گروه دین و اندیشه «سدید»؛ در ارتباط با بسیجشدگی جامعه ایرانی همواره یک سؤال مهم ذهنها را درگیر میکند اینکه «چگونه میتوان مردم را پایکار یک موضوع آورد؟» به نظر میرسد این مسئله کلیدی، هم باید از منظر جامعهشناختی مورد تحلیل قرار گیرد و هم ارزیابی شود سازمان بسیج مستضعفین که این مهم را برعهده گرفته، چه میزان موفق عمل کرده است. این موضوع را بهانه قرار دادیم تا به سراغ کارشناسها و تحلیلگران این عرصه رفته و به وضعشناسی مسئله بسیجشدگی بپردازیم. از جمله افرادی که میتوانند تجربه مدیریتی و کارشناسی خود را در اختیار رسانهها قرار دهند، مسئولان و فرماندهان بسیج هستند که البته آنها مایل به گزارشدادن در یک نشست خبری یکطرفه هستند تا بیان وضعیت با نگاهی تحلیلی!
همین موضوع ما را به صادق مفرد رساند، او از فعالان سابق بسیج دانشجویی بود که عضویت در شورایعالی جهاد سازندگی را در کارنامه خود دارد. نگاه آسیبشناسانه وی نسبت به آخرین تحولات بسیج میتواند در راستای تقویت زمینههای بسیجشدگی در ایران مؤثر باشد. بخش اول این گپ و گفت پیش روی شماست.
جامعه را برش نزنیم
ما در مسئله بسیج، تقریباً با دو وضعیت روبرو هستیم؛ یکی مسئله بسیجشدگی جامعه ایران است که آیا جامعه ایران بسیج میشود؟ در چه مواقعی و تحت چه شرایطی؟ وضعیت دوم نیز از حیث جامعهشناختی است؛ بر این مبنا که ما پس از انقلاب اسلامی، یک نهادی را راه اندازی کردیم که پس از تغییرات مختلف، به سازمان بسیج مستضعفین امروزی رسیده است. قرار بود این سازمان امر بسیجشدگی جامعه ایرانی را هدایت و کمک کند و این امر را سازماندهی نماید؛ اما اکنون این سؤال مطرح است که آیا با ایجاد یک سازمان، در سازماندهی فرایند بسیجشدگی در جامعه به توفیقی هم دست یافتیم؟ باتوجهبه سابقه فعالیت شما در بسیج دانشجویی، آیا بسیج مستضعفین توانسته آنگونه که بایدوشاید، با جامعهای که میل به بسیجشدگی دارد ارتباط برقرار کند؟
مفرد: در ابتدا یک مقدمهای را باید عنوان کنم تا به امر بسیجشوندگی در جامعه برسیم. اولاً بدانیم پدیدهای که درباره آن صحبت میکنیم چرا شکلگرفته و چرا باید باشد. سپس صحبت کنیم که آیا سازمان بسیج در آن جایگاهی که باید باشد هست یا خیر و ناظر به یک نقطه مطلوب راجع به آن فکر کنیم.
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، با وجود اینکه سپاه پاسداران تشکیل شده بود و به معنایی یک مجموعه انقلابی و مردم پایه بود که از هسته نظام و انقلاب پاسداری میکرد و از طرف دیگر حزب جمهوری را هم داشتیم که اغلب همه بزرگان انقلاب از همان ابتدای تشکیل از اعضای اصلی حزب بودند، پس چه اتفاقی میافتد که امام خمینی فرمان تشکیل بسیج را میدهند؟ این یک سؤال مهم است. اگر بیشتر بخواهیم بحث کنیم، باید بگویم بسیج مولود انقلاب است یا آمده این را به ظهور برساند و این پدیده، چیزی نیست که اختصاصی بعد از انقلاب شکل گرفته است. برخی تصورشان این است که بعد از انقلاب، مردم، پایه همکاری و کمک دادن و همراهیکردن با انقلاب بودند و چون نمیدانستند با این نیروها چه کار کنند، تصمیم به سازماندهی نیروهای مردمی در قالب تشکیل سازمان بسیج گرفتند. یعنی سازمان بسیج ابزاری شد برای سازماندهی مردمی که اعلام آمادگی کردند و کف میدان آمدند و چون نیاز بود ارتباط با محلات برقرار باشد، پایگاههای بسیج و در ادامه اقشار بسیج شکل گرفت تا کسانی که تمایل به همکاری با بسیج داشتند به آن بپیوندند.
اما به عقبتر از آن دقت کنیم، امام خمینی (ره) جایی در خاطراتشان بیان میکنند کسانی که بعداً انجمن حجتیه را شکل دادند، پیش ایشان آمدند و گفتند اگر میخواهید قیام کنید ما جوانانی را شناسایی کردهایم که علاقهمند به امامزمان (عج) هستند و حاضرند برای این حوزه کار کنند. امام پاسخشان این است که کل مردم ایران و کل جوانهای ایران عاشق اسلاماند و نیازی نیست شما بخشی از جامعه را برش بزنید و بگویید اینها بسیج هستند. آن زمان انجمن حجتیه به وضعیت فعلی که شناخته شده باشد، نبود و آن طیف وقتی به امام میگوید ما میخواهیم گونهای از مردم و به تعبیری حزباللهیها را به شما متصل کنیم، امام قبول نمیکنند. در حقیقت وقتی میخواهند قیام کنند، مخاطبشان را محدود نمیکنند و کل جوانان را صدا میزنند.
بسیج؛ پدیدهای مدیریتی نیست
امام در یکی از صحبتهایشان نیز بیان میکنند که قضیه بسیج، همان مسئلهای است که در صدر اسلام بوده است. در صدر اسلام جوانانی برای دفاع از اسلام میآمدند و کار میکردند و مجهز میشدند تا دفاع کنند که این همان پدیده بسیج بوده است ولی اسم آن را بسیج نمیگذاشتند
امام خمینی در یکی از صحبتهایشان نیز بیان میکنند که قضیه بسیج، همان مسئلهای است که در صدر اسلام بوده است. در صدر اسلام جوانانی برای دفاع از اسلام میآمدند و کار میکردند و مجهز میشدند تا دفاع کنند که این همان پدیده بسیج بوده است ولی اسم آن را بسیج نمیگذاشتند. شاید بخشی از این مجهز شدن در لایه فکری باشد و یک بخشی نیز در لایه نظامی باشد که آماده میشدند تا از اسلام دفاع کنند. از نظر امام اینها بسیج بوده است. امام فقط به این مسئله یک عینیتی بخشیدند و اسم آن را بسیج گذاشتند؛ بنابراین اگر میخواهیم بسیج را وضعیتسنجی کنیم - چه به معنای تودههای بسیجیان و چه به معنای سازمان و اقشار و بدنهای که در بسیج کار میکنند - نمیشود فراموش کنیم که این پدیده برای چه چیزی شکل گرفته است. امام، چون به معنای واقعی کلمه حکیم بود، خداوند از ابتدای قیام این نور را در دلشان میاندازد که این بار را به دست مردم بسپارند. به همین، جهت تعبیری مانند «شجره طیبه» را که ریشه دینی دارد و معنا و مفهوم آن مشخص است، درباره بسیج بکار میبرند و در جاهای دیگر نمیبینیم که از این تعبیر استفاده کرده باشند؛ لذا این پدیده، یک پدیده مدیریتی نیست که بگوییم برای سازماندهی جوانهایی است که حاضرند وقتشان را بگذارند و کاری انجام دهند.
حال میخواهم این سؤال را داشته باشم که چرا با وجود بسیج، سپاه و حزب جمهوری اسلامی، «بسیج دانشجویی» هم شکل گرفت؟ بسیج که بود و ما دانشجویان بسیجی داشتیم. چه میشود که امام در سال ۶۷، یک پیام متفاوت و عجیب صادر میکنند و یک بار سنگینی را روی دوش دانشجو و طلبه قرار میدهند؟ به لحاظ سازماندهی ممکن است فردی بهعنوان رئیس سازمان در جهت گسترش آن، این تدبیر را داشته باشد؛ اما وقتی حضرت امام پیام تشکیل بسیج دانشجو و طلبه را میدهند، این نشان میدهد که بسیج دانشجویی هم یک پدیده خاصی است.
جمعبندی بخش نخست این میشود که اگر بخواهیم بار حرکت را به روی دوش مردم بسپاریم، به «بسیج» نیاز داریم. تعبیری دیگری هم از رهبر انقلاب وجود دارد که هر کس دلش برای کشور میسوزد، بسیجی محسوب میشود. این عبارت شاید آنقدر استفاده شده که هیچ حسی نسبت به آن پیدا نکنیم، اما رهبر انقلاب در جایی دیگر میفرماید مردمی که حول «ولی»، برای خدا قیام میکنند، نام آن بسیج است.
در جاهایی یک نحلههایی شکل میگیرد که ما در جنبشهای دانشجویی این را بهصورت جدید داریم که اتفاقات ابتدای آن نیز با روحیات و شعارهای انقلابی شکل میگیرد، اما بهتدریج، این حول ولی بودن را از دست میدهند و به جایی میرسند که خودِ «ولی» را با بیانیهها و صحبتهایشان به نقد میکشند و از «ولی» فاصله میگیرند. اما جماعتی که حول «ولی» شکل میگیرند و قیام میکنند، بر مبنای آیه «لِیقوم الناس بالقسط» برای برقراری عدالت است که این میشود پدیدهای به نام بسیج و به نظر من، ریشه شکلگیری بسیج نیز همین است.
از طرفی ما بعد از انقلاب نیز پذیرفتیم که یک ساختاری رسمی برای اداره کشور داریم شامل دولت، قوه مجریه و قوه قضائیه و سایر تشکیلاتی که بعداً شکل گرفت. حال اینکه گفتیم مردم را پای کار میآوریم تا مسئله کشور حل بشود و کمک بدهیم انقلاب پیشرفت کند، نسبت آن با ساختار حاکمیتی کشور چیست؟ وقتی با هم درباره پدیده بسیج صحبت میکنیم، باید نسبت این را با خود حاکمیت به معنای کمک در اداره امور کشور برقرار کنیم. یک وقت این توصیه است؛ مانند زمانی که دولت شهید رئیسی پایکار میآید و جنس صحبتهای رهبر انقلاب با دولت در پایکار آوردن مردم بسیار پررنگ میشود و در توصیههای رهبر انقلاب نسبت به دولتهای دیگر خیلی نیست.
بسیج در طول نظام است نه در عرض آن!
بسیج، چیزی در عرض دولت و حاکمیت به معنای اداره کشور نیست. بسیج، چیزی در طول حاکمیت است و یک لایه زیرین است.
ما میگوییم بسیج، چیزی در عرض دولت و حاکمیت به معنای اداره کشور نیست. بسیج، چیزی در طول حاکمیت است و یک لایه زیرین است. یعنی اینگونه نیست که ما در ادبیاتمان بگوییم که مثلاً وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی الان این کار را انجام میدهد، بسیج مستضعفین نیز فلان کار را انجام میدهد و آن را دستگاه محسوب کنیم. ما در این چند چرخشی که برای بسیج اتفاق افتاد و از نیروی مقاومت به سازمان بسیج تبدیل شد، دچار آسیب شدیم؛ چون محسوبشدن بسیج بهعنوان یک سازمان، گرچه برای اداره بسیج مفید بود، اما برای حرکت بدوی، تودهای و جریانی که خود مردم هستند، مفید نبود.
حتی در بسیج دانشجویی هم ما این حس را داشتیم که هر کدام از تشکلهای دانشجویی، فراز و نشیبهایی دارند؛ اما آنکه دائماً از اصل نظام صیانت میکند، بسیج دانشجویی است و جنس این بسیج تفاوت دارد. رهبر انقلاب در یکی از دیدارهایی که با اعضای بسیج دانشجویی داشتند، میفرمایند «شما رقیب تشکلهای دیگر نشوید. قصه شما متفاوت است.»
پس به لحاظ ماهیتی، بسیج این ویژگی را دارد که در طول نظام است و وظیفه پایکار آمدن آحاد مردم هم به دوش این مجموعه است. سؤال بعد این است که بسیج ماهیت تشکیلاتی دارد یا سازمانی؟ اولاً فکر میکنم بعد از گام دوم، هویت بسیج میتواند هویت حلقه میانی تعریف شود. یک تعبیر از حلقه میانی این است که بین حاکمیت و مردم قرار بگیرد و یک تعبیر جذابتر این است که بین کسانی که قیام نکردند و کسانی که قیام کردند و ایستادند، بسیج بایستد.
بسیج مستضعفین ارباب حلقههاست!
این مفهوم عامتر است.
به لحاظ ماهیتی، بسیج این ویژگی را دارد که در طول نظام است و وظیفه پایکار آمدن آحاد مردم هم به دوش این مجموعه است.
مفرد: شاید بگوییم حلقه میانی را تغییر دهیم به معنای اینکه بسیج بین دولت و مردم کاتالیزور میشود. از قبل نیز بوده و حرف جدیدی نیست که بخواهیم بگوییم در گام دوم، رهبر انقلاب آن را رقم زده است. چون در صحبتهای رهبر انقلاب، جهتدادن، سوقدادن، شتاب دادن و رشد دادن مردم به سمت اینکه بهپای صندوق رأی بیایند، پررنگ است. حتی به نظر من، حلقه میانی بین کسانی که نشستند وکسانی که قیام کردند، موضوعیت پیدا میکند و واژه حلقه میانی به بسیج اختصاص پیدا نمیکند؛ اما شاید بتوانیم بگوییم ارباب حلقهها بسیج مستضعفین است که طلاب، اصناف و اقشار مختلف را دارد. مثلاً بچههای جهادی که درعینحال که بسیجی هستند، یک تیپ مجزایی هستند. نه به معنای اینکه بگوییم اینها قشر محسوب میشوند؛ بلکه یک تیپی از مردمی هستند که گونهای دیگر فکر و عمل میکنند و یک سری ویژگیهای دیگر در آنها پررنگتر است.
حلقه میانی یعنی شهید صدرزاده!
وقتی ما میگوییم حلقه بین مردم و دولت، یعنی مشخص است یک مردمی داریم که اینها به واسطه اینکه نمیتوانند به امر دولت متصل شوند یا نمیتوانند نیازهایشان را به دولت بگویند، نیاز به حلقههای میانی دارند که مطالبه آنها را شناسایی کند و اینها را انتقال دهد. وقتی میگوییم آدمهایی که حرکت میکنند، آدمهایی که در حرکت هستند و... این بخشی از جامعه را که حالا به هر دلیلی میل به حرکت ندارند و یا انگیزه در آنها به وجود نیامده و یا مواردی دیگر، نادیده نمیگیرد؟
مفرد: برای شما یک مثال بزنم؛ فلان سخنران مؤثر در کشور به عنوانی حلقه میانی است. یا شهید صدرزاده خودش یک حلقه میانی محسوب میشود. این شهید در محله خود با کسانی که منتقد هستند یا سکوت کردند، آنها را صدا میزند و به تحرک وامیدارد و به یک نقطهای میرساند. ذات بسیج این است. چه در یک طیفی از جامعه و چه در یک محله و یا یک جغرافیایی در کشور و یا یک روستا و... میآید مردم را به تحرکی وامیدارد که شما نمیتوانید اداره حاکمیت را بهطورکلی به حاکمیت واگذار کنید؛ ولو بتوانید خوب نفتتان را بفروشید و چرخ اقتصاد را بهخوبی بچرخانید، اصلاً شدنی نیست. بهعنوان نمونه، در پدیدهای مانند اربعین، اگر به سرمایهدارترین کشورهای دنیا هم بگویند که این پدیده را برگزار کنند، نمیتوانند برگزار کنند و اصلاً ممکن نیست. پس آن چیزی که ما در انقلاب دنبال میکنیم، اصلاً به این معنای تعبیر اشتباهی که زیاد استفاده میشود، مبنی بر اینکه بسیج، «سوپاپ اطمینان دولتهاست»، نیست که اگر دولت ضعف داشت، بسیج آنها را دنبال کند و اگر نتوانست در این حوزه بهخوبی کارهای فرهنگی انجام دهد، بسیج وارد میدان شود. یا مثلاً اگر نتوانستند در حوزه فرزندآوری و جمعیت و... کاری از پیش ببرند، بسیج را وارد میدان کنند. این به معنای اینکه بسیج آمده تا کمبودهای نظام را جبران بکند، نیست. شاید در برهههای مختلف داشتهایم که بسیجیترین و انقلابیترین آدمها در بخش حاکمیتی نیز مستقر شدند و بهعنوان وزیر و رئیسجمهور انتخاب شدند، اما تغییری در آن بخش رخ نداده است.
شهید صدرزاده خودش یک حلقه میانی محسوب میشود. این شهید در محله خود با کسانی که منتقد هستند یا سکوت کردند، آنها را صدا میزند و به تحرک وامیدارد و به یک نقطهای میرساند. ذات بسیج این است.
ما عین سیر تطوری را که در بسیج داریم، کلیتر از آن را در کل کشور داشتیم. بهعنوان نمونه، همان اوایل انقلاب برخی به امام خمینی توصیه کردند که برای هیئتها، یک سازمان و یا وزارتخانهای تشکیل دهیم و این بیرق امام حسین (ع) را بلند کنیم. اما امام در مخالفت فرمودند که مجلس امام حسین (ع) باید مردمی برگزار شود. قطعاً اگر چنین کاری صورت میگرفت، پدیده هیئت پس از چند سال در کشور نابود میشد. اعتقادم این است که در ارتباط با جریان جهادی این اتفاق افتاد و نهادها در حوزه جهادی بسیار دخالت کردند و باعث شدند اینها بدنه مردمیشان را در برخی لایهها از دست بدهند و تبدیل شوند به عنصری از حاکمیت که این پروژه را از دولت میگیرند و انجام میدهند و فرقی با دستگاههای دیگر ندارند. این اتفاق شاید فاصلهگرفتن از آن ماهیت خود است.
یک تعریف این هست که جنس بسیج، حلقه میانی است و این یک نوع ماهیت است که با ادبیات اول انقلاب نیز همراهی دارد. تعریف دوم این است که به نظر میرسد یک تشکل دوبعدی است؛ به معنای اینکه جفت این دو بُعد با هم است و یک بدنهای دارد که کاملاً تشکلی و مردمی است و با سازوکار خودش کار میکند؛ یعنی آن بسیجی که در دانشگاه شریف فعالیت میکند، یک آدم کاملاً خودجوش و حقوق نگیر است و بر اساس روحیه تشکلی، کار را به جلو میبرد، اما یک عقبه و تکیهای به سپاه دارد. در یک سالی، بچههای بسیج دانشجویی به این دوگانه رسیده بودند که ما الان در سلسله مراتب سپاه محسوب میشویم و آیا ما یک تشکل نظامی هستیم؟ این سؤال را در دیدار با رهبر انقلاب از ایشان پرسیدند که آنجا رهبر انقلاب میفرمایند خیر، شما یک تشکل مردمی هستید. اما تکیه بر نهادی دارید که آن هم سازمان نیست و یک نهاد انقلابی با قواعد و ضوابط خودش است که این نهاد از آن صیانت و جاهایی نیز پشتیبانی میکند؛ بنابراین ما آنجایی دچار آسیب شدیم که لایه تشکلی آن را با قواعد سپاه مدیریت کردیم. جرقهها از اینها شروع به زدن شد. البته بسیج یک دورهای نیروی مقاومت بسیج و یکی از نیروهای سپاه بوده و الان که سازمان بسیج شده، جزئی از پیکره سپاه محسوب میشود، اما ما نمیتوانیم آن قواعدی که بر یک پاسدار بار میکنیم، بر بدنه تشکلی آن هم تسری دهیم و مانع گسترش آن شویم.
ما آنجایی دچار آسیب شدیم که لایه تشکلی آن را با قواعد سپاه مدیریت کردیم. جرقهها از اینها شروع به زدن شد. البته بسیج یک دورهای نیروی مقاومت بسیج و یکی از نیروهای سپاه بوده و الان که سازمان بسیج شده، جزئی از پیکره سپاه محسوب میشود، اما ما نمیتوانیم آن قواعدی که بر یک پاسدار بار میکنیم، بر بدنه تشکلی آن هم تسری دهیم و مانع گسترش آن شویم.
سپاه و جهاد؛ دو بال انقلاب
این مطلب به لحاظ ساختاری است و یا به لحاظ پلتفرم فکری نیز همینطور است؟
مفرد: هر دو. از ضوابط فکری بگیرید تا ضوابط کاری و فعالیتکردن و... من مدتی که روی پرونده جهاد سازندگی مطالعه میکردم و با قدیمیهای جهاد سازندگی از جمله مرحوم «عظیمی» رفتوآمد میکردم، یکبار ایشان به من گفتند ابتدای انقلاب ما دو بال داشتیم؛ یک بال آن سپاه و یک بال دیگر جهاد بود. سپاه به واسطه اینکه یک نهاد نظامی و امنیتی بود، باید پروتکلهایی میداشت و طبیعی هم بود. چون بایستی از مرزهای اعتقادی و جغرافیایی دفاع میکرد. هر کسی را نمیتوان فرمانده آنجا قرار داد. ضوابطی میخواهد. بالاخره باید استعلام صورت گیرد و نسبت به آن فرد اطلاعات لازم وجود داشته باشد و چهارچوبی برای او تعیین کند و نمیتوان چندان روشنفکرانه با آن بخش سپاه برخورد کرد. ایشان میگفت اما ما در جهاد این ضوابط را نداشتیم و میتوانستیم فرضاً برویم یک فرد کارخانهدار غیرمعتقد را هم در جهاد درگیر کنیم. البته آن فرد هم بهمرورزمان و بهتدریج اخلاق اشتباهش را کنار میگذاشت.
مرحوم عظیمی همچنین میگفت ما چون یک مجموعه نظامی نبودیم و میخواستیم افراد را برای آبادانی کشور پایکار بیاوریم، این محدودیت را نداشتیم و میتوانستیم هر پول و هر فردی را پایکار بیاوریم و آن ضوابط در جنگ حاکم نبود. به همین جهت، جهاد توانست یک لایه جدیدی را به بدنه انقلاب تزریق کند.
در یکی از مصاحبههایمان یک نفر جمله عمیقی گفت مبنی بر اینکه بسیج، قرار بود غیر نابترین بخش انقلاب باشد و قرار نبود بخش ناب انقلاب باشد. این نکتهای که شما میفرمایید قرار بود همه آحاد مردم و جامعه را جمع کند و به حرکت وادارد، ما نمونه آن را هم داشتیم. اگر ممکن است قدری در این باره صحبت کنیم که آیا موضوع این به طور کامل محقق شد یا خیر؟
مفرد: مردم ما در برهههای مختلف مزه بسیجشدن را چشیدهاند. مهم این است که ما چه میزان توانستیم این را تبدیل به یک پدیده دائمی کرده و در موضوعات دیگر از آن استفاده کنیم. بالاخره توانمندیمان در این حوزه شاید کم بوده و شاید اگر بخواهیم بگوییم سازمان بسیج باید چه کاری انجام دهد، بگوییم که باید به این موج فکر کند. مثلاً موجی به نام تشییع شهید سلیمانی در کشور اتفاق میافتد که دلها را به هم نزدیک میکند. پس از آن انقلاب چگونه میتواند این جمعیت انبوه و دلهای سوخته را موردتوجه قرار دهد و از آنها برای برداشتن بارهای بزرگتر استفاده کند؟
سردار سلیمانی در زمان سیل خوزستان، جملهای بیان کردند مبنی بر اینکه بسیاری از این جوانان دوست دارند مدافع حرم شوند. الان دفاع از حرم یعنی همین؛ لذا این مهم است که ما چگونه میتوانیم آن احساسات در یک اتفاق را در نیازهای مختلف انقلاب خرج کنیم و پایکار بیاوریم.
مسئله که مال مردم باشد، پایکار میآیند
مردم ما در حوادث طبیعی مانند سیل، زلزله و کرونا بسیار خوب پایکار میآیند و در عمل به طور کامل بسیج میشوند و شاید بخش زیادی از آنها در سازماندهی بسیج نیز قرار نگیرند. جالب است که در زلزله کرمانشاه، بزرگترین بحران ما این بود که با این همه جمعیت مردمی که هر کدام به نحوی برای کمک آمدهاند چهکار کنیم؟! یعنی ما با بحران صف مردمی روبرو بودیم که برای کمک مستقیم به زلزلهزدگان آمده بودند. این خیلی حس خوبی است. این جنس مردم، جنسی هستند که بسیار زودتر از مسئولین به خط میزنند و یک حادثه را مدیریت میکنند. ما مزه بسیجشدن را در جنگ بسیار واضح دیدیم. حتی در دیگر حوادث و موضوعات نیز اگر مردم به نقطهای برسند که مسئلهای در کشور است و این مسئله مال خودشان است، بهخوبی پایکار میآیند و این نقطه همکاری بسیار پررنگ است.
آرمِمان جلوتر از آرمانِمان شده است
چرا مردم ما در بحرانها، راحتتر پایکار میآیند، اما در شرایط عادی نمیتوانیم آنها را بسیج کنیم و به سمت بسیجشدگی سوق دهیم؟
یک وقتی است که منِ «صادق مفرد» مصاحبه میکنم و میگویم که در تابستان امسال، ۵۰ هزار دانشجو را اعزام کردیم و واقعاً نیز اعزام کردیم. یک وقتی هم هست که میگویم تابستان امسال،۵۰ هزار دانشجو عزیمت کردند و خودم را بهعنوان سازمان بسیج پنهان میکنم.
مفرد: وقتی نیازی در کشور مطرح میشود که برای مردم قابللمس است، مردم هم سریع میتوانند با آن ارتباط بگیرند. یا زمانی که امنیتشان به خطر افتاده و یک دیوانهای سنگی انداخته، یا کرونا آمده، وقتی برایشان ملموس و نیاز خودشان میشود، سریعاً جای خودشان را پیدا میکنند. اما در موضوعات دیگری مانند اَبَربحرانی مثل جمعیت با این مواجه هستیم که دو سال بیشتر فرصت نداریم و این مسئله هنوز برای بخش عمدهای از جامعه اصلاً مطرح نیست، برای آن کنش نمیکنند و دلیلی هم نمیبینند که پایکار بیایند. مثلاً در بسیج، درگیر قالبها، برنامهها، فضاها و سازماندهیهای تکراری شدهایم و به همین دلیل، بسیج حول نیازها خود را تطبیق نمیدهد تا مردم را پایکار بیاورد. درحالیکه مسئله الان جمعیت است و بسیج باید سازماندهی مرسوم را رها کند و بگوید چگونه میتوانیم قاطبه مردم را برای مسئله جمعیت بسیج کنیم؟ چون الان ما در این نقطه دچار آسیب هستیم.
یک مثال نیز بزنم؛ درباره پدیده «مهمانی دهکیلومتری غدیر»، حاجآقای قمی بهعنوان رئیس سازمان تبلیغات اسلامی که یکی از دستاندرکاران برگزاری این برنامه در کنار بسیج، سپاه و شهرداری بودند، به من گفتند که رهبر انقلاب به ایشان فرمودهاند که این اتفاق، یک فناوری جدید است که دستگاهها و سازمانها هستند، اما دیده نمیشوند و پشت قضیه قرار دارند و آن چیزی که دیده میشود مردم هستند و ایشان تأکید میکنند که از این فناوری، برای برداشتن بارهای برجایمانده کشور استفاده کنید. پس این فناوری مهم است.
ما کجا از مردم فاصله گرفتیم؟ مثلاً در خود همین بسیج؛ آنجایی که لوگوی ما جلوتر از خودمان آمده است یا آرمِمان جلوتر از آرمانِمان شده است. آنجایی که گفتیم بسیج فلان برنامه را برگزار میکند، آنجایی که اولاً از ماهیت، هویت و برگزارکننده بیشتر دم زدیم تا بدنه!
بچههای جهادی در جریان دانشجویی، حدوداً سالی ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار نفر دانشجو را به اردوی جهادی میبرند. مثلاً یک وقتی است که منِ «صادق مفرد» مصاحبه میکنم و میگویم که در تابستان امسال، ۵۰ هزار دانشجو را اعزام کردیم و واقعاً نیز اعزام کردیم. یک وقتی هم هست که میگویم تابستان امسال،۵۰ هزار دانشجو عزیمت کردند و خودم را بهعنوان سازمان بسیج پنهان میکنم. روایتم هم این است که مردم در این اردوهای جهادی چه کاری رقم زدند و...
روایت از بسیج، مهم است
در روایتهایی که رهبر انقلاب نیز دارند، کاملاً اینگونه است و گویی ایشان عقب کشیدهاند و مردم تماماً کار را انجام دادهاند. این با ادبیات برخی دیگر فرق دارد. آنجا دیگر بحث قواعد سازماندهی بسیج و اینها مطرح نیست. یک بخشی نیز به لحاظ فکری و روحی و تحولات گفتمانی در مجموعه بسیج نیاز است. یک وقت است شما میگویید مردم قیام کردند و منِ سازمان بسیج، زمینه اثرگذاری اینها را فراهم میکنم. مثلاً یک اسکان اولیه ترتیب دهم و یک راهنمایی به آنها ارائه میکنم. اما این تفاوت دارد با اینکه من هم مانند یک دستگاه اجرایی ورود کنم و مانند وزارت نیرو یک سری گزارش بدهم و بگویم منِ سازمان بسیج، این مقدار نیرو اعزام کردم. این هم تفاوت دارد با اینکه من زمینه حضور این مقدار از جوانان را در حادثهای فراهم کردم. این تفاوت ادبیات است. نمیخواهم صفر و یکی صحبت کنم، اما هرچه بسیج به این سمت برود که فناوری پایکار آوردن مردم را داشته باشد، استقبال مردم نسبت به موضوع بسیار پررنگتر میشود و بیشتر احساس مسئولیت میکنند.
در یک سالهایی در کشور ما واژه مشارکت بیشتر از واژه مسئولیت استفاده شد. مثلاً منِ پدر خانواده - یعنی حاکمیت - یک زمان میگویم بچهها بیایید با مشارکت همدیگر این اتاق را مرتب کنیم و هر کسی سهم خود را انجام میدهد. این مشارکت است و در همه جوامع وجود دارد و مخصوص جمهوری اسلامی نیز نیست و گفته میشود که مردم میتوانند در قالب سمنها، NGOها و اتحادیهها یک سری فعالیت انجام دهند و عنوان میکنند که مشارکت مردم را پایکار آوردیم. این واژه مشارکت در بخشهای مختلف دولت نهادینه شده است و به این عنوان، پست و جایگاه الیماشاءالله داریم! اما این ادبیات، بسیار متفاوت است با ادبیات امام در ابتدای انقلاب که با این مضمون فرمودند که «کشور، کشور خودتان است. این خرابیهایی هم که به بار آمده، مال خودمان است و باید کمک دهیم و این مسئولیت به دوش خودتان است» یا ادبیاتی که رهبر انقلاب دارند مبنی بر اینکه «بار را باید به دوش جوانان بسپاریم» و مواردی از این دست که ادبیات مسئولیتپذیری است.
کشور مال همه مردم است
بنده در زمانی که مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران بودم، بعد از فتنه، بچههای دانشگاه را جمع کردم و گفتم علت اینکه دانشجویان معترض بهراحتی دانشگاه را به آتش میکشند، این است که احساس میکنند این اموال دانشگاه، مال خودشان نیست و نمیدانند که چه مقدار از جیب عموم مردم خرج شده تا بتواند وارد دانشگاه شود
یک وقتی است که قاعلهای مثل زن، زندگی و آزادی میشود و رهبر انقلاب توصیهشان به بسیج این است که ورود نظامی نیز نکنند. البته یک جایی باید از انقلاب صیانت کند، اما تا جای ممکن است آن نیرویی که باید باتوم دست بگیرد، بسیج نیست. شاید نیروی انتظامی است که طبق قانون در همه دنیا این کار را انجام میدهند. بسیج فقط قرار است کارهای پیشینی و برخی کارهای پسینی را انجام دهد که دل مردم را نرم کند. مثلاً در زمانی که حادثهای یا فتنهای رخداده است، شما اقدام به آرامکردن میکنید، اما یک وقتی است که در بزنگاههای مختلف کشور و در موضوعات مختلف، مردم را درگیر آبادانی کشورشان میکنید که قطعاً آن کسی که یک آجر برای ساختهشدن یک بنا گذاشته باشد، به آن لگد نمیزند. اتفاقاً بنده در زمانی که مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران بودم، بعد از فتنه، بچههای دانشگاه را جمع کردم و گفتم علت اینکه دانشجویان معترض بهراحتی دانشگاه را به آتش میکشند، این است که احساس میکنند این اموال دانشگاه، مال خودشان نیست و نمیدانند که چه مقدار از جیب عموم مردم خرج شده تا بتواند وارد دانشگاه شود؛ لذا وقتی ماجرا تغییر میکند که مردم خودشان درگیر آبادانی کشور بشوند.
در اردوهای جهادی نیز به بچهها میگویم توجه نکنید به اینکه چه سازهای میسازید؛ مثلاً وقتی صد نفر از یک دانشگاه میروند بخشی از کشور را آباد میکنند، این موجب میشود نسبت به کشورشان حس تعلق و مسئولیت پیدا کنند. مردم روستا نیز همین که میبینند اینها که آمدند صرفاً دانشجو هستند که تا الان خودکار دستشان بوده، اما الان برای کمک به آبادانی روستا آمدهاند و بیل دستشان گرفتهاند، خودشان نیز پایکار میآیند.
بسیجیهای اپوزیسیون نظام
نفس این اتفاق که کشور مال خودتان است و آبادانی آن به دست خودتان است، شاید وظیفه اصلی بسیج است که آن را تسری دهد. فردی که دلسوز و مسئولیتپذیر شود، خودش از کشور دفاع و صیانت میکند. البته ما بچه بسیجیها برخی وقتها در ذهن خودمان حس میکنیم که ما یک برشی از جامعه هستیم و خودمان، خودمان را اپوزیسیون محسوب میکنیم و میگوییم یک برشی از جامعه هستیم که وظیفه دفاع از این نظام را داریم. اصلاً چرا در این موقعیت قرار گرفتیم؟!
وظیفه مازاد برای خودمان تعریف میکنیم.
مفرد: حس میکنیم که اصل، یک چیز دیگر است و الحمدلله نان پاک خوردیم و در خانواده انقلابی بزرگ شدیم و به این نقطه رسیدیم که الان جزء مدافعان کشور شدیم، در حالی کل کشور مدافع آن هستند؛ اما باید روی ذهن افراد کار کرد و آنها را درگیر کرد و پای کار آورد. آن وقت خواهید دید که به فرموده رهبر انقلاب، اینها نیز پایکار دفاع و صیانت از کشور میآیند.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...