گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ مدتی است که بر مسئله موسیقی نواحی متمرکز شدیم، هم از باب شناخت این نوع موسیقی و هم از منظر سیاستگذاری که در این حوزه باید اتفاق بیافتد. هر بخش از گفتگوها در خود بحثهای جدی را به میان آورد که ضمن آسیبشناسی مواجه با موسیقی نواحی، نسخهای را نیز پیشنهاد میداد. در این بخش به سراغ احمدی صدری رفتهایم. صدری، چندین سال بهعنوان عضو شورای سیاستگذاری جشنواره موسیقی نواحی و چندین سال بهعنوان دبیر این جشنواره فعالیت داشته است. کارشناس کمیته تخصصی موسیقی بنیاد نخبگان، قائممقام انجمن موسیقی تهران و عضو شورای عالی ارزشیابی هنرمندان هنرهای سنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از دیگر فعالیتهایی است که در کارنامه صدری ثبتشده است.
ما در این پرونده که با اساتید مختلف به بحث و تبادلنظر نشستهایم، درباره دستهبندی موسیقی نواحی حرف زدهایم. برخی نقش خوانی در نقالی، موسیقیهای آیینی، پردهخوانی و آوازهای حماسی را جزئی از موسیقی نواحی به شمار میآورند و برخی دیگر نه! از نظر شما این دستهبندی درست است؟ و اینکه اساساً میشود برای موسیقی اقوام و نواحی یک دستهبندی لحاظ کرد؟
صدری: ما میتوانیم دستههای موسیقی را بر اساس شاخصهها و عناصر ساختاری موسیقی طبقهبندی کنیم. در ایران میشود از سه دسته کلی نام برد؛ دسته اول، موسیقیهای ردیف دستگاهی است که کاملاً حالت کلاسیک به خود گرفته و هم به لحاظ متد و هم از منظر شیوه آموزش دسته بندی خاص خودشان را دارند. دسته دوم، موسیقیهای کلاسیک اروپایی است که وارداتی است و دسته سوم را تحت عنوان موسیقی عام و یا نواحی میشناسیم که البته روی همین اسم حرفوحدیثهای فراوانی وجود دارد؛ چون هر نامی نمیتواند جامعیت این نوع موسیقی را پاسخگو باشد. موسیقی اقوام، قومی عشایری و یا در دورهای از آن به عنوان موسیقی مقامی نیز نام میبردند، با توجه به سیستم موسیقی مقامی که در قرن هفتم در پهنه جهان اسلام پدید آمده کاملاً متفاوت است.
موسیقی که در این سرزمینهای کهن مانند ایران رواج دارد، به نظر میرسد شبیه به یک رفتار اجتماعی باشد تا موسیقی؛ یعنی شما وقتی وارد مجالس اهل حق لارستان میشوید، گاهی در مجالس نیازشان میبینید که تنبور هم نواخته میشود، اما آنها بدون توجه به ساز به کار خودشان ادامه میدهند، چون اصلا مبحث موسیقایی نیست. در این تمدن بزرگ و چند فرهنگی ایران با توجه به شرایط تاریخی و اقلیمی، هر منطقه برای خودشان یک هویت ویژه و ساختار موسیقایی مشخصی دارند. کمتر فعلی در اقوام مختلف ایرانی وجود دارد که با موسیقی همراه نباشد
موسیقی که در سرزمینهای کهنی مانند ایران رواج دارد، به نظر میرسد شبیه به یک رفتار اجتماعی باشد تا موسیقی؛ یعنی شما وقتی وارد مجالس اهل حق لارستان میشوید، گاهی در مجالس نیازشان میبینید که تنبور هم نواخته میشود، اما آنها بدون توجه به ساز به کار خودشان ادامه میدهند، چون اصلا مبحث موسیقایی نیست.
در تمدن بزرگ و چند فرهنگی ایران با توجه به شرایط تاریخی و اقلیمی، هر منطقه یک هویت ویژه و ساختار موسیقایی مشخصی دارد. کمتر فعلی در اقوام مختلف ایرانی وجود دارد که با موسیقی همراه نباشد. البته اینگونه نیست که این جنس از موسیقی صرفا باید با ادوات موسیقی همراه باشد؛ در واقع هر صوتی که درنگی از زمان بر آن مستولی شود، موسیقی است؛ چه با کلام و چه با ساز همراه باشد و بنا بر این تعریف میبینید که کمتر فعلی در مناطق مختلف ایران وجود دارد که با موسیقی همراه نباشد. بعدها این موسیقی بر اساس نیاز پژوهشگران این حوزه طبقه بندی میشود، چون خود آنها اصلا این دسته بندیها را ندارند. این دسته بندی گاهی با ساز و گاهی با آواز طبقه بندی میشود. گاهی نیز بر اساس کارکردها طبقه بندی میشود؛ موسیقی کار، سوگ، شادی و بنابراین به صورت یک دسته بندی کلی نمیتوان سراغ این جنس از موسیقی رفت.
همان طور اشاره کردید، این نوع موسیقی ریشه در فرهنگ و آیینهای سنتی ما ایرانیها دارد، اما با گذشت زمان و به تدریج با آمدن انواع موسیقیهای دیگر، این جنس از موسیقی در بین نسل جوانتر ما حالا کمتر شناخته شده است و شاید با آمدن مدرنیته به جوامع، این امر بدیهی و عادی باشد و یا شاید کم کاری رسانهها و خواست حاکمیت در این تغییرات بی اثر نبوده است. تحلیل شما چیست؟
صدری: به عقیده من موسیقی اقوام در ایران پس از انقلاب، پیشرفت درخشانی داشته است و اولین گزاره به جایگاه، منزلت و کرامت خود هنرمندان برمی گردد که مورد احترام قرار گرفته است. چون پیش از انقلاب اغلب نوازندهها اصلا جایگاه مناسب اجتماعی نداشتند و مردم آنها را به عنوان مطرب میشناختند. حوزه موسیقی اقوام که حالا جایگاه والایی در جامعه دارند، خانوادهها با خیال راحت فرزندان خود را برای آموزش در نزد آنها میفرستند، پیش از انقلاب جایگاه پست و پایینی داشت تا جاییکه کمتر خانوادهای حتی با آنها وصلت خانوادگی میکرد. اما حالا حجم زیادی از پژوهشها و اجراهای داخلی و حتی خارجی به این موسیقی اختصاص دارد. در برههای از زمان حاج قربان سلیمانی جشنواره آوینیون را شگفت زده کرد.
پیشتر عرض کردم که علت تشکیل این نوع موسیقی، شرایط خاص اقلیمی، تاریخی، جغرافیایی و زبانی است. یعنی آن بستری که موسیقی کُردی در آن شکل گرفته، کاملا متفاوت از موسیقی بلوچی است. شاید از همین منظر است که بین موسیقی ردیف دستگاهی و موسیقی اقوام یک رابطه ژنتیکی و ارگانیکی بوجود میآید و برآیند کلی آنها در همین ماجرا بروز و ظهور پیدا کرده است. اینکه حالا توقع داشته باشیم فرزندان ما موسیقی کردی گوش دهند، شاید توقع بیجایی باشد. جامعه در حال دگرگونی است همانگونه که فرهنگ در حال تغییر است، سنت امر پایداری نیست و کاملا در حال تغییر است؛ خصوصا در بحث موسیقی که کاملا سیال است و با زندگی شما سر و کار دارد. فکر کنید آن موقعی که با لنج به دریا میرفتند و ماهی صید میکردند و در کنار آن موسیقی کار خوانده میشد، اما حالا کشتی با رفتن به دریا و با صیادی مکانیزه، چندین تن ماهی صید میکند و دیگر زمینه آن کار از بین رفته است و دیگر توقع بیجایی است که دوباره به فکر احیای آن روش سنتی باشیم؛ البته میشود صرفا به عنوان یک امر میراثی از آن یاد کرد و آن را حفظ کرد همان طور که دیگر جای این نوع موسیقی در «موسیقی بوشهر» نیست، چون دیگر کارکردی در زندگی حال آنها ندارد.
حالا این موضوع به معنای این است که این نوع موسیقی باید نابود شود؟ خیر. در دنیای امروز برای ورود به عالم مدرنیته ما باید به یک ضمیر خودآگاه ارادی برسیم؛ در گذشته شما در یک محیط بسته محدود بودهاید، کردها، لرها، مازنیها و... در درون خودشان در حال گسترش هستند و موسیقی آنها لوکال و محلی به حساب میآید و این ملودی مثلا کارکرد جدیدی در لالایی پیدا میکند، وزن و ریتم آن عوض میشود و آن موسیقی بر اساس نیازهای خود مرتب در حال تغییر و بروزرسانی میشود و افراد در ضمیر ناخودآگاه غیر ارادی خود این را فرا میگیرند و شما از کودکی این را فرا میگیرید و اصلا نیازی به آموزش ندارید. چون همه کسانی که در اطراف شما هستند مثلا فلان ساز را در موقعیتهای مختلف شادی، سوگ، جمع خوانیها، محافل نیازو... مینوازند و او با همه این ملودیها و سازها بزرگ میشود و اساسا نیازی به آموزش ندارد، اما چون این داشتهها تبدیل به ضمیر خودآگاه ارادی و دانش نشده، به شدت تحت تاثیر این متغیرهای امروزی مثل موسیقی پاپ قرار میگیرد. موسیقی که اتفاقا نام و نان زیادی با خودش دارد و در شرایط امروزی اقتصادی کشور به یک اصل و اولویت تبدیل میشود.
بلوچ ها نام آن موتور برقی که با آن رفت و آمد میکنند را در شعرهای خودشان آورده اند، چون با آن زندگی میکنند درست مانند آن نقش تانکی که زن افغانستانی در فرش هایشان بافته بود. چون در گذشته ذهنشان کاملا در گیر طبیعت بوده و گل و گیاه میبافتند برخیها گلایه کردند که این نوع بافت از سنتها فاصله گرفته، در صورتی که اتفاقا نقش تانک در فرش و گلیم آنها نشان میدهد که این سنت و فرهنگ کماکان زنده و پویا است. چون حالا بجای گل و گیاه سال هاست که با تانک سر و کار دارند
فردی که عاشق موسیقی نواحی و اقوام است در حال حاضر و در درجه اول باید این نوع موسیقی را بفهمد و بداند که واجد چه نوع خصوصیاتی است و چگونه میتواند با زبان و نیاز امروز و در عرصه جهانی با آن گفتگو کند. چون این نوع موسیقی با شرایط زیست انسان به شدت آمیخته است و این شرایط زندگی دچار تغییر شده، پس این نوع موسیقی نیز برای بقا باید با شرایط جدید همخوانی داشته باشد. پس نیاز است که آن محلی از طریق دانش، خوانش و باور کردن خود ابتدا این موسیقی را فهم کند و قبول اینکه من اینگونه هستم (نه به این معنا که من به لحاظ اجتماعی بالاتر یا پایین ترم) و این خصوصیات و ویژگیهای فرهنگی را دارم. آن بلوچی باید بفهمد این «لیکویی» که اجرا میکند درواقع کوچکترین قالب شعری است که با «هایکوهای» ژاپنی برابری میکند. حتی آنها نام آن موتور برقی که با آن رفت و آمد میکنند را در شعرهای خودشان آوردهاند، چون با آن زندگی میکنند درست مانند آن نقش تانکی که زن افغانستانی در فرش هایشان بافته بود. چون در گذشته ذهنشان کاملا در گیر طبیعت بوده و گل و گیاه میبافتند برخیها گلایه کردند که این نوع بافت از سنتها فاصله گرفته، در صورتی که اتفاقا نقش تانک در فرش و گلیم آنها نشان میدهد که این سنت و فرهنگ کماکان زنده و پویا است. چون حالا بجای گل و گیاه سال هاست که با تانک سر و کار دارند.
یعنی حالا آن کرد، لر، بلوچ، مازنی و دیگر اقوامی که سالها موسیقی نواحی کار کرده اند، بر اساس تغییرات زندگی، او نیز باید در موسیقی خودش تغییراتی ایجاد کند و آن را به روز کند؟
صدری: آن پیرمردهای ما که باید الان نقش میراثی داشته باشند و بانک ژنتیک ما هستند و ما باید از آنها خصوصیات و ویژگیهای این نوع موسیقی را دریافت کنیم؛ اتفاقا جایگاه و کرامت آنها باید به خوبی حفظ شود، ملودیهای آنها حفظ و نگهداری شود، اما نه به جهت تکرار؛ چون نمیشود این نسخه را برای همه پیشنهاد داد. چون سلایق موسیقایی متفاوتی در جامعه وجود دارد و این اشتباه است که مدام تاکید کنیم که «اصالت یعنی قدمت» و باید همه آن ملودیهای گذشته تکرار شود. اتفاقا وقتی آن شاخصهها در یک اثر موسیقایی حفظ شود، میتواند کاملا حرفهای مدرنی بزند و اصیل هم باشد. حالا و در عصر معاصر باید چه کار کرد؟ فکر کنید بخواهید برای صدا وسیمای خراسان شمالی قطعهای موسیقایی و یا یک آنونس تلویزیونی پخش کنید. آیا باید دوباره همان قطعات قدیمی موسیقی خراسانی را برای مخاطب امروز پخش کنیم؟ وقتی دیگر این شناخت درباره شاخصههای این نوع موسیقی پیدا شده است و ژنتیک موسیقایی را دریافت کردهایم، میتوانیم حالا یک کار ارکسترال برای تلویزیون انجام دهیم که همه این شاخصهها در آن رعایت شده باشد و آن کار هم یک کار اصیل موسیقایی به شمار میرود. فقط ساز آن تفاوت کرده است و هیچ اتفاق دیگری نیافتاده است. منتها الان، چون این خودباوری و فهم درست موسیقی منطقه وجود ندارد، مثلا در مواجهه با یک اروپایی میخواهیم خودمان را با آن مقایسه کنیم و همیشه یک نگاه پایین به بالا داریم و میخواهیم به نحوی صحبت کنیم که آن فرد غربی از ما خوشش بیاید. درصورتی که مثلا آن فرد هندی را ببینید؛ نصرت فاتح علی خان وقتی میخواهد موسیقی اجرا کند روی زمین مینشیند، به او میگویند که در این مدل خواندن شما، فیلمبرداری سخت و مشکل میشود. میگوید که اصلا اهمیتی ندارد! جنس کار من همین است. به انگلستان که میرود ابتدا اعلام میکند که زمان اجرای من سه ساعت طول میکشد و شما باید خودتان را با من هماهنگ کنید!
در واقع اوست که به این خودباوری رسیده که حالا برای دیگران شرط تعیین میکند تا همه به او احترام بگذارند و به کار او گوش دهند.
صدری: بله دقیقا؛ نمیدانم چرا وقتی نوازندههای ما میخواهند با یک موزیسین غربی کنسرت مشترک اجرا کنند، بلافاصله تمام پردههای ساز خود را متناسب با او عوض میکنند تا او خوشش بیاید. درصورتی که او باید به این خودباوری برسد که اگر فلان طرف غربی دوست دارد با او بنوازد، او باید خودش را با فرد ایرانی هماهنگ کند و این از همان خودباوری و فهم درست موسیقی برمی آید.
علاوه بر خودباوری، وقتی من در جامعه امروزمان حال و روز اساتید این رشته را میبینم که به لحاظ اقتصادی و همان جایگاه کرامت انسانی روزهای خوشی را سپری نمیکنند، متوجه بسیاری از تناقضات خواهم شد.
صدری: خودباوری برای تولید اثر است.
خودباوری یک امر درونی است. اتفاقا یکی از آن مواردی که ما میتوانیم از آن بزرگان این موسیقی که حکم میراثی برای ما دارند یاد بگیریم، همین مورد است و اصلا ربطی به مرتبه و جایگاه اقتصادی ندارد. بلکه این یک معرفت درونی است که به شما قدرت میدهد. وقتی شما با حاج قربان صحبت میکردید که امسال اوضاع چطور است؟ اصلا در حرف هایش هیچ نوع گلایه و شکایت از دولت و مسائل مالی نمیدیدید!
عرض من این است که همه این موارد در لایه بیرونی خود به مانند یک پازل عمل میکنند تا نتیجه آن بوجود آمدن آن خودباوری است.
صدری: بله؛ ببینید آن مسئله خودباوری یک امر درونی است. اتفاقا یکی از آن مواردی که ما میتوانیم از آن بزرگان این موسیقی که حکم میراثی برای ما دارند یاد بگیریم، همین مورد است و اصلا ربطی به مرتبه و جایگاه اقتصادی ندارد. بلکه این یک معرفت درونی است که به شما قدرت میدهد. وقتی شما با حاج قربان صحبت میکردید که امسال اوضاع چطور است؟ اصلا در حرف هایش هیچ نوع گلایه و شکایت از دولت و مسائل مالی نمیدیدید! همیشه میگفت که «شکر خدا امسال باران خوبی آمده و کشاورزی روبراه است.» یا مثلا وقتی از او سوال میکردید که چرا این ساز دو تا سیم دارد؟ به شما پاسخ میداد: «دو سیم به نمایندگی از حضرت آدم و حوا دارد. سیم اول که زایش دارد، حواست و آن که همراهی اش میکند حضرت آدم است.» ببینید اصلا این نوع نگاه درست مانند آن نگاه سرخ پوستی است که وقتی به لینکلن رئیس جمهور آمریکا نامه مینویسد که ما چگونه زمینهای خود را به شما بفروشیم؟! زمینهایی که خون مادران ما در آن جریان دارد و... همه اینها یک نوع نگاه است و این نگاه آنهاست که به آنها کرامت و شرافت داده است.
همچین آدمی میتواند برای زنگ موبایل آن منطقه، ملودیهای پیشواز بسازد، میتواند داستانهای رادیویی زیبایی را در قالب پادکست بسازد و حرفم این است که میتواند به سرعت و بر اساس تغییرات جامعه، موسیقی خودش را بنوازد. دیگر مهم نیست که شما در کجا میخواهید بنوازید. چون دارای یک عالم و یک منشی هستید که این تفکر را منتقل میکنید. افرادی که به این مرحله میرسند میتوانند حرفهای جهانی بزنند هرچند که بومی هستند. البته که این وسط هم برخی افراد با همراه ساختن برخی سازهای جدید و صرفا نوای محلی سعی در این جهانی شدن دارند و تلویزیون نیز اتفاقا میبینیم که با انها همراهی میکند.
البته که در کنار همه اینهایی که شمردیم، شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور، نگاه مسئولینی که عهده دار مدیریتهای موسیقی کشور هستند و بسیاری المانهای دیگر در رشد و شکوفایی این موسیقی تاثیر گذار است.
البته برخی اعتقاد دارند که بشر امروزی آنقدر درگیر موسیقیهای روز و پاپ شده که اگر هر نوع موسیقی با اصالت نواحی را برای او پخش کنیم، به سرعت جذب آن خواهد شد و این نوع موسیقی نیازی به بروز شدن و همراهی با سازهای جدید ندارد.
صدری: نه اصلا این طوری نیست و من کاملا با این نظر مخالفم. موسیقیهای قومی و نواحی صرفا در همان منطقه و بین خود آن قوم جواب میدهد و خاطرخواه دارد. چون طبیعی است که با آن نوستالژی دارند و سال هاست که با آن نوا زندگی کردهاند. نه برای یک شهری، شما برای یک بلوچ، موسیقی ترکمن بگذارید و عکس العمل او را ببینید! معلوم است که با آن ارتباطی برقرار نمیکند. ولی یک زمانی حسین علیزاده که ساختار موسیقی بلوچی را میفهمد و در ترکیب با موسیقی ترکمنی، قطعهای را میسازد که برای همه قابل فهم و شنیدن و لذت بردن است و یا قطعه سحری مربوط به تنبور کرمانشاه را که محمدرضا درویشی مینوازد، برای همه قابل فهم و شنیدن است.
آموزش شفاهی برای آن نسل اینگونه نیست که شما فقط چند ملودی از آنها یاد بگیرید؛ این آموزش شفاهی که در نظام کهن ایران بوده است، به شما نوع نگاه، منش و کردار یاد میدهد تا بتوانبد به درستی ساز خود را بنوازید. اساسا آن ساز زدن که ملاک نیست. آن نوع نگاه مهم است
در ادامه قدری درباره موضوع آموزش، شاگرد پروری و اقتصاد در این حوزه صحبت کنیم. این جنس موسیقی معمولا از طریق شفاهی و سینه به سینه منتقل شده و ممکن است اساتید این حوزه به صورت کلاسیک توانایی آموزش به شاگردان خود را نداشته باشند و با مرگ آنها خسارتهای جبران ناپذیری به این حوزه وارد شود.
صدری: از نظر من خطر دقیقا از جایی شروع شد که این نگاه اقتصادی بوجود آمد. وقتی شما در خراسان شمالی میروید و عیسی بخشی را میبینید، او باغداری است که به کارش مشغول است. این نگاهی که تماما به معیشت این افراد توجه دارد، اینها این جنبه حرفهای را ندارند. مطمئن باشید وقتی ما اینها را از زمین و کشاورزی و باغ خود جدا بکنیم، نام هنرمند بر روی آنها بگذاریم و از آنها بخواهیم که در تالار وحدت برای ما بنوازند و اجرا کنند، آنها را با دست خودمان بدبخت کردهایم. کما اینکه به نظر میرسد برخی جشنوارهها هم همین کار را کردهاند. امثال حاج قربان هیچ وقت خودش را محتاج و وابسته دولت نمیداند که منتظر دعوت برای اجرای جشنوارهها باشد. او زندگی خودش را دارد، منش و رفتار خودش را دارد. آموزش شفاهی برای آن نسل اینگونه نیست که شما فقط چند ملودی از آنها یاد بگیرید؛ این آموزش شفاهی که در نظام کهن ایران بوده است، به شما نوع نگاه، منش و کردار یاد میدهد تا بتوانبد به درستی ساز خود را بنوازید. اساسا آن ساز زدن که ملاک نیست. آن نوع نگاه مهم است.
یعنی من اگر الان بخواهم به مازندران، کردستان، بلوچستان و یا هر منطقهای برای شاگردی بروم، به فرموده شما نمیتوانم موفق شوم، چون به آن فرهنگ تعلق خاطر ندارم؟
صدری: بله همین است. هرکس به من میگوید که میخواهم تنبور کردی یاد بگیرم، به او میگویم که اول باید زبان کردی را یاد بگیری. شما باید بتوانی به لهجه خراسانی در تربت جام حرف بزنی تا آن موقع بتوانی ساز آن منطقه را بدرستی ادا کنید. یک زمان شما میخواهید مثلا ساز سورنا را یاد بگیرید و با تکنیکهای آن آشنا شوید که آن یک مساله جدایی است؛ اما وقتی صحبت از شاگرد پروری میکنید ماجرا فرق میکند. در اساتید ما همه این نوع آموزشها در ضمیر ناخودآگاه ارادی آنها وجود دارد. در حال حاضر و در موسیقی اقوام ما افرادی که بتوانند با نگاه درون فرهنگی این ساختار دستور زبان موسیقایی منطقه را به صورت خودآگاه و ارادی آموزش بدهند، تعداد انگشت شماری هستند.
خب با همین دست فرمان و بعد از عمر طبیعی این اساتید به نظر میرسد که موسیقی اقوام ما نیز به فراموشی خواهد رسید.
صدری: البته در حال حاضر در برخی مناطق تلاشهایی برای آموزش انجام میشود، تجربه میشود، آزمون و خطا میشود، منتها آسیبی که در جامعه ما وجود دارد این است که ما اهل گفتگو و نقد نیستیم؛ اینکه یک کارگاه آموزشی تجربی باشد که من این تجربه را دارم و بیایید درباره آن گفتگو کنیم، آن را مورد نقد قرار دهیم خیلی کم وجود دارد. باید اجازه بدهیم این سازها با یکدیگر ترکیب شوند، در کنار همدیگر قرار بگیرند، نواخته شوند تا صداهای جدیدی از دل آنها کشف شود، عیب یابی شود، ساز دیگری نواخته شود؛ مگر چقدر میشود به تک نوازیها گوش داد. باید این فرصتها ایجاد شود تا به شکوفایی بیشتر این موسیقی ختم شود.
راه شکوفایی این موسیقی این است که سازندگان آن تعلق خاطر به فرهنگ خودشان داشته باشند، شناخت عمیق و دقیق از خودشان داشته باشند، شناخت دقیق از موسیقی شان داشته باشند و حالا با توجه به نیازهای اجتماعی و ضروری زندگی شان، هر نوع کاری که انجام بدهند در بستر همان فرهنگ است حتی اینکه با کامپیوتر اجرا کنند؛ منتها اینکه چه کسی پشت این کامپیوتر بنشیند، مهم است. وسیله در این حوزه مهم نیست؛ وقتی «محجوبی» پشت پیانو مینشیند، شما احساس میکنید که پیانو یک ساز کاملا ایرانی است، وقتی «صبا» ویولن میزند، صبا اصلا به ویولن زبان فارسی را یاد میدهد. موسیقی نواحی نیز همین داستان را دارد.
/انتهای پیام/