گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ چندی است که «وضعیت ادبیات کودک و نوجوان» از جنبهها و در عرصههای مختلف دغدغه شده است، جایگاه نقد از جمله حوزههایی بوده که همواره مغفول و کماهمیتی دانسته شده و لازم است که سیاستگذاران عرصه ادبیات کودک و نوجوان در فکر رشته دانشگاهی آن و در ادامه رسمیت بخشی به نقد باشند. میزبان امیرحسین رحیمی زنجانبر بودیم که علاوه بر تدریس نقد ادبی به دانش آموزان از داوران جشنواره دانشآموزی فردا و منتقد ادبی این حوزه نیز است. مشروح این گفتگو در ادامه از منظر شما میگذرد:
مسیر این گفتگو مشخص است و ما قصد داریم تا درباره نقد ادبیات کودک و نوجوان با همدیگر صحبت کنیم. اگر موافق باشید با این سوال شروع کنیم که ماجرای نقد در حوزه ادبیات کودک و نوجوان در کشور ما از چه سالی آغاز شده، چه عمری دارد و در حال حاضر در کجای این مسیر قرار داریم؟
زنجانبر: بهتر است با این سرفصل گفتگو را شروع کنیم که اصلا خود ادبیات کودک و نوجوان چه پیشینهای در ایران دارد که بعد ما بخواهیم درباره موضوع نقد آن صحبت کنیم. قبل از انقلاب احتمالا از آثار تالبوف بتوانیم این ماجرا را شروع کنیم و بعد از آن محمود کیانوش و یمینی شریف در تالیف و علی نقی وزیری در ترجمه ادامه دهنده آن راه بودند. البته باز نه جنس ادبیات کودک امروزی بلکه معمولا آثار سعدی و مولوی را به زبانی ساده بازآفرینی میکردند که برای کودک قابل فهم باشد که باز همان زبان نیز امروزه جزء ادبیات کودک به حساب نمیآید.
با این پیشینه ادبیات کودک، قاعدتا ماجرای نقد باید بعد از آن ظاهر شود که عملا ما در این باره فاقد پیشینه هستیم. اصولا خود داستان نقد در ادبیات ما چه جایگاهی دارد؟ در گذشته نقدهایی معمولا بر روی تذکرهها و نسخههای شعری پیدا میشود، ولی باز خبری از نقد داستانی نیست؛ که ادبیات داستانی نیز معمولا با آثار صادق هدایت و ترجمههای آن زمان متولد میشود و باز پیشینه زیادی ندارد و حتی نقدهای امروزی نیز فاصله معناداری با نقدهای اصولی بر پایه نظریههای ادبی دارند و معمولا بر پایه خوبی و یا بدی اثر متوقف میشوند.
و حتی با مرور مقالات نقدهای ادبی، متوجه خواهیم شد که بسیاری از این مقالات به جای نقد خود اثر، معمولا صاحب اثر را مورد نقد قرار داده است.
زنجانبر: چون تفکر سنتی نقد بر این بود که ما باید به آن چیزی که در ذهن شاعر است نزدیک شویم و گاها امروزه نیز همچنان به دنبال این هستیم که منظور مولف چه بوده است و این فاصله همچنان بین نقد سنتی و امروز ما وجود دارد.
اگر بخواهیم نقد ادبیات کودک و بزرگسال را مقایسه کنیم، آیا تفاوتی به لحاظ ساختاری و نظریه پردازی وجود دارد؟
رشته ادبیات کودک در ایران در آغاز راه خود قرار دارد و تنها در سه چهار دانشگاه این رشته تدریس میشود و اساتید آن همه فارغ التحصیلان ادبیات بزرگسال هستند؛ رشته نقد ادبی نیز در ایران صرفا در یکی دو دانشگاه تدریس میشود و حالا نقد ادبیات کودک و نوجوان مشخص است که جایگاه خاصی در دانشگاههای ما نداشته باشد
زنجانبر: اجازه دهید از این منظر به این مساله نگاه کنیم که خود کتابهایی که در زمینه ادبیات کودک نوشته شده دارای چه وضعیتی هستند؟ که آن موقع نقد آنها را مورد بررسی قرار دهیم. در رشته فوق لیسانس ادبیات کودک وقتی کتابهای این رشته را تورق میکنید، متوجه خواهید شد که این کتابها کاملا غیر تخصصی و همه نسخهای از ادبیات بزرگسالاند به این نحو که معمولا در این کتابها آرایههای ادبیات بزرگسال را در شعرهای کودک پیدا کردهاند و در آنها خبری از ادبیات داستانی نیست و این بخش جایگاه بسیار کمرنگی دارد. درصورتی که بیشتر آثار ما در این حوزه ادبیات داستانی است. درصورتی که کتابهای ترجمه شده این حوزه که در یکی دو سال اخیر وارد بازار شده تماما با محوریت ادبیات داستانی است.
رشته ادبیات کودک در ایران در آغاز راه خود قرار دارد و تنها در سه چهار دانشگاه این رشته تدریس میشود و اساتید آن همه فارغ التحصیلان ادبیات بزرگسال هستند؛ رشته نقد ادبی نیز در ایران صرفا در یکی دو دانشگاه تدریس میشود و حالا نقد ادبیات کودک و نوجوان مشخص است که جایگاه خاصی در دانشگاههای ما نداشته باشد. به شکل واضح اساتید دانشگاه تهران رشته ادبیات کودک را به رسمیت نمیشناسند و معتقداند که ما فقط یک نوع ادبیات کلاسیک داریم. ادبیات کودک آنقدر اهمیت دارد که رشته جدایی باشد و شما بدون شک با خاقانی و حافظ خواندن نمیتوانید این رشته را درک کنید. شما قطعا باید در این رشته با روانشناسی و فلسفه کودک آشنا شوید؛ باید با تصویرگری کتاب کودک آشنا شوید و برای آن واحد بگذرانید. اما وقتی اساتید این رشته همه ادبیات بزرگسال خواندهاند شما نباید انتظار داشته باشید تا این رشته گسترش پیدا کند که بعد ما به سراغ نقد این حوزه برویم.
همین مشکل متاسفانه در تئاتر کودک و بزرگسال هم دیده میشود جاییکه باید نگاهی کاملا تخصصی به آن شود معمولا از راه ماندگان تئاتر بزرگسال راهی تئاتر کودک میشوند و حالا همین روایت را شما درباره ادبیات کودک و بزرگسال و نقد آنها دارید.
ادبیات کودک آنقدر اهمیت دارد که رشته جدایی باشد و شما بدون شک با خاقانی و حافظ خواندن نمیتوانید این رشته را درک کنید. شما قطعا باید در این رشته با روانشناسی و فلسفه کودک آشنا شوید، باید با تصویرگری کتاب کودک آشنا شوید و برای آن واحد بگذرانید. اما وقتی اساتید این رشته همه ادبیات بزرگسال خواندهاند شما نباید انتظار داشته باشید تا این رشته گسترش پیدا کند که بعد ما به سراغ نقد این حوزه برویم
زنجانبر: در نگاه آسیب شناسی استاد این حوزه نیازی نمیبیند که باید الزاما ادبیات کودک هم بخواند؛ وقت به راحتی تدریس میکند و هیچ عوارضی دامنگیر او نمیشود برای چه باید در این حوزه پژوهش کند؟! از آن طرف در ژورنالهای ادبی نیز، ادبیات کودک جایگاهی ندارد تا استادی بتواند مقالهای در این باره بنویسد و بر اساس تعداد آنها رتبه کسب کند.
بالاخره با وجود همه کم و کاستیها تعداد اندکی مقاله در حوزه نقد ادبیات کودک و نوجوان نگارش شده است. آنها بیشتر چه موضوعاتی را مد نظر قرار داده اند؟
زنجانبر: بیشتر این مقالات معمولا در حوزه بازآفرینی و بازنویسی اند، چون معمولا پلی هست بین بازنویسی ادبیات سنتی که تخصص خود آنها بوده و ادبیات کودک و دسته دیگر این نقدها مربوط به ادبیات نوجوان است. چون تکنیکهای این نوع ادبیات به بزرگسال نزدیکتر است و باز راحتتر میشود درباره آن نوشت و به خاطر همین است که تعداد مقالات نقد ادبیات نوجوان بسیار بیشتر از ادبیات کودک است و اینجاست که پای کتابهای ترجمه نقد ادبیات کودک باز میشود که آنها نیز مشکلات خودشان را دارند؛ در این کتابها معمولا مثالهای فراوانی برای توضیح مطلب آورده شده که هیچ کدام از آنها شرح و توضیحی ندارند، چون نویسنده با این فرض این مثالها را آورده که خواننده این مطلب با همه اسامی این کتابها آشنایی دارد و نیازی به توضیحات اضافه نداشته است و همین مشکلاتی را برای خوانندگان ایرانی این کتابها بوجود میآورد. یکی دیگر از مشکلات این کتابها این است که معمولا به دلیل پایین آمده هزینههای چاپ، به صورت سیاه و سفید چاپ میشوند و درصورتی که در آنها توضیحات فراوانی درباره رنگها و نوع تصویرگری مثال زده شده که باز مشکلاتی از این دست بوجود میآید.
در هر حوزهای بدون شک نقد و نظریههای مربوط به آن باعث میشود تا آن رشته رشد و پیشرفت کند و با توضیحاتی که شما درباره ادبیات کودک و نوجوان و نقد آن دادید، فاصله معناداری درخصوص نقد این حوزه وجود دارد و گویا سالها باید تلاش کنیم تا این رشته تکانی بخورد.
زنجانبر: ببینید درواقع میزان فاجعه بیشتر از این است؛ افرادی که باید دلسوزانه برای ادبیات کودک و نوجوان سیاست گذاری کنند وجود ندارند و اگر هم هستند متاسفانه دانش و اشرافی بر این حوزه ندارند و معمولا اگر هم بخواهد راهی برای گسترش و پیشرفت این حوزه باز شود، با مقاومت خود دانشگاه روبرو میشود. دانشگاه پیام نور که بیشترین جذب دانشجوی این رشته را دارد، هیچ استاد مرتبطی با این رشته برای تدریس ندارد و در این سالها هیچ مقالهای از طرف دانشجویان این رشته بیرون نیامده است. حالا فرض کنید دانشجوی این دانشگاه برای پایان نامه خود میخواهد لااقل استاد راهنمای خود را از دانشگاهی دیگری که این رشته را دارد انتخاب کند که معمولا با مخالفت دانشگاه مواجه میشود، چون بودجهای که قرار است به نام این دانشجو برآورد شود، نمیگذارند که به استادی غیر از این دانشگاه تعلق بگیرد. چه به لحاظ بودجه پایان نامه و چه به لحاظ مقالهای که قرار است از دل این پایان نامه بیرون بیاید، این اجازه داده نمیشود تا همه اینها به نام و کام همان اساتید دانشگاه رقم بخورد و با تولید این مقالههای غیرعلمی که با نام ادبیات کودک تمام میشود، بدون شک هیچ آوردهای برای این رشته تصور نمیشود.
پس با این تفاسیر بعید میدانم نظریهای در خصوص ادبیات کودک و نوجوان و یا نقد آن تولید شده باشد.
زنجانبر: اگر شما مقالهای در این خصوص بنویسید که حرف جدیدی زده باشد و وارد یک ژورنال شود، برای داوری به دست کسی میدهند که ادبیات سنتی خوانده باشد که آن هم خیلی نمیتواند حرفی برای گفتن داشته باشد؛ از طرفی شما وقتی دراین باره میخواهید حرف جدیدی بزنید ناگزیر باید به یک نظریه غربی استناد کنید که قابل قبول باشد، بنابراین شما باز این وسط نظریه جدیدی ندادهاید مگر اینکه به نظریه دیگران متوسل شوید؛ حالا این نظریهها چه اشکالی دارند؟ معمولا این نظریهها مختص ادبیات کودک بیان نشده و اینگونه بوده که شما گوشهای از یک نظریه فیلسوفی را انتخاب کرده و آن را در فلان داستان پیدا میکنید و درنهایت برای آن اسمی انتخاب میکنید. داور آن ژورنال نیز با مطالعه نظریه شما میبیند که برای تایید آن به فلان نظریه فیلسوف غربی استناد کردهاید و راحتتر حرف شما را قبول میکند تا اینکه بگویید من این فرضیه را بر اساس یافتهها و مطالعات شخصی درک و بیان کردهام. حالا فرض کنید یک نویسنده پس از سالها نوشتن و ارتباط با کودکان به یک نظریه رسیده و حرف جدیدی دارد، اما نمیتواند بر اساس یافتههای علمی آن را بازگو کند و صرفا بر اساس تجربه این حرف را میزند که درنتیجه باز هم به تولید علم و نظریهای جدید نمیرسد.
نقد ادبی که هیچ رشته دانشگاهی ندارد؛ اما با وجود همه انتقاداتی که به آموزش و پرورش میشود، حدود ۸ سالی است که جشنوارهای با عنوان تا فردا برای دانش آموزان برگزار میشود که رشتههای مختلفی در آن حضور دارند که یکی از این رشتهها نقد ادبی است و تفاوت آن با نقد ادبی سنتی که به خوبی و بدی اثر میپرداخت، در اینجا یک بازخوانی دوباره از متن صورت میگیرد و دانش آموزان یاد میگیرند که چگونه متنهای ادبی را نقد کنند.
/انتهای پیام/