گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ زبان و ادبیات فارسی بهمثابه یکی از هنرهای اصیل ایرانی همواره در جامعه ما نقش ارتباطی خود را بهخوبی ایفا کرده است. هر چند در دوران کنونی با توسعه بسترهای ارتباطی جدید مانند شبکههای اجتماعی، شاهد کمرونق شدن ادبیات و مخصوصاً «شعر» هستیم اما همچنان نمیتوان منکر وجود اثر مهم اجتماعی و سیاسی شعر در ایران شد. در همین رابطه با دکتر محمدرضا وحیدزاده - مدیر گروه ادبیات پایداری دانشگاه سوره و پژوهشگر هنر و ادبیات - گفتوگویی داشتهایم که مشروح آن در برابر دیدگان شما قرار دارد.
شاهد به محاق رفتن اندیشه هستیم
ما امروز در زمانهای هستیم که به دلیل تحولات ارتباطاتی، بستر اینترنت و شبکههای اجتماعی باعث تضعیف جایگاه شعر بهعنوان یک رسانه نسبت به دورههای قبل شده است. نظر شما در این باره چیست؟
وحیدزاده: بله؛ من هم موافقم که جایگاه شعر قدری افول پیدا کرده است. پیشفرض سؤال درست است و من هم آن را تأیید میکنم که در دنیای جدید و با امکانات ارتباطی نوین و نوظهور، ما هم غرق در رسانه شدهایم و این امر اقتضائاتی دارد و درعینحال امکاناتی هم در اختیار ما میگذارد و البته خالی از تبعات هم نیست. مثلاً باعث تسریع در روابط شده است و ما در لحظه میتوانیم با گستره وسیعی از افراد ارتباط بگیریم. خب این بحث بیشتر به علوم ارتباطات برمیگردد. رسانههای تعاملی، هر کس را تبدیل به یک میکرورسانه کرده است. هرکس برای خودش یک منبع و منشأ اخبار است. پس مرجعیت کلاسیک رسانهای سابق از بین رفته است. در این گستره وسیع ارتباطی و تسهیل در روابط بین افراد، یک اتفاق نامطلوب هم افتاده و آن هم سطحی شدن فضای فکر و اندیشه است. وقتی بخش زیادی از زمان و توان روزمره انسان ناسوتی که در همین دنیا زندگی میکند، در اختیار چیزی قرار میگیرد، از جنبههای دیگر باز میماند. ما امروز شاهد به محاق رفتن تفکر عمیق و اندیشه اصیل هستیم که این مسئله مختص جامعه ما یا فقط بحث شعر و ادبیات هم نیست.
وقتی بخش زیادی از زمان و توان روزمره انسان ناسوتی که در همین دنیا زندگی میکند، در اختیار چیزی قرار میگیرد، از جنبههای دیگر باز میماند.
در همه ساحتها و حیطهها، دنیا تغییرات بنیادین کرده است. در فلسفه، هنر و ادبیات ما دیگر غولهای بزرگ را - برخلاف قرون گذشته - دیگر نمیبینیم. این بیمعنا نیست و به یکباره اتفاق نیفتاده است. در واقع وقتی بخش زیادی از توان ما صرف پیامرسانی و دریافت پیام و گفتوگوی مجازی میشود، به همین میزان فرصت درنگ و تامل و تعمق هم از انسان امروز گرفته شده و آن اوج هنر که قبلاً در شعر و فلسفه و هنر بهطورکلی بود، این روزها کمتر دیده میشود. شاید به همین دلیل است که ما دیگر شاعر بزرگی مثل فردوسی، حافظ یا مولوی را سراغ نداریم. اما این به معنای بینیازی به عالم شعر نیست و در همین فضا هم «شعر» کارکرد خاص خودش را دارد.
شعر هنوز هم یک وسیله ارتباطی مؤثر است؛ چون نیاز به آن برطرف نشده است. شعر در آن جایی که زبان از گفتوگو باز میماند، به میدان میآید. گاهی اوقات زبان عادی، توان حمل معناهای عمیقتر و تاب برکشیدن مفاهیم ژرفتر را ندارد؛ پس شعر در اینجا به میدان میآید. البته باید با اقتضای همین عصر و ظرفیتهایش همراه باشد و نباید انتظار داشته باشیم که فردوسی دیگری سر بر بیاورد. شعر به اندازه ظرفیتهای دوره ما به نیاز مخاطبین پاسخ میدهد. برخی از این نیازها، از جنس معنوی است. گاهی اوقات ما از چشیدن مزه شیرینی لذت میبریم و گاهی هم یک معنا یا نکته شیرین ما را سرشار از لذت میکند. یک حرف عمیق میتواند، کام ما را شیرین کند. انسان امروز هم از انسانیتش جدا نشده و فقط اقتضائات زمانهاش تغییر کرده است؛ پس به همین میزان به افرادی به نام شاعر نیاز دارد. بخشی از کارکردها و نقشهای شاعران در گذشته، امروز به چیزهای دیگری مثل تبلیغات و به شکل مدیاهای دیگری واسپاری شده است. اما بخشی از کارکردها هم مربوط به ذات شعر است و هنوز وجود دارد. هر جایی که انسان درد یا دغدغهای داشته باشد که به طرق دیگر نشود به آن پرداخت، شعر حاضر است و به آنها پاسخ میدهد.
دردهایی که فقط شعر به آنها پاسخ میدهد!
اگر ممکن است دربارۀ همین کارکرد ارتباطی شعر بهعنوان یکی از ظرفیتهای رسانهای آن قدری بیشتر توضیح دهید.
بخشی از کارکردها و نقشهای شاعران در گذشته، امروز به چیزهای دیگری مثل تبلیغات و به شکل مدیاهای دیگری واسپاری شده است
وحیدزاده: دردهای انسان گاهی فلسفی، اجتماعی یا عاطفی است. هیچ کدام هم بر دیگری برتری ندارد اما گاهی یکی از آنها نادیده گرفته میشود. مثلاً به دلایلی که قابلتحلیل است، دغدغههای سیاسی - اجتماعی ما گاهی نادیده گرفته شده یا حتی نفی میشود. گاهی اوقات با نعل وارونه شاعران را از چرخه اثر سیاسی - اجتماعی خارج میکنند. مثلاً میگویند که شعر باید خودبسنده باشد و به عواطف درونی شاعر بپردازد. به نظر من انسان به همان اندازه که نیازهای شخصی دارد، نیازهای اجتماعی هم دارد. انسان یک موجود چندوجهی است و تک ساحتی نیست که فقط یک نوع نیاز داشته باشد. یکی از ابعاد زندگی انسان، حیات اجتماعی اوست و در این دنیا، نیازهایی هستند که پاسخ آنها، تنها و تنها در «شعر» است. هر چقدر این مباحث مطرح باشد و حتی بهخاطر برخی اغراض دیگر دربارۀ دور نگهداشتن شعر از دغدغههای اجتماعی، فضاسازی هم بشود، ولی باز هم شعر در میدان حضور دارد. چنانکه در زبان فارسی، بهخاطر اقتضائات خاص آن و البته فرهنگ مردم ایران، شعر همیشه در صحنه بوده و در موقعیتهای مختلف، کنشمند بوده و نقشهای مهمی را ایفا کرده است.
به نظر شما، آیا پیوند جامعه با شعر و ادبیات فارسی، عمیقتر از امروز نبوده است؟
وحیدزاده: بله همینطور است. به دلایلی که گفته شد، پیوندهای عمیق قبلی دیگر وجود ندارد؛ اما این به معنای عدم وجود پیوند در دوران جدید نیست؛ بلکه اقتضائات زمانه، نوع جدیدی از ارتباط میان جامعه و شعر و ادبیات را رقم زده است.
شاید یکی از دلایلی که نسل جدید کمتر به شعر و ادبیات علاقهمند هستند، وجود نحوهای پیچیدگی در این هنر باشد. نظر شما چیست؟
وحیدزاده: بله قطعاً زبان شعر پیچیدهتر از زبان گفتار عادی است؛ و باید هم اینگونه باشد. طبیعی است. البته این سوءتفاهم نباید پیش بیاید که هرچه گنگتر و مبهمتر حرف بزنیم، یعنی هنریتر حرف زدهایم! این نقض غرض است. پس اگر نمیخواهیم با مخاطب ارتباط برقرار کنیم، اصلاً چرا کار هنری میکنیم؟ کمی پیچیده است. یک ظرافتی دارد مسئله. به نظر من در اینجا باید رفت و برگشتی وجود داشته باشد. شعر از جهانی میآید که باید با مخاطب گفتوگو کند و درعینحال از جهان خودش هم سخن بگوید. جهان شعر، یک جهان روزمره نیست. تنظیم این رفتوبرگشت میان شعر و جامعه، کار شاعر است. شاعر باید جامعه را بشناسد که بتواند دست مخاطب را از طرفی بگیرد و سلیقه او را فهم کند و از طرف دیگر او را به جهانی برتر بربکشد. شاعر باید جهان مخاطب خود را به سمت یک راز گشودهشده، پیش ببرد.
ظهور شاعران جوان؛ حاصل تحول انقلاب اسلامی
اگر موافق هستید، قدری هم از وضعیت سیاسی و اجتماعی شعر و ادبیات فارسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی صحبت کنیم. تحلیل شما در مورد جایگاه شعر در تحولات بعد از انقلاب اسلامی چگونه است؟
وحیدزاده: جواب شما در سؤال خودتان وجود دارد. واکاوی همین سؤال ما را به این میرساند که بهراستی شعر معاصر و اساساً خود شعر، آیینۀ راستین جامعه است. جامعه در شعر بازتاب ندارد بلکه فراتر از آن، لایههای پنهان جامعه در شعر، هویدا میشود و یک انکشافی رقم میخورد. شعر، بازنمایی صرف نمیکند و یک تصویر معمولی را نشان نمیدهد. شعر، آنچه را که وجود دارد، اما از جلوی چشم ما پنهان میشود، افشا میکند. کار هنر، بهعنوان یک اثر هنری همین است. در یک تعبیر دیگر، شعر فراتر از آیینه، برملاکننده راز هستی است. نمایان کردن، اساساً کار هنرمند است.
در زبان فارسی، بهخاطر اقتضائات خاص آن و البته فرهنگ مردم ایران، شعر همیشه در صحنه بوده و در موقعیتهای مختلف، کنشمند بوده و نقشهای مهمی را ایفا کرده است.
ما در دوران انقلاب اسلامی، نیروهای اجتماعی مختلف را داشتیم. مثلاً کسانی بودند که حقیقت انقلاب را برنتافتند و با آن همراه نشدند. گروه دیگری با موج انقلاب خیلی کم همراه شدند و گروهی هم دچار یک تحول وجودی شدند و انقلاب به معنی حقیقی کلمه - نه بهعنوان یک اصطلاح سیاسی - در همه زندگی آنها رخ داد. آنها را منقلب کرد. همین عرض بنده در شعر هم پیداست و اتفاقاً در شعر، بیشتر از سایر هنرها دیده میشود. در این دوران هم ما اشعاری را داریم که روبروی انقلاب ایستاده است و تیرگی و تلخی و سیاهی را به شکل نمایانتری به گسترش میدهد. درعینحال، اشعاری هم داریم که با حال و هوای اجتماعی زمانه خود همراه است. به جز اینها، ما اشعاری داریم که حقیقتاً نشاندهنده یک تحول عمیق درونی است و در همه ساحات، از جمله در فرم و زبان و مضامین و جهان اشعار هم گویی یک انقلابی رخ داده است. من در کتاب خودم به نام «سبکشناسی هنر انقلاب اسلامی» به برخی از این موارد اشاره کردهام.
البته اینطور هم نبوده است که همه ادبیات معاصر تغییر کند. گاهی جریانهایی هستند که بر همان مسیر پیشین میروند و جریانهایی هم بودند که در برابر این مسیر جدید هنر انقلابی، ایستادند. در اینجا من دربارۀ چیزی به نام شعر انقلاب اسلامی حرف میزنم که نهتنها از انقلاب تأثیر پذیرفته، بلکه بر مخاطب خودش تأثیر هم میگذارد. شاعران بزرگی در دوران انقلاب ظهور کردند که با وجود جوانی، خوش درخشیدند و نقشآفرینی کردند. یکی از تغییر و تحولات آن دوران، همین جوانی شاعرانی بود که توانستند کارهای بزرگی را از خود نشان دهند و با وجود کمتجربگی اما بار سنگینی را در ادبیات معاصر برداشتند.
به نظر شما راهحل بازگرداندن اقشار جوان و نوجوان به ادبیات اصیل و کهن ایرانی چیست؟ آیا چنین چیزی اصلاً امکان تحقق دارد؟
یکی از تغییر و تحولات آن دوران، همین جوانی شاعرانی بود که توانستند کارهای بزرگی را از خود نشان دهند و با وجود کمتجربگی اما بار سنگینی را در ادبیات معاصر برداشتند.
وحیدزاده: به نظر من خیلی راجع به این موضوع نمیشود صحبت کرد. بالاخره ما از پس ماجرا فقط میتوانیم تحلیل و توصیف کنیم، چون زمانه ما همین است و اصلاً نمیتوانیم «باید» و «نباید» کنیم. اما یک وقت هست که ما در مقام سیاستگذاری و مدیریت فرهنگی هستیم. در این مقام باید از یک مسیر دیگری وارد شد. این که چه راهکارهایی برای ترویج ادبیات فارسی وجود دارد، در تخصص من نیست. این مسئله مخالفانی هم دارد که میگویند اصلاً نباید در این امور مداخله کرد و اگر مداخلهای هم بشود، اثربخش نیست. مثلاً یک کتابی هست راجع به نام «پرورش ذوق عامه» که مدیریت فرهنگی ایران را در دورههای مختلف، بررسی کرده است. اگر نیت خالص و عزم راسخی وجود داشته باشد، حتماً راهکارهایی برای حل این معضل هم وجود دارد. در این زمینه باید از سیاسیکاری پرهیز و به سمت سیاستگذاری درست فرهنگی رفت. مثلاً الان در زمان انتخابات، مردان سیاست باید به همین جنس سؤالات هم پاسخ دهند که برنامهشان برای رجوع نسل جدید به ادبیات اصیل فارسی چیست؟
/ انتهای پیام /