بررسی نقش و کارکرد اجتماعی مسجد در گفتگو با رضا امینی هرندی و صابر اکبری/ بخش دوم؛
توجه به مسجد و کارکردهای اجتماعی آن در قالب برنامه‌هایی همچون مسجدمحوری و محله‌محوری، بدون توجه به زیرساخت‌های اجتماعی، امکان‌پذیر نیست. داشتن نگاه انفکاکی به مسجد، بدون توجه به سایر نهادها و نظام‌های اجتماعی در توصیف و تبیین و همین‌طور تجویز و ارائه راهکار، از مهم‌ترین مسائل در حوزه سیاست‌گذاری مسجد است.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ چه کنیم با مساجدی که بنای ساختمانی دارد، اما منفعل در کوچه و پس‌کوچه‌های شهر رها شده‌اند. چه شود و چه باشد تا به مناسبتی و یا مراسم ختمی باز شوند. شاید یکی از مهم‌ترین نهادهای اجتماعی که ما نسبت به آن در یک وضعیت بلاتکلیف مانده‌ایم، مسجد باشد. همین دغدغه ما را به دکتر رضا امینی هرندی و دکتر صابر اکبری خضری - پژوهشگر سیاست فرهنگی و علوم اجتماعی - رساند. در بخش نخست گفتگو با این پژوهشگران، از عوامل تضعیف نهاد مسجد سخن به میان آمد. در بخش دوم این گفتگو که مشروح آن پیشروی شماست، به چگونگی نقش‌آفرینی حوزه و سایر نهادهای اجتماعی برای احیای مسجد در جامعه امروز ایران در عصر مدرنیته، پرداخته شده است.


 
مدرنیته جمع‌گراست اما...

ما در میانه مدرنیته و بی‌هویتی قرار داریم. آدم‌ها با هویت‌های متکثر رها شده‌اند و شرایط به‌گونه‌ای است که احساس می‌شود مسئولان، نمی‌خواهند تبعات مدرنیته را ببینند. اینکه آدم‌ها دیگر میل به نهاد اجتماعی ندارند، از تبعات همین نگاه است. در این شرایط صحبت از این می‌کنیم که مسجد می‌تواند احیا شود و کارکرد اجتماعی خود را با قدرت پیگیری کند. لطفاً نظر خود را در این باره بفرمایید.

اکبری: نکته شما صحیح است. من عرض کردم افرادی که به این نکته توجه نمی‌کنند و نمی‌خواهند تبعات آن را بپذیرند، دچار رمانتیک‌گرایی هستند. نکته بعدی این است که مدرنیته که شما آن را مطرح می‌کنید، آن‌چنان ناب و مطلق محقق نمی‌شود. یعنی این‌چنین نیست که در همه دنیا به یک شکل واحد محقق شده باشد؛ بلکه هر جایی به شکلی است و مشخصه‌هایی دارد. این تصور اشتباه است که جهان و تاریخ مدرنیته، همه جهان‌ها و تاریخ‌های دیگر را نابود کرده باشد. همه ما مردم، در عین حال و به‌صورت توأمان داریم در جهان سنّت، جهان مدرن و جهان پست‌مدرن زندگی می‌کنیم. هر کدام از آن‌ها سهمی دارند و هرکدام، یک جهان هستند که سعی می‌کنند خودشان را غلبه ببخشند و بر موقعیت تحمیل کنند.

ما چندجهانی و چندبعدی هستیم؛ بنابراین درست است که ما میل فردگرایی را از جهان مدرن داریم، اما میل به جمع‌گرایی را هم از جهان سنت داریم. این‌ها خطی نیستند که یکی پس از دیگری محقق شده باشد؛ بلکه جهان‌ها و خطوطی موازی هستند. ممکن است این نیروها با هم متناقض باشند، اما حضور دارند. درست است که مدرنیته به آنها نیرو وارد می‌کند و باید آن را هم ببینیم و اگر نبینیم به دام رمانتیک‌گرایی و فانتزی گرایی افتاده‌ایم؛ اما نیروهای دیگری هم در این میدان حضور دارند. ما در بحث کلان روندهای جهانی، این را مطرح می‌کنیم که جهانی‌شدن، یک روند کلان است؛ امّا در عین حال، محلی شدن هم یک روند موازی است. درست است که این مسئله در جهان ریاضی غیرممکن است؛ امّا در جهان انسانی ممکن است و می‌شود نیروهایی که الزاماً همسو نیستند، با هم حضور پیدا کنند. سؤال اینجاست که چطور می‌توان سهم بیشتری فرضاً به جهان سنّتی ما که همان زیست‌بوم ایرانی - اسلامی است، داد؟ به عبارت دیگر، تأثیر و تعامل آن با جهان‌های دیگر را تسهیل کرد.

نکته بعد اینکه شما در مورد مدرنیته تصور اشتباهی دارید که مدرنیته مروّج فردگرایی است. خیر! مدرنیته مروّج فردیت است، نه فردگرایی. سرمایه‌داری و جامعه حاصل از آن که جامعه مصرفی است، اشکال خاصی از فردگرایی را ترویج می‌کنند؛ امّا مسئله مدرنیته، نه فردگرایی، بلکه فردیت و حفظ فردیت است. از قضا مدرنیته، جمع‌گراست، امّا جمع خاص خود را ایجاد می‌کند؛ جمعی که هویت فردی و رهایی فردی را خدشه‌دار نکند. این مسئله را می‌توان با مطالعه داستان‌های مدرن و شخصیت‌های آنان که به قول «لوکاچ» - قهرمان پروبلماتیک هستند - درک کرد. این قهرمان‌ها روابط اجتماعی خود را دارند، امّا دغدغه‌شان این است که روابط خودم را خودم کنترل و ایجاد کنم. در جهان سنت، روابط بیشتر سببی و نسبی است.


 
نابودی انسان به دست سرمایه‌داری جهانی

نکته من از این جهت است که آدم‌ها می‌خواهند مسئولیت خود را داشته باشند و مسئولیت دیگری را به خودش واگذار کنند. وقتی شما می‌بینید که یک نفر بر روی زمین افتاده و حالت ناخوشایندی دارد، گفته می‌شود که به او دست نزنید و اجازه بدهید تا اورژانس به محل سانحه برسد! نجات این فرد کار ما نیست و اورژانس باید به داد او برسد.

اکبری: به نظرم فرض شما اشتباه است؛ اولاً که مدرنیته یک روح و کالبد ثابت به‌مثابه یک ذات ایستا ندارد که بگوییم همه‌جا دقیقاً همین فرایندها را طی می‌کند. اگر در تمثیل بگویم، مدرنیته بیشتر یک گاز است تا جامد؛ هر روز و هرجا، به یک شکلی می‌شود؛ بنابراین مدرنیته ایرانی با مدرنیته هندی، اروپای غربی و آمریکای شرقی یکسان نیست. حتی مدرنیته اروپای غربی و آمریکای شمالی با یکدیگر یکسان نیست؛ چنان که «وبر» در آخرین مقاله کتاب درخشان «روح پروتستان و اخلاق سرمایه‌داری» نشان داد. دیگر اینکه شما اقتصاد سیاسی جامعه سرمایه‌داری را با مدرنیته یکی می‌دانید. سرمایه‌داری، نوع خاصی از مدرنیته است که به‌سوی منفعت‌گرایی هرچه بیشتر پیش می‌رود؛ امّا آرمان انسانِ مدرن و آرمان جهان مدرن این نیست. مهم‌ترین نشانه‌اش هم این است که تیپ ایده‌آل‌های انسان جهان مدرن که در رمان‌ها و ادبیات روس و اروپا از «چخوف» و «تولستوی» گرفته تا «زولا» و دیگران آمده، هیچ‌کدام واجد این تیپ نیستند؛ یعنی آدم‌های منزوی و بی‌ارتباط نیستند، بلکه روبه سوی دیگری داشته و به‌سوی نوع خاصی از جماعت‌ها و پیوند با دیگران گرایش دارند.

درست است که مدرنیته نیز جماعت‌های خاص خود را نظیر حزب، صنف، تشکل‌های مدنی و... ایجاد می‌کند که این هم الزاماً با مسجد همسو نیست و یک چالش است، امّا مسئله اصلی، اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری است که به سمت فردگرایی، مصرف هر چه بیشتر، بی‌ارتباطی با جهانِ بیرون و بی‌مسئولیتی نسبت به دیگران پیش می‌رود. مدرنیته، جهان انسانی را نابود نمی‌کند؛ بلکه سرمایه‌داری، جهان انسانی را نابود می‌کند. سرمایه‌داری حمله می‌کند و وحشی است؛ امّا مدرنیته، پدیده‌ای تاریخی است که نمی‌شود آن را نادیده گرفت و به‌کلی زیر سؤال برد یا نابود کرد.


 
گره ارتباط طلاب با مساجد از جنس ساختار است نه تربیت

به موضوع مسجد برگردیم. بحث این بود که باید امام جماعتی داشته باشیم که بتواند کنش‌های مختلف حوزوی را در مسجد پیگیری کند و از طرفی مسجد را هم به‌عنوان قلب روابط اجتماعی، احیا کند. نقش حوزه و سایر نهادهای اجتماعی در این میان چیست؟

اکبری: نگاه غالب سیاست‌گذاران ما در این زمینه، عمدتاً ایده آلیستی و هگلی است. یعنی پیش‌فرض ضمنی این است که انسان با ایده‌های خود فعالیت و کنش می‌کند؛ به این معنا ما بسیار هگلی هستیم. خصوصاً جریان تربیتی در صدسال اخیر، هگلی ایده آلیستی است. آدم‌های تربیتی مهمی چون علی صفایی حائری، آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی و جریان‌هایی نظیر انجمن حجتیّه و علّامه کرباسچیان، همین‌طور فکر می‌کردند. اندیشه‌های تربیتی در جامعه ما، متأسفانه بیشتر به اندیشه‌ها توجه کرده‌اند و از ساختارهای اجتماعی غفلت داشتند. به عینیّات و منافع انسان‌ها و نقششان در کنش، آن‌چنان توجهی نکردند. هگلی‌ها می‌گفتند که ایده‌های مردم را با آموزش، با ترویج کتاب و اندیشه و... تغییر می‌دهیم؛ در نتیجه آدم‌ها و جامعه تغییر می‌کنند. ولی مارکس می‌گفت نظر هگل یک مشکلی داشت و آن هم اینکه آدم روی کلّه خود راه نمی‌رود، روی پاهای خود راه می‌رود! مارکس می‌گوید من انسان هگلی را واژگون می‌کنم. منظور مارکس از اینکه آدم‌ها روی پاهای خود راه می‌روند، این بود که آدم‌ها نه بر اساس ایده‌های خود، بلکه بر اساس شرایط عینی و به عبارتی منافعشان عمل می‌کنند. اگر در نظر دارید که در جهان، تغییری ایجاد کنید، با آموزش و... به نتیجه نخواهید رسید.

اقدام تکراری و بی‌ثمر این است که بیاییم نشست برگزار کنیم تا ضرورت مسجد برای طلاب روشن شود. مداخله اثرگذار این است که کاری کنیم تا مسجد، همسو با رؤیاهای مشروع این افراد باشد.

اقدام تکراری و بی‌ثمر این است که بیاییم نشست برگزار کنیم تا ضرورت مسجد برای طلاب روشن شود. مداخله اثرگذار این است که کاری کنیم تا مسجد، همسو با رؤیاهای مشروع این افراد باشد. می‌دانم که با اخلاق هم می‌توان مداخله کرد، امّا ورود اخلاقی برای استاد اخلاق است و حاکمیت شأن ساختاری دارد، نه شأن موعظه اخلاقی و...با این مقدمه دقت کنید که نمی‌توان با توصیه و تربیت کاری کنیم که طلاب اولویت اول خود را امام‌جماعت شدن بگذراند. باید ساختار را اصلاح کنید؛ بنابراین مداخله اولویت‌دار، مداخله تربیت محور نیست، مداخله ساختارپایه است.

وقتی شما امام‌جماعت خوب و قوی داشته باشید، هر کارکردی به مسجد اضافه کنید، در نهایت مسجد قوی‌تر می‌شود. حتی اگر میز پینگ‌پنگ هم در مسجد آوردید، اشکالی ندارد؛ به شرطی که فردی همچون آقای حق‌شناس هم در مسجد حضور داشته باشد تا آن اثرگذاری لازم، حاصل شود. گام اول، آوردن روحانیون تراز اول به مساجد است. باید بدانیم که محل حضور همیشگی همین روحانیون مطرح فعلی در فلان مسجد است. گام دوم، رویدادسازی بر محور و در جوار مسجد است. در حال حاضر رویدادهای شهری ما نسبتی با مسجد ندارد؛ لذا همه رویدادهای محلی را می‌توانیم با مسجد تعریف کنیم؛ مثلاً امام‌جماعت می‌تواند جشن‌ها، سوگ خوانی‌ها، رویدادهای آموزشی و فراغتی فراوانی را در مسجد، در پارک مجاور مسجد و محلّه تعریف کند؛ این‌ها بستر ارتباط و تعامل مردم با مسجد و پیامبر آن یعنی امام مسجد هستند. برگزاری مسابقات در مسجد با حضور خانواده‌ها، می‌تواند رویداد کمک‌کننده‌ای برای احیای مسجد باشد. باید همه این رویدادهای محلی در نسبت با مسجد و امام‌جماعت مسجد تعریف شود. البته این مهم است که مداخله امام‌جماعت و طراحی برنامه‌های آن، مشارکت آفرین - و نه ضد مشارکت - باشد.


 
مسجدمحوری به تحول در نهاد حوزه نیاز دارد

آقای امینی هرندی؛ ما در کشور در مورد موضوعات مختلف به سطح تخصصی رسیدیم. آیا این تخصصی‌شدن را باید به‌سوی مسجد هم ببریم؟ چون ما در گذشته از شرایطی همچون امر خیریه، کمک به دیگران، وام‌های خانوادگی، عزاداری‌ها و... برخوردار بودیم. این موارد حداقل تا حدودی در ایام پس از انقلاب اسلامی در مسجد اتفاق می‌افتاده است، اما این مسئله تا امروز کم‌رنگ و ضعیف شده است. در این خصوص توضیح دهید.

امینی هرندی: ابتدا لازم است این نکته را مطرح کنم که اشاره من به دهه ۷۰، با نگاه سیاسی و حزبی نبود. بنده از منظر سیاست‌پژوهی معتقدم که در آن برهه سیاست‌هایی اتخاذ شده که این روند افول نقش و جایگاه مسجد را تسریع کرد و در تحلیل و تبیین این مسئله، نمی‌توانیم از نقش و تأثیر این سیاست‌ها غافل شویم.

اما در رابطه با سؤال شما و ادامه بحث قبلی، نکته‌ای که باید مورد توجه قرار داد، این است که توجه به مسجد و کارکردهای اجتماعی آن در قالب طرح‌ها و برنامه‌هایی همچون مسجدمحوری و محله‌محوری، بدون توجه به زیرساخت‌های اجتماعی، امکان‌پذیر نیست. داشتن نگاه انفکاکی به مسجد، بدون توجه به سایر نهادها و نظام‌های اجتماعی در توصیف و تبیین و همین‌طور تجویز و ارائه راهکار، از مهم‌ترین مسائل در حوزه سیاست‌گذاری مسجد است. مهم‌ترین زیرساخت در زمینه مسجدمحوری نیز تحول در نهاد حوزه است. رهبری نیز به تحول در حوزه توجه دارند و یکی از موضوعات مهم در این زمینه را لزوم انطباق حوزه با نیازهای مردم مطرح می‌کنند. درواقع نکته مهم در اینجا این است که حوزه و روحانیت نیاز به پیوند جدی با نیازهای اساسی مردم دارند. متأسفانه در این زمینه دچار انفعال و خلأ جدی هستیم و آن‌چنان که باید و شاید توجه نشده است.

به نظر می‌رسد فرایندی که الان در حوزه وجود دارد، نسبت چندانی با این موضوع ندارد و به تعبیری در اولویت اصلی حوزه قرار نگرفته است.

مسئله دیگر که قبلاً هم به‌صورت تیتروار بدان اشاره شد، این است که نظام آموزشی و تربیتی حوزه، نظام مجتهدپروری است و قاعدتاً این جزء رسالت‌های مهم حوزه است و باید هم موردتوجه باشد. حال اینکه چقدر در تحقق آن، توفیق داشته است، خودش جای بحث دارد و مسئله الان ما نیست. مسئله مهم در اینجا این است که ما قائل به این هستیم که محوریت رویکرد مسجدمحوری و توسعه و ارتقای کارکردهای اجتماعی مسجد، با امام جماعتی است که کاملاً به نقش و مسئولیت اجتماعی‌اش خودآگاه بوده و توانایی و مهارت‌های لازم در این زمینه را هم دارد. طبیعتاً آموزش و تربیت چنین امام جماعتی هم از حوزه مطالبه می‌شود؛ ولی به نظر می‌رسد فرایندی که الان در حوزه وجود دارد، نسبت چندانی با این موضوع ندارد و به تعبیری در اولویت اصلی حوزه قرار نگرفته است. یعنی اساساً باید این مسئله‌مندی برای نهاد حوزه و خود طلاب ایجاد شود که برای امام‌جماعت مسجد بودن و ایفای نقش و رسالت رهبری اجتماعی، شأن و منزلت جدی قائل شوند و در فضای کلی حوزه این نگاه و گفتمان حاکم شود و در ابعاد مختلف پشتیبانی اقتصادی، آموزشی و... هم ظهور و بروز پیدا کند.

 اما راجع به نکته‌ای که در مورد نهادها مطرح کردید که آیا می‌توان تخصص‌ها را به مسجد برگردانیم، باید اشاره کنم که اگر این به این معنا باشد که مثلاً نهاد قضاوت یا آموزش را با همه آن پیچیدگی‌ها و اقتضائاتش به مسجد برگردانیم، به نظر می‌رسد همان‌طور که اشاره شد، این امکان‌پذیر نیست و به تعبیری نگاه فانتزی داشتن به مسجد است. اما درعین‌حال، این امکان و ظرفیت در مسجد هست که فارغ از کارکردهای مختلفی که دارد، می‌توان بخشی از خدمات اجتماعی نهادهای دولتی و غیردولتی را نیز به مسجد واگذار کرد و با محوریت آن پیش برد. به‌عنوان‌مثال؛ در حال حاضر طرح‌هایی همچون مشاوره و روان‌شناسی خانواده بسیار مطرح شده که می‌توان این طرح‌ها و برنامه‌ها را در مساجد اجرا کنیم. درست است که نیاز به اقتضائاتی دارد، اما صحبت از این است که مسجد به‌عنوان قلب محله یا قطب فرهنگی و اجتماعی می‌تواند در محله نقش‌آفرین باشد. مسجد می‌تواند مرجع و مأمن نیازهای اجتماعی مردم باشد.

 

 مسجد، قلب محله

چطور می‌شود که مراکز ارائه خدمات اجتماعی به مردم را کم‌رنگ کنیم و مسجد وظیفه این کارکردها و ساختارهای نهادها را برای خود قرار دهد؟

اگر ما به دنبال این هستیم که مسجد، قلب محله و مأمن نیازهای مردم باشد و در زندگی روزمره مردم، امتداد پیدا کند، باید زمینه این را فراهم کنیم و سویه و جهت‌گیری سیاست‌ها و برنامه‌های ما نیز در همین راستا باشد

امینی هرندی: در یک نگاه کلان که آقای دکتر الویری هم در مقاله خود تا حدی به آن پرداخته‌اند، وظیفه مسجد کمک به تحقق جامعه اسلامی در سطح محله است. در واقع مسجد، قلب و شاکله نظام اسلامی است و محور جامعه‌سازی در سطح محله است. قاعدتاً برخی کارکردها، کارکردهای ذاتی و عمومی نهاد مسجد هستند که عموماً جنس فرهنگی - تربیتی دارند. اما برخی کارکردهای تخصصی‌تر نسبت به کارکردهای عمومی وجود دارند که اقتضائات و امکاناتی نیاز دارد و در برخی مساجد نیز در حال اجراست. پیشنهاد پیوند طرح‌هایی مثل مشاوره خانواده با نهاد مسجد به معنای واگذاری مسئولیت کامل چنین طرح‌هایی به مسجد نیست؛ ولی اگر ما به دنبال این هستیم که مسجد، قلب محله و مأمن نیازهای مردم باشد و در زندگی روزمره مردم، امتداد پیدا کند، باید زمینه این را فراهم کنیم و سویه و جهت‌گیری سیاست‌ها و برنامه‌های ما نیز در همین راستا باشد؛ به این نحو که مثلاً بخشی از خدمات اجتماعی سازمان‌ها و نهادهای دولتی و غیردولتی در مسجد ارائه شود. اتخاذ چنین سیاست‌ها و برنامه‌هایی منجر به افزایش سرمایه اجتماعی مسجد شده و زمینه بسیار مساعدی جهت نقش‌آفرینی فرهنگی مؤثر مسجد و عوامل آن در محیط پیرامون مسجد و تغییر ارزش‌ها و نگرش‌ها نیز فراهم می‌کند.

 
ما جامعه دین‌داری داریم، با این تفاوت که جامعه دین‌دار امروز ما، مثل گذشته دچار عذاب وجدان نمی‌شود؛ یعنی این‌طور نیست که اگر به یک خانم بگوییم چنانچه موی شما بیرون باشد، شما را در آخرت آویزان می‌کنند و او عذاب وجدان بگیرد و روسری بر سرش قرار دهد. این در حالی است که در گذشته، به ما می‌گفتند اگر در ماه محرم لباس قرمز بپوشید، این یک جرم بزرگ است و ما عذاب وجدان می‌گرفتیم. گویی نگاه ما به دین تفاوت‌هایی کرده است. احساس من این است که با یک مسجد بدون مراجع مواجه شده‌ایم که طبق ایده شما می‌خواهیم یک‌سری نهادهایی با ارائه خدمات اجتماعی را به آن ضمیمه کنیم تا آدم‌ها در مسجد حضور پیدا کنند. اساساً آدم‌ها وقتی که می‌توانند احکام را از سایت دریافت کنند و آموزش را به طور تخصصی‌تر از آموزشگاه‌ها و اساتید تخصصی دریافت کنند، چه نیازی دارند که به مسجد مراجعه کنند؟ آیا ایده شما این نیست که به مسجد یک فاکتورهایی را ضمیمه کنیم تا آدم‌ها به مسجد بیایند؟

امینی هرندی: بحث را گم نکنیم. به‌صورت کلی مسجد نهاد و پایگاهی مبتنی بر محوریت ذکر و نماز است و به تعبیر رهبری، نه‌تنها می‌تواند در حوزه مسائل اجتماعی نقش‌آفرینی کند، بلکه مسجد می‌تواند پایگاه همه کارهای نیک باشد؛ پایگاه خودسازی، انسان‌سازی و حتی زمینه‌سازی برای ایجاد تمدّن اسلامی. این نگاه ما به مسجد است. اما من از صورت‌بندی مسئله افول نقش و جایگاه مسجد شروع کردم و عوامل مختلفی را برشمردم. در ادامه بر این نکته تأکید کردم که نباید نگاه انفکاکی به مسجد داشت و چه در مقام توصیف و چه در مقام تجویز و ارائه راهکار، نهاد مسجد را باید در ارتباط با سایر نهادها و نظامات اجتماعی در نظر گرفت؛ لذا اتخاذ رویکردهایی همچون محله‌محوری و مسجدمحوری بدون توجه به تمهید زیرساخت‌های اجتماعی آن، امکان‌پذیر نخواهد بود. از مهم‌ترین زیرساخت‌ها در این زمینه، تحول در نهاد حوزه و نظام آموزشی و تربیتی آن است. درواقع اگر قرار است مسجد، قلب محله شود، لازمه آن این است که امام‌جماعت مسجد با تعاریف و ویژگی‌هایی که وجود دارد، در ساحت و شان رهبر اجتماعی نقش‌آفرینی کند و این موضوع در نظام آموزشی حوزه در اولویت قرار گیرد.


 
باید تصویر نهاد مسجد در جامعه تغییر کند

یعنی به گروه مرجع تبدیل شود؟

امینی هرندی: بله. امام‌جماعت باید محور ارتباطات محله باشد و لزوماً این نیست که همه نیازها را رفع کند. اما می‌تواند واسطه‌گری و تسهیلگری داشته باشد. در واقع وظیفه امام‌جماعت، فقط پیش‌نمازی نیست و باید در راستای تحقق جامعه اسلامی و عدالت اجتماعی، با مشارکت و حضور مردم، گام بردارد. به بیان دیگر، همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردم، همچون رهبر اجتماعی، محور تحول اجتماعی با محوریت مسجد در سطح محله و محیط پیرامون مسجد شود.

در رابطه با فواید مسجد هم که مطرح کردید، حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حدیثی می‌فرمایند: «هر کسی زیاد به مسجد تردد کند یکی از این هفت فایده نصیبش می‌شود: ۱. با برادر و دوستی در جهت امور خدایی آشنا می‌شود ۲. دانش تازه می‌آموزد ۳. نشانه و دلیلی محکم برای استواری در راه حق می‌یابد ۴. رحمت مورد انتظار شاملش می‌شود ۵. سخنی که او را از هلاکت نجات دهد یاد می‌گیرد ۶. سخنی که او را هدایت کند می‌شنود ۷. و گناه را از ترس خدا ترک می‌کند.» این‌ها در فضای مسجد نصیب فرد می‌شود؛ چرا که همان‌طور که اشاره شد، مسجد، یک نهاد و پایگاه اجتماعی با محوریت ذکر و معنویت است و نوع ارتباطات و تعاملاتی که در این فضا و اتمسفر شکل می‌گیرد، متمایز بوده و ویژگی‌ها و خصوصیات خاص خود را دارد.

پس عرضم به‌طورکلی این است که اگر مسجد فقط محدود به کارکرد عبادت و نیایش نباشد و پایگاه فعالیت‌های مختلف اجتماعی باشد - همان‌طور که از ابتدا هم این نهاد با نیازهای مردم پیوند داشته است - و با محله و محیط پیرامون ارتباط داشته باشد و امام‌جماعت صرفاً امام مسجد نباشد و در سطح محله و محیط اطراف مسجد نقش‌آفرین باشد، مردم نیز با مسجد پیوند برقرار خواهند کرد که این الزاماتی دارد که بخشی را اشاره کردیم. در همین زمینه در رابطه با مشارکت اجتماعی نوجوانان با محوریت مسجد، مقاله‌ای به همایش مسجد و نظم اجتماعی در ایران ارائه شد که به این موضوع پرداخته که چطور می‌توان در مسجد فضایی را فراهم کرد که نوجوان وارد مسجد شود و در فرایند فعالیت‌های فرهنگی - اجتماعی مشارکت داشته باشد. علاوه بر این، در ساحت سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی هم ما باید توجه داشته باشیم که تا جایی که امکان دارد و شأن مسجد هم حفظ می‌شود، جهت‌گیری سیاست‌ها و برنامه‌ها به سمت پیوند و ارتباط با نهاد مسجد باشد که در اینجا مثال پیوند و ارتباط طرح مشاوره خانواده با نهاد مسجد را بیان کردم. در واقع برخی از فعالیت‌های فرهنگی - اجتماعی که در سایر نهادها وجود دارد، می‌تواند به مسجد منتقل شود یا به آن ربط پیدا کند. این رویکرد به محوریت مسجد در ساخت اجتماعی کمک می‌کند.

من همیشه در مباحث مختلف - چه بحث آسیب‌شناسی و چه بحث تجویز - رویکرد تعاطی ساحت نظر و عمل مدنظرم بوده است. یعنی هم ساحت نظر می‌تواند ارتقاءدهنده عمل باشد و هم عمل می‌تواند اصلاح‌گر و ارتقاءدهنده ساحت نظر باشد. در رویکرد تربیتی هم به این نگاه قائل هستم. نظرزدگی و عمل‌زدگی، مدنظر من نیست. اما در رابطه با فرمایش شما، من به این پیش‌فرض قائلم که محور تحول و ارتقای کارکردهای اجتماعی مسجد، امام‌جماعت است. اما عرضم این نبود که فقط به این بسنده کنیم. درواقع به‌طورکلی دو محور سیاستی را در جهت مسئله افول جایگاه و کارکردهای مسجد باید مدنظر قرار داد. محور اول، آموزش و تربیت نیروی انسانی است؛ یعنی طلبه‌ای که در زمینه ایفای نقش امام جماعتی به معنای مطلوبش و رهبری اجتماعی در سطح محله، کاملاً مسئله‌مند شده و در این راستا توانایی‌ها و مهارت‌های لازم را نیز کسب کرده باشد که لازمه این تحول در نهاد حوزه و نظام آموزشی آن است. محور دوم هم تعیین جایگاه نهاد مسجد در الگوی توسعه شهری و برنامه‌ریزی شهری است که در اینجا باید اقتضائات عصر حاضر همچون تضعیف نهاد محله و... را هم در نظر گرفت و همان‌طور که اشاره شد جهت‌گیری سیاست‌ها و برنامه‌های فرهنگی - اجتماعی تا جایی که امکان‌پذیر است به سمت پیوند و ارتباط با نهاد مسجد باشد.

این ایده که سعی کنیم روحانیون مشهور و مرجع را در مساجد مستقر کنیم، بسیار خوب و پسندیده است؛ ولی باید توجه داشت که اولاً این مسئله به این سادگی نیست و معمولاً افرادی که در این سطح هستند، متأسفانه بسیار سخت راضی می‌شوند که در یک مسجد مستقر شوند و درگیر مسائل محله و... شوند.

حال مبتنی بر این مطالب، این ایده که سعی کنیم روحانیون مشهور و مرجع را در مساجد مستقر کنیم، بسیار خوب و پسندیده است؛ ولی باید توجه داشت که اولاً این مسئله به این سادگی نیست و معمولاً افرادی که در این سطح هستند، متأسفانه بسیار سخت راضی می‌شوند که در یک مسجد مستقر شوند و درگیر مسائل محله و... شوند. علاوه بر این، این هم باید روند طبیعی خودش را داشته باشد و خود مردم و جماعت هم بخواهند. اما نکته مهم‌تر این است که اتخاذ چنین سیاستی آیا پاسخگوی مساجد کشور با این همه وسعت هست؟ قاعدتاً تا جایی که ممکن است و می‌شود باید این سیاست را دنبال کرد که این خودش می‌تواند به تغییر تصویر نهاد مسجد در جامعه نیز کمک کند. ولی باید توجه داشت که نیازهای دائمی، راه‌حل‌های دائمی نیاز دارند؛ لذا حل این مسئله نیز، نیازمند زیرساخت‌هایی است که یکی از آن‌ها به حوزه علمیه مربوط می‌شود که اشاره شد. این مسئله‌مندی در حوزه باید ایجاد شود و حوزه به این سمت حرکت کند.
اکبری: یعنی این یک خط سوم در حوزه می‌شود. حوزه تا الان، وظیفه خود را اجتهاد و تبلیغ می‌دانست، اما این یک حالتی از مصلح اجتماعی بودن است که باید حوزه در تربیت طلاب، آن را دنبال کند.

امینی هرندی: بله. دقیقاً تعبیر رهبر اجتماعی بودن که به کار بردم، به همین معنا بود. یعنی رویکردش اصلاح اجتماعی باشد. در فضای کنونی که سخن از مردمی‌سازی است و در بحث مشارکت بر مبنای آیه «لیقوم الناس بالقسط»، اصل جامعه‌سازی و اقامه قسط به فاعلیت مردم برمی‌گردد. یکی از مهم‌ترین بسترها و نهادهایی که می‌تواند مبتنی بر نگاه‌های دینی، بسترساز قیام و حضور مردم در جهت اقامه عدالت باشد، مسجد است و امام‌جماعت، محور آن است. حوزه باید این رویکرد تربیت رهبر و مصلح اجتماعی را مدنظر قرار دهد. اگر این نگاه وجود نداشته نباشد، تحول اساسی در حوزه مسجد را شاهد نخواهیم بود.

 

تلفیق امر ملی و امر محلی

در پایان بحث، می‌خواهم بپرسم که کشاندن میلیونی مردم به کف خیابان‌ها، چه نسبتی با مقوله مسجد دارد؟ به‌عنوان‌مثال ما برنامه‌ای مانند جشن ده‌کیلومتری غدیر را می‌گذاریم و ۵ میلیون نفر در خیابان‌ها حضور پیدا می‌کنند و یا یک هیئت، چند هزار نفر مستمع پیدا می‌کنند. این‌ها در کجا باید با مسجد نسبت برقرار کند؟

نیاز به تجمعات کلان و به‌نوعی جشن‌ها و کارناوال‌های شهری، زائیده جامعه مدرن کلان‌شهری است. کلان‌شهر نیاز به نمایش امر عظیم و سترگ دارد. هوشیاری و هوشمندی شما، این است که بتوانید ایده خود را در تعامل با این اقتضائات معنادار کنید

اکبری: این نیاز به تجمعات کلان و به‌نوعی جشن‌ها و کارناوال‌های شهری، زائیده جامعه مدرن کلان‌شهری است. کلان‌شهر نیاز به نمایش امر عظیم و سترگ دارد. هوشیاری و هوشمندی شما، این است که بتوانید ایده خود را در تعامل با این اقتضائات معنادار کنید. این اشکالی ندارد. این حرکت جامعه است. مثلاً وقتی که مداحان بسیار سرشناس و هیئت‌های چند ده‌هزارنفری مثل حاج منصور ارضی، حاج محمود کریمی و دیگران ظهور کردند، بسیاری از زوال روضه‌های خانگی و هیئت‌های محلّی بیمناک شدند؛ امّا جامعه خودش را تطبیق می‌دهد. الان دهه اول محرّم عمدتاً دوره رونق و حضور مردم در این مراسمات کلان است و دهه‌های دوم و سوم محرّم، روضه‌های خانگی و هیئت‌های کوچک‌تر فعالیت می‌کنند. ما نمی‌توانیم نیاز جدید جامعه را به حل‌شدن در جمعیت میلیونی و شور اجتماعی نادیده بگیریم. اگر شما جشن ۱۰ کیلومتری غدیر را برگزار نکنید، جشن ۱۰ کیلومتری هالووین اجرا می‌شود.

مسئله اینجاست که چه‌طور در عین پاسخ به نیازهای جدیدتر، از امر محلّی دفاع کنیم و کارکردهای آن را حفظ کنیم؟ مثلاً در همان جشن ده‌کیلومتری، هر محور و قسمت خیابان را به یک محله می‌دهم که متشکل از چند مسجد است تا نقش مساجد محلّی پررنگ‌تر شود. همان‌طور که در راهپیمایی اربعین حسینی نیز هر تشکیلات و دستگاهی، یک موکبی را برپا می‌کند که این به معنای از هم گسیختگی نیست و کثرت در وحدت است. یعنی شما در اربعین توانستید اقدامی کنید که هم هویت محلی حفظ شود و هم امر جمعی و کلان نیز ایجاد شود.
امینی هرندی: نکته شما درست است. یک‌سری نشست‌های جدی نیز توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد که بخشی از بحث‌های این نشست‌ها در مورد نخبگان، نسبت امر محلی و رویدادهای کلان بود که به چاپ هم رسید. نکته‌ای که در رابطه با جشن غدیر به‌عنوان یک رویداد کلان و بزرگ جالب بود، این بود که اجرای این رویداد و تبلیغات گسترده آن در یکی دو سال اخیر، در برخی استان‌ها و مناطق، موجب توسعه کمی و کیفی برگزاری جشن‌های عید غدیر در سطوح مختلف شده است. یعنی در جاهایی اتفاقاً برگزاری این رویداد کلان، موجب تقویت امر محلی نیز شده است.
 

 مجری برنامه‌ها مؤثر بوده یا اینکه زیست‌بوم تأثیرگذار بوده؟ یا هر دو؟

امینی هرندی: شرایط مختلف را باید بررسی کرد که چه عواملی اثرگذار بودند. شما در مقوله فرهنگ نمی‌توانید با این قاطعیت بگویید حتماً این فعالیت فرهنگی منجر به این تغییر نگرش و رفتار شده است. اما می‌توانید این را بررسی کنید که از وقتی این مداخله صورت‌گرفته، این تغییرات انجام شده است. مثلاً ما می‌توانیم این را مشاهده کنیم که از وقتی جشن غدیر در این سطح ورود کرده، توسعه امر محلی حداقل در چنین شهرهایی خیلی رشد داشته است؛ از این جهت که به کنشگری خرد، یعنی چه در پویش‌ها و چه در هیئت‌ها توجه ویژه‌ای دارند. این نکته را هم باید اشاره کرد که در خود تهران هم از سال دوم به بعد، مشارکت هیئت‌ها و مساجد مختلف در این رویداد بسیار بیشتر شد و متولی جایگاه‌های مختلف در جشن غدیر شدند. یعنی اگر در سال اول این حضور و مشارکت آن‌چنان وجود نداشت، فکر می‌کنم الان به‌گونه‌ای شده است که موکب داران از هر محله‌ای اقدام به ثبت‌نام می‌کنند؛ حتی افرادی که قالب هیئتی هم ندارند، چند نفری از یک محله جمع می‌شوند و برای عهده‌دار شدن یک موکب ثبت‌نام می‌کنند.

گویا خود مجریان جشن غدیر نیز به این نکته توجه کرده‌اند که توجه به امر محلی را در سیاست‌هایشان اتخاذ کنند. حتی اگر توجه کرده باشید، زمان برگزاری جشن غدیر، عصر در نظر گرفته شد تا تداخلی با جشن‌های محلی در شب عید غدیر صورت نگیرد. اما به‌صورت کلی، ارزیابی دقیق این امر که موضوع بسیار مهمی هم هست، نیاز به پژوهش میدانی دارد که به نظرم نتایج ارزشمندی را هم به همراه خواهد داشت.
/ انتهای پیام /

ارسال نظر
captcha
پرونده ها