گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «پیتر بارنز»[۱] کارآفرین، نویسنده و پژوهشگر حوزه محیط زیست و منتقد نظام سرمایهداری است. وی کتابها و مقالات متعددی در نقد نظام سرمایهداری تا کنون نوشته است. یکی از مهمترین آثار وی تحت عنوان «سرمایهداری نسخۀ سه»[۲]، در سال۲۰۰۶ چاپ شد. کتاب جدید «بارنز» تحت عنوان «Ours: The Case for Universal Property» به بحث درباره میراث مشترک بشری میپردازد. مسئلهای که در نظام سرمایهداری توجهی به آن نمیشود. در این کتاب که خلاصهای از آن توسط نشریه اینترنتی «Evonomics» منتشر شده «بارنز» استدلال میکند که بیشتر ثروت امروزی بهطور مشترک از طبیعت و تلاشهای گذشته بشر به ارث رسیدهاست، نه اینکه به صورت فردی و توسط کارآفرینان به دست آمدهباشد. به گفته وی نظام سرمایهداری دو ایراد اساسی دارد: اول، نابرابری را گسترش میدهد و دوم، طبیعت را ویران میکند. هر دو نقص نیز نتیجه حقوق مالکیت یک طرفه است که سرمایه را بر هر چیز دیگری، ترجیح میدهد. در این میان توجه به مالکیت جهانی و میراث مشترک بشری همانگونه که به مالکیت معنوی توجه میشود میتواند وضعیت کنونی را متحول کند.
بدترین نقص نظام سرمایهداری
سرمایهداری، همانطور که میدانیم دو عیب فاحش دارد: بیامان و بیرحمانه نابرابری را گسترش میدهد و طبیعت را نیز ویران میکند. «دست نامرئی» آن، که قرار است خودخواهی فردی را به رفاه مشترک تبدیل کند. اغلب این کار را نمیکند و دولتها نمیتوانند با عواقب آن مقابله کنند. برای میلیاردها انسان در سراسر جهان، چالش عمده عصر ما تعمیر یا جایگزینی نظام سرمایهداری قبل از اینکه آسیبهای انباشته آن جبرانناپذیر شود، است.
در میان آنهایی که به دنبال مرمت و ترمیم سرمایهداری هستند؛ ایدههای سیاسی فراوان است. به طور معمول این ایدهها مقررات، مالیات و هزینههای دولتی بیشتری را شامل میشوند. تعداد کمی، در صورت وجود اساساً به دنبال تغییر پویایی خود بازارها هستند. در میان ایدههای جایگزین سرمایهداری، بسیاری بخش زیادی از داراییهای خصوصی را ملی میکنند و نقش دولت را در تنظیم بقیه آن گسترش میدهند.
اقتصاددانان بر سر سیاستهای پولی، مالی و نظارتی اختلافنظر دارند؛ اما توجه کمی به حقوق مالکیت دارند. مدلهای آنها همگی فرض میکنند که حقوق مالکیت برای همیشه باقی میماند. اما لازم نیست و نباید اینطور باشد. فرض من این است که فاجعه بارترین، ایرادات سرمایهداری، ریشه در مشکلات حقوق مالکیت دارد و باید در آن سطح مورد توجه قرار گیرد
این کتاب در میانهی راه، بین تعمیر و جایگزینی سرمایهداری را بررسی میکند. کتاب من، یک اقتصاد بازار متحولشده را به تصویر میکشد که در آن، به هر دوی اموال و مالکیت خصوصی و میراث بشری و امانتداری توجه میشود؛ و ذینفعان آن نیز نسلهای آینده و همه افراد زنده بهطور یکسان هستند. اقتصاددانان بر سر سیاستهای پولی، مالی و نظارتی اختلاف نظر دارند؛ اما توجه کمی به حقوق مالکیت دارند. مدلهای آنها همگی فرض میکنند که حقوق مالکیت برای همیشه باقی میماند. اما لازم نیست و نباید اینطور باشد. فرض من این است که فاجعهبارترین ایرادات سرمایهداری، ریشه در مشکلات حقوق مالکیت دارد و باید در آن سطح مورد توجه قرار گیرد.
حقوق مالکیت در اقتصادهای مدرن، اعطای مجوز توسط دولتها برای استفاده، اجاره، فروش یا وصیت داراییهای خاص و به همان اندازه مهم، محروم کردن دیگران از انجام این کارها است. داراییهای مشمول میتواند مشهود باشد؛ مانند زمین و ماشینآلات، یا نامشهود، مانند سهام یا آهنگها. در مجموع، حقوق مالکیت شبیه گرانش و جاذبه زمین است: طنابها و دافعههای آنها همه جا وجود دارد و هیچ چیز نمیتواند از آن جلوگیری کند. همانطور که آب، بهطور اجتنابناپذیر به سمت اقیانوس جریان مییابد؛ پول، کالا و قدرت نیز بهطور اجتنابناپذیر به سمت حقوق مالکیت جریان دارد. همان طور که «شاه کانوت»[۳]، نتوانست جز رو مد را متوقف کند دولتها نیز نمیتوانند جریان مالکیت را متوقف کنند.
فراموش شدهترین واقعیت
اغلب فراموش شدهترین واقعیت در مورد حقوق مالکیت این است که آنها در طبیعت وجود ندارند؛ بلکه سازههای ذهن جوامع بشری هستند
با این حال اغلب، فراموش شدهترین واقعیت در مورد حقوق مالکیت این است که آنها در طبیعت وجود ندارند. آنها سازههای ذهن جوامع بشری هستند. داراییهایی که مالکیت به آنها اعمال میکنند؛ ممکن است در طبیعت وجود داشتهباشند، اما حقوق انسانها برای انجام کارها با آنها یا جلوگیری از انجام آنها توسط دیگران به صورت طبیعی وجود ندارد. طراحی و تخصیص آنها کاملاً به ما بستگی دارد.
قبل از اینکه در مورد دارایی جهانی صحبت کنیم؛ باید به ثروت مشترک به ارث رسیده نگاه کنیم؛ زیرا مالکیت جهانی بر آن استوار است. یک فهرست کاملی از ثروت مشترک به ارث رسیده؛ صفحات را پر میکند. برای شروع، هوا، آب، خاک سطحی، نور خورشید، آتش، فتوسنتز، دانهها، الکتریسیته، مواد معدنی، سوخت، گیاهان قابل کشت، حیوانات اهلی، قانون، ورزش، مذهب، تقویم، دستورالعملها، ریاضیات، جاز، کتابخانهها و اینترنت را در نظر بگیرید. بدون اینها و بسیاری دیگر، زندگی ما به طرز غیرقابل محاسبهای فقیرتر خواهد بود.
دارایی جهانی همه آن چیزهای شگفتانگیز را شامل نمیشود؛ بلکه بر روی یک زیر مجموعه تمرکز میکند: سیستمهای طبیعی و اجتماعی بزرگ و پیچیدهای که از اقتصادهای بازار حمایت میکنند؛ اما از نمایندگی در آنها محروم هستند. این زیرمجموعه شامل اکوسیستمهای طبیعی مانند جو زمین، حوضههای آبخیز و سازههای انسانی جمعی مانند سیستمهای حقوقی، پولی و ارتباطاتی ما است. همه این سیستمها بسیار ارزشمند و در برخی موارد قیمتی ندارند. نه تنها زندگی روزمره ما به آنها بستگی دارد بلکه آنها ارزش فوقالعادهای به بازارها میافزایند و شرکتها و ثروتهای خصوصی را قادر میسازند تا در اندازههای زیادی رشد کنند. با این حال این سیستمها توسط کسانی که امروز زندگی میکند ساخته نشده است؛ همه آنها هدایایی هستند که ما با هم به ارث میبریم؛ بنابراین منصفانه است که بپرسیم صاحبان ذینفع آنها چه کسانی هستند؟
اساساً در پاسخ به این پرسش سه احتمال وجود دارد: هیچ کس، دولت یا همه ما با هم به طور مساوی. این کتاب درباره این است که اگر گزینه سوم را انتخاب کنیم و برای اعمال آن حقوق مالکیت ایجاد کنیم چه اتفاقیمیافتد. بیایید با یک سوال واضح شروع کنیم: ارزش این زیر مجموعه از ثروت مشترک به ارث رسیده به ما چقدر است؟ در حالی که نمیتوان عدد دقیقی را در این مورد اعلام کرد؛ اما برآوردهایی در این زمینه انجام شده است. در سال۲۰۰۰ میلادی «هربرت سایمون»[۴]، اقتصاددان فقید و برنده جایزه نوبل اقتصاد، اظهار داشت: «اگر با خود سخاوتمند باشیم، ممکن است ادعا کنیم که به اندازه یک پنجم [ثروت کنونیمان] درآمد داشتهایم. مابقی (هشتاد درصد) میراثی است که با عضویت در یک سیستم اجتماعی بسیار مولد که ذخیره عظیمی از سرمایه فیزیکی و حتی ذخیره بزرگتری از سرمایه فکری را انباشته است به دست آمده است.» سایمون با مقایسه درآمد در اقتصادهای بسیار توسعهیافته با اقتصادهای در مراحل اولیه توسعه به برآورد خود رسید. تفاوتهای بزرگ به دلیل نرخهای فعالیت اقتصادی امروز نیست - در واقع، اقتصادهای جوان اغلب سریعتر از اقتصادهای بالغ رشد میکنند - بلکه به دلیل تفاوتهای بسیار بزرگتر در نهادها و دانش انباشتهشده در طول دههها است.
مطالعه دقیقی در مورد کشورهای ثروتمند و فقیر انجام دادند و پرسیدند چه چیزی این کشورها را متفاوت میکند. آنها متوجه شدند که این منابع طبیعی یا آخرین فناوریها نیست. بلکه داراییهای اجتماعی آنها بود: حاکمیت قانون، حقوق مالکیت، سیستم بانکی سازمان یافته، شفافیت اقتصادی، و فقدان فساد. همه این داراییهای جمعی نقشی به مراتب بیشتر از هر چیز دیگری داشتند
چند سال بعد، «ویلیام ایسترلی»[۵] و «راس لوین»[۶]، اقتصاددانان بانک جهانی، محاسبات «سایمون» را در این زمینه تایید کردند. آنها مطالعه دقیقی در مورد کشورهای ثروتمند و فقیر انجام دادند و پرسیدند چه چیزی این کشورها را متفاوت میکند. آنها متوجه شدند که این منابع طبیعی یا آخرین فناوریها نیست. بلکه داراییهای اجتماعی آنها بود: حاکمیت قانون، حقوق مالکیت، سیستم بانکی سازمانیافته، شفافیت اقتصادی، و فقدان فساد. همه این داراییهای جمعی نقشی به مراتب بیشتر از هر چیز دیگری داشتند.
تجزیه و تحلیل قبلی شامل اکوسیستمهایی که طبیعت به ما هدیه داده است نمیشود، اما «رابرت کوستانزا»[۷] و تیمی از دانشمندان و اقتصاددانان در سراسر جهان در سال۱۹۹۷ دست به کار شدند. آنها دریافتند که اکوسیستمهای طبیعی یک جریان جهانی از منافع را از جمله تامین آب شیرین، تشکیل خاک، چرخه مواد مغذی، تصفیه زباله، گردهافشانی، مواد خام و تنظیم آب و هوا به ارزش بین ۲۵تریلیون تا ۸۷تریلیون دلار در سال ایجاد میکنند. این عدد را با ۸۰تریلیون دلار تولید ناخالص جهانی در سال مقایسه کنید. این محاسبات به اندازه کافی دقیق هستند که نشان میدهد ثروت امروز ما از کجا میآید. ما فکر میکنیم که این ثروت ناشی از تلاشهای شدید کسبوکارها و کارگران امروزی است؛ اما در واقع آنها فقط به کیکی که مدتها پیش پخته شده؛ شیرینی میافزایند.
محاسبات همچنین حاکی از آن است که ما باید بیش از آنچه در حال حاضر انجام میدهیم؛ به میراث مشترک بشری توجه کنیم. امروزه در کتابهای درسی اقتصاد به چنین ثروت بزرگی حتی اشاره هم نمیشود. تحلیلگران والاستریت یا گزارشگران مالی نیز این کار را نمیکنند. این یک اشتباه دردناک است که درک ما از اقتصاد را به شدت مختل میکند؛ مانند تلاش برای درک جهان بدون در نظر گرفتن ماده تاریک، یا تجزیه و تحلیل یک تجارت در حالی که بیش از ۸۰درصد از داراییهای آن را نادیده میگیرد. با این حال، توجه بیشتر به ثروت مشترک به ارث رسیده؛ تنها اولین قدم است. اگر میخواهیم نتایج بازار را تغییر دهیم؛ باید این ثروت را بهصورت عملکردی به فعالیتهای اقتصادی در زمان واقعی متصل کنیم؛ و برای انجام این کار، به حقوق مالکیت، مدیران و مالکان ذینفع نیاز داریم.
مالکیت جهانی چیست؟
مالکیت جهانی، همانطور که من از این اصطلاح در کتاب خودم استفاده کردهام، مجموعهای از حقوق غیرقابل انتقال است که توسط زیرمجموعهای از ثروتی که با هم به ارث میبریم؛ پشتیبانی میشود. چنین دارایی مال من، شما یا دولت نیست؛ بلکه مال همه ما است؛ به معنای واقعی کلمه در امانت همه ما چه آنهایی که زندهاند و چه آنهایی که هنوز متولد نشدهاند نگهداری میشود. این به ما تعلق دارد نه به این دلیل که آن را به دست آوردهایم، بلکه به این دلیل که آن را مشترکاً گویی از اجداد مشترک به ارث بردهایم. این ارث مشترک، یک حق اقتصادی جهانی است یا باید باشد، همانطور که رای دادن یک حق سیاسی جهانی است. با این حال، گفتن اینکه همه ما وارث دارایی جهانی هستیم؛ به این معنی نیست که خودمان باید آن را مدیریت کنیم. این مسئولیت باید به دو نوع مؤسسه واگذار شود: تراستهایی با مسئولیت امانتداری در قبال نسلهای آینده و صندوقهای شبیه صندوق بازنشستگی که به همه افراد زنده در حوزه قضایی خود سود سهام یکسانی را پرداخت میکنند. نمونه دومی صندوق دائمی آلاسکا است که از سال۱۹۸۰ به هر آلاسکایی سود سهام برابری پرداخت کردهاست. نمونههای اولی عبارتند از تراستهای بزرگ زمین، مانند «تراست ملی»، محافظ زمین و ساختمانهای تاریخی در بریتانیا و هزاران تراست محلی که ماموریتهای آنها شامل حفاظت از زمین، مسکن مقرون به صرفه، آموزش و توسعه جامعه است.
یک نمونه اولیه الگویی، هر چند نظری، از مالکیت جهانی، «تراست آب و هوایی» را در کتابم در سال۲۰۰۱، تحت عنوان «مالک آسمان کیست؟»[۸] ارائه دادهام. این نمونه اولیه است؛ زیرا شامل ویژگیهای صندوقهای بازنشستگی و تراستهای امانی به طور همزمان است. در آن، «تراست امانی» وظیفه حفاظت از یکپارچگی جو (یا سهم یک ملت از آن) برای نسلهای آینده را بر عهده دارد. این تراست، مقدار رو به کاهشی از مجوزهای تخلیه کربن به آسمان را به مزایده و حراج میگذارد و درآمد حاصل از آن را به طور مساوی تقسیم میکند. نسخهای از این مدل در سال۲۰۰۹ توسط «کریس ون هولن»[۹] نماینده سابق و سناتور فعلی مریلند در کنگره معرفی شد و از آن زمان چندین بار، مجدداً ارائه شده است. تاریخ کمی ممکن است در اینجا مفید باشد؛ برای هزاران سال، انسانها در قبایلی زندگی میکردند که تقریباً تمام دارایی در آنها اشتراکی بود.
مالکیت زمین فردی در آغاز دوره «هولوسن»[۱۰] ظاهر شد؛ زمانی که اجداد ما کشاورزان یک جا نشین شدند. در این دوره حاکمان مالکیت زمین را به سرپرستان خانواده، که معمولاً مرد بودند؛ میدادند. غالباً فاتحان نظامی زمینی را بین ستوانهای خود تقسیم میکردند. پس از آن عناوین به وارثان منتقل میشد به طور معمول، پسران بزرگتر همه چیز را به دست میآوردند، عملی که به عنوان «ارشدیت»[۱۱] شناخته میشود. در اروپا، حقوق امپراتوری روم این اعمال را مدون کرد.
حقوق رومی سه نوع دارایی را متمایز میکرد: اول، دارایی خصوصی متعلق به افراد؛ از جمله زمین و اقلام شخصی. دوم؛ اموال عمومی متعلق به دولت، مانند ساختمانهای عمومی، قناتها و جادهها. سوم؛ دارایی مشترک، از جمله هوا، آب و خطوط ساحلی
حقوق رومی سه نوع دارایی را متمایز میکرد: اول، دارایی خصوصی متعلق به افراد؛ از جمله زمین و اقلام شخصی. دوم؛ اموال عمومی متعلق به دولت، مانند ساختمانهای عمومی، قناتها و جادهها. سوم؛ دارایی مشترک، از جمله هوا، آب و خطوط ساحلی. همچنین در حقوق رومی دستهای دارایی به نام «چیزهای متعلق به هیچ کس» شناسایی شده بود که شامل زمینهای خالی از سکنه و حیوانات وحشی میشد. چنین چیزهایی از مالکیت مصون نبودند. آنها فقط هنوز مالکی نداشتند. زمینهای خالی از سکنه را میتوان با اشغال آنها خصوصی کرد، حیوانات وحشی را با گرفتن آنها تصاحب کرد و پرندهای اسیر در دست بر خلاف پرندهای آزاد در بوتهزار مال و دارایی محسوب میشد. در انگلستان در قرون وسطی، بیشتر زمینهای ارزشمند به طور خصوصی در اختیار بارونها، کلیسا و پادشاه بود، اما مناطق مشترک قابل توجهی نیز برای روستاییان در نظر گرفته شد. این مناطق مشترک برای امرار معاش روستاییان ضروری بود و از آن غذا، آب، هیزم، مصالح ساختمانی و دارو تهیه میکردند.
نبردهای زیادی بر سر این که چه چیزی باید خصوصی یا مشترک باشد وجود داشت. تا سال۱۲۱۵ میلادی پادشاهان انگلیسی حقوق انحصاری ماهیگیری را به جانشینان خود اعطا میکردند. سپس منشور کبیر انگلیس یا «مگنا کارتا»[۱۲] شیلات و جنگلها را از انحصار خارج و عمومی اعلام کرد. با این حال در فرایندی که به «حصارکشی» معروف شد و از قرن ۱۷ شروع و تا قرن ۱۹ ادامه داشت، نجیب زادگان محلی زمینهای مشترک روستایی را حصار کشیده و آنها را به ملک خصوصی خود تبدیل کردند. دهقانان فقیر سپس به شهرها رفتند و به کارگران صنعتی تبدیل شدند. مالکان سود کشاورزی خود را در تولید سرمایهگذاری کردند و دوران مدرن، از نظر اقتصادی، آغاز شد. مالکیت جهانی جایی بین مالکیت فردی و دولتی قرار دارد. حقوق رومی بخش بزرگی از «چیزهای متعلق به هیچ کس» را به مالکیت مشترک تبدیل کرد و بسیاری از نعمتهای طبیعت و موهبتهای جامعه بهجای مالکیت هیچکس، به نحو سودمندی در اختیار همه قرار گرفت.
از مالکیت فکری تا مالکیت جهانی
دلیل اینکه امروزه مالکیت فکری بیشتر از مالکیت جهانی وجود دارد این است که صاحبان سرمایه برای سودمندترین اشکال حقوق مالکیت خود مبارزه کردهاند؛ در حالی که ما مردم این کار را نکردهایم
شایان ذکر است که شرکت با مسئولیت محدود، که امروزه بسیار رایج است، یک پدیده نسبتاً جدید است قبل از قرن نوزدهم، تعداد کمی از این نوع شرکتها در بریتانیا و ایالات متحده وجود داشت؛ شکل غالب سازمان تجاری، مشارکت بود (که در آن همه شرکا مسئول بدهیهای مشارکت هستند). شرکتهای با مسئولیت محدود تنها زمانی پدید آمدند که جمعآوری سرمایه از افراد غریبه ضروری شد. به همین ترتیب، تا قرن هجدهم، چیزی به نام مالکیت معنوی وجود نداشت. ایدهها و اختراعات آزادانه در هوا شناور بودند. اولین اساسنامه قانون کپی رایت جهان، در سال۱۷۱۰ در انگلستان به تصویب رسید. امروزه جهان مملو از حق چاپ، حق ثبت اختراع، علائم تجاری و اسرار تجاری است که همگی برای سود شرکتهای غولپیکر ضروری هستند. مانند مالکیت فکری، مالکیت جهانی میتواند داراییهای نامشهود را به حقوقی تبدیل کند که توسط بازارها قابل احترام است و قادر به ایجاد درآمد هستند و مانند شرکتهایی که از طرف سهامداران داراییها را مدیریت میکنند، تراستها نیز میتوانند داراییها را به نمایندگی از نسلهای آینده و همه ما به طور یکسان مدیریت کنند. دلیل اینکه امروزه مالکیت فکری بیشتر از مالکیت جهانی وجود دارد این است که صاحبان سرمایه برای سودمندترین اشکال حقوق مالکیت خود مبارزه کردهاند، در حالی که ما مردم این کار را نکردهایم. اما اگر ذهن خود را معطوف به آن کنیم، ممکن است این وضعیت تغییر کند.
مالکیت جهانی جدید ایده جدیدی، نیست و برای اولین بار توسط «توماس پین»، مقاله نویس انگلیسی در سال۱۷۷۶ مطرح شد
ایده مالکیت جهانی جدید نیست. این اختراع «توماس پین»[۱۳]، مقالهنویس انگلیسیالاصل بود که الهامبخش انقلاب آمریکا و بسیاری چیزهای دیگر بود. در واقع، تقریباً تمام ایدههای کتاب من به مقالهای که او در زمستان ۱۷۹۵-۱۷۹۶ نوشت، برمیگردد. «پین» زندگی فوقالعادهای داشت. بر خلاف سایر بنیانگذاران آمریکایی، او برای داشتن امتیاز به دنیا نیامده بود. او که پسر یک تولید کننده لباس بود در سال ۱۷۷۴ به فیلادلفیا مهاجرت کرد و خود را در انبوهی از جنبوجوشهای قبل از انقلاب یافت. او با الهام گرفتن از این وضعیت جزوهای به نام «عقل سلیم» نوشت که به سرعت نیم میلیون نسخه (در یک کشور سه میلیون نفری) فروخت و نارضایتی غالب از پادشاهی «جورج سوم» را به شور و شوق استقلالخواهی و یک جمهوری دموکراتیک متحد تبدیل کرد و این فقط آغاز ماجرا بود. سری دیگر از مقالات تحت عنوان «بحران آمریکا»، شعله میهنپرستی را با خاموش شدن جنگ برای استقلال زنده نگه داشت. پس از پیروزی آمریکا، پین به انگلستان بازگشت تا برای پل آهنی که میخواست بر روی رودخانه «شویلکیل»[۱۴] در فیلادلفیا بسازد؛ پول جمعآوری کند. زمانی که آنجا بود. حقوق بشر را در پاسخ به انکار انقلاب فرانسه از سوی «ادموند برک»[۱۵] نوشت. در انگلیس او به فتنهگری متهم شد و از آن جا به فرانسه گریخت و در فرانسه به عنوان قهرمان مورد استقبال قرار گرفت و به عنوان نماینده مجلس شورای ملی برگزیده شد. سپس ترور «ژاکوبین»[۱۶] اتفاق افتاد که طی آن او به دلیل مخالفت با اعدام «لویی شانزدهم»[۱۷] به اعدام محکوم شد. او ده ماه را در زندان «لوکزامبورگ» گذراند تا اینکه توسط سفیر آمریکا، «جیمز مونرو»[۱۸]، نجات پیدا کرد؛ که اسیرکنندگانش را متقاعد کرد که پین شهروند آمریکا است که متحد فرانسه محسوب میشود. در طول سالهای اقامت در فرانسه بود که پین آخرین مقاله بزرگ خود را به نام «عدالت ارضی»[۱۹] نوشت. پین در کتاب «حقوق بشر»، قوانین کمک به بینوایان انگلیسی را مورد انتقاد قرار داد و برای آنچه امروزه دولت رفاه نامیده میشود؛ از جمله آموزش همگانی، حقوق بازنشستگی برای سالمندان و اشتغال برای فقرای شهری که همه از طریق مالیات پرداخت میشود، استدلال کرد. او در «عدالت ارضی» از این هم فراتر رفت و استدلال کرد که فقر باید به طور سیستمی با درآمد جهانی ناشی از دارایی مشترک به ارث رسیده از بین برود.
او مینویسد: دو نوع دارایی وجود دارد: «اول، اموالی که از سوی خالق هستی به ما میرسد، مانند زمین، هوا و آب و دوم، اموال مصنوعی یا اکتسابی» از آنجایی که انسانها استعدادها و شانسهای متفاوتی دارند، نوع دوم دارایی لزوماً باید به طور نابرابر تقسیم شود، اما نوع اول به همه به طور مساوی تعلق دارد. این «حق مادرزادی مشروع» هر مرد و زن است. برای پین، این چیزی بیش از یک ایده انتزاعی بود. این چیزی بود که میتوانست در یک اقتصاد «بازار آزاد»[۲۰] اجرا شود. اما چگونه؟ چگونه میتوان زمین، هوا و آب را به طور مساوی بین همه توزیع کرد؟ پاسخ عملی پین این بود که اگرچه خود داراییها نمیتوانند به طور مساوی توزیع شوند، درآمد حاصل از آنها میتواند توزیع شود. در اینجا پین، راهحلی مبتکرانه ارائه کرد. او یک «صندوق ملی» پیشنهاد کرد که به هر مرد و زن حدود ۱۸۰۰۰دلار (به دلار امروز) در سن بیست و یک سالگی و ۱۲۰۰۰دلار در سال بعد از پنجاه و پنج سالگی پرداخت کند. در واقع، نعمتهای طبیعت به کمکهای بلاعوض و مستمری تبدیل میشوند که به هر جوان شروعی در زندگی و هر فرد مسنتر بازنشستگی آبرومندانه میدهد. منابع لازم برای این طرح از درآمد حاصل از «اجاره زمین» است که توسط مالکان خصوصی زمین، به مجرد مرگ آنها پرداخت میشود. «پین» از دادههای فرانسوی و انگلیسی استفاده کرد تا نشان دهد که ده درصد مالیات بر ارث - سازوکار او برای جمعآوری اجاره زمین - میتواند به طور کامل کمکهای مالی و مستمریهای جهانی را بپردازد.
نکته مهم در اینجا این است که اجاره نه تنها از زمین شخص متوفی، بلکه از کل دارایی او جمعآوری میشود و از نظر پین، هیچ مشکلی در این مورد وجود نداشت. «فردی را از جامعه جدا کنید و به او جزیره یا قارهای بدهید تا آن را تصاحب کند، و او نمیتواند... ثروتمند باشد. بنابراین، تمام انباشت اموال شخصی، فراتر از تولید دست خود انسان، از زندگی در جامعه به او میرسد؛ و او، بر اساس هر اصل عدالت، سپاسگزاری و تمدن، بخشی از آن انباشت دوباره را مدیون جامعهای است که از آنجا آمده است.» آنچه پین در اینجا ابداع کرد، به نظر ذهن گذشتهنگرِ من، یک نبوغ پیشگویانه بود. مدتها قبل از اینکه وال استریت تعهدات بدهی وثیقهای را به بخشهای مبتنی بر ریسک تقسیم کند، پین روشی ساده برای کسب درآمد از ثروت مشترک به ارث بردهشده برای منافع برابر همه طراحی کرد. این یک مدل به همان اندازه مرتبط - و انقلابی - امروز است که در آن زمان بود.
پینوشت:
[۱]. peter barnes
[۲]. capitalism ۳.۰
[۳]. King Canute: کانوت اول (حدود ۹۹۵-۱۰۳۵) یک پادشاه وایکینگ بود که مردم انگلیسی و دانمارکی انگلستان را متحد کرد تا به اولین فرمانروایی از زمان سقوط روم تبدیل شود که بر تمام انگلستان حکمرانی کرد. او به دنبال مهار جزر و مد بود.
[۴]. Herbert Simon
[۵]. William Easterly
[۶]. Ross Levine
[۷]. Robert Costanza
[۸]. Who Owns The Sky?
[۹]. Chris van Hollen
[۱۰]. Holocene
[۱۱]. primogeniture
[۱۲]. Magna Carta
[۱۳]. Thomas Paine
[۱۴]. Schuylkill River
[۱۵]. Edmund Burke
[۱۶]. Jacobin
[۱۷]. Louis XVI
[۱۸]. James Monroe,
[۱۹]. Agrarian Justice
[۲۰]. laissez faire economy
/انتهای پیام/