بررسی ریشه های اعتراضات و چرایی وجود آن در گفتگو با فردین قریشی استاد دانشگاه تهران؛
من فکر میکنم اساسا خیلی از مشکلات ما نه نتیجه پایبندی به ارزش های انقلاب بلکه نتیجه فاصله گرفتن از ارزش های انقلاب هست.

به گزارش «سدید»؛ در روزهای اخیر شاهد حوادث و اتفاقات زیادی در کشورمان بودیم. عده ای با برنامه ریزی قبلی دست به اغتشاشات متعددی زدند تا خیابان های ایران را به آتش کشیده و برای مردمش ناامن کنند. اما فارغ از اغتشاشگرانی که در کف خیابان از اعتراضات مردمی سواستفاده کرده و ان را به سمت خشونت می کشانند عده از مردم برای مشکلات متعددی حق اعتراض را برای خود محفوظ می دانند و عموما نیز این اعتراضات در لا به لای استفاده دشمن و اغتشاشات دیده نمی شود. این در صورتی است که مردم حق اعتراض دارند و باید شرایط برای ابراز اعتراضات مردم به شکل قانونی و مسالمت آمیز فراهم شده باشد تا کسانی نتوانند از تجمعات آن ها سو استفاده کنند.

 در روزهای اخیر به خصوص روزهای ابتدایی مهر ماه، ریشه مشکلات را باید در چه مواردی دید؟

ریشه مشکلات را بنظرم می شود در فساد جستجو کرد، فساد مترادف نابسامانی است و شاخص های متعددی هم دارد یعنی نمیشود گفت که فساد در یک حوزه است، در حوزه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و... میشود فساد را جستجو کرد و نشانه های آن را دید. الان در کشور ما فاصله طبقاتی است، بیکاری است، مشکلات ازدواج برای جوانان است، فاصله بین مرکز و حاشیه است یعنی فاصله ای که بین امکاناتی که در تهران است با مراکز استان ها و شهرستان های دیگر، فقر و ناداری است، حس محرومیت نسبی است و اینکه افراد احساس می‌کنند به اندازه استحقاق شان نمی‌توانند از امکانات کشور استفاده کنند و در عین حال می‌بینند افرادی که استحقاق خاصی ندارند بیش از آنچیزی که منطقا باید بهره‌مند باشند در اختیارشان است و بعد تبعیض های مختلفی است که در جامعه مشاهده می‌شود، تبعیض های شغلی، تبعیض های تحصیلی، تبعیض های جنسیتی، تبعیض های مذهبی و مباحثی از این دست و همینطور تبعیض هایی که در سطح سیاسی وجود دارد یعنی خیلی اوقات انحصار طلبی در سطح سیاسی دیده میشود، خیلی از نیرو هایی که اتفاقا در اصول انقلاب هیچ تردیدی ندارند هم تحمل نمی‌شوند و از حیطه سیاسی حاکمیت بیرون گذاشته میشوند، خب اینها همه شون شاخص هایی هستند برای فساد و نارضایتی تولید می‌کنند، اعتراض تولید می کنند و خب این نارضایتی ها انباشته میشود و وقتی که یک بهانه ای ایجاد میشود و جرقه ای تولید میشود،این نارضایتی ها فعال می‌شوند و در جامعه منشأ خسارت های متعدد می‌شوند.

 با توجه به تعریف شما از فساد، چرا علیرغم تلاش‌هایی که انجام می‌شود فساد از بین نمی‌رود؟

این سوال، سوال بسیار مهمی است، به این معنا که ما شاید بتوان گفت که ده ها سال حتی قبل از انقلاب مشروطه ما یک اراده قوی برای مقابله با فساد در بین روشنفکران در بین مصلحین جامعه و در بین برخی از دولتمردان شکل گرفته است که با فساد مقابله بشود ولی این اتفاق نیفتاده است، من فکر میکنم این قضیه بر میگرده به اینکه رویکرد ما در مقابله با فساد رویکرد شاید درستی نیست و مورد بعد آنکه افراد و گروه هایی که هم که از فساد نفع می‌برند قدرت زیادی دارند و تلاش هایی که برای مقابله با فساد صورت میگیرد را ناکام می گذارند.

بنده قدری این دو موضوع را برای مخاطبان باز می کنم، اول عرض کردم که شیوه و رویکرد مقابله با فساد اشکال دارد یعنی چی ؟ یعنی ما در اینکه فساد ریشه در چه چیزی دارد و چگونه باید با آن مقابله کرد بیش از اینکه روش علمی داشته باشیم و آن را با شواهد و مدارک بررسی بکنیم، اسیر اندیشه ها و گفتمان های موجود هستیم، بیش از اینکه این را بکنیم، یکروز برای مثال فکر میکنیم که فساد را از این طریق میتوانیم از بین ببریم که فرضا در گذشته گفته می‌شد که باید سلطنت را محدود کنیم، روزی می گوییم باید در برابر بیگانگان ایستاد و اینگونه این کار درست میشود، روزی می گوییم که نه اگر دولت تصدی گری بیشتری داشته باشد و کنترل رو در دست خود بگیرد این اتفاق بیافتد،‌ یکروز می‌گوییم که نه برعکس اتفاقا دولت باید کمتر تصدی گری بکند و خودش را از اقتصاد و حوزه اجتماعی بیرون بکشد و ناظر باشد اتفاق بهتری خواهد افتاد و حتی میشود گفت که بیشتر تحت تأثیر فضای جهانی هستیم، ببینیم که در دنیا چکار می‌کنند ما هم همان کار را بکنیم غافل از آنکه ممکن است تجربه ای که در دنیا وجود دارد با آنچیزی که مشکل ماست انطباق روشنی نداشته باشد، این است که ما نیازمند آن هستیم که برای مشکلات خودمان یک مقدار علمی تر نگاه بکنیم و بعلاوه اینکه در حتی در برآورد حجم فساد هم ما خیلی وقت ها تحت تأثیر گفتمان ها و رسانه ها و آنچیزی که در مورد ما می‌گویند قرار می‌گیریم تا آنکه آنرا شخصا بلحاظ علمی و تجربی اون رو ملاحظه بکنیم، این است که انگار واکنش ما‌ یه واقعیت نیست، واکنش ما‌ به یکسری تصورات و القائات و تصویر هایی است که به ما داده میشود و ما میرویم یک کاری را انجام می دهیم علی رغم تلاش هایی که انجام شده مشکلی هم حل نشده و همانطور اون بحث دومی که عرض کردم نیرو هایی که از فساد منتفع میشوند هم قدرتمند هستند که اونها هم در کشور بازی خود را می‌کنند و سعی می‌کنند که این فضا حفظ شود تا بتوانند منافع خودشون رو حفظ بکنند بهرحال لازم است که ما در هر دو زمینه فعال شویم یعنی اینکه از مشکلات خودمان تصویر روشن و علمی داشته باشیم، هم ریشه را خوب و منطقی بشناسیم و هم راهکار های بهینه پیدا کنیم و همینطور با کسانی که با فساد منتفع میشوند مقابله بکنیم.

دلیل اینکه رویکردهای علمی وجود ندارد کدام است؟و اینکه در قرن ۲۱ اوضاع تغییر کرد؟ و اینکه با استفاده از هوش مصنوعی در جامعه خودشان هم اعمال قدرت می‌کنند؟

در قرن بیست و یکم بله یکم ماجرا فرق میکند، یعنی در قرن ۲۱ از نظر ایدیولوژیک همان گفتمان لیبرالیسم در جهان غرب هست منتهی غربی ها به یک معنا تحت تاثیر رشد تکنولوژیکی که اتفاق افتاده بنظر می آید که به دو تا موضوع هم خیلی توجه جدی دارند، یکی بیوتکنولوژی است یعنی تغییراتی که در حوزه زیست شناختی انجام شده و به یک معنا می‌خواهند مهندسی انسان را بلحاظ زیست شناسی درش دخل و تصرف بکنند و بقول خودشان به یک ابر انسان دست پیدا کنند ولی نکته ای که برای مهم است بعد دوم قضیه است که رشد هوش مصنوعی است، یعنی اینها در قرن ۲۱ اگر در گذشته به (ئیسم) های مختلفی روی می‌آورند یعنی، مارکسیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم و اینها الان به تعبیر یکی از اندیشمندان معروف الان گفتمان رایج دیتائیسم شده است یعنی یک جورایی گرایش به کنترل از طریق داده ها به تعبیری اصالت داده رایج شده است یعنی هرکس اطلاعات بیشتری در اختیار داشته باشه و تکنولوژی لازمه برای پردازش داده رو داشته باشد می‌تواند اعمال قدرت به دیگران بکند، بنابراین شما می بینید که امروز از طریق اینترنت از طریق و اپلیکیشن های مختلفی که وجود دارد می آیند دنیا را تجزیه و تحلیل می‌کنند و از طریق تلاش می‌کنند که کنترل هم انجام بدهند، شما به یک معنا نباید شک داشته باشید که غربی ها می‌خواهند دنیا را مطیع خود بکنند بر این اساس سعی می‌کنند که از طرق مختلف استفاده کنند و به این هدف خود برسند، الان از طریق هوش مصنوعی اینها میتوانند تحلیل بکنند حتی به نحو انفرادی افراد را بشناسند مثلا از طریق فیسبوک یا اینستاگرام از طریق لایک هایی که میکنید از طریق های مختلف شخص شما را از طریق هوش مصنوعی می‌توانند تجزیه و تحلیل بکنند که چه گرایشهایی دارید و در سطح کلان میتوانند تحلیل کنند که مثلاً در سطح ایران افراد  چه ویژگی هایی دارند و بعد به نحو اختصاصی روی افراد برای ایشان پیام هایی بفرستند که ذهن آن شخص را بیشتر در مسیری که مطلوب غرب است هدایت بکنه اصلا فرض نکنید که این بحث، یک تئوری توطئه است چراکه در خود غرب هم این موضوع امروز محل بحث است.

امروز آنچه که ما در دانشگاه ها می آموزیم علومی است که بیشتر در جهان غرب تولید شده و الان شما بسیاری از نظریه هایی که در دانشگاه های ما آموزش داده میشود می‌بینید که صاحبان این نظریات متفکران غربی هستند البته بسیاری از آنها نظریات ارزشمندی هم هست منتهی مسئله آن است که ما با توجه به تفاوت هایی که بین جوامع مختلف وجود دارد نمی‌تونیم مطمئن باشیم جوامعی که مبنای این نظریات بوده اند با جامعه ما ویژگی های مشترک قابل توجهی داشته باشند و این قضیه تحلیل ریشه مشکلات و هم تجویز راه حل برای مشکلات را با چالش مواجه می‌کند.

بنابراین ما بیشتر نظریات را به واقعیت ها تحمیل می‌کنیم تا اینکه واقعیت را مبنای استنباط نظریه های خودمان کنیم و مشکل ما آن است که مواجهه ما با غرب در تاریخ این تلقی را به ما داده است که اندیشه آنها حتما منطقی بوده و در پرتو این اندیشه ها پیشرفت حاصل شده و ما نیز اگر آنطور فکر کنیم پیشرفت می‌کنیم و به تفاوت های جامعه خودمان با غرب کمتر توجه کرده ایم این موضوع در عرصه علوم طبیعی مشکلی ایجاد نمی‌کند چون طبیعت در جوامع مختلف تقریباً یکسان است ولی در عرصه علوم انسانی و اجتماعی این مشکل پدید آمده و نکته دیگر آن است که قدرت های غربی با همین ابزار البته سعی دارند ما را نیز کنترل کنند یعنی آنکه برای مثال با تبلیغ لیبرالیسم می‌توانند در جوامع ما حرکتی علیه دولت ها ایجاد کنند، مثال آن را در دوره مشروطه بخوبی میتوان دید، نکته من این است که متفکران ما همان لیبرالیسم را نیز تجزیه و تحلیل نکرده اند که تا اندازه گره گشای مشکلات ما است و شما‌‌ می بینید که غربی هایی که خودشان برای ما نسخه مشروطه طلبی را پیچیده بودند بعدا برای منافع خودشان همه آن اندیشه ها را کنار گذاشتند و با روی کار آوردن رضا پهلوی دیکتاتوری دیگر بنا کردند و این نشان می‌دهد که غربی ها این گفتمان ها تا زمانی استفاده میکنند که منافع آنها اقتضا کند و بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه اینها فکر کردند که در ایران بهتر است دیگر لیبرالیسم نباشد و یک دولت مقتدر روی کار باشد تا با کمونیسم مقابله کند آمدند و دیکتاتوری پهلوی را حمایت کردند، اینها نشان دهنده آن است که غربی ها در این معرکه آتش بیار هستند و اینها نشان میدهد که غربی ها از روی گشاده متفکران ایرانی سو استفاده کرده اند در قرن بیستم تقریباً روال همین بوده است.

 راهکارها را در چه می دانید؟

من فکر کنم که ما باید یک جورایی استقلال فکری را در جامعه ترویج بکنیم یعنی اینطور نباشد که ما ریشه مشکلات خود را از جوامع غربی بپرسیم و راهکار ها را نیز بخواهیم از آنها یاد بگیریم ما با آنها متفاوت هستیم، من میتوانم بگویم که مراجعه به تحلیل های غربی نه تنها راه حل نیست بلکه بخشی از مشکل ماست. امروز این تأثیر گذاری و نقش آفرینی هایی که کانال های ماهواره ای دارند و این برنامه های اینترنتی و اپلیکشن هایی که وجود دارد اینها بنظر من واقعا بخشی از مشکل هستند و ما اگر بخواهیم یه قدری از این مشکلات خارج شویم متفکران ما باید روی استقلال فکری مان متمرکز باشند، نکته بعدی این است که وظیفه دولت این است که کارایی خود را بالا ببرد و با فساد مبارزه بکند، هر چقدر کارایی دولت در مبارزه با درد های اجتماعی بالاتر باشد، آنوقت خواهد دید که چقدر از بار مشکلات کم می‌شود و نارضایتی ها کاهش می‌یابد البته در زمان بحران من فکر می‌کنم که باید سعی کرد اوضاع را کنترل کرد و اصلاحات و تغییراتی که می‌تواند مشکلات را حل بکند در شرایط آرامش و اقتدار روی آن فکر کرد، مشکلی که فکر میکنم نظام سیاسی ما دارد این است که بحران ها را خوب کنترل میکند ولی به نحو اساسی آنها را حل نمی‌کند یعنی پس فروکش کردن بحران باید نشست و برای آنکه مجدداً مشکل ایجاد نشود باید به نحو اساسی نشست و آنها را حل کرد، تا زمانیکه این اتفاق نیفتد این مشکلات پا بر جا است.

بیشتر مقصودم این است که بسیاری از این شعار های امروز کشور حتی اگر برآورده شود مشکلات ما حل نخواهد شد چراکه اون مشکلاتی که ما را ناراضی کرده است اینها به تنهایی نیست، چراکه راهکاری که برای حل مشکلات دنبال می‌شود همانطور که گفتم راهکاریی است که تحت تاثیر گفتمان های غربی است که تناسبی هم با جامعه ما ندارد حتی اگر شما فرض کنید که ما ترویج به بی حجابی کردیم حتی اگر بگوییم حجاب رو اصلا ممنوع کنید بازهم مشکلی که عرض کردم که آن فساد است حل نخواهد شد که هیچ بلکه فساد های دیگری هم به موضوع اضافه خواهد شد بنابراین ما باید مشکلات را علمی تر حل کنیم.

بنده عرض کردم در جامعه ما نمی‌توانیم بگوییم که آتش زدن روسری اصالت دارد این نوع تفکر اصالت ندارد، بله اصل اعتراض به فساد اصل وضعیتی که درش نابسامانی هست به حق است ولی اینکه ریشه این قضیه را در این ببینیم که فرضا جنس مخالف نمی‌تواند با دیگری ارتباط برقرار کند این مشکلی را حل نمی‌کند البته من نمی‌گویم که مشکلات اینقدر ساده است اما می‌خواهم بگویم که این قضیه نشان دهنده ضعف تفکر است وگرنه این امر سطحی نباید بعنوان شعار معترضین در بیاید و همینطور امری که در جامعه ما ریشه ندارد بخواهد مسئله شود، البته بدون آنکه اساعه ادب کرده باشم نقلی از دکتر شریعتی را عرض کنم که گفت غربی ها می‌خواهند مرد های ما بی غیرت شوند و زنان ما هم بدکاره شوند، یعنی آنکه ما اگر گفتمان غرب را تا انتهای آن طی کنیم، این نیست که روسری را برداری و تبدیل شوی به زن آزاده نه این نیست، البته من با این موضوع که حجاب در جامعه باید انتخاب آزادانه فرد باشد معتقد هستم حتی از نظر فقهی هم فکر میکنم با اینکه حجاب واجب فقهی است هیچ شکی نیست اما در حد و حدود حجاب و وظیفه دولت در الزام به آن بین فقها اختلاف نظر هست بنابراین به راحتی نمیتوان گفت که ما حجاب را الزام بکنیم که همه این کار را انجام بدهند، حتی من با اینکه در زمینه فقه صاحب نظر نیستم حس میکنم وقتی همه ملزم به رعایت حجاب شرعی میشوند فرق بین کسی که واقعا ملتزم به حجاب شرعی است با آنکه کسی بخاطر ترس این کار را کرده است دیگر مراعات نمی‌شود و ارزش شخصی که حجاب را انتخاب کرده است ارزش کار آن مشخص نمی‌شود، فکر می‌کنم در سوره احزاب که آیه ای است برای فلسفه حجاب اونجا حجاب برای به نیکی شناخته شدن و مصونیت در حقیقت به فلسفه اش اشاره شده است بنابراین اگر همه حجاب سر کنند اون شخصی که فرق بین این دو قابل تشخیص نیست و برای شخص مریض در جامعه هم این حد مشخص نیست که حداقل سمت کسی بیشتر رود که مثل خود اوست.

من فکر می‌کنم بخشی از نخبگان ما واقعا اهل موج‌سواری‌اند؛ یعنی به جای اینکه بیایند و جامعه را درست راهنمایی بکنند، برای اینکه شهرت و قدرت پیدا کنند می‌خواهتد از موج‌هایی که ایجاد می‌شود استفاده کنند(پوپولیست‌اند). بعضی‌هایشان هم ممکن است دنبال قدرت نباشند اما به شدت جوگیر می‌شوند؛ یعنی می‌بینیم حتی بعضی از تحلیل‌گران ما به محض اینکه اتفاقی می‌افتد می‌گویند این حرکت خیلی سنجیده است و باید این اتفاق می.افتاد و حتما به جاهای خوب ختم خواهد شد..این فضا فضایی نیست که بگوییم این متفکر و جامعه‌شناس ما دارد درست فکر می‌کند چون متکی بر شواهد نیست و بیشتر هیجان‌زدگی و تابعیت از احساسات است تا یک تفکر علمی.

همچنین یک نکته‌ای را درباره بعضی از نیروهای اصلاح طلب‌ می‌خواهم عرض بکنم که بعضی از اینها گاهی چون نارضایتی در برابر جناح اصولگرا دارند کنار نیروهای سکولار می‌ایستند و در مقابل گفتمان انقلاب قرار نی‌گیرند تا بتوانند خواسته خود را به جناح مقابل تحمیل کنند. این کار به نظر من نادرست است زیرا به هر حال تفکر انقلاب اسلامی که نیروهای انقلاب باید به آن تعلق خاطر داشته باشند این است که ما در دنیا منادی تفکر سیاست دینی هستیم و جهان را دعوت کرده‌ایم تا در ایران شاهد الگویی باشد که در عین وقوع مدرنیزاسیون هویت دینی انسان‌ها در سطح فردی و اجتماعی تقویت می‌شود. ما اگر تسلیم سکولاریسم بشویم رویگردانی از اصل انقلاب است. باید حواسمان باشد انقلابی که در ۵۷ کردیم یک پروژه ناتمام است و باید این پروژه را تا آخر به سرانجام برسانیم و به نوفقیت‌هایش برسانیم. ما صدها هزار شهید برای این انقلاب تقدیم کرده‌ایم و صرف نظر از این هزینه‌ای که انجام شده وظیفه انسانی و اخلاقی و دینی ماست که آرمان‌هایی را که در خقانیت‌شان تردید نداریم دنبال کنیم.

بنابراین من احساس می‌کنم  نیروهای اصلاح‌طلب باید مراقب باشند به دلیل مسائل سیاسی در دام سکولاریسم نیفتند. اصولگرایان هم در این شرایط باید بدانند انقلاب در سایه همفکری و همراهی تمام نیروهای معتقد به این گفتمان می‌تواند پیش برود. بنابراین اصلاح‌طلبان و اصولگرایان باید در کنار هم قرار بگیرند و آرمان‌های انقلاب را پیش ببرند و برای کارآمدی که درمان درد مشکلات است دست به دست هم بدهند و کمک بکنند. نباید ما به خاطر اینکه مثلا شخصی از جناح ما هست یا نیست  از کمک دریغ کنیم یا از به خدمت گرفتن نیروهای قدرتمند به خاطر اینکه در جناح ما نیستند پرهیز کنیم. به هر حال من فکر می‌کنم با افزایش کارآمدی می‌شود خیلی از مشکلات را حل کرد.

کلام و سخن پایانی

 من فکر میکنم اساسا خیلی از مشکلات ما نه نتیجه پایبندی به ارزش های انقلاب بلکه نتیجه فاصله گرفتن از ارزش های انقلاب هست، ما اگر پایبندی مان به عدالت، پایبندی مان به مبارزه با فساد،‌ پایبندی مان به محرومیت زدایی، پایبندی مان به خدمت به مستضعفین و پایبندی مان به ضرورت حفظ استقلال در عرصه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و اندیشه، سیاسی و... اگر بیشتر بشود ما ارزش های انقلاب را پاس داشته ایم و در عین حال بخاطر کارآمدی که تحت تاثیر این قضایا بوجود می‌آید بسیاری از نارضایتی ها از بین می‌رود، بله بخشی از شهروندان جامعه ممکن است که اساساً با انقلاب مشکل داشته باشند که خیلی خیلی اقلیت هستند، خب باشد ناراضی باشند، در همه کشور ها ممکن است بخشی از جامعه ناراضی باشند ولی مهم این است که اکثریت کشور راضی باشد و با ناراضیان هم نباید البته به زبان سرکوب و تا زمانی که آنها به خشونت رو نیاورده اند باید با آنها به زبان دعوت و اصلاح و ملایمت برخورد کرد تا اینکه بسیاری از مشکلات به بحران تبدیل نشود.

به هرحال آخرین کلام بنده این است که تأکید مجدد می‌کنم که ما میتوانیم با تقویت اصالت فکری خیلی از مشکلات مان را حل کنیم، الان برای ما سوال است که از کدام الگو باید تبعیت کنیم الگوی غربی، الگوی چینی، الگوی روسی، ما نباید اصلا اینگونه فکر کنیم، باید متفکران ما بنشینند و الگویی را پیدا کنند که می‌تواند در ایران کارآمدی خودش را نشان دهد چیست، برای بهبود وضعیت برای مبارزه با فساد برای ارتقای کارآمدی باید الگوی اصیل خودمان را داشته باشیم و در تفکر و عملکردمان هم در سطح اجتماعی و هم در سطح سیاسی، هم دولت و هم مردم سعی بکنند که نگاه مبتنی بر واقعیات و نگاه مبتنی بر افکاری که مشخص نیست تا چه حدی اصالت داشته باشند عمل کنیم، نکته بعد این است که ما باید عدالت را در جامعه گسترش دهیم و سعی کنیم تبعیض ها را رفع کنیم، تمرکز گرایی را کمتر کنیم و شیوه های مردم سالارانه را بهبود ببخشیم، اداره امور را بر رای مردم استوار کنیم و در انتخابات سعی کنیم از انواع سلیقه ها و از انواع افکاری که در چارچوب انقلاب اسلامی است و در چارچوب قانون اساسی است استفاده کنیم، نه اینکه با تفسیر های انحصار طلبانه فقط یک عده رو پایبند به انقلاب بدانیم و بقیه را ضد انقلاب تلقی بکنیم، این مشکل ساز است.

در نهایت بحث این نیست که ما صرفا اعتراض را رفع کنیم بلکه باید با هم مشکلات را حل کنیم، مشکلات و درد هایی که سالیان سال است در جامعه وجود دارد و علی رغم تلاش هایی که می‌‌شود، در سطح قابل توجهی هنوز مردم را رنج می دهد باید با افزایش سطح کارآمدی نظام سیاسی و فکری و اقتصادی جامعه بتوانیم این مسایل را رفع کنیم. ان شالله که بتوانیم به ارزش‌های اصیلی که جامعه ما دارد نزدیک شویم، بسیاری از چیز هایی که در جامعه شعار داده میشود مثلا شخصی لباسش را در می‌آورد در ملأ عام اینها چیزهایی نیست که در جامعه ما جایگاهی داشته باشد، همچنین افرادی مطمئنا مورد پذیرش جامعه نخواهند بود و نباید از چنین حرکاتی هراسان بود چراکه خود جامعه آنها را پس خواهد زد.

منبع: خبرنامه دانشجویان ایران

ارسال نظر
captcha