گروه فرهنگ و هنر «سدید» مهسا مولائی پناه؛ در قسمت پیشین، به تبادلات فرهنگی دو کشور ایران و هند در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی پرداختیم و دانستیم که هر دو کشور، سهم بسیار زیادی در برقرار روابط صحیح و مفید فرهنگی داشته و در راه آن قدمهای قابل توجهی برداشتند.
باید دانست که پیوندهای فرهنگی و تمدنی میان دو کشور در دوره حکومت مغول در هند، با مهاجرت تعداد زیادی از نخبگان ایرانی به هند بیش از پیش تقویت شد. این بدین معناست که فهم درست روابط و تبادلات فرهنگی در این قرون، در گرو پرداخت به چرایی و چگونگی ابعاد مهاجرت ایرانیان به دربار هند خواهد بود.
در این نوشتار قصد داریم به اختصار به ابعاد گوناگون این مهاجرت از قبیل کم و کیف و دلایل آن پرداخته و اهم تاثیرات فرهنگی آن را بیان کنیم و بدین طریق، پاسخ به این پرسش که «سهم کدامیک از دو کشور هند و ایران در اثرگذاری فرهنگی و تبادلات بیشتر بوده؟» را تکمیل کنیم. این یک واقعیت غیر قابل انکار است که در میان اقوام مختلف، پارسی زبانان کشور ایران، تأثیر قابل توجهی بر سیاست، اقتصاد و جامعه امپراتوری مغول در هندوستان داشتند. به منظور بررسی بهتر میزان اثرگذاری و مبادلات فرهنگی دو کشور هند و ایران، بیان مسئله مهاجرت ایرانیان و شناخت دقیق عناصر تأثیرگذاری آنان بر هند ضروریست. همچنین برای درک جامعه معاصر ایران و روابطی که در حال حاضر با کشور هند دارد، ابتدا باید زمینه آن مهاجرت گسترده را درک کرد. اما با وجود اهمیت این موضوع، به نظر میرسد تاکنون پژوهش جامع و متمرکزی حول تاثیرگذاری مردم ایران بر امپراتوری مغول هند انجام نشده است.
اگرچه مطالعات متعددی پیرامون اشراف مغول به طور کلی وجود دارد، اما آن مطالعات لزوماً نگاه عمیقی به ایرانیان ندارند. در نتیجه، پاسخ برخی از سوالات کلیدی مانند مناطقی که ایرانیان از آنجا به هندوستان مهاجرت کردهاند، نوع افراد و اقشار، وضعیت و شغل آنها قبل از رفتن به هند و دلایل مهاجرت هنوز به طور دقیق مشخص نشده است. در این نوشتار، برخی از جنبههای کمتر شناخته شده ایرانیان در امپراتوری مغول و ترسیم تصویری از ایرانیان مهاجر در هند با استفاده از کتاب معروف مآثرالامرا ارائه میشود:
تعداد مهاجرین
از میان ۷۳۸ نفر از افراد برجسته نام برده شده در مآثر الامرا، حداقل ۱۹۸ نفر (۸/۲۶ درصد) مهاجران ایرانی یا فرزندان آنها بودهاند. این تعداد ممکن است حتی بیشتر باشد، زیرا هنوز ۲۰۵ نفر وجود دارند که منشاء آنها هنوز کاملاً مشخص نشده است. از مطالعات دیگر در مورد افراد برجسته مغول دانسته میشود که نسبت نسبی نخبگان ایرانی در (۹۵-۱۵۷۵) میلادی، ۵۴/۲۵ درصد بوده است. ۴/۲۸ درصد در (۴۸-۱۶۴۷) میلادی، ۸/۲۷ درصد در (۷۸-۱۶۵۸) و ۹/۲۱ درصد در (۱۷۰۷-۱۶۷۹) بوده است. با توجه به این نسبتها به جرات میتوان گفت که بیست یا سی درصد نخبگان دربار مغول در تمام این دوره ایرانی بودند.
زمان مهاجرت
مهاجرت از قرن شانزدهم تا اوایل قرن هجدهم یعنی در طول دوره صفویه بدون وقفه ادامه یافت. به عنوان مثال، خانواده خاصی شناخته شده که اجدادشان در قرن شانزدهم از ایران آمده و فرزندانشان نقش سیاسی مهم خود را در قرن هجدهم حفظ کردهاند
مهاجرت از قرن شانزدهم تا اوایل قرن هجدهم یعنی در طول دوره صفویه بدون وقفه ادامه یافت. به عنوان مثال، خانواده خاصی شناخته شده که اجدادشان در قرن شانزدهم از ایران آمده و فرزندانشان نقش سیاسی مهم خود را در قرن هجدهم حفظ کرده اند. خانواده صمصام الدوله، مؤلف مآثر الامرا، نمونه خوبى از این مطلب است. از سوی دیگر، همانطور که در ادامه بیان خواهد شد، در قرن هفدهم و آغاز قرن هجدهم میلادی، مهاجران جدیدی از ایران آمدند. غالباً در شرق جهان اسلام اتفاق میافتاد که به دلیل عدم تخصص در امور اداری، یک سلسله جدید، بوروکراتهای سلسله سابق را به کار میگرفت؛ بنابراین سلسله صفویه مدیران آق قویونلوها را دوباره به کار گرفت، همان سلسلهای که خودشان آنها را سرنگون کرده بودند.
این واقعیت که سرانجام همایون دوم در نتیجه کمکهای نظامی صفویان توانست تاج و تخت را به دست آورد، با افزایش جمعیت ایرانیان در دربار مغول در اواسط قرن شانزدهم ارتباط مستقیمی دارد. از این رو جالب توجه است بدانیم که حتی در اوج شکوفایی این سلسله در قرن هفدهم در زمان شاه جهان و اورنگ زیب، مغولها از مهاجران ایرانی استقبال کرده و به آنها مناصب قابل توجهی دادند.
اصالت مهاجران
در مورد اصالت مهاجران ایرانی میتوان گفت، از میان ۱۹۸ نفر از سرشناسان ایرانی که در منبع ذکر شده، ۱۰ نفر از اعضای خانواده صفوی و چهارده نفر از افراد طایفه بودند. در حالی که منشا ۹ مورد نامشخص است. اما بیشتر ایرانیان مهاجر به هند (۱۱۳ نفر) از مناطق شرق و جنوب شرقی مانند خراسان و قهستان آمده اند. با احتساب اینکه ۴۲ نفر از نواحی مرکزی مانند اصفهان و قزوین آمده بودند، میتوان گفت که بیشتر ایرانیان مهاجر از شرق یا پایتخت صفوی بوده و تعداد بسیار محدودی از منطقه غرب آمده اند، چنانکه این واقعیت که تنها یک مهاجر از تبریز، بزرگترین شهر آنجا، بوده این امر را نشان میدهد.
زبان مهاجران
ویژگیهای مهاجران ایرانی در مطالعات پیشگامانه مینورسکی نوعی اجماع را به وجود آورده که نخبگان دربار صفوی، اصولاً به دو گروه زبانی متفاوت، ترکهای ترک زبان و تاجیکهای فارسیزبان تقسیم میشوند. تاجیکها که غالباً «مردان قلم» نامیده میشوند، اهل علم بودند و عمدتاً مسئول امور مدنی و مذهبی بودند، در حالی که ترکها که «مردان شمشیر» نامیده میشدند از متخصصان نظامی تشکیل میشدند.
تعداد تاجیکها ۱۶۵ و ترکها ۱۴ نفر آمده است. این عدم تعادل را میتوان به این دلیل نسبت داد که اولاً ترکها عمدتاً قبیلهای بودند و بنابراین مهاجرت فردی نادر بود و ثانیاً آب و هوای هند ممکن است برای یک کوچ نشین مناسب نبوده باشد. اما مهمترین دلیل این است که فارسی زبان دربار و اداره بود، در دربار مغول به فارسی زبانان با مهارتهای اداری و دانش تخصصی فرهنگ فارسی ارزش زیادی قائل بودند.
شغل و مناصب مهاجران
برخلاف دربار صفوی، اصولاً در امپراتوری مغول تمایزی بین «مردان قلم» و «مردان شمشیر» وجود نداشت. در نتیجه، هنگامی که در آنجا مستقر شدند، حتی افراد سرشناس تاجیک اغلب در نبردها با سربازانی که به آنها داده شده بود شرکت میکردند. این واقعیت جالبی است که به وضوح تمایز جامعه صفویه و جامعه مغول هند را نشان میدهد.
مطالعه اخیر ماریا سابتلنی ماریا اواسابتلنی نشان میدهد، آزار و اذیت سیاسی و اقتصادی در زمان فتح خراسان توسط صفویان ممکن است برخی از سیدها را به هند سوق داده باشد. علت اصلی این اتفاقات همچنان نامشخص است، اما آنچه مسلم است این که هند باید چیزی به مراتب جذابتر از امتیازات جامعه صفویه برای یک سید ارائه کرده باشد. در برخی موارد نادر، مآثرالامرا عقیده یک فرد برجسته را گزارش کرده و گفته که آن مرد شیعه غیور بوده است
هیچ گرایش خاصی در مناصب اشغال شده توسط مردم ایران قابل تشخیص نیست. آنها نه تنها پستهای مهمی را در ادارات مرکزی و محلی داشتند: مانند وکیل (نایب السلطنه)، وزیر (نخست وزیر)، میربخشی (افسر ارشد بخش نظامی)، صدر (مسئول امور مذهبی و اوقاف)، والی محلی و افسر مالی و نظامی محلی بلکه در خاندان سلطنتی نیز به عنوان میرسامان (استاد بخش خاندان سلطنتی)، میرتوزوک (مدیر مراسم دربار)، میرآخور (استاد اصطبل سلطنتی) قوشبیگی (سرپرست استاد پرندگان سلطنتی) و ... خدمت میکردند.
عقاید و مذهب مهاجران
قابل ذکر است که از ۱۶۵ تاجیک ۶۱ نفر سید (یعنی از اولاد پیامبر (ص) بودند. مشهور است که در جامعه ایران به یک سید احترام زیادی میگذاشتند و آنان از امتیازات زیادی (مستمری، معافیت از مالیات و...) نیز برخوردار بودند. اما مطالعه اخیر ماریا سابتلنی ماریا اواسابتلنی نشان میدهد، آزار و اذیت سیاسی و اقتصادی در زمان فتح خراسان توسط صفویان ممکن است برخی از سیدها را به هند سوق داده باشد. علت اصلی این اتفاقات همچنان نامشخص است، اما آنچه مسلم است این که هند باید چیزی به مراتب جذابتر از امتیازات جامعه صفویه برای یک سید ارائه کرده باشد.
در برخی موارد نادر، مآثرالامرا عقیده یک فرد برجسته را گزارش کرده و گفته که آن مرد شیعه غیور بوده است، و غیره. اما به طور کلی، این منبع هیچ اشارهای به موضوع مذهب نکرده است. بنابراین، گروه بندی مردم ایران از نظر مذهبی غیرممکن است، حتی اگر اکثر آنها مهاجران شیعه باشند. از این نظر، امپراتوری مغول هند از جهت دینی، مسلماً عملگراتر از امپراتوری عثمانی بوده است چرا که عثمانی هرگز به شیعیان جایگاه و مجال بروز نمیداد.
دلایل مهاجرت
به طور کلی، دو نوع مهاجرت وجود داشت:
۱- یکی مهاجرت اجباری بود، جایی که برخی از مردم به دلیل مشکوک به شورشی بودن، متهم به سنی بودن یا صرفاً از دست دادن لطف سلطنتی به هند گریختند. هند برای آنها نوعی پناهندگی سیاسی شد. در این صورت، مهاجران هرگز به ایران بازنگشتند. این نوع مهاجرت در هر لحظه از تاریخ میتواند در هر نقطهای از تاریخ اتفاق بیفتد، بنابراین نمیتوان گفت که مشخصه این دوره خاص است.
۲- آنچه بسیار جالبتر است نوع دوم مهاجرت است که در آن مهاجران به میل خود به هند مهاجرت کردند. آنان که نتوانستند در جامعه صفوی رونق و جایگاهی پیدا کنند، بدون تردید به هند کوچ کردند. در این صورت، مهاجران میتوانستند به ایران بازگردند یا حداقل با دوستان و اقوام خود در آنجا ارتباط برقرار کنند. حال در ادامه به بررسی شغل دو تن از افراد برجسته در این مقوله میپردازیم:
- میرمحمدامین
میرمحمد امین از اعضای خانوادهای سید در اصفهان بود، خانواده سیدی شهرستانی که یکی از اعضای آن در آغاز سلسله صفویه در زمان شاه اسماعیل اول نامزد مستوفی الممالک شد. برادرزاده میرمحمدامین، میرزا رازی مورد علاقه شاه عباس اول بود و افتخار ازدواج با یکی از دخترانش را به خود اختصاص داد.
در توصیف اصفهان توسط ژان شاردن جهانگرد فرانسوی، شاهزادهای نابینا وجود دارد که در ریاضیات فوق العاده تبحر داشته است. وی فرزند همین میرزا رازی بوده است. میرزا رازی در سال ۱۳۹۸ به پیروی از عموی خود میر جلال الدین حسین صلائی به سمت صدر (صدارت پناه)، مهمترین منصب در حوزه مدیریت دینی صفویه رسید؛ و تا زمان مرگ خود در آنجا ماند. پس از وی، پسر عمویش میرزا رفیع جانشین او شد. از این رو میرمحمدامین از خانوادههای برجسته جامعه صفوی در آن زمان بود.
- حکیم داود
پدر و مادر حکیم داود هر دو به ترتیب پزشک دربار شاه عباس و حرمسرا بودند. داود پس از مرگ پدرش جانشین او شد و به عنوان پزشک به خدمت سلطنت درآمد. او در تمام دوران سلطنت شاه صفی (۴۲-۱۶۲۹) میلادی در دربار صفوی ماند، اما توجه خاصی به وی نشد. پس از به تخت نشستن عباس دوم، داود که متوجه شد شانس کمی برای ترفیع دارد، تصمیم به تغییر استاد گرفته و در سال ۱۶۴۳ به هند رفت.
وی در درمان سوختگی یکی از دختران شاه جهان موفق بود و از این رو مورد عنایت سلطنتی قرار گرفت. او در ۱۶۴۷ به سمت امیری با عنوان تقرب خان رسیده و در سال ۱۶۵۷، مبلغی قابل توجه به همراه ۳۰۰۰ اسب به او دادند. پس از به قدرت رسیدن اورنگ زیب، داود محصور شد، شاید به این دلیل که رابطه او با امپراتور سابق بسیار نزدیک بود. وی در سال ۱۶۶۲ درگذشت. نفوذ بالای داود در دربار مغول در اسناد منعکس شده است. نام او چندین بار در سفرهای اروپایی از جمله سفرنامههای مانوچی، برنیر و شاردن آمده است. پسر او، برخلاف پدرش، مورد لطف اورنگ زیب بود و در تمام عمر به او خدمت کرد.
حکیم داود پس از به دست آوردن ثروت در هند، دستور داد مسجدی بزرگ در زادگاهش اصفهان بنا و به نام او نامگذاری کنند. ساخت مسجد حکیم در سال ۱۶۵۷-۱۶۵۶ آغاز شد و در سال ۱۶۶۲ تا ۶۳ میلادی به پایان رسید. موقعیت مسجد بسیار مهم بوده و در محله معروفی ساخته شده بود. مسجد جورجیر که دومین مسجد جمعه شهر در دوره آل بویه بود، در کنار بازار بزرگ قرار داشت که میدان قدیم (میدان کهنه) را به میدان سلطنتی (میدان شاه) متصل میکرد در زمان صفویه ویران شده بود. حکیم داود در این محل که مرکز شهر بود، مراقبتهای زیادی انجام داد تا کارگران در شرایط خوبی کار کنند. نه تنها شرایط کارگران تأمین بود، بلکه میگویند حتی خوراک الاغهای حامل مصالح ساختمانی در طول جاده پراکنده میشد.
برای سرشناسان فارسی زبان جامعه صفوی که همه آنچه را که برای زندگی درباری لازم است میدانستند، چندان اهمیتی نداشت که به صفویان خدمت کنند یا یک سلسله دیگر در هند، به همین دلیل به راحتی به شرق مهاجرت کردند. همان گونه که مآثرالامرا به درستی میگوید: «هند برای آنها مایه ثروت بود»
این مسجد امروز سومین مسجد بزرگ شهر پس از مسجد جمعه و مسجد امام در اصفهان است. حکیم داود پس از مهاجرت به هند هرگز به ایران بازنگشت، اما با اقوام و دوستان خود در اصفهان ارتباط برقرار کرد و گویا تا پایان عمر با اصفهان همذات پنداری داشته است.
شغل هر دو مهاجر نشان دهنده وابستگی شدیدی است که مهاجران حتی پس از مهاجرت به اصفهان احساس میکردند. بر خلاف ادعای ساتیش چاندرا، تعدادی از ایرانیان حتی پس از مهاجرت با زادگاه خود ارتباط برقرار کردند و گاه به شکلی نسبتاً معمولی به ایران بازگشتند. همین تحرک را میتوان در مورد شاعران فارسی زبان که اغلب در دربار مغول مناصب اداری داشتند، نشان داد.
برای سرشناسان فارسی زبان جامعه صفوی که همه آنچه را که برای زندگی درباری لازم است میدانستند، چندان اهمیتی نداشت که به صفویان خدمت کنند یا یک سلسله دیگر در هند، به همین دلیل به راحتی به شرق مهاجرت کردند. همان گونه که مآثرالامرا به درستی میگوید: «هند برای آنها مایه ثروت بود».
شاید تنها تحلیل مأثرالامرا برای درک کامل ماهیت مهاجرت نخبگان ایرانی به دربار مغول در قرون شانزدهم و هفدهم کافی نباشد. اطلاعات بسیار کامل تری در نتیجه مطالعه سایر منابع مغول مانند تواریخ، تذکرهها، اسناد و زندگی نامهها به دست خواهد آمد. با این حال، این امر مستلزم تحقیقات بیشتر است و ما فعلا به محتوای فعلی با نتایج ذکر شده موقت در اینجا بسنده میکنیم.
در عین حال، ذکر این نکته ضروریست که مهاجرت در این دوران عمدتا یک طرفه بوده، یعنی از ایران به هند. منابع فرد هندی الاصل که در دربار صفوی به مقام عالی رسیده باشد را معلوم نکردهاند یا لااقل در دسترس ما نیست. اما اسنادی وجود دارد که تعدادی از بازرگانان هندی در قرن هفدهم به ایران رفتند. اکثر کاروانسراها در مکانهای خوب اطراف میدان سلطنتی اصفهان در تصرف بازرگانان هندی بوده است. گفته میشود در قرن هفدهم بیش از ده هزار هندی در اصفهان زندگی میکردند و حتی در ساحل زاینده رود در اصفهان نیز کوره سوزاندهی مخصوص آنها وجود داشت. مطالعه استفان دیل به وضوح نشان میدهد که از نقطه نظر اقتصادی، مردم بیشتر از شرق به غرب حرکت میکردند. همه این حقایق به این معنی است که در قرن شانزدهم و هفدهم، از نظر فرهنگی و اقتصادی، یک منطقه کاملاً یکپارچه شامل ایران، افغانستان و شمال و مرکز هند وجود داشت. تعدادی از مردم ایران که دارای فرهنگ پیشرفته ایرانی بودند برای کسب افتخار و ثروت از ایران به هند مهاجرت کردند، در حالی که بسیاری از بازرگانان هندی به دنبال سود اقتصادی از هند به ایران نقل مکان کردند.
نمونه ذکر شده از مهاجرت ایرانیان به دربار مغول هند و بررسی ابعاد آن، بار دیگر این معنا را به اثبات میرساند که تبادلات فرهنگی عمیق و گستردهای میان مردم هند و ایران وجود داشته و این تبادلات دو طرفه بوده است هرچند که باز میتوان گقت در مصادیقی، کفه ترازوی تبادلات فرهنگی بیشتر به طرف کشور و فرهنگ ایران سنگینی میکند. پس از این که دانستیم کم و کیف تبادلات و جایگاه تاثیر و تاثرات فرهنگی میان دو کشور ایران و هند چه بوده، این سوال مهم مطرح میشود که در حال حاضر تبادلات فرهنگی میان هند و ایران به چه نحو انجام میپذیرد؟ آیا ایران و فرهنگ ایرانی همچنان نیز به مانند گذشته، سهم قابل توجهی در تاثیرگذاری بر هند دارد؟ یا بالعکس امروزه کفه ترازوی تاثیرات و تبادلات فرهنگی به طرف هند و فرهنگ هندی سنگینی میکند؟
منابع:
Emigration of Iranian Elites to India during the ۱۶-۱۸th centuries by Masashi Haneda
مآثر الامرا تالیف نواب صمصام الدوله شاهنواز خان
/انتهای پیام/