصادی جنونآمیز به تولید امواج تازهای از کالاهای به ظاهر جدیدتر (از لباس گرفته تا هواپیما)، با نرخهای فزاینده برگشت سرمایه،... یادآوری کنم که این فرهنگ پست مدرن جهانی، و در عین حال آمریکایی، بیان درونی و روبنایی موج کامل و جدیدی از سلطه نظامی و اقتصادی آمریکا [نظام سرمایه یا امپریالیسم جهانی] در سراسر جهان است: به این معنا، همان گونه که در سراسر تاریخ طبقاتی بوده، زیر نهاد فرهنگ خون، شکنجه، مرگ و وحشت است.»
اسکیزوفرنی (بیهویتی روانی) تاریخی و زمانمند
جیمسون همچنین نتیجه چنین مصرف روزافزون و ابژه وار فرهنگی، در سطحیسازی عادات و افکار و انفعال عمومی در وضعیت پست مدرن را- از قول لاکان6- به یک اسکیزوفرنی (بیهویتی روانی) تاریخی و زمانمند تعبیر میکند که پیش از هر کجا خود را در مفهوم شدت [در تولید و مصرف] و تکنولوژی تشدید شده امروزی نشان میدهد؛
«گزارش ما به نوبه خود به بررسی خصلتهای مقوم پست مدرنیته خواهد پرداخت که عبارتند از: نوعی سطحی بودن جدید، که هم در نظریه معاصر و هم در یک فرهنگ کاملاً جدید تصاویر و نمودهای مصنوعی تداوم پیدا میکند؛ و نتیجه آن، تضعیف تاریخیگری هم در ارتباط با تاریخ [یا پیشینه] عمومی و هم در صور جدید زمانمندی خصوصی ما است، که ساخت «اسکیزوفرنیک» آن (به تعبیر لاکان) گونههای جدیدی از روابط نحوی یا همنشینی را در هنرهای زمانمندتر تعیین خواهد کرد؛ گونه کاملاً جدیدی از زمینه عاطفی- که آن را شدتها مینامم،... و ارتباط عمیق و بنیادی همه اینها با یک تکنولوژی کاملاً جدید که به نوبه خود چهرهای است از یک نظام اقتصادی جهانی کاملاً جدید...»
بدین معنا، همانگونه که سوداگران مرگ و باندهای گسترده و لابیهای پیچیده و تو در توی مواد مخدر، با تولید، توزیع و ترویج وسیع و همه جایی مواد افیونی، منجر به سطحیسازی، تکرار و واساخت نیازهای کاذب، پیش پا افتاده و اصولاً غیر واقعی و غیر طبیعی میشوند؛ نظام فرهنگی و ایدئولوژی غالب برجهان نیز با شدت بخشیدن در مفهوم مصرف بواسطه تکنولوژی، اعم از هنر در مفهوم عام و در فرهنگ توده، یا ابزار رسانه، از متون و تصاویر چاپی گرفته تا تلویزیون و ماهواره یا رسانههای مجازی، فرد فرد جامعه را دچار نوعی عادت، نیاز و پیش پا افتادگی غیر طبیعی مینماید که در نهایت آزادی، هویت و استقلال فکر و اندیشه را از فرد (مخاطب)، به شکلی بیمارگونه و اعتیادآور سلب کرده، چنانکه «آلتوسر» میگوید فرد را در ایدئولوژی غالب شده به سان «سوژهای فراخوانده» در بطن نظام فکری و فرهنگی حاکم مسخ و منفعل مینماید. در این حالت، در وضعیت فکری و فرهنگی غیر طبیعی و غیر واقعی و در مصرف بیمارگونه مدها و الگوها، فرد دیگر نه انسان آزاد و مختار در اندیشه و عمل، که خود به سان یک معتاد- که غالباً از بیماری خود بیخبر است- و مهرهای سوخته و منفعل در لابیهای تو در تو و پیچیده تجارت افیون و مرگ، خود بخشی از ایدئولوژی کذب و نهاد فرهنگی سلطه میگردد که تنها با مصرف بیش از پیش و روز افزون کذب و دروغ، بیهویتی و بیماری آشکار و نهان خویش را فراموش میکند.
/انتهای پيام/