گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ شعر و سایر آثار ادبی مانند یک رسانه در هر جامعه یا تمدنی هستند که شاعران، نویسندگان یا ادبای هر دوران، میتوانند از این رسانه در جهت پیشبرد اهداف جامعهشان بهره گیرند. در واقع شعر و ادبیات نقش بسزایی در تغییر یا تحول اوضاع فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی هر جامعهای دارند و امارات صدق این گزاره بر کسی پوشیده نیست. رابطه تنگاتنگ شعر را با مؤلفههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نباید نادیده گرفت. شعر محصول فکری و تجربیات زندگی و نگاه مردم و جامعه هر زمان است. شعر از جهت تأثیرگذاری و انتقال تجربیات و رویدادهای هر عصر به مردمان همان دوران یا سالهای بعد، نقش مهمی ایفا میکند. از همین رو به سراغ علیرضا سمیعی رفتیم و با او راجع به وضعیت امروز شعر در جامعه ایران گفتوگویی صورت دادیم. سمیعی شاعر، نویسنده و پژوهشگر عرصه ادبیات است. در ادامه مشروح این گپ و گفت در برابر دیدگان شما قرار دارد.
نوستالژیک بازی را کنار بگذاریم!
در ابتدای گفتوگو، بحث را با طرح این پرسش آغاز میکنم که برخی معتقدند در دوران جدید که تکنولوژی و شبکههای اجتماعی، رواج زیادی پیدا کردهاند، دیگر بساط شعر و شاعری و بهطورکلی ادبیات فارسی، رو به زوال رفته است. نظر شما درباره کارکرد شعر در جهان معاصر چیست؟
سمیعی: دکتر داوری اردکانی کتابی دارند به نام «شاعران در زمانه عسرت» که میخواهد به این سؤال جواب بدهد: شاعران در زمانه عدم گشودگی به چه کار میآیند؟ جوابی که در کتاب میدهد این است که کار شعر، اولاً درمان دلتنگی انسان از زندگی تکنولوژیک است و ثانیاً، انسان را به ریشههای خودش برمیگرداند. «هایدگر» یک شرحی دارد بر قطعه «هولدرلین» که میگوید اساساً خشنودی در زندگی، در ارتباط با هنر و بهویژه شعر پیدا میشود. بله، امروز چیزی به نام تکنولوژی بین ما و شعر قرار گرفته و اجازه نمیدهد که دوباره آن احوالات سابق را داشته باشیم، اما مگر مردم ما در گذشته چقدر با شعر ارتباط داشتهاند؟ مثلاً یک کشاورز یا آهنگر و بهطورکلی مردم معمولی، چقدر با شعر ارتباط داشتهاند؟ ما نباید دچار این خطا بشویم که برای بازگشت به سنت خودمان، دنبال چیزهای عجیب و غریب برویم. در معماری هم دچار این مسئله هستیم که وقتی میخواهیم معماری قدیمی را مثال بزنیم، به جای خانههای عادی مردم، به سراغ کاخهای پادشاهان و شاهزادگان میرویم.
هنر، جنبههای عاطفی و غیرارگانیک زندگی انسان را حفظ میکند. اگر شعر نبود، ما دائماً مثل وحشیها زندگی میکردیم
در ایران بعد از اسلام، سواد رواج داشته است. ما در دورههایی با خواندن «گلستان» سعدی و «موش و گربه» عبید زاکانی و... در مکتبخانهها، خواندن و نوشتن را میآموختیم. سازمان آموزش ما نیز متفاوت بوده است. الان ما کتابمحور هستیم؛ ولی در گذشته، مکتبخانهها، استادمحور بودهاند. میخواهم بگویم اینطور نیست که ما از یک دورانی که مردم همه شعر میخواندند، خارج شدیم و به دورانی وارد شدیم که دیگر هیچکس شعر نمیخواند. ما از بهشت شاعران به زمین لمیزرع تکنولوژی هبوط نکردهایم. قدری عدم توجه به جزئیات تاریخی در این قضاوت وجود دارد. ما معمولاً نسبت به گذشته یک حس رمانتیک نوستالژیک داریم که این درست نیست. در گذشته هم بهاندازه امروز، شعر قدرت داشته است. اساساً مانع بین انسان و شعر، لاغر بودن سازمان آموزش ماست. ما امروز نسبت به گذشته، محرومیت دسترسی کمتری در آموزش داریم و این مانع عدم دسترسی، امروز تبدیل به مانع تکنولوژی شده است. در هر دورهای باید از موانع همان دوره رد شد تا به ادبیات و شعر رسید. در دوره تکنولوژی، برخی از افراد اصلاً نیازی به شعر حس نمیکنند؛ همانطور که قبلاً هم یک آهنگر احساس نیازی به شعر نداشت. پس این مقایسه نباید نوستالژیک باشد. هایدگر یک رسالهای درباره تکنولوژی دارد و راجع به مانع بودن تکنولوژی یا نگاه تکنیکی که نتیجه آن است، بحث میکند. هایدگر میگوید که باید راجع به تکنولوژی تأمل کنیم تا نسبت بین شعر و تکنولوژی را پیدا کنیم.
هنر، جان زندگی انسان است
یکی از کارکردهای ذاتی شعر، ایفای نقش ارتباطی میان اجزای جامعه است. پیرو سؤال قبل، باید بگویم که امروزه نوع ارتباطات جامعه تغییر کرده است و کمتر کسی به شعر، آن گونه که سابقاً مورد توجه بود، اهمیت نشان میدهد. آیا این نقش ارتباطی شعر و ادبیات، امروز از بین رفته است؟
سمیعی: نظامی در کتاب «چهارمقاله» در فصل دوم که راجع به شعر است، میگوید «شعر باعث میشود که نام پادشاه باقی بماند.» بعد هم گلایه میکند که چرا فردوسی، «سلطان محمود» را گرامی نداشت. این قضاوت نظامی درست نیست؛ چرا که ما باز هم نام محمود را از طریق شاعران میشنویم. رابطه محمود و غلامش - ایاز - باقی مانده است. چیزی که باعث میشود جنبههای اصلی زندگی حفظ شود، هنر است و نام سلطان محمود هم در شعر حفظ شده است.
ما تجربههای خودمان را در هنر حفظ میکنیم. شما میتوانید پیرمردهایی را ببینید که اهل شعر و هنر نیستند؛ چرا که زندگی خودشان را در علم و هنر ذخیره نکردهاند. اثر هنری، یعنی تجربه مواجهه با زندگی و این مواجهه، پیشرفت علمی را برای انسان فراهم میکند. هنر، جنبههای عاطفی و غیرارگانیک زندگی انسان را حفظ میکند. اگر شعر نبود، ما دائماً مثل وحشیها زندگی میکردیم. در جمله «به نام خداوند جان و خرد» که فردوسی گفته است، مقصود از تعبیر «جان»، جنبههای فرهنگی زندگی انسان است. زندگی شهری یک آدابی دارد. زندهبودن، با زندگیکردن فرق دارد و نحوه زندگیکردن، یعنی جان داشتن؛ پس جان داشتن مساوق بهتر زندگیکردن است. مسئله شعر، یک مسئله احساسی نیست. در دوران تکنولوژیک، شعر باید خودش را در تکنولوژی پیدا کند. ما در هنر، یک گرایشی به نام «فوتوریسم» داریم. فوتوریستها یک گروهی از شاعران بودند که میگفتند انسان دیگر در باغ زندگی نمیکند؛ بلکه در خانه و خیابان زندگی میکند، پس باید نسبت انسانی با همین مقولات داشته باشد.
ما باید در تکنولوژی به دنبال شعر بگردیم. اساساً شعر، سخن زمانه است و اگر زمانه ما، زمانه تکنولوژی است، شعر هم باید تکنولوژیک باشد.
ما یک هنرمند تجسمی به نام «ژازه طباطبایی» داریم که آثار جالبی تولید کرده است. مثلاً با وسایل موتور خودرو، مجسمه میسازد. آیا معنای کار طباطبایی این است که انسانها ماشینی شدهاند؟ او میخواهد بگوید که چقدر ماشین، انسانی است. انسان در دوره ماشین، هنوز انسان است و جنبه معنوی خودش را حفظ کرده است. شما شبیه همین را در شعر هم میتوانید ببینید. ما هیچوقت در شعر علی معلم دامغانی، هوای برگشتن به روستا را نداریم. «دامغانی» شاعری است که راجع به شهر، جهاد و بیابان و سفر شعر گفته است. میخواهم بگوییم ما میتوانیم شاعران شهر هم داشته باشیم.
نکته دیگر این است که مگر ما در رسانههای گروهی مثل تلویزیون و اینستاگرام، جایی برای شعرخوانی نداریم؟ من برنامهای برای شعر و ترویج شعرخوانی ساختهام. وجود شعر در رسانهها، فقط برای تبلیغ شعر نیست، بلکه من به رسانه شکلی میدهم که شعر میتواند در آن حاضر باشد. شعر برای بودن در رسانه باید تغییر کند. نسبت شعر و رسانه، نیاز به یک تعادلی دارد. مثلاً شعرا برای قراردادن شعرشان در اینستاگرام، شعرشان را کوتاه میکنند و تصاویر مرتبط را به آنها اضافه میکنند. همچنین شعری مینویسند که در میان تکنیکهای ادبی، تصویرسازی دارد. این یعنی که شاعر، شعر خود را تغییر میدهد تا در رسانه حاضر شود.
از قرن سوم به بعد، زبان فارسی در حال ساخت است و در قرن پنجم اوج میگیرد. در قرن ۶ و ۷، فارسی یک زبان قدرتمند است. اما بستر تحول فارسی چه بود؟ این فارسی شیرین که سبک عراقی است و حافظ و سعدی در آن شعر میگویند، چرا اینقدر جذاب است؟ چرا لذت خواندن شعر سعدی، بیشتر از شعر رودکی و فردوسی است؟ علت آن است که شاعر، اوزان عروضی که برای شعر عربی بوده است را در فارسی استفاده کرده و آن قدر زحمت کشیده تا این اوزان به فارسی خورانده شده است. امروزه خارجیها میگویند شما ایرانیها وقتی صحبت میکنید، انگار دارید موسیقی میخوانید؛ یعنی فارسی ریتم دارد و این حاصل زحمت سعدی و دیگرانی است که این اوزان را با فارسی تطبیق کردهاند. امروز هم اگر ما شاعران بزرگی داشته باشیم، آنها شعر را تغییراتی میدهند که با تکنولوژی تطبیق پیدا کند. امروز اکثر شعرا، صفحه اینستاگرام دارند. دیگر لازم نیست که یک فرد از بوشهر به تهران بیاید تا شعر «سیار» و «فاضل نظری» را بشنود. دیگر محدودیت دسترسی به شعر وجود ندارد. دیگر لازم نیست کتاب «علیمحمد مؤدب» را بخوانید. شما میتوانید در صفحه مجازی او، شعرش را بخوانید. البته این مدل آسیبهایی هم دارد؛ اما درعینحال، یک امکان نیز هست. آیا شعر نسل جدید، متناسب با تکنولوژی تفاوت کرده است؟ بله و باید هم به همین شکل باشد.
هگل در مقدمه کتاب «پدیدارشناسی» میگوید کسانی که همیشه حسرت گذشته را میخورند، از حیوانات ضعیفترند؛ چون حیوانات، هر فصلی که نو میشود، غصه گذشته را نمیخورند؛ بلکه به حال و آینده میاندیشند. انسان هم باید با زمان حال هماهنگ شود. من نمیگویم که ما اصول را کنار بگذاریم یا شعر را ترک کنیم؛ بلکه باید به سمت نقطه اصلی خود شعر برویم. ما باید در تکنولوژی به دنبال شعر بگردیم. اساساً شعر، سخن زمانه است و اگر زمانه ما، زمانه تکنولوژی است، شعر هم باید تکنولوژیک باشد.
زنده شدن امر معنوی در شعر سیاسی
در اینجا میخواهم نظر و تحلیل شما راجع به شعر سیاسی و بهویژه پایداری در ادبیات انقلاب اسلامی را ادامه همین رویکردی که فرمودید بدانم.
سمیعی: از قضا شعر سیاسی و شعر پایداری ما نسبت به سایر اشعار، قدرتمندتر است. علت هم این است که یک حرف و آرمانی برای گفتن دارد و آن را در شعر میگوید. سایر اشعار از سیاهی و پوچ بودن جهان و غم و غصه و... حرف میزنند. البته شعر باید سخنگوی دلتنگی انسان و غمخواری بشر باشد؛ اما نباید منحصر در همین شود. غمخواری، بخشی از زندگی من است و بعد از آن، من به سراغ همسر و آرمانهایم میروم. من نباید شعر را در روزمرههای شخصی خودم محصور کنم. شعر غیرسیاسی، خودش را به قلعه درونی خودش تبعید کرده و در حال فاسدشدن است. این شعر به دوره بعدی نمیرود. شعر سیاسی، زنده است. امروز در شهادت سیدابراهیم رئیسی، حمله اسرائیل به غزه، حوادث پاییز ۱۴۰۱ و... شاعران، شعر میگویند و شعرشان هم ماندگار میشود. این حرف که «شعر سفارشی ضعیف است»، مربوط به دهه ۶۰ میشود و امروز شاعران ما شعر سیاسی میگویند که خیلی هم قوی است. ماجرای غزه، یک اتفاق در نزدیکی ماست و شاعر با پرداختن به آن، باعث میشود که گم نشود و برای نسلهای بعدی بماند.
فوتوریستها یک گروهی از شاعران بودند که میگفتند انسان دیگر در باغ زندگی نمیکند؛ بلکه در خانه و خیابان زندگی میکند، پس باید نسبت انسانی با همین مقولات داشته باشد.
یک نکته مهم راجع به شعر سیاسی بگویم. شعر معنوی قبل از انقلاب اسلامی، راجع به دورانی حرف میزند که نیروی الهی در جهان حضور داشته است. مثلاً وقتی در زمان صفویه، راجع به ماجرای امام حسین (ع) شعر میگفتند، گویی یک زمانی یک نیروی الهی بوده است و بعد هم در تاریخ گم شده است. سؤال من از شعر آن دوره این است که آیا آن نیروی الهی، دیگر نیست؟ چیزی که شعر بعد از انقلاب ما کشف کرده، این است که خداوند امر معنوی را در ماجراهای اطراف ما قرار داده است. مثلاً همین اتوبوس آهنی، مرا به جنگ و جهاد میبرد. نشاندادن این مفهوم در هنرهای دیگر خیلی راحت است. مثلاً نقاشیهای کاظم چلیپا و حبیبالله صادقی، امر معنوی را آمیخته با زندگی عادی مردم نشان میدهد. پس امر معنوی، چیزی مربوط به گذشته نیست و همین الان هم زنده است. در شعر معاصر هم این مفهوم را میتوان در اشعار علی معلم، قیصر امینپور و کسانی دیگر دید. ما این را نمیدانستیم و شعر سیاسی و پایداری، این را به ما نشان داد. این جوانهایی که امروز شعر سیاسی میگویند هم ادامه همان افراد هستند و این جریان همچنان زنده است.
ایران محور مقاومت، مهمتر از ایران فرهنگی
اگر شما بخواهید برای وضعیت امروز شعر ما طرحی بدهید که بتواند دوباره جوانان و نوجوانان ایرانی را پای سفره شعر بنشاند، پیشنهاد شما چیست؟
سمیعی: بخشی از ماجرا به آموزش برمیگردد. راجع به اینها زیاد حرف میزنند که باید کار فرهنگی کرد و... من بههیچوجه راضی نمیشوم که بگویم بودجه فرهنگی، سرریز اقتصادی ندارد. فرهنگ، در اقتصاد روزمره ما تأثیر میگذارد. کشورهایی که به لحاظ اقتصادی قدرتمند هستند، همانهایی هستند که به لحاظ فرهنگی هم قوی هستند. آمریکا، هم قدرت نظامی و اقتصادی است و هم سینمای قدرتمندی دارد. هزینه او در فرهنگ، در اقتصاد برداشت میشود. حمایت از موسیقی، به معنای تجمل نیست.
به نظر من، قدرتمند کردن زبان فارسی از طریق رواج آن در سوریه و عراق ممکن است. ما باید آثارمان را ترجمه کنیم، فیلمهایمان را دوبله کنیم، فارسی بلدهای زیادی را به عراق و سوریه بفرستیم
به نظر من، قدرتمند کردن زبان فارسی از طریق رواج آن در سوریه و عراق ممکن است. ما باید آثارمان را ترجمه کنیم، فیلمهایمان را دوبله کنیم، فارسی بلدهای زیادی را به عراق و سوریه بفرستیم و... خب این واضح است که ترویج زبان فارسی، قدرت نظامی و اقتصادی را برای ما به همراه میآورد. اما این که تا الان محقق نشده است، تقصیر کیست؟ به نظر من، تقصیر مردم و سیاستمدار نیست، بلکه تقصیر شاعر و نویسنده است. استاد دانشگاه ما نباید بنشیند تا اثرش را به کشور ثانویه ببرند. ما باید یک طرح نظامی - سیاسی داشته باشیم، نه یک طرح صرفاً فرهنگی.
اینکه زبان فارسی را ببریم در کشورهای ایران فرهنگی مثل ارمنستان و گرجستان و... گسترش بدهیم، حرف درستی نیست. این یک گذشتهگرایی رمانتیک است. ایران امروز، ایرانی است که در محور مقاومت حضور دارد. ایران فرهنگی هم مهم است، اما امروز، ایران سیاسی - اقتصادی یعنی یمن، عراق، سوریه، پاکستان و... هیچ حضور نظامی و اقتصادی انگلستان بدون حضور فرهنگی با تأکید بر زبان انگلیسی در طول تاریخ اتفاق نیفتاده است. همیشه بین فرانسویها و انگلیسیها یک رقابت زبانی بوده است. این مسئله صرفاً فرهنگی نیست، بلکه اقتصادی و سیاسی است. چرا فرانسه در الجزایر و انگلستان در هندوستان هزینه کردند و دانشگاه تأسیس نمودند؟ طرح زبان و فرهنگ در کشور ثانویه به معنی تداوم قدرت در آن کشور است. اگر زبان را بهمثابه یک ابزار قدرت نبینیم، خودمان را فریب دادهایم. فرهنگ، یک بچه ننر سوسول نیست که ما باید خرجش را بدهیم. فرهنگ، صاحب قدرت است.
زبان انقلاب، زبان فارسی است
اینکه رهبر انقلاب میگویند مقالات علمی را به زبان فارسی بنویسید تا مرجعیت علمی در دنیا برای فارسیزبانان باشد، نیز در همین راستا است.
سمیعی: بله، بی شک این حرف درستی است. رابطه قدرت نظامی و سیاسی با قدرت فرهنگی و زبانی یک رابطه دوطرفه مستقیم است. در دنیای واقعی، زبان فارسی یک مسئله صرفاً فرهنگی نیست. اصلاً آغاز شعر فارسی با یک ماجرای سیاسی است. در تاریخ سیستان آمده که بعد از فتح یعقوب لیث صفاری، کسی برای او شعر گفت. یعقوب گفت که من زبان عربی را نمیفهمم، پس به فارسی بگویید. بعد از آن بود که طاهریان و صفاریان و حتی محمود غزنوی که ترک بود، از شعر فارسی حمایت کردند. حمایت از شعر فارسی مانند این بود که سکه به نام خودشان ضرب کنند؛ یعنی یک عمل سیاسی بود. شروع و تداوم و قلههای شعر فارسی، همه سیاسی بودهاند.
حمایت از شعر فارسی مانند این بود که سکه به نام خودشان ضرب کنند؛ یعنی یک عمل سیاسی بود. شروع و تداوم و قلههای شعر فارسی، همه سیاسی بودهاند.
عارفترین شاعر ما، مولوی است. مولوی در کنار غزلیات و مثنوی، مکتوبات هم دارد. مکتوبات، نامههای مولوی است که به امیران نوشته شده است. پدر او - بهاء ولد - بهخاطر یک دعوای سیاسی از بلخ خارج میشود. از آنجا که مطالعات ادبی ما شرقشناسانه است، متأسفانه جنبه سیاسی شعرا را نمیبینیم. غربیها آمدند و فقط جنبههای عرفانی مولوی را به ما نشان داند. قلههای شعر فارسی، سیاسی هستند. هیچگاه در تاریخ، شعر فارسی، غیرسیاسی نبوده است. امروز هم ممکن نیست که نگهبانان زبان فارسی، بدون داشتن یک طرح تمدنی آن را گسترش بدهند. زبان فارسی نه در جنگ با افغانستان، بلکه در جنگ در افغانستان باید حفظ شود. تمامیت ارضی همه کشورها برای ما مهم است؛ اما نگهداشتن زبان فارسی در افغانستان، شبیه به یک جنگ است. شهید ابومهدی المهندس میگفت: «زبان انقلاب، زبان فارسی است.» حمایت و ترویج زبان فارسی، یک امر سیاسی است.
/ انتهای پیام /