گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر نعمتالله فاضلی - انسانشناس، نویسنده و استاد پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی - است. ایشان مدرک دکتری خود در رشته انسانشناسی اجتماعی را از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن در سال ۱۳۸۳ اخذ کرد. فاضلی آثار متعددی در حوزه انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات شهری و فرهنگ ایران معاصر تألیف و ترجمه کرده و عمده فعالیتهای پژوهشی خود را نیز در همین زمینه ترتیب داده است. دکتر فاضلی در این گفتار از نسبت نهاد علم و آموزش با مسئله برابری میگوید.
بحث پیرامون آموزش عالی در ایران معاصر، از جنبههای مختلف در حداقل یک دهه اخیر، زمینهای فراهم کرده تا ما مطالعات گستردهای درباره آموزش عالی داشته باشیم. دانشگاه پژوهان بزرگ و صاحب نامی مثل دکتر قانعی راد، دکتر فراستخواه و بسیاری دیگر و مراکز پژوهشی مختلفی مثل پژوهشکده مطالعات فرهنگی اجتماعی وزارت علوم برای این کار فعالیت میکنند و در این سالها مجموعه وسیعی از کتب، مقالات و پژوهشها را منتشر کردهاند. این تلاش گسترده جامعه ایران برای فهمپذیر کردن آموزش عالی و دانشگاه، بخش مهمی از روایتی است که نشان میدهد آموزش عالی ایران هم به بالندگیهایی رسیده و هم با چالشها و مسائل مهمی روبرو است.
یکی از دهها موضوعی که نظامهای آموزش عالی در جهان امروز، از جمله ایران با آن درگیر هستند، مفهوم نابرابری است. اینکه دانشگاه و نظامهای آموزش عالی از نظر نقش و یا از منظر مفهوم نابرابری چطور قابلتوضیح و چطور فهمپذیر است، مسئله من است. برای اینکه این موضوع را باز کنم، چند ملاحظه را فهرستوار میگویم و شرح و بسط آن را به مجالی فراختر میسپارم که امیدوارم به زودی دست دهد.
مسئله جهانشمولی به نام برابری
ملاحظه اول این که موضوع نابرابری از آن بحثهای بنیادینی است که کم و بیش جوامع انسانی از چند هزار سال پیش تا به امروز با آن درگیر بودهاند. از این دیدگاه، موضوع برابری، نابرابری و مسئله عدالت، یک مسئله ساختاری بر بستر تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی و حیات سیاسی زندگی بشر است.
ملاحظه دوم این که در دنیای معاصر و مدرن - دنیایی که از رنسانس به بعد آغاز میشود و در قرن ۱۸ تعین اجتماعی پیدا میکند و تا امروز بسط پیدا کرده - یکی از مولفههای ساختاری، مسئله نابرابری است. بسیاری از نظریههای اجتماعی روی این گزاره اتفاقنظر دارند که نابرابری مؤلفه ساختاری جوامع معاصر است.
معنای این حرف چنین است که تمام فرایندهایی که مدرنیته و جوامع معاصر را شکل دادند اعم از صنعتیشدن، شکلگیری دولتها و ملتها، پیدایش نظامهای دیوانسالاری و نظام اداری، شهری شدن یا شکلگیری و گسترش شهر مدرن و شهرنشینی و پیدایش نظام مدرسهای، نظام آموزشی و نظام آموزش عالی و... به طور پارادوکسیکال و متناقض نمایی، هم گشایشهایی برای زندگی بشر فراهم کردند - یعنی فرصتی فراهم کردند تا بخشی از محدودیتها و فشارها بر زندگی بشر کاهش پیدا کند - و هم از آن روی سکه در واقع به طور هم زمان موجد و مولد تنشهای ساختاری در زندگی انسان بوده است. درباره هر کدام از این مقولات یعنی نابرابریها و عدالت هزاران کتاب نوشته شده، جنبشها شکلگرفته و بحثهای گستردهای به وجود آمده است.
مقوله برابری یکی از وعدههای بزرگ روشنگری بود، وعدههایی که قرار بود ما از طریق دنیای مدرن، تکنولوژیها، نظامهای دیوانسالاری خود بنیاد که انسان و عقلانیت در آن اصل است، به واقعیت پیوند بخورد. همچنین بنا بود که از طریق توسعه فرایندهایی مثل شهری شدن، بروکراسی، دیوانسالاری و فرایندهای دیگر، جامعهای بنا کنیم که در آن انسانها از هر قوم و نژاد و تبار و زبان و مذهبی مجاز به مشروعیت باشند و به رسمیت شناخته شوند.
اینکه بخش مهمی از رویکردها و نظریههایی که برای فهمپذیر کردن جهان معاصر شکلگرفته، حول رویکردهایی که به نوعی به مقوله برابری و نابرابری برمیگردد، در اصل به این دلیل است که برابری، آزادی، صلح و عقلانیت از مفاهیم اصلی و به عبارت دقیقتر چهار رکن اصلی روشنگری بود. البته همه اینها را میشود ذیل مفهوم نوعی انسانگرایی هم قرار داد و در دنیای مدرن به آنها عنایت داشت.
مقوله برابری یکی از وعدههای بزرگ روشنگری بود، وعدههایی که قرار بود ما از طریق دنیای مدرن، تکنولوژیها، نظامهای دیوانسالاری خود بنیاد که انسان و عقلانیت در آن اصل است، به واقعیت پیوند بخورد. همچنین بنا بود که از طریق توسعه فرایندهایی مثل شهری شدن، بروکراسی، دیوانسالاری و فرایندهای دیگر، جامعهای بنا کنیم که در آن انسانها از هر قوم و نژاد و تبار و زبان و مذهبی مجاز به مشروعیت باشند و به رسمیت شناخته شوند. قرار بود آنان در این جامعه مشارکت کنند، دیده شوند و سخن بگویند. این آرمان روشنگری بود که از طریق آزادی و برابری، فرصتهایی برای همگان فراهم کند و به همین دلیل وقتی از برابری و نابرابری صحبت میکنیم، مسئله جهانشمول، تاریخی و بنیادین است.
دنیای مدرن و رؤیایی به نام زیستِ برابر
قرار است این جهان از طریق علم و فناوری، وعدههایش را تحقق بخشد. به این معنا که اگر دنیای پیشامدرن یعنی دنیای قبل از آن چیزی که ما امروز در آن مستقر هستیم، قرار بود با اسطورهها، نیروی الهی، متافیزیک یا با آیینها و رسوم و با کمک طبیعت و اراده الهی سرنوشت بشر را رقم بزند، در دنیای معاصر، مدرن و یا هر اسم و نام دیگری که برای آن انتخاب کنیم، قرار است با علم، عقلانیت انسان خود بنیاد و فناوری سرنوشت ما را به سرمنزل مقصود برساند. اما داستان از همینجا شروع میشود، یعنی اینکه دنیای مدرن میخواست از طریق علم و فناوری، آرمانهای خودش از جمله برابری را فراهم کند. کمک کند تا امکان زیست برابر به وجود بیاید. زیست برابر یعنی چه؟ یعنی زیستی که در آن گروهها و اقوام به دلیل نژاد، زبان، مذهب، جنسیت، قومیت یا به هر دلیل دیگر اجتماعی، بینشان تبعیض نباشد و همگان فرصت برابر برای شکوفا کردن استعداد، برای برخورداری از مواهب طبیعی، اجتماعی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی داشته باشند.
زیست برابر یعنی اینکه کسی بر دیگری برتری، تفاخر و تمایز نداشته باشد؛ الّا اینکه در چهارچوب نظم جدید، توان رقابت و تلاش برای بروز و ظهور استعدادهایش را از آن خود کند. اما این برخورداری را مفهوم رقابت (Competition) و نه هیچ چیز دیگری تعیین میکند! یعنی ویژگیهایی مثل تبار، خون، نژاد، مذهب، قومیت و تمام ویژگیهایی که بهنوعی موروثی هستند، نباید در این عرصه تعیینکننده باشند. علم و فناوری برای اینکه بتواند آرمان روشنگری و دنیای مدرن را تحقق بخشد، به صورت نهاد دانشگاه یا نهاد آموزش عالی درآمده است.
دنیای مدرن میخواست از طریق علم و فناوری، آرمانهای خودش از جمله برابری را فراهم کند. کمک کند تا امکان زیست برابر به وجود بیاید
بنابراین، نهاد آموزش عالی توسعه پیدا کرد. در قرن ۱۹ نهاد دانشگاه به معنایی که امروز ما آن را تجربه و در آن زیست میکنیم، تعین جهانی و اجتماعی پیدا کرد؛ یعنی بهصورت نهادی فراگیر، جهانی و وسیع درآمد و بهتدریج با گسترش مدرنیته و فرایندهای شهری شدن، صنعتیشدن، گسترش دولت، ملتها و مذاهب سامان گرفت.
این نظام مأموریتها و رسالتهای گستردهای داشت و یکی از مهمترین آنها کمکرسانی از طریق گسترش دانش و مشارکت همگانی در تولید و توزیع و کاربست علم بود. نهاد آموزش عالی میخواست همه بتوانند از فرصتهای بهتر و برابر برای داشتن زیست انسانی برخوردار باشند. اما در عمل چه اتفاقی افتاد؟ از این جا به بعد موضوع صحبت ما است. همچنین بررسی این مسیر و بایستههای آن در ایران نیز از موضوعات مهمی است که ما به آن توجه داریم.
تدارک برابری، وظیفه دانشگاه است
یکی از مهمترین رسالتها و مولفههای ساختاری آموزش عالی و نهاد دانشگاه، در دنیای مدرن - بنا بر تاریخ این نهاد - توسعه برابری بود. معمولاً این کمتر به ذهن میآید و مورد توجه واقع میشود؛ ما وقتی دانشگاه و آموزش عالی را تجسم میکنیم، اغلب نوعی برداشت یا تداعی از عالم ذهن، اندیشه، نوشتن، صحبتکردن یا بحثکردن با خود داریم. به قول «دریدا» دانشگاه، اصلِ دلیل است؛ یعنی کارخانهای که میخواهیم در آن دلیل بیاوریم. اما اغلب فراموش میکنیم که دانشگاه و نهاد آموزش در جهان معاصر، علاوه بر کارخانه دلیل قرار بوده به همان اندازه و با همان شدت و حدّت سازوکار برابری هم داشته باشد.
این همان کارویژهای است که اغلب تداعی نمیشود. قرار تاریخی نظام آموزش عالی در جهان این بوده که فرصتهای برابر ایجاد کند تا مردم، شهروندان و همگان، فارغ از مقولات و تمایزهای قومیتی، جنسیتی، سیاسی، فرهنگی، زبانی، نژادی و.... بتوانند از طریق شکوفایی استعدادها، با تلاش و رقابت، امکان زیست عادلانه و شکلدادن جامعهای عادلانه را برقرار کنند. این وعده درست مثل وعده علم، وعده عقلانیت و وعده تکنولوژی از وعدههای ساختاری نهاد آموزش عالی بوده و همچنان هست.
از این رو هنگام تجسم واژه دانشگاه و نهاد آموزش عالی باید این روی سکه را هم ببینیم. همانطور که بسیاری از نظریهپردازان دانشگاهی گفتهاند، مفهوم عالی در آموزش عالی ارجاع به ارزشهایی متعالی میدهد. ارزشهای متعالی آموزش عالی که بسیاری درباره آن سخن گفتهاند و توضیح دادهاند، البته گوناگون است. یکی از آن ارزشها ارزش عدالت، یا ارزش برابری است که جزء ارزشهایی است که با بیانهای مختلف در چارچوبهای نظری مورد توجه بوده است. یکی از آن بیانها، مفهومی به نام دموکراسی یا ارزشهای دموکراتیک است.
یکی از مهمترین رسالتها و مولفههای ساختاری آموزش عالی و نهاد دانشگاه، در دنیای مدرن - بنا بر تاریخ این نهاد - توسعه برابری بود. معمولاً این کمتر به ذهن میآید و مورد توجه واقع میشود؛ ما وقتی دانشگاه و آموزش عالی را تجسم میکنیم، اغلب نوعی برداشت یا تداعی از عالم ذهن، اندیشه، نوشتن، صحبتکردن یا بحثکردن با خود داریم. به قول «دریدا» دانشگاه، اصلِ دلیل است؛ یعنی کارخانهای که میخواهیم در آن دلیل بیاوریم. اما اغلب فراموش میکنیم که دانشگاه و نهاد آموزش در جهان معاصر، علاوه بر کارخانه دلیل قرار بوده به همان اندازه و با همان شدت و حدّت سازوکار برابری هم داشته باشد.
ارزشهای دموکراتیک بهعنوان درونمایه معنوی، اخلاقی و ارزشی نهاد آموزش عالی شناخته میشود. وقتی از آموزش عالی صحبت میکنیم، به خاطر داشته باشیم؛ وجهی از این آموزش عالی، تعالی جامعه به سوی عدالت و برابری است. این معمولاً به فراموشی سپرده میشود. ما بیشتر آن سویه فناوری، دانش، خلاقیت، نظر و نظریهپردازی یا علم را از نهاد آموزش عالی میفهمیم. اما سویه دیگر که به همان اندازه به لحاظ تاریخی مهم بوده و اساساً بشر به همان اندازة علم مورد توجه داشته، عدالت است.
درست به همین دلیل است که میخواهیم این حساسیت را دوباره زنده کنیم. این حساسیت در فهم آموزش عالی بهمثابه نهاد عدالت و نهاد برابری، از اهمیت فراوانی برخوردار است. نقطه شروع این بحث، دقیقاً کمرنگ شدن مفهومی به نام برابری در کارویژههای مربوط به نهاد آموزش عالی است. باید نخست ببینیم چرا اینطور شد و بعد سراغ ادامه ماجرا برویم.
چه شد که ما آن جنبة فناور ساز و فناوری پرور دانشگاه را روز به روز برجستهتر میکنیم؛ اما آن جنبة فرهنگی که قرار بوده جامعه را بسازد، نادیده میگیریم. آموزش عالی هم ساخته جامعه و هم راهبرد ساختن جامعه است. آموزش عالی برای ساختن خودش و جامعه آمده و برای پیمایش صحیح این مسیر باید از سویی میتوانست فناوریها و فهمهای ما، یعنی شناخت طبیعت، شناخت تاریخ، شناخت تمدن و شناخت انسان را ممکن کند و از سوی دیگر سازوکارهای ساختاری، سیستمی و نهادی را نیز فراهم کند. سیستم و ساختارهایی که مفاهیمی همچون برابری، عدالت، عدالت جنسیتی، عدالت قومیتی، عدالت مذهبی، عدالت اقتصادی و شکلهای مختلف عدالت فرهنگی و غیره را درون خود فراهم سازد. بناست که این سیستم و ساختار منتج به عدالت شود و این از همه چیز مهمتر است.
چه اتفاقی افتاد که سویه عدالت از گفتمان عمومیِ آموزش عالی، کمرنگ شد یا کم و بیش حذف شد؟ چه اتفاقی افتاد که سویه فناوری و سویه شناخت، روزبهروز پررنگتر شد؟ این از آن سؤالات مهمی است که باید در تبیین و تحلیل نهاد آموزش به آن توجه داشت. نهادی که بشر برای عدالت و برابری ابداع کرد، این سویهاش کمتر و کمرنگ شد. داستان آموزش عالی را در جهان و در ایران میتوان از این منظر دید.
دانشگاهی که برای تولید نابرابری تأسیس شد نه برابری!
آموزش عالی در ایران از سال ۱۲۳۰ شمسی به معنای مدرن با تأسیس دارالفنون پدیدار شد. عیسی خان صدیق در کتابش درباره شکلگیری آموزشهای عالی در ایران، داستان پیدایش دانشگاه و آموزش عالی را در سال ۱۳۱۰ شمسی برای ما روایت میکند؛ در این روایت عیسی خان صدیق چند نکته وجود دارد که دیگران از جمله دیوید هم آن را روایت کردهاند. در کتاب نظام آموزشی و ساختهشدن ایران مدرن که سال گذشته به فارسی ترجمه شد و دیگران از جمله آقای فراستخواه در کتاب سوانح و سرگذشت دانشگاه در ایران و افراد دیگری که در این چند سال اخیر مطالعات معتبری به فارسی ترجمه و تألیف کردهاند، در مورد فهم دانشگاه نکات مهمی مورد تدقیق و تبیین قرار گرفته است. اگر چه هنوز مجهولات ما هم کم نیست.
از ۱۲۳۰ شمسی، با تأسیس دارالفنون، نطفه نظام آموزش عالی مدرن در ایران بسته میشود و بهتدریج تا دانشگاه تهران میآید. از آنجا تا انقلاب اسلامی و از آنجا تا به امروز، این مسیر ادامه داشته و دارد. ما تقریباً ۱۵۰ سال تاریخ آموزش عالی و دانشگاه مدرن را در ایران تجربه کردیم. این زمان دورهای است که شهرنشینی پیدا و فرایند ملتسازی، صنعتیشدن، گسترش رسانههای ارتباطی و سایر فرایندهای دنیای مدرن یا معاصر، در ایران تجربه میشود؛ بنابراین آموزش عالی در ایران بهمثابه یک جزء ساختاری است از کل تجربه تجدد در ایران و فهمپذیر کردن آموزش عالی بدون فهمکردن این مجموعه فرایندها امکانپذیر نیست. در این فرایند کلی، اگر بخواهیم از شکلگیری و باز شکلگیری نهاد آموزش عالی و جامعه ایران از منظر برابری و عدالت صحبت کنیم، چه اتفاقی میافتد و مسئله چطور شکل میگیرد؟ یعنی فرایند ساختیابی برابری و نابرابری آموزش عالی ایران چطور شکل میگیرد؟
به روایت عیسی خان صدیق و به روایت دیوید و به روایت مسعود فراستخواه که از بزرگترین شارحان تاریخی نهاد دانشگاه و آموزش عالی در ایران معاصر هستند، در دوره نخست پیدایش دانشگاه در ایران، دانشگاه دقیقاً بهعنوان سازوکاری برای نابرابری تولید شد نه برابری. البته به طور همزمان تغییرات دیگر هم رخ میدهد که خواهم گفت.
عیسی خان صدیق در همین کتاب نظام آموزشی مدرن در ایران توضیح میدهد که از سال ۱۳۰۰ شمسی، رسماً این امکان فراهم میشود که طبقات عامه مردم؛ یعنی غیر اشراف به قول او طبقه غیر ممتاز، برای ورود به تحصیلات عالی، برای رفتن به خارج یا در داخل حق داشته باشند. تا قبل از آن به اشکال مختلفی دارالفنون، دانشسرای عالی معلمان و دانشکدههای دیگری که چندین دانشکده هستند، در انحصار طبقه ممتاز جامعهاند؛ یعنی درباریان، خوانین، ملاکان و در واقع طبقه ممتاز این اجازه را داشتند که وارد تحصیلات عالیه شوند و بقیه مردم مجاز به چنین ورودی نبودند.
به روایت عیسی خان صدیق و به روایت دیوید و به روایت مسعود فراستخواه که از بزرگترین شارحان تاریخی نهاد دانشگاه و آموزش عالی در ایران معاصر هستند، در دوره نخست پیدایش دانشگاه در ایران، دانشگاه دقیقاً بهعنوان سازوکاری برای نابرابری تولید شد نه برابری
دلیل این اتفاق کاملاً مشخص است. مایکل اپل در کتاب دانش رسمی، نقل میکند که در قرن ۱۸ میلادی، ولتر از رهبران فکری و معنوی انقلاب فرانسه، اگر چه دموکرات و خواهان تغییرات بود و با کلیسا مخالف بود؛ اما معتقد بود که مسئله آموزش باید در انحصار نخبگان، اعیان و اشراف بماند. او حتی باسواد شدن تودههای مردم را خطرناک میدانست. جای بسیار تعجب است. ولتر میگوید که باید مواظب باشیم تودههای مردم باسواد نشوند! اما مایکل اپل توضیح میدهد که این تعارض از همان اول وجود داشت؛ نهاد علم بهمثابه راهبرد فرهنگی که طبقات اعیان، اشراف، ملاکین و صاحبان سلطه بخواهند از آن استفاده کنند، وجود داشته و دارد. همانطور که در دنیای پیشامعاصر، کلیسا، معابد، مساجد و مراکز مذهبی بهنوعی در انحصار طبقات مسلط جامعه بود و رهبری جامعه از طریق این نهادها انجام میشد. در دنیای جدید گروهها نمیخواهند از طریق مسجد و کلیسا هدایت جامعه را در دست داشته باشند، بلکه میخواهند از طریق معبد جدیدی به نام دانشگاه همان کاری را کنند که قبلاً در کلیسا میکردند؛ بنابراین خیلی طبیعی است که ولتر فکر کند باید مواظب مردم عادی باشید که باسواد نشوند!
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...