گروه فرهنگ و هنر«سدید»؛ تصور غالب آن است که برای شناخت جامعه ایران، باید کنشهای عینی آن مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. اگرچه مطالعه کنشها و جنبههای مختلف زیستِ عینی، سهم بسزایی در شناخت جامعه دارد، اما تنها شناختی محدود و سطح از پدیدههای اجتماعی به ما میدهد. روشن است که منحصر دانستن مختصات هویتی یک جامعه، تنها در جنبههای رفتار عینی افراد آن خلاصه نمیشود. آنچه در عرصه عمل و در حوزه رفتار اعم از فردی و اجتماعی مشاهده میشود، نتیجه عقبه ذهنی و روانی است که میتوان از این عقبهها به عنوان جنبههای پنهان زیست اجتماعی یاد کرد. هر رفتار فردی و هر پدیده اجتماعی، ابتدا جایی در ذهن یا اذهانی تعین یافته پیدا میکنند و سپس طی فرایندهایی در قالب کنش، تجسم مییابند. نقطه آغاز آنچه در ذهن شکل میگیرد، زبان است؛ افراد با کلمات فکر میکنند و مفاهیم از طریق کلمات منتقل میشوند. پس با چنین رویکردی، زبان، نه فقط عرصه تفکر است بلکه عرصه کنش نیز هست؛ در نتیجه زبان را باید اصلیترین عامل کنشگری فردی و اجتماعی و شکلدهنده تحولات دانست. برای تشریح ابعاد این موضوع به ما سراغ دکتر سید حسین شهرستانی، عضو هیئتعلمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی رفتیم. شهرستانی معتقد است که اگر زبان فارسی به درستی شناخته شود، میتوان از طریق این شناخت، هویت و مختصات زیستی جامعه ایران را نیز کشف نمود. در ادامه مشروح گفتوگوی فرهنگ سدید با دکتر شهرستانی را میخوانید.
زبان چگونه به یک جامعه هویت میدهد و جامعه امروز ایران تا چه اندازه و چگونه هویت خود را از زبان و ادبیات فارسی گرفته است؟
شهرستانی: یکی از مهمترین مؤلفههای تشکیل و تداوم جوامع، ابزار ارتباط کلامی است که به آن، زبان میگوییم. زبان هم تشخّص هویتی میدهد و هم امکان انباشت سنتهای فرهنگی را فراهم میسازد و هم یک جهان مشترک برای افراد یک جامعه میسازد. در عین حال یک نوع هم سرنوشتی و هم تاریخی و خویشاوندی بین اعضای جامعه ایجاد میکند. در جامعه ایرانی هم، زبان و ادبیات فارسی این نقش را داشته است و اتفاقاً یکی از زبانهای تمدنساز جهان بوده است. چون همه زبانها وجه اشتراک جوامع هستند، ولی بعضی از زبانها تمدنساز میشوند. تمدن، مقیاس وسیعی است در یک اجتماع انسانی که ما آن را تمدن تعریف میکنیم. تمدن در طول یک دوران تاریخی طولانی تداوم پیدا میکند. ما تمدن را اینگونه معنی میکنیم که یعنی جامعه متشکل از اقوام و طوایف گوناگونی که در طول تاریخ تداوم پیدا کردهاند.
ادبیات و زبان یک قوم و ملت، صرفاً یک ساختار دستوری یا یک سری کلمات که معادل یک سری مفاهیم باشند نیست. خود کلمات، بار معنایی، تاریخی و فرهنگی دارند. اگر کسی اهل تأمل و تفکر باشد، میتواند در بررسی ساختار زبانی یک ملت، تجربه تاریخی، زیست و جهان معنایی آن ملت را کشف کند و بعد از آنجا پل بزند که با این ملت چه رفتاری باید انجام داد و چطور میشود آینده را برای او تدارک دید.
بسیاری از زبانها، زبانهای قومی هستند. یعنی نمیتوانیم آنها را زبانهای تمدنی بنامیم؛ مثلاً یک جامعه کوچک قومی را نمایندگی کردهاند، یا در طول تاریخ دچار دگرگونیهای بزرگی شدهاند و تداوم نداشتهاند؛ ولی زبان فارسی، یک ملت تاریخی و در واقع یکی از معدود ملتهای بزرگ تاریخ - یعنی ملت ایران - را در طول هزارهها تداوم بخشیده و یکی از چند زبان بزرگ زبان جهانی است که پشتوانه تمدنی و فرهنگی ملت در این سرزمین بوده است.
زبان، آینده ملتها را نشان میدهد
شناخت زبان فارسی و ویژگیهای آن، چه کمکی به شناخت جامعه ایرانی میکند؟
شهرستانی: از چند زاویه میشود به این موضوع نگاه کرد. از طرفی میشود گفت که ملتها و فرهنگها، خصایص فرهنگی، اجتماعی و حتی ریشهای و محیطی خودشان و حتی تجربیات انباشته تاریخی در ادبیاتشان و زبانشان را ذخیره میکند. در ضربالمثلها، داستانها، قصهها و اسطورهها و افسانههای قومی و ملی، تکیهکلامها، در خود واژهها و کلمات و حتی در خود دستور زبان و در آثار ادبی به صورت آشکار و واضح، خصیصهها و ویژگیها و برجستگیها و خاطرههای ازلی مشترک و دیدگاهشان نسبت به جهان، هستی و اشیاء و تجربیات مشترکشان را در زبان و ادبیات ذخیره میکنند؛ بنابراین خود ادبیات و زبان یک قوم و ملت، صرفاً یک ساختار دستوری یا یک سری کلمات که معادل یک سری مفاهیم باشند نیست. خود کلمات، بار معنایی، تاریخی و فرهنگی دارند. اگر کسی اهل تأمل و تفکر باشد، میتواند در بررسی ساختار زبانی یک ملت، تجربه تاریخی، زیست و جهان معنایی آن ملت را کشف کند و بعد از آنجا پل بزند که با این ملت چه رفتاری باید انجام داد و چطور میشود آینده را برای او تدارک دید. یعنی یک وجهه آیندهنگرانه هم برای این موضوع پیدا میکند و آن این است که اگر زبانی دارد گذشته و حال یک ملت را روایت میکند، در واقع ادبیات دارد حال و گذشته یک ملت را تفسیر و معنا میکنند و از آن مهمتر، آیندهاش را برای نسل بعد بنا میکنند. طبیعتاً همین زبان و ادبیات هستند که میتوانند راه آینده یک ملت را ترسیم کنند و بگویند که در چه ساختاری و با چه ظرفیتهایی این ملت میتواند آینده بهتری داشته باشد.
چگونه میتوانیم از طریق ویژگیهای زبانی، جامعه را بشناسیم؟ مهمترین جلوههای زبان که میتواند به شناخت ما از تحولات اجتماعی کمک کند، کداماند؟
شهرستانی: بین ویژگیها و فرهنگ یک ملت با زبان رابطه وجود دارد. این که چگونه میتوانیم، خیلی قاعده پذیر و تکنیکال نیست. منابع مختلفی وجود دارد؛ از زبانشناسی علمی گرفته تا ریشهشناسی لغات و تاریخادبیات و فرهنگ عامه، ضربالمثلها و کاربردهای روزمره زبانی، راههای مختلف این کار هستند.
چهار کاربرد اصلی زبان هم در ایران و هم در هر کشور دیگری وجود دارد.
در هر چهار حوزه این مسئله باید دنبال شود. این چهار وجهه، استعدادهای فرهنگی خودش را بروز میدهد.
اصل ترجمه بد نیست
به نظر میرسد در حال حاضر بخش زیادی از متونی که جامعه به آنها مراجعه میکند، متون ترجمهای هستند؛ شاید حتی به نوعی بتوان گفت که شناخت جامعه ایران بیش از آن که در بستر زبان اصیل خود تحقق یابد، در آینه متون ترجمهای شکل میگیرد؛ چنین شناختی بدین شکل تا چه اندازه مطلوب است؟ جایگاه واقعی متون ترجمهای کجاست و چه انتظاراتی باید از آنها داشته باشیم؟
شهرستانی: ترجمه یکی از امکانات و تواناییهای زبانی است و مترجمین، خودشان جزء زبانشناسان و کسانی هستند که ظرفیت زبانی یک ملت را اضافه میکنند. اصل ترجمه، امر پسندیدهای است و در طول تاریخ هم ما در ایران خودمان، موجهای بزرگ ترجمهای فراگیری داشتهایم که در این موجهای ترجمهای، به ظرفیتهای فرهنگی ایران اضافه شده است. مثل ترجمه آثار عربی به فارسی و ترجمه قرآن به زبان فارسی که برای اولینبار در گونه زبان فارسی انجام شد یا ترجمه متون فرهنگی یونانی به زبانهای اسلامی - هم عربی و هم فارسی - که باعث پیدایی فلسفه اسلامی و خیلی از علوم اسلامی دیگر شد. در دوره معاصر هم ما موج ترجمه را داریم و به صورت بسیار گسترده شاهد آن هستیم.
اصل ترجمه یک بده و بستان فرهنگی است و نباید یک طرفه باشد. ترجمه اگر دوسویه باشد و همیشه تراز منفی آن به سمت ما نباشد، مطلوب است. ترجمه دوسویه، یعنی از زبان فارسی هم به زبانهای دیگر ترجمه بشود که در بعضی دورهها این امر وجود داشته و در بعضی دورهها هم کم شده است. اصل ترجمه بد نیست و اگر دو سویه باشد بهترین حالت آن و بسیار هم خوب است؛ ولی در حال حاضر در ترجمهها بیش از این که زبان مقصد یعنی فارسی مورد توجه باشد، زبان مبدأ مورد تمرکز است؛ اصولاً هم چنین ترجمههایی از زبانهای انگلیسی و اروپایی صورت میگیرد. یعنی ما ترجمههایی از زبانها و ملتهای دیگر نداریم و یکی از اشکالات ترجمه در ایران همین موضوع است. این مسئله خود سبب میشود تا شناختی هم که از جوامع و به تبع، از جامعه خودمان به دست میآوریم، شناختی متجانس نباشد.
ترجمه یک بده و بستان فرهنگی است و نباید یک طرفه باشد. ترجمه اگر دوسویه باشد و همیشه تراز منفی آن به سمت ما نباشد، مطلوب است. ترجمه دوسویه، یعنی از زبان فارسی هم به زبانهای دیگر ترجمه بشود
پس سه مشکل وجود دارد؛ یکی این که جریان ترجمه دوسویه نیست و یک سویه و «به» فارسی است نه «از» فارسی. دوم اینکه آثاری هم که به فارسی ترجمه میشوند، عمدتاً از زبانهای اروپایی و مشخصاً انگلیسی انتخاب میشوند. خود همین تمرکز روی زبان انگلیسی، ارتباط فرهنگی ما با زبانهای مختلف دنیا را محدود کرده و از غنای آن کم میکند. ما اگر با زبانهای متنوع جهان ارتباط داشته باشیم، فرهنگ و غنای زبانی بیشتری پیدا میکنیم؛ و سوم اینکه در ترجمههایی که از زبانهای اروپایی به فارسی صورت میگیرد، چیزی که بیشتر مدنظر است و به آن اهمیت بیشتری داده میشود، زبان مبدأ است نه زبان مقصد؛ یعنی الان مهم این است که مترجم، زبان انگلیسی بلد باشد و فرض این است که هر کسی که ایرانی است، زبان فارسی را بلد است؛ در حالی که این طور نیست و مترجم باید شناخت عمیق و جدی روی زبان فارسی داشته باشد و نهایتاً چون یک متن فارسی مینویسد باید فارسی را بلد باشد.
مترجم باید بداند که مخاطب ایرانی که آثار خارجی را مطالعه میکند، چگونه با آن مفاهیم ارتباط برقرار میکند. در گام بعد، همین شناخت اولیه، خود زمینه شناختهای بعدی وی و درک مخاطب از جامعه خودش را فراهم میآورد و اگر این زمینه به درستی شکل نگیرد، شناخت جامعه نیز بهدرستی حاصل نخواهد شد. احتمالاً یک علت اینکه برخی نظریات خارجی در ایران قابل کاربست نیستند و یا اگر به کار گرفته شوند هم نتایج درستی نمیدهند، همین موضوع باشد. برای مترجم باید زبان فارسی مهم باشد و توجه داشته باشد که چگونه متن فارسی را خلق میکند؛ اما این موضوع اغلب مورد توجه قرار نمیگیرد. جریانهای ترجمهای در ایران دارد به سوی یک نوع تفکر تقلیدی غربزده پیش میرود؛ این وضعیت به لحاظ زبانی نوعی عدم اصالت را به فرهنگ فارسی وارد میکند؛ این عدم اصالت، خود باعث بههمریختگی و پریشانی زبانی در فرهنگ فارسی میشود و همین بههمریختگی و پریشانی مشکلات بعدی در حوزه جامعهشناسی را رقم میزند.
به زبان، نگاه آیندهنگر داشته باشیم
فکر میکنید در رابطه با کارکرد هویتبخشی زبان به جامعه، چه موضوعات و مسائلی هست که اهمیت دارد محققین و پژوهشگران روی آن کار کنند و تاکنون کمتر به آنها پرداخته شده است؟
شهرستانی: ادبیات فارسی ریشه فرهنگ ملی ماست. ادبیات، کاربرد فاضلانه و فرهیختگانی زبان است که در فرایندهای اجتماعی و فرهنگی، تبدیل به داستان، شعر، غزل و انواع مختلف ادبی میشود. کار با دوامی که ادبیات فارسی کرده این است که فرهنگ ملی را با فرهنگ اسلامی گره زده است و به سنت و ترکیب با دوامی رسانده که در نهایت به عنصر هویتبخش جامعه ایرانی تبدیل شده است؛ هویتی که ترکیبی از هویت ملی و هویت اسلامی است. این اتفاق و این رشته پیوند، در قلمرو ادبیات فارسی رقم خورده است. این اتفاق، یک اتفاق ساده نیست؛ طبیعتاً ما هنوز فهم و درک عمیقی از این که ابعاد و عمق این تأثیرپذیری چقدر است و چه ریشههایی در متن ادبیات فارسی دارد، پیدا نکردهایم، ولی حداقل میفهمیم که نقطه مهم پیوند بین عناصر پراکنده هویت ما و نقطه پیوند بین اقوام مختلف این سرزمین که هر دو در نقاطی به وحدت میرسند، همین ادبیات فارسی است.
چند حوزه وجود دارد که محققین و پژوهشگران باید روی آن کار کنند؛ محدوده موضوعی، همان چهار حوزه اصلی کاربرد زبان است که به آنها اشاره کردم؛ زبان رسمی، زبان عمومی، زبان علمی و زبان فاخر که میشود ادبیات؛ محققان باید در این چهار حوزه ببینند که ما چه مخاطراتی داریم و زبان فارسی در برابر چه مخاطراتی قرار گرفته است. باید دید که چه فرصتهایی در ساختار جهانی وجود دارد و تجربیات کشورهای دیگر در زمینه سیاستگذاری زبانی چه بوده است؛ در کشورهای دیگر مثل ترکیه و کره جنوبی و کشورهای اروپایی و کشورهای عربی که تجربیات سیاستگذاری زبانی داشتهاند، به چه موضوعاتی توجه کردهاند و این سیاستها به کدام سو رفتهاند. آنها روی این موضوعات فکر و سیاستگذاری میکنند و ما هم باید ببینیم که چطور از تجربیات آنها میتوانیم استفاده کنیم.
الان مهم این است که مترجم، زبان انگلیسی بلد باشد و فرض این است که هر کسی که ایرانی است، زبان فارسی را بلد است؛ در حالی که این طور نیست و مترجم باید شناخت عمیق و جدی روی زبان فارسی داشته باشد و نهایتاً چون یک متن فارسی مینویسد باید فارسی را بلد باشد.
مسئله مهم درباره نسبت زبان و جامعهشناسی ایرانی، کاربرد امروزی زبان است؛ اینکه نسبت زبان فارسی و تمدن ایرانی و اسلامی چیست و سیاست جاری کشور در این باره چه دیدگاهی دارد و آینده این سیاستگذاری - اگر صورت گرفته باشد - نتیجه خاصی را رقم خواهد زد. در وضعیت اجتماعی مثل همین وضعیت فعلی که در آن قرار داریم، ادبیات فارسی میتواند نقش تلطیفکنندهای داشته باشد. در همه شرایط و بحرانهای اجتماعی، ادبیات میتواند نقش تلطیفکننده و میانجی را ایفا کند و تعارضها، دوقطبیها و تنشها را کم کند و نقاط گفتگو و همزبانی را برای ما نشان دهد. درباره این کاربردها، پژوهشهای جدی صورت نگرفته و فکر میکنم که اگر این دست پژوهشها موردتوجه قرار گیرد، میتواند سهم بسزایی در شکلگیری صورتبندی جامعهشناسی ایرانی داشته باشد. مسئله اصلی ما این است که نوعی نگاه آیندهنگر به این مسائل داشته باشیم؛ ساختارهای تکنولوژیک جهانی مثل شبکههای اجتماعی، همگی ماهیت زبانی دارند. اما سؤال اینجا است که ما تا چه اندازه از این منظر با آنها مواجه شدهایم؟ به نظر میرسد که ما باید برای تمام پدیدههایی که با آنها مواجه هستیم، پیوستهای زبانی داشته باشیم. برای پدیدهها باید تعاملات و سیاست زبانی داشته باشیم؛ زیرا زبان از هیچکدام از پدیدههای جدید - از ارتباطات هوشمند موبایلی گرفته تا هر تکنولوژی فرهنگی جدید دیگر - جدا نیست.
مطالعه آسیبشناسانه جریانهای اجتماعی و فرهنگی متعاقب این پدیدهها و کشف فرصتهایی که ایجاد میکنند و همچنین سیاستگذاری درباره آنها، نیازمند نوعی قوه عاقله است که نه فقط به ملاحظات زبانی توجه کند، بلکه آنها را در اولویت قرار دهد. این قوه عاقله، باید درباره سیاستهای زبانی در ساختار فرهنگی و غیرفرهنگی تأمل کند؛ کلیت زبان سیاسی باید درباره سیاستگذاری زبانی فکر و پژوهش کند.
/ انتهای پیام/