گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ فضاهای شهری از جمله ظرفیتهایی هستند که میتوان از طریق آنها جریان سازی رسانهای را انجام داد. دیوار نوشته ها، شعارها، بیلبوردها، تابلوهای تبلیغاتی، تابلوهای اعلانات، مجسمهها، میادین و مکانهایی از این قبیل همگی در گذشته رواج داشته و تا به امروز نیز به گونههای مختلف انجام شده است؛ به همین خاطر جامعه ایرانی با اینگونه فضاهای شهری میتواند ارتباط قابلتوجهی برقرار کند. بیلبورد میدان ولیعصر در تهران نیز یکی از این فضاها است که توانسته از ابتدای تاسیس تا به امروز نقش قابل توجهی را در انتقال مفاهیم ایفا کند؛ به طوری که میتوان آن را یکی از نمادسازیهای موفق در تاریخ فرهنگ بعد از انقلاب در فضاهای شهری به حساب آورد. اما علیرغم ظرفیتهای جریان سازی که این بیلبورد دارد، در داخل کشور چندان به کارکردها و ابعاد اثرگذاری آن نگاه عمیقی نشده و عمده خبرسازیها پیرامون آن ناظر به جنجالهای رسانهای بوده است. این در حالی است که در خارج از کشور، محققان خارجی زیادی به این بیلبورد توجه کرده و درباره آن مقالاتی علمی و تحلیلی نوشته اند. در جستجوهایی که درباره بازتاب بیلبورد در داخل و خارج از کشور داشتیم، متوجه شدیم که دو نفر از محققان داخلی به نام شهریار خونساری (دکتری پژوهش هنر از پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظر) و عباس آقامیری (مهندس عمران و فعال فرهنگی و هنری) نیز به طور مشخص به این بیلبورد توجه داشته اند و درباره آن پژوهشهایی را انجام داده اند. بر همین اساس تصمیم گرفتیم با دعوت از هردوی این کارشناسان، گفتگویی را درباره ظرفیتها و کارکردهای بیلبورد میدان ولیعصر ذیل کلان موضوع استفاده فرهنگی از فضاهای شهری ترتیب دهیم. در ادامه خلاصهای از مباحث طرح شده در این نشست را خواهید خواند.
فکر میکنید چرا بیلبورد میدان ولیعصر توانسته تا این حد دیده شود؟
خونساری: این بیلبورد به نظرم تغییر بزرگی در فضای شهری تهران بود؛ ما مثل بیلبورد میدان ولیعصر نداشته ایم و این اولین بیلبورد به این شکل بوده است. من این بیلبورد را دوست دارم، چون نسبت به اتفاقاتی که میافتد، واکنش نشان میدهد و پویا است. طرح هایش زود به زود عوض میشود و متناسب با مناسبتهای روز است. در حقیقت یک نقاشی دیواری به روز شده است. ما نقاشی دیواری را از قدیم داشته ایم، اما تغییر نقاشیهای دیواری به صورت زود به زود کاری شدنی نیست. خیلی مواقع هم خواستیم نقاشی دیواری را تغییر دهیم و چون سیاستهای وقت عوض میشد، نمیتوانستیم. برخی مواقع نقاشی دیواریهایی بوده که نمیخواستند روی دیوار باشد و به تدریج حذف شده است. از این دست مصداقها من زیاد در این شهر دیده ام و حتی برخی نقاشیها که خیلی ارزشمند بودند در این چند سال حذف شدند، بدون اینکه کسی متوجه شود. در برههای هم کسانی میخواستند فضای سیاسی را آرام کنند و به تدریج نقاشیهایی با مضامین انقلابی را پاک کردند تا کسی متوجه نشود. البته روی برخی نقاشیها هم به حدی مانور داده شده که نمیتوانند به راحتی پاکشان کنند.
آقامیری: مسئولیت این بیلبورد با چه نهادی است؟
ظاهرا برعهده خانه طراحان انقلاب اسلامی است.
آقامیری: بله. به نظر میرسد خانه طراحان انقلاب اسلامی و برخی نهادهای زیرمجموعه شهرداری مسئولیت آن را برعهده دارند. خانه طراحان انقلاب مجری است و زیرنظر سازمان اوج است. سازمان اوج هم وابسته به سپاه است. یکی از قدرتهای تصمیم گیرنده در کشور است و همانند ارتش است. سپاه کار فرهنگی میکند و این بیلبورد هم یکی از این کارها است. ما وقتی این بیلبورد را میبینیم، از روی طرحهای آن میتوانیم بفهمیم نگاه مدیران سپاه نسبت به یک داستان چیست. ممکن است مدیران سیاسی کشور یک چیز دیگری فکر کنند و آنها چیز دیگری فکر کنند؛ این بیلبورد منظرگاه خاصی را نشان میدهد و این مزیت آن هم هست. یعنی وجه تبلیغ ایدئولوژی هم دارد که اتفاقا مقالات خارجی به آن پرداختهاند.
فکر میکنید چگونه میتوان ظرفیت این بیلبورد را حفظ کرد؟
آقامیری: من نمیدانم اول استوری اینستاگرام بود یا اول این بیلبورد آمد. ظاهرا زمانی که این بیلبورد درست شده بود، هنوز قابلیت استوری ابداع نشده بود. بیلبورد ظاهرا از سال ۸۹ نصب شده و در سال ۹۰ یا ۹۱ بود که دیده شد. اینستاگرام و بیلبورد از جهاتی مشابه هم هستند و کارکردهای مشابهی دارند؛ بنابراین فکر میکنم میتوان از اینستاگرام به عنوان یک شبکه اجتماعی تصویری ایدههایی برای پویایی بیلبورد دریافت کرد. فکر میکنم باید شبکههای اجتماعی همچون توئیتر، فیس بوک و اینستاگرام و قابلیتهای جدیدی که اضافه میکنند و بازدید خور آن خوب است، ایده گرفته و آنها را به نسبت شبیه سازی کنیم و در المانهای شهری استفاده کنیم. چون ما با صوت و تصویر سروکار داریم. اما در این زمینهها بسیار عقب هستیم. ما حتی تاریخ جنگ را هنوز نتوانسته ایم به طور موثر بازگو کنیم.
به نظر من ما باید سازوکار بیلبورد را مدام ارتقا دهیم و بتوانیم وجوه اجتماعی آن را پررنگ کنیم. من باید بدانم این تصویری که روی بیلبورد کار گذاشته ام چقدر تاثیرگذار بوده است. این کارها به مرور انجام میشود؛ به احتمال زیاد، طراحان بیلبورد از ابتدا تصور نمیکردند که چنین موقعیتی را با چنین ویژگیهای برجستهای خلقق کنند. اما خب این کار نتیجه داد و وجوهی از آن در گذر زمان مشخص شد. اما برای اینکه این ظرفیت باقی بماند، باید مدام مورد نوآوری قرار بگیرد. شباهت این بیلبورد را با فضای اینستاگرام درنظر بگیرید؛ در اینستاگرام عکسی میگذارید و کپشنی زیر آن مینویسید و توضیحاتی میدهید. تصویر باید با کپشن ارتباط داشته باشد و کپشن باید تمام جزئیات آن تصویر را توضیح دهد؛ بعد از همه این کارها تازه نوبت به بخش کامنتها میرسد که دیگران بیایند و برداشت و نظرشان را بنویسند. شبیه به چنین سازوکاری لازم است برای این بیلبورد هم طراحی شود. این بیلبورد بدون کپشن و توضیح ناقص و مبهم است. میلیونها نفر آن را از طریق مختلف میبینند و نظری میدهند؛ اما این نظرات چه اثری میتواند داشته باشد؟ دریافت نظرات حتی برای طراحان بیلبورد هم میتواند مفید باشد و به رشد کارشان کمک کند. مشکلی که الان وجود دارد، در سطح جهانی، مشکل گفتگو است. همه چیز یک طرفه شده است. نمونه اش را در برنامه جهان آرای همین چند روز پیش به وضوح دیدیم. نمیتوانستند با هم گفتگو کنند. من یک سری کتاب و نوار از اوایل انقلاب از دکتر سروش و... دارم؛ با دقت در این محتواها میبینید که حتی آن زمان هم نتوانسته اند با هم ارتباط برقرار کنند. چهار نفر دور میز نشسته اند و نمیتوانند حرفهای خود را به هم بزنند؛ وسط حرف همدیگر میپرند و اعتراض میکنند. حتی از آن زمان از سر میز بلند شدن باب بوده است!
فکر میکنید متخصصان شهری چقدر از فضاهای شهری در راستای فرهنگ به طور حساب شده استفاده میکنند؟
خونساری: شما المانهای شهری را نگاه کنید؛ از قدیم قبل از این که بیلبوردها باب شود یا حتی تلویزیونهای بزرگ شهری بیایند، زمانی در تقاطع اتوبانهای شهید همت و شهید مدرس ساعت بزرگی را کار گذاشتنند با یک موتور قوی که مدتی کار میکرد و بعد کار نمیکرد. خب تاثیر این ساعت در مکانی که همیشه هم ترافیک و قفل است و مردم باید بایستند و دقایقی را آنجا سپری کنند، چه بود؟ با آن میزان هزینهای که شد، کاملاً صفر و پوچ و بی معنی بود. بیلبوردها و به طور کلی المانهای ثابت باعث عادت چشم میشوند؛ مثل تابلوهای خیابانی که، چون تغییر نمیکنند، بخاطر عادت و تکرار، تاثیر خود را بعد از مدتی از دست میدهند. بعد از آن هم مانیتورهایی گذاشتند که یکسری صحنهها را پخش میکرد، اما کیفیت لازم را نداشت و تصاویری که پخش میکرد بدون صدا بود و طبیعتا هیچ احساسی را منتقل نمیکرد.
آقامیری: تصویر متحرک باید صدا داشته باشد، ولی نمیتوانستند در خیابانهای شلوغ تهران آن را پیاده کنند. بعضی از آنها هم در تجمعات و اغتشاشات خراب شد و از بین رفت. اما تاثیر نقاشیهایی که روی بیلبورد میدان ولیعصر میگذارند، مشهود است. من خودم همیشه دنبال میکنم که پیغام جدید این بیلبورد چیست. به نظرم این بیلبورد، تکامل یافته نقاشی دیواری و فرهنگ آن در کشور ما است. نقاشی دیواریها ثابت هستند و نقاش باید بعد از مدتی آن را به روز کند. هزینه زیادی میبرد و وقت زیادی میگیرد تا تابلو به آن بزرگی را نقاشی کند، اما کار با بیلبورد بسیار راحتتر است.
ظاهرا شما انتقاداتی هم به بعضی طرحها داشته اید؟
خونساری: بله؛ برخی طرحها ایراد داشت و من جزو منتقدین آنها بودم. البته برخی نقاشیها و طرحها هم فوق العاده بود. یک طرح ساختارمند نوشتم تا بعدها بتواند به شکل کتاب چاپ شود. مجموعهای از اولین طرحهای بیلبورد تا دو سال پیش است و آن زمان خیلی تلاش کردم چاپش کنم و نشد، بیخیال شدم. به هرحال درباره هر کدام از طرحها نقد نوشتم و برخی طرحها که پیچیدهتر بودند، نقدهای سنگین تری دارند. مثلاً یکی از تصاویر درباره لانه جاسوسی بود که خیلی تصویر پیچیدهای بود و انبوهی از مطلب را میخواستند در این تصویر بیان کنند؛ طبیعی است که برخی جاها موفق نمیشوند. برای بهتر شدن این کتاب نیاز به انجام مجموعه مصاحبههایی بود که این کار نیاز به حمایت داشت، اما کسی حمایت نکرد. به هرحال من مجموعهای را تهیه کردم و خواستیم این مجموعه را در جایی منتشر کنیم، اما جایی نبود. به صورت اینترنتی و محدود منتشرش کردیم. اما لازم است این اثر به صورت کتاب درآید تا قابلیت رفرنس دادن به آن وجود داشته باشد. از نظر من این مجموعه بسیار مهم است، چون حتی بسیاری از تصاویر آن در جای دیگر پیدا نمیشوند.
آرشیو طرحهای بیلبورد را توانستید به راحتی به دست آورید؟
خونساری: جالب است که برخی طرحهای اولیه را خود خانه طراحان هم در آرشیو نداشتند، اما به هرحال من توانستم آنها را از راههای دیگر بدست آورم. بعضی جاها تصور میکنند آرشیو دارند، اما وقتی مراجعه میکنید به این میرسید که آرشیو ندارند. در ایران کمتر آرشیو هدفمند پیدا میشود. در این کشور آرشیو معنا ندارد. همین الان به سایت خانه طراحان بروید، میبینید که به روز نیست. یک مورد باز میشود و بقیه باز نمیشود. آدرسهایی برای دانلود داده که وقتی مراجعه میکنید میبینید لینکها کار نمیکنند. البته از حدود سه سال اخیر بخاطر اینکه در تلگرام به اشتراک گذاشتند، کمی مرتبتر شده است. محققان میتوانند از تلگرام تا حدودی به برخی محتواها دسترسی داشته باشند. اگر آرشیوی از این طرحها وجود داشت، الان حتما خارجیها بیشتر از آن استفاده میکردند. در همه جای دنیا هر شرکتی یک مسئول آرشیو دارد. یعنی هر اتفاقی که میافتد آرشیو میشود و این آرشیو مدام به روز میشود. اما من در اینجا وقتی میخواهم روی موضوعی کار کنم، به متریال آن موضوع دسترسی ندارم. علت اینکه موفق شدم درباره عکاسی غیرحرفهای کار کنم این بود که به کمک خدا دسترسی برایم فراهم شد. دسترسی به آرشیو و اسناد برای متخصصان و صاحبنظران لازم است و اگر آنها هم قرار باشد دسترسی نداشته باشند، پس این گنجینهها برای چه دارند نگه داری میشوند؟ کار علمی متریال عالی نیاز دارد، ولی دسترسی محققها به این متریالها محدود شده است.
آقامیری: رشته من کنترل سیلاب است. اما ما در همین حوزه تخصصی هم بیشتر از اطلاعات دو سال قبل را نداریم. از الان تا دو سال قبل، نمیدانیم میزان بارش چقدر بوده است و هر چه اطلاعات هست برای دو سال پیش به قبلتر است. از همین رشته من دست کم بگیرید تا تصاویر جنگ که دسترسی به آنها بسیار دشوار است. در دهه فجر حتی هنوز هنوز سخنرانیهای امام را هم به راحتی پخش نمیکنند. این عجیب نیست؟ اینها جزو متریال هاست. من که در فضای اینستاگرام کار میکنم و روزی چندین استوری میگذارم و هر روز پست میگذارم و فعالیت زیادی دارم، متریال ندارم. یک عکس از جایی به دست من میرسد باید از چند جهت بررسی کنم و روی آن کار کنم. درست است که از محرومیتها و محدودیتها چیزهای قشنگ تری در میآید، دلنوشتههای زیبایی درمی آید، شعرهای متناسب تری در میآید، متنهای زیبایی در میآید، ولی اگر عکس بیشتری در اختیارم باشد کار من بهتر خواهد شد.
یعنی معتقدید که در حوزه دسترسی به آرشیوها برخی نگرانیهای موهومی وجود دارد که نباید داشته باشد؟
آقامیری: بله، یکی از مشکلاتی که هست این است که نمیدانیم کجا را باید محدود کنیم و کجا را نه؛ جاهایی را محدود میکنیم که فایده ندارد و برخی جاهایی را که باید از نظر امنیتی محدود کنیم، به حال خود رها کرده ایم.
خونساری: اتفاقا یک استاد فرانسوی هست به نام دکتر انیس دوویکتور که من هم افتخار همکاری با او را داشتهام؛ ایشان آرشیو درس میدهد و چند بار هم به ایران آمده است. او کتابی نوشته که به فارسی ترجمه شده و نامزد کتاب سال شده است. اوایل برای من تعریف کردند که او یک دکتر فرانسوی است که به اینجا میآید تا کتابهای شهید آوینی را بخواند و در رفت و آمد است. مثل خیلی از ما ادعای انقلابی گری ندارد و حقیقت آن است که اگر ما بخواهیم بگردیم کسی را پیدا کنیم که درباره شهید آوینی صحبت کند، باید او را دعوت کنیم. با وجود این که مسلماً ترجمه کتاب شهید آوینی آن روحیه متن اصلی را به ایشان منتقل نمیکند که به ما منتقل میکند، آن شخص با همان ترجمه و معادل سازی توانسته بود به درکی از شهید آوینی برسد. او درباره مدافعین حرم کار کرده و در حوزه سینمای جنگ و تصاویر جنگ مطالعات داشته است. در یکی از جلساتی که او در ایران بود، درباره جنگ ایران و عراق صحبت شد و پروژههای که قرار بود انجام شود. گفت من دوست دارم در این پروژه باشم، یعنی استاد راهنمای دوم یا استاد مشاور باشم. من این حرف او را جدی نگرفتم؛ چون معمولا افرادی که از خارج ایران میآیند چندان در این حوزهها قوی نیستند. اما بعد از یک ماه که فهمیدم استاد دانشگاه سوربن است و فردی حرفهای در حوزه جنگ ایران و عراق است، به او ایمیل زدم و باب همکاری را باز کردم. ایشان قبل از کرونا سه بار به ایران آمدند. دفعه اول به موزه شهدا رفتیم و صحبت مدافعین حرم آن زمان مطرح بود، ولی پررنگ نبود. در یکی از این دفعات خاکسپاری شهیدی در دهی در جاده ورامین صورت میگرفت که ایشان را به آنجا بردیم و ایشان از خود اشتیاق نشان میداد؛ چون میخواستیم او را با فضای شهادت و جبههها بیشتر آشنا کنیم. وقتی در مراسم شرکت کرد، بعدا گفت که من خیلی دید مثبتی به این شهدای مدافع حرم نداشتم و فکر میکردم برای پول میروند. اما وقتی به آن مراسم رفتم، آدمها و فضا را دیدم، تحت تاثیر قرار گرفتم. حتی گاهی هنوز پیگیر این است که مادر شهید در فلان جا حالش خوب است یا خیر. وقتی یکی از این مادران شهدا بخاطر کرونا فوت کرد، به حدی ناراحت شد که از من میپرسید چطور میتوانم برایش دسته گل بفرستم.
آقامیری: خلاصه این حرفها همان صادر کردن انقلاب است. صادر کردن انقلاب یعنی خانم دکتری از کشور دیگری این چنین تحت تاثیر قرار میگیرد. ما نمیتوانیم آدمهای سطح پایین جامعه آنها را جذب کنیم. ما میتوانیم کسی را که کتاب میخواند، محقق است و از کتاب سردر میآورد جذب کنیم. جذب کردن این آدم مثل این است که لشگری را در آنجا جذب کرده اید. چون وقتی به کشورش برمی گردد در هر ترم در دانشگاه که اشاره کند کسی در ایران به نام شهید آوینی وجود دارد، همان یک حرف میتواند در افراد مشتاق انقلاب به پا میکند.
از آن کتابی که درباره بیلبورد نوشته اید، بازخوردهایی هم گرفتید؟
خونساری: شنیدم چند باری که دربارهاش صحبت کرده بودم، میگفتند پیگیر صحبتهای شما هستیم، ولی بازخوردها فقط در این حد بوده است. به نظرم کار باارزشی است که یک مطالعه عمیقتر روی این بیلبورد و طرحهای آن شود و یکسری مصاحبهها با گرافیست ها، خانه طراحان، مدیران و مدیران شرکتهای سه در چهار که این بیلبوردها را تولید میکنند صورت گیرد. چون این بیلبورد، قسمت مهمی از تاریخ تصویری بعد از انقلاب ما است. من از فضای بیرون که نگاه میکنم ایراد یا از بین رفتن نقاشی را میبینم متوجه مشکلاتی میشوم. خیلی از هنرمندان خارج از کشور که برخی ممکن است غرضی داشته باشند، پیگیرتر از ما نسبت به این موضوع هستند. چون ما نتوانستیم چاپش کنیم و در نهایت به صورت اینترنتی روی سایت آمازون گذاشتیم که بخاطر تحریم حذف شد. این طور نبود که، چون چاپ نشده، رهایش کنم؛ پیگیر بودم. کم کم افرادی خارجی پیدا شدند که درباره این بیلبورد تحقیق میکردند و کتاب را از من میخواستند. من هم آن زمان چندان توجهی به اسمها نمیکردم. ۹۵ درصد آنها محققهایی از روسیه، هلند، فرانسه و انگلیس بودند. در بین آنها کسی بود که من بعدها فهمیدم سابقه همکاری با CIA را دارد و با او ارتباط نگرفتم. همین آدم با یک محقق چک، دنبال این بودند که همکاری تحقیقاتی با من تعریف کنند و به من میگفتند هزینه را هم دانشگاه میدهد. اول به نیت انجام مصاحبه وارد شدند و بعد هم مشخصات برخی افراد را میخواستند از من بگیرند که من متوجه شدم و ادامه ندادم.
برخی ممکن است تصور کنند حالا که این بیلبورد موفق شده، از آن چندتای دیگر هم در تهران بسازیم و احتمالا این کار به جای آن که موفق باشد، منحصر بفرد بودن همین بیلبورد را هم از بین میبرد. فکر میکنید اگر قرار باشد از ظرفیت فضاهای شهری استفادههای فرهنگی بشود، چگونه میتوان تجربههایی مشابه با بیلبورد میدان ولیعصر خلق کرد؟
آقامیری: ببینید شبیه به این بیلبورد را در عراق هم بردند و نصب کردند و بزرگترین بیلبورد، عکس شهید سلیمانی و مهندس ابومهدی بود. ولی اینطور نتوانستند آن را برجسته کنند و فعلا تنها عنوان بزرگترین بیلبورد را دارد.
هنوز هم این بیلبورد هست؟
آقامیری: خبر ندارم، ولی تا پارسال میدانم که بود. ظاهرا آن هم ایده همین خانه طراحان بوده است. طبیعتاً میشود و به نظر من شدنی است که از المانهای شهری در همه شهرها و استانها به تناسب فرهنگ بومی شان استفاده فرهنگی شود. اما برای انجام چنین کارهایی نیاز به یک حالت پارتیزانی هست؛ مثل نمایشگاهی که زمانی در نماز جمعه و یا در پیاده روها میگذاشتند و استقبال زیادی از آن میشد. من عاشق آن نمایشگاهها بودم. وقتی آنجا میرفتید، هم عکس خوب میدیدید و هم فضای خوبی داشت و مردم نگاه میکردند و اطلاع پیدا میکردند که مثلاً در فلان جا مسلمان کشی راه افتاده است؛ یا در فلان جا قحطی است و... این اطلاع رسانی هزینهای جز چاپ نداشت و خلیی مواقع قاب هم نمیکردند؛ یک سلفون روی عکس میکشیدند و همانجا میگذاشتند. فضاهای این چنینی را میتوان در شهرهای مختلف درست کرد. فضاهایی که نباید ثابت باشد و یا گالری باشد. مردم ما خیلی گالری را دوست ندارند؛ چرا که احساس میکنند متعلق به آن فضا نیستند.
/انتهای پیام/