گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ روانشناسان معتقدند، رؤیا برای روان، مانند اکسیژن برای ریه است که اگر به سمت آنها برویم هورمونهای شادی آزاد خواهند شد. این رویاها همان انتظاراتی هستند که جامعهشناسان معتقدند فرد از خود و در سطح کلان از جامعه دارد. این رویاها یا همان انتظارات اکسیژن هستند برای یک جامعه؛ جامعهای که با افرادش هویت پیدا میکند و امید در دل افراد این جامعه یعنی سلامت جسم و روان جامعه. بر اساس نتایج تحقیق رضایت ملی، در بین ۱۴۹ کشور ایران رتبه ۱۱۷ را دارد، یعنی از میزان رضایت ملی در حد «کم» برخوردار است.
طی سالهای اخیر و با توجه به مشکلاتی که در جامعه افراد با آنها در حال دست و پنجه نرم کردن هستند از جمله مشکلات بیکاری، تورم، معیشت و... افراد به نوعی با بن بست آرزوها و اهدافشان مواجه شدهاند. به گفته روانشناسان نبود انگیزه برای رسیدن به هدف، قربانی دانستن خود به عنوان یک فرد از جامعه، احساس تعلق نداشتن به جامعه و خود را از آن جامعه ندانستن پیامدهای منفی این ناامیدی اجتماعیست. حال آیا جامعه ایران را میتوان جامعهای ناامید دانست؟ یا ناامیدی اجتماعی مفهومی کلی است که نمیتوان با شاخصهای ظاهری آن را سنجید؟ دکتر مجتبی تمدنی دکترای حرفهای مشاوره و استاد دانشگاه آزاد شعبه تهران مرکز است که در این رابطه به گفتگو نشستهایم.
تعریفی که روانشناسان از ناامیدی اجتماعی دارند چه ویژگیهایی را در برمیگیرد؟
تمدنی: وقتی در مورد ناامیدی حرف میزنیم اساساً در مورد آینده است. ناامیدی زمانی به فرد دست میدهد که برای آن چیزی که بعداً در قالب انتظار برایش پیش بیاید آن را غیرقابلوصول و دسترس بداند. در جوامعی که نسبت به آینده توقعات و انتظاراتی که دارند بهدست نمیآید و یک حالت اطمینان از عدم دستیابی به اهداف آینده به وجود میآید ناامیدی شروع میشود. درواقع ناامیدی یک جور انتظار است. انتظار موفقیت یا شکست. انتظار اینکه من به چه هدفی میرسم و چه هدفی را از سر گذراندهام. این انتظار ناظر بر یک آینده اطمینانبخش است. وقتی یک نفر امیدوار است انتظار دارد که به یک سری خواستهها و نیازها دست پیدا کند. در این میان هم خواسته مهم است هم نیاز. وقتی میگوییم خواسته یعنی ما یک سری کمبودها داریم که از نیازهای جسمی و بقا شروع میشود تا نیاز به شکوفایی.
در یک جامعه ممکن است نیازها و توقعات منوط به خودشکوفایی باشد. مثلاً افراد تحصیلکرده نیازشان مبتنی بر رشد و تعالی است. وقتی آن بهدست نمیآید ناامیدی تجربه میشود. یک مسئله هم خواستهها و توقعات ماست. یک خواستههایی داریم که جنبه ذهنی دارد. مثلاً در جامعه ایران مردم خواسته و نیازشان این است که نسبت به کشور همسایه بهتر زندگی کنند. وقتی توقع و خواسته برطرف نشود ناامیدی بر ذهن فرد غلبه میکند و او خود را ناامید حس میکند.
یک بخش هم برمیگردد به امید واهی؛ که از ناامیدی بدتر و سمیتر است. ما برای تعریف امید باید امید واهی را تعریف کنیم. زمانی به فرد وعدهای داده و دنیایی به او نشان داده میشود که در واقعیت غیر وصول است. وقتی چنین دنیایی تصویر میشود درحالیکه وجود ندارد و یا میدانیم احتمال بهدست آوردنش خیلی ناچیز است تبدیل به امید واهی میشود. اگر امیدها، شعارها تکرار شود و محقق نشود فرد بهطورکلی امید و ایمانش را کنار میگذارد. اینها درهمتنیده است. باید مفهوم را گسترش داد تا درک شود.
امید واهی؛ که از ناامیدی بدتر و سمیتر است. ما برای تعریف امید باید امید واهی را تعریف کنیم. زمانی به فرد وعدهای داده و دنیایی به او نشان داده میشود که در واقعیت غیر وصول است. وقتی چنین دنیایی تصویر میشود درحالیکه وجود ندارد و یا میدانیم احتمال بهدست آوردنش خیلی ناچیز است تبدیل به امید واهی میشود. اگر امیدها، شعارها تکرار شود و محقق نشود فرد بهطورکلی امید و ایمانش را کنار میگذارد
رابطه بین ناامیدی فردی و اجتماعی چگونه است؟ آیا میتوان در سطح فردی انسان حال خوب و امیدوارانه داشته باشد، اما در سطح اجتماعی ناامیدی بر او غلبه کرده باشد؟
تمدنی: در ناامیدی اجتماعی بحث فراتر از فرد است. ناامیدی اجتماعی کل جامعه را درگیر میکند. در سطح فردی میتوانیم تعاریفی در جهت امید داشته باشیم. اما در کل جامعه ممکن است این امید وجود نداشته باشد. به قول فرانکل آخرین چیزی که از انسان گرفته میشود امید است.
در سطح فردی بله آدم میتواند امیدوار باشد، اما در سطح اجتماعی میتواند ناامید باشد. آدمهایی میبینید که سطح و جایگاه اجتماعی خوبی دارند، اما در سطح جامعه حس ناامیدی میکنند. یا در سطح فردی خوباند و به اهدافشان میرسند، دستاورد دارند، اما در سطح جامعه ناامیدند. یک جورهایی حالت متقابل دارد. یعنی امید فردی میتواند بالا باشد، اما امید جمعی نه و این ناامیدی جمعی میتواند امید فردی را کاهش دهد و برعکس. اگر امید فردی پایین باشد، اما امید در جامعه وضعیت خوبی داشته باشد حال فردی آدم را میتواند بهبود ببخشد و امید آفرین باشد. مثلاً تیم فوتبال برنده میشود و آدم ناامید هم از این قضیه خوشحال و امیدوار میشود. اینها دو متغیر مستقل از هم هستند، اما میتوانند همدیگر را تعدیل کنند.
بنا بر شواهد و مراجعه کنندگان در سطح جامعه ناامیدی اجتماعی جامعه ما بالاست. هدفها مشخص نیست، وعدههای دادهشده شکستخورده، وعدههایی داده شد که محقق نشده است. نه فقط طی سالهای اخیر بلکه ۱۰۰ سال گذشته. وعدههای اجتماعی ما محقق نشده، اینها سبب امید واهی شده است. حتی مردم در سطح فردی هم اگر موفق هم باشند برای این امید فردی خودشان ارزش قائل نیستند و فکر میکنند امیدی وجود ندارد.
برخی از روانشناسان معتقدند ناامیدی پدیدهای اجتماعی محسوب میشود نه فردی. یعنی فرد بنا به شرایط جامعه و عدم دستیابی به خواستههای اجتماعیش دچار ناامیدی فردی میشود. این گذاره تاچه اندازه صحیح است؟
تمدنی: نه کاملاً متفاوت است. دو تا سازه مستقل، اما مؤثر بر یکدیگرند. امیدهای اجتماعی در سطح ارزشهای فرهنگی و ملی به دستاوردهای کلی گرهخورده است. چون امید اساساً با دستاوردها تعریف میشود. امید با نیازها و خواستههای ما که بهعنوان دستاورد میشناسیم رابطه دارد. هرچقدر دستاورد بیشتر داشته باشید امید بیشتری هم وجود دارد. چه در سطح فردی و چه اجتماعی وقتی اهدافی در نظر میگیریم که در کوتاهمدت بهدست نمیآید نامیدی بیشتر میشود. این امید با فعالیت امروز من تعریف میشود نه با هدف بلندمدت در یک افق و چشمانداز ده بیست ساله. وقتی به هدفی دست پیدا میکنم من امیدوار میشوم. هر آدمی ممکن است یک روز ناامید باشد و فردای آن روز امیدوار. متأسفانه پژوهشی در این زمینه وجود ندارد و فقط مشاهدات عینی است. آمار یک روزه بهدست نمیآید. شاید چندین سال زمان ببرد تا این نمودار طولی امیدواری توسط پژوهشگران بهدست بیاید.
آیا میتوان جامعه ایران را جامعهای ناامید قلمداد کرد؟
تمدنی: بحث ناامیدی و امیدواری بحثی روزانه است. هفته قبل تیم والیبالمان پیروز شد و در دل مردم موجی از امید به وجود آمد. امید حالت پایدار ندارد، حالت موجی دارد. جمع اینها نشان میدهد یک جامعه امیدوار است یا ناامید. وگرنه این جمله معنی نمیدهد بگوییم ایران جامعهای امیدوار است یا ناامید.
اینکه برخی رسانهها این ادعا را مطرح میکنند که جامعه ایران جامعهای امیدوار یا ناامید است غلط است. نمیشود حکم کلی داد.
در علم روانشناسی شاخصه عمده ناامیدی اجتماعی چیست؟
تمدنی: ما سه و چهار نشانه در سطح ناامیدی اجتماعی داریم. یک اینکه در جامعه نشانههای آسیب زیاد میشود. یعنی آمارها نشان خواهند داد که آسیبها زیاد شدهاند. در بیمارستانها و مطبها بیماران زیاد میشود. دوم اهمالکاری است. یعنی مردم دچار درماندگی میشوند. کاری نمیتوانند بکنند. سوم حالت سرنوشتی پیدا میکنند. یعنی این تفکر که ببینیم چه پیش میآید. تا خدا چه بخواهد. آدمهای ناامید این نشانهها را دارند. چهارم وابستگی است. یعنی یکی بیاید من را نجات دهد. فردی بیاید کمک کند. چرا مردم اعتراض نمیکنند، چرا مردم بلند نمیشوند. چرا حرکت نمیکنند. دیگران کاری بکنند که من هم نجات پیدا کنم. قربانی سازی در همین فرایند رخ میدهد. ما ملت قربانی شدهای هستیم. ما نسل سوختهایم. ما شانس نیاوردیم. اینها کلیدواژه آدمهای ناامید است.
ناکامی و عدم بهدست آوردن نتیجه دلخواه پس از تلاش، اتفاقی است که برای هر انسانی در هر جغرافیایی اتفاق میافتد. چه دلایلی سبب میشود این ناکامی به ناامیدی ختم شود؟ میتوان گفت توقعات بالا و زیادهخواهی انسان و میل به بهدست آوردن هر چیزی که میخواهد علت این اتفاق است؟
ما سه و چهار نشانه در سطح ناامیدی اجتماعی داریم. یک اینکه در جامعه نشانههای آسیب زیاد میشود. یعنی آمارها نشان خواهند داد که آسیبها زیاد شدهاند. در بیمارستانها، مطبها بیماران زیاد میشود. دوم اهمالکاری است. یعنی مردم دچار درماندگی میشوند. کاری نمیتوانند بکنند. سوم حالت سرنوشتی پیدا میکنند. یعنی این تفکر که ببینیم چه پیش میآید. تا خدا چه بخواهد. آدمهای ناامید این نشانهها را دارند. چهارم وابستگی است. یعنی یکی بیاید من را نجات دهد. فردی بیاید کمک کند
تمدنی: متغیرها زیاد است. این هم میتواند یک متغیر باشد. انتظارات ما وقتی فراتر از واقعیت باشد ما ناامید میشویم. در ژاپن بچهها را با انتظارات بالا تربیت نمیکنند. میگویند ما هیچی نداریم. هیچی وجود ندارد تو باید خودت زحمت بکشی. در ایران آدمها از همان اول با توقعات بسیار بزرگ میشوند. انتظارات وقتی بالا برود به شکل خواسته درمیآید. وقتی خواسته بهدست نیاید ناامیدی میآورد. درست است که همه اینها متغیر هستند، اما متغیر اصلی نیستند. متغیر اصلی موفقیتهای روزانهای است که جامعه بهدست میآورد. مثلاً وقتی آقای ظریف در مذاکرات موفق شد مردم احساس امید کردند. ما نیاز به امیدهای کوتاهمدت و روزانه برای امید اجتماعی داریم.
این روزها وجود فضای مجازی سبب شده که افراد با دیدن امکانات و ثروت در دست عدهای به مقایسه دستزده و بهنوعی بحث تبعیض در ذهن افراد پررنگ شود. این تبعیض و قیاس تا چه اندازه بر ناامید شدن افراد میتواند تأثیر بگذارد؟
تمدنی: این هم یک متغیر است. متغیر تعدیلکننده و اضافی. هرچقدر فاصله استاندارد بیشتر شود ناامیدی بیشتر میشود. طبیعت ذهن و روان ما این است که همیشه در حال مقایسه هستیم. مقایسههایی در سطح خودمان. من پرستار هستم خودم را با پزشک مقایسه میکنم. میگویم او دو سال بیشتر از من درسخوانده دارد ۲۰۰ میلیون بیشتر از من درمیآورد. این نابرابری اذیت میکند. در هر قشری این نابرابری وجود آرد. مثلاً فردی که کارگر است خود را با کارگر و یا با مهندس مقایسه میکند. هرکس در سطح خودش ناامیدی را بهوسیله این مقایسه تجربه میکند. آدمها خودشان را با اطرافیان و طبقههای نزدیک به سطح خودشان مقایسه میکنند و این افراد را بیشتر سرخورده میکند.
پیامدهای ناامیدی اجتماعی در بلندمدت بر جامعه چگونه رخ میدهد؟ به نظرتان فاصله نارضایتی تا ناامیدی چگونه است؟
تمدنی: حالت چرخهای پیدا میکند و به یک نوع تناقض تبدیل میشود. در این حالت، جامعه در موقعیتهای سرکوفت میافتد. در مخمصههایی گیر میافتد که نه راه پیش دارد نه راه پس. حکمهایی در زندگی به آن فشار میآورد که در جای خود میایستد، یخ میکند و هیچ کاری نمیکند. بااینکه میتواند یاد بگیرد و حرکتی انجام دهد، اما متوقف میشود. رشدی اتفاق نمیافتد. جامعه به تولید تن نمیدهد. نتایجش را در آمارهای رشد اقتصادی میتوانید مشاهده کنید.
بهزعم شما راهکار برونرفت جامعه از حالت ناامیدی چیست؟ آیا این راهکارها فردی باید باشد یا اجتماعی؟
تمدنی: زمانی امید به وجود میآید که هدف وجود داشته باشد و برای آن کوشش شود. حقیقت این است ما عقب ماندیم. مشکل ما از زمان قاجار همین است. درجا زدهایم. دنیا جلو رفت و ما ماندیم. امید یک تعریف کلی و جامع است. باید ببینیم موفقیتهای فردی چه هستند و به آنها چنگ بزنیم؛ نباید آنها پاره شوند. باید بارقههای امید را پیدا کنیم. در سطح جامعه باید یک تحرک اقتصادی به وجود بیاوریم تا افراد معیشتشان بهبود پیدا کند. هدفهای خیلی بزرگ و شعارهایی که میدهند تبدیل به امید نمیشود. چون اصولاً بهدست نمیآیند و فقط امید واهی میشوند که از امید و ناامیدی بدتر است.
/انتهای پیام/