گروه دین و اندیشه «سدید»؛ «ما آنجایی دچار آسیب شدیم که لایه تشکلی آن را با قواعد سپاه مدیریت کردیم. جرقهها از اینها شروع به زدن شد. البته بسیج یک دورهای نیروی مقاومت بسیج و یکی از نیروهای سپاه بوده و الان که سازمان بسیج شده، جزئی از پیکره سپاه محسوب میشود، اما ما نمیتوانیم آن قواعدی که بر یک پاسدار بار میکنیم، بر بدنه تشکلی آن هم تسری دهیم و مانع گسترش آن شویم.» بخشی از آسیبشناسی وضعیت امروز سازمان بسیج بود که در بخش نخست گفتوگو با صادق مفرد موردبحث قرار گرفت. در بخش نخست دغدغه ما پیگیری ماهیت بسیج بود و در بخش دوم این گفتوگو به وضعیتسنجی بسیج نسبت به تحولات اجتماعی پرداختهایم. مفرد از فعالان سابق بسیج دانشجویی بوده است که عضویت در شورایعالی جهاد سازندگی را در سابقه خود دارد. بخش دوم این گفتوگو در ادامه آمده است:
خروجی بسیج؛ محصول است یا انسان تربیت شده؟!
اگر ممکن است قدری نسبت به بسیج موضعمان را مشخص کنیم. بسیج قرار است آدمها را سازماندهی و تربیت کند یا خودش تبدیل به یک محصول شود؟ بهعنوانمثال، بسیج رسانه تشکیل میشود تا مداخلهای در امور رسانهای صورت بگیرد یا رسانهداری کند؟ یا بسیج فضای مجازی تشکیل میشود تا یک محصولی را به فضای مجازی ارائه کند؟ یا اقشار دیگر بسیج مانند بسیج آفرینشهای هنری را مشاهده میکنیم که بر پایه محصول است. آیا ما میخواستیم با بسیج، محصول تولید کنیم یا اینکه مردمی داریم که اینها نیاز به تربیت دارند؟ به معنای اینکه یک رشدی به اینها اضافه کنیم و اینها را در مسیر رشد قرار دهیم و طبیعتاً خودمان نیز همراهشان باشیم. آیا الان این اتفاق جاری را تأیید میکنید یا ما در مسیر تربیت قرار داریم؟ اصلاً آیا بسیج باید در این مسیر قرار داشته باشد یا خیر؟
بسیج باید زیستبوم را فراهم کند؛ یعنی آن چیزی که بستر نقشآفرینی را فراهم کند. بهعنوان نمونه، تشکیل اقشار بسیج، تدبیر و اقدام خوبی بود که کمک داد تا بسیج را عام نبینیم و قدری تخصصیتر ببینیم.
مفرد: نباید بسیج را به خدمات آن به معنای محصولاتی که تولید میکند بشناسند. مثلاً بسیج رسانه توانسته امسال این میزان پروژه رسانهای داشته باشد و تولید کند. چون بسیار درشتتر و بزرگتر از این اقدامات، توسط حاکمیت در حال انجام است. مثلاً در نظر بگیرید ما ۱۰۰ هزار گروه جهادی داریم که منابع اینها از جاهای مختلف تأمین میشود، اما توان عملیاتشان نمیتواند یکی از صدها مسئله کشور را برطرف کند. بهعنوان نمونه، عقبماندگی ما در حوزه آبخیزداری کشور چند میلیون هکتار است و یا عقبماندگی در حوزه ساخت مسکن، چند میلیون است. پس هیچ وقت آن عدد مهم نیست. اما الان برای رسانهها این جذاب است که با مسئولان بسیج مصاحبه میکنند و آن خدمت و عدد را میخواهند. چند خانه ساختید؟ چه کاری انجام دادید؟ امسال چند مستند ساختید و چند فیلم به جشنواره فرستادید؟ آن محصول وجود دارد، اما اگر بسیج یک محصول داشته باشد، تربیت آدمها اصولاً در بستر نقشآفرینی است نه اینکه این هم یک چیز جدا باشد. ما در بسیج این کارها را انجام میدهیم و بستر رشد و تربیت هم داریم. چون در فضای نقشآفرینی و در دل نقشآفرینی، تربیت اتفاق میافتد و یک سری افراد دغدغهمند و امیدوار، از دل این حرکت، پایکار تشکیلات میآیند.
تربیت در بستر نقشآفرینی محقق میشود
بعد از پدیدهای مانند جنگ نیز یک سری کارهای تبلیغی مانند اعزام روحانی شکل گرفته، اما ذاتاً جنگ، آدم جنگی و آدمی که بتواند از همه چیز خود بگذرد و برای کشور خود کار کند، تربیت میکرد. این میدان نقشآفرینی آدم را تربیت میکند نه اینکه مثلاً ما جنگ را راه انداختیم تا آدم تربیت کنیم. اصلاً خود این میدان، موضوعیت دارد. اگر یک محصول داشته باشد، انتهای آن میشود کارخانه تربیت آدمسازی که آدمها را تولید میکند که این آدمها بعداً در هرجایی که قرار میگیرند، میتوانند یک سری کارهای ویژهای انجام دهند؛ بنابراین آن چیزی که بسیج باید در داشبورد خود ببینید و قاعدتاً دارد میبیند، آدمهاست نه خدمات.
وقتی درباره بسیج رسانهای صحبت میکنیم، بسیج رسانهای مطلوب است که از بستر نقشآفرینی آدمهایی که میتوانند کنش رسانهای برای انقلاب داشته باشند فراهم کند، نه بسیج رسانهای که توانسته مثلاً از اوج یا از سوره و... جلو بزند.
مثلاً بسیج میگوید من توانستم چند نفر را پایکار بیاورم و حوزهای تشکیل بدهم، چند نفر توانستند نقشآفرین باشند و... من نمیگویم که باید محصول بدهد و یا رشد دهد. این یک چیز دیگری است. بسیج باید زیستبوم را فراهم کند؛ یعنی آن چیزی که بستر نقشآفرینی را فراهم کند. بهعنوان نمونه، تشکیل اقشار بسیج، تدبیر و اقدام خوبی بود که کمک داد تا بسیج را عام نبینیم و قدری تخصصیتر ببینیم. مثلاً در بسیج رسانه، حتی به معنای کارکنان نبود؛ البته کارکنان حوزه رسانهای آن سر جای خود، اما منظور بچههای رسانهای بود؛ لذا وقتی درباره بسیج رسانهای صحبت میکنیم، بسیج رسانهای مطلوب است که از بستر نقشآفرینی آدمهایی که میتوانند کنش رسانهای برای انقلاب داشته باشند فراهم کند، نه بسیج رسانهای که توانسته مثلاً از اوج یا از سوره و... جلو بزند. آن مطلوب نیست و اگر بخواهیم آن را انجام دهیم، در جای دیگری نیز میشود دنبال کرد. یا مثلاً حوزه بسیج کشاورزی که توانسته ظرف خوبی برای آبادانی کشور باشد و با پایکار آوردن مردم و تعامل با دولت، مشکلات این حوزه را حل کند. باتوجهبه چند سال فعالیتی که در دولت شهید رئیسی داشتم، میدانم که عدد و رقمها «همتی» است؛ یعنی روی هر مسئله کشور دست میگذاریم، چند همت بودجه برای حل آن میخواهد که شدنی نیست، اما یک زمانی هست که در حوزه آبخیزداری عقبماندگی داریم، بسیج اولاً آمده و مسئله را برای مردم تبیین کرده و ضرورت آن را گفته و مردم نیز نسبت به این مسئله هوشیار شدند و احساس دغدغه کردند و پس از آن به مردم مقداری آموزشی هم داده و تقسیم کار کرده و سپس از دولت خواسته تا منابع خود را پای کار بیاورد و از اینجا به بعدش را به مردم واگذار کند. پدیدهای مانند جهاد سازندگی ابتدای انقلاب، با همین مدل شکل گرفت.
دو تصویر عمومی از بسیج
به نظر شما، در حال حاضر تصویر عمومی بسیج بین جامعه با چه ادبیاتی گره خورده است؟ یعنی وقتی مردم جامعه میخواهند درباره بسیج صحبت کنند، چه چیزی در ذهنشان میآید و بسیج امروز را چگونه تصویر میکنند؟
اگر این تصویر حل مسئله توسط مردم پررنگ شود، بسیج میتواند به یکباره تکثیر گردد. این سؤال است که الان منِ بسیج، چرا نمیتوانم با بخش مردمی ارتباط بگیرم و آنها را در دایره مخاطب بسیج بیاورم؟
مفرد: به نظر من دو تصویر بر بسیج امروز غلبه دارد. البته نمیگویم که این تصاویر، تصاویر درست یا غلطی است. مردم عموماً بسیج را بسیج خدمترسان میبینند به معنای نیروهایی که در حوادثی چون سیل، زلزله و... به مردم کمک میدهند؛ یعنی یک خدمت فراگیر و کمعمق توسط بسیج ارائه میشود یا تصویر بسیج، قدری امنیتی به معنای اینکه بسیجیها کسانی هستند که در زمان آشوب و ناامنی یا بزنگاههای مختلف به نظام کمک میدهند، هستند. یعنی گویی اینها بدنه نظامی - مردمی است که نام آن بسیج است و از کشور صیانت میکند.
کارهای خوبی هم در بسیج شکل گرفته است؛ بهعنوانمثال، مراکز تحقیقاتی بزرگ و مجموعههای دانشبنیان در بسیج داریم، اما بهعنوان مجموعهای که در حال حل مسئله در کشور است، یا مجموعهای که با مردم گفتگو و سعی میکند چیزی را در جامعه تبیین کند، کمتر شناخته شده است. اینها خلأهای بسیج است که یا وجود ندارد و نمیشود آن را دستوری کرد و یا وجود دارد، اما درست تصویر نشده است؛ یعنی ما آن را بد تصویر کردهایم. ما الان وقتی میخواهیم از یک فعالیت و یا کنش بسیج تصویر بگیریم، یا از همایشها، نمایشها و برنامهها میگیریم یا میگوییم در روستای فلان، فلان کار را انجام میدهند. تصویری که صداوسیمای ما نشان داده بیشتر پیرامون این محور بوده، اما اینکه فلانی وقت میگذارد، گعده تشکیل میدهد و در حال تبیین برای مردم و پایکار آوردن آنهاست، چندان قابل بهتصویرکشیدن نبوده و تمرکز ما روی بهتصویرکشیدن این موضوع نبوده یا چندان در این بخش، هنری نداشتیم که آن را نشان دهیم. درصورتیکه اگر این تصویر حل مسئله توسط مردم پررنگ شود، بسیج میتواند به یکباره تکثیر گردد. این سؤال است که الان منِ بسیج، چرا نمیتوانم با بخش مردمی ارتباط بگیرم و آنها را در دایره مخاطب بسیج بیاورم؟
نتوانستم یا نخواستم؟
مفرد: هر دو مورد هست. یا اینکه احساس کردم اینها یک برش و تیپی از جامعه هستند و در آنجا احساس رشد نکردم که اگر بروم، رشد میکنم. جامعه امروز، جامعهای است که حتی رشد اجتماعیاش را برای رشد فردیاش میخواهد. مثلاً میگوید اگر آنجا بروم سرعت میگیرم و رشد میکنم و یک مسئلهای را از روی زمین برمیدارم.
آحاد مردم، به دنبال حل مسائل کشور هستند
ما در آن سالی که هدفمند شدن یارانهها در کشور مطرح شد، در دانشگاه امیرکبیر یک بنری زدیم و در آن قید کردیم هر کس تخصصی دارد و میخواهد برای کشورش کاری انجام دهد، به ما مراجعه کند. جالب است که بعد از این اقدام، یک تیپ دانشجویانی به ما مراجعه کردند که ما تا به حال آنها را ندیده بودیم. حتی دانشجویی به ما مراجعه کرد و گفت من ۶ ماه دیگر از دانشگاه میروم. در این مدت چه کاری از دست من بر میآید؟ خب این فرد تا به حال خطاب نشده بود تا بتواند اقدامی انجام دهد؛ بنابراین تصویر برنامههای همایشی بسیج، اجتماعات و خدمترسانیهای کمعمق آن بر دیگر تصاویر بسیج غلبه دارد. فرد میگوید برای چه به بسیج بروم؟ آوردهای برای من ندارد یا تیپ اینها به من نمیخورد و احتمالاً من را راه نمیدهند. به نظر من بخش زیادی از جامعه نیز به این دلیل با بسیج ارتباط نگرفتند و به نقطهای رسیدیم که رهبر انقلاب در دیدار بچههای بسیج واژه «بسیجیان غیر سازماندهی شده» را بکار میبرند؛ یعنی بخشی از جامعه بسیج شدند، اما درون سازماندهی بسیج نیستند. واقعاً این پدیده وجود دارد و اگر کسی غیر از ایشان این تعبیر را بکار میبرد، شاید خیلی برای او تبعات داشت.
خود بنده نیز زمانی نسبت به موضوع گروههای جهادی تعصب داشتم؛ اما به واسطه شورایعالی جهاد سازندگی با گونههای دیگری از مجموعههای مردمی تحت عناوین سمن، NGO، خیریه و... آشنا شدم که گروه مردمی تحت سازماندهی بسیج نبوده که بعضاً برخی از آنها نیز حرفهای و دلسوزانه نیز کار میکنند و واقعاً اگر بتوانند، کارهای بزرگتری هم انجام میدهند که این هم بسیج است.
این مسئله دو وجه دارد. یک طرفش این است که آدمها یعنی آن چیزی که ما الان در بسیج میبینیم، یک تعداد آدمهای همفکر دور هم میچرخند و حلقهای هستند که بین خودشان تخاطب میکنند. حتی در برنامههایی مانند یادواره شهدا، ما شاهد حضور عموم جامعه نیستیم. برخی هم معتقدند که این اتفاق درستی است. ما یک قشر ۲۰ درصدی از جامعه داریم که اینها حزباللهیاند و ما برای آن ۲۰ درصد هستیم و برای همه مردم نیستیم و قرار نبود با عموم مردم تخاطب داشته باشیم و... از طرفی هم غیر از جمعیت ۲۰ درصد تندرویی که جمهوری اسلامی را قبول ندارد، یک جمعیتی این میانه داریم که بستگی دارد کدام طیف اینها را به سمت خود بکشد. ما اساساً با بسیج میخواهیم برای این قشری که همفکر هستند، فعالیتکردن را در گونههای مختلف شروع کنیم و قرار است آن بخشی از جامعه را که ارتباط فکری او با ما به هر دلیلی از جمله نوع پوشش و نوع رفتار و... نزدیک نیست، با مجموعه فعالیتهایی که درست است، درگیر کنیم؟
مفرد: ما در ایامی که در بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر بودیم، یک زمان احساس کردیم دفتر بسیج دانشگاه، پاتوقِ بچههایی شده که نمیتوانند با همکلاسیهایشان و افراد دیگر در دانشگاه تخاطب داشته باشند و دنبال یک محیط دوستانهتر، مذهبیتر و سالمتر میگردند. به همین خاطر، در ساعتهای خالی در دفتر بسیج جمع میشوند. این اتفاق شاید بد نبود، اما دمیدن زیاد به این موضع، ایجاد یک فضای دوقطبی بود. به همین خاطر، مدتی دفتر بسیج را بستیم و جلسات را هم در فضای باز دانشگاه مانند فضای خالی دانشکدهها، سالن مطالعه دانشکده یا در سلف دانشگاه که فضای عمومیتری بودیم برگزار کردیم.
ما در یک دیدار غیررسانهای بسیج دانشجویی با رهبر انقلاب که در اسفندماه ۱۴۰۲ برگزار شد، قدری درباره پایکار آوردن مردم و چگونگی درگیرکردن آنها، جنس بیانیه گام دوم انقلاب، الزامات و اقتضائات آن و اینکه الان چه کاری میتوانیم انجام دهیم، صحبت کردیم و به این نکته نیز اشاره کردیم که در دولت آقای رئیسی، زمینههایی فراهم شده که الان میتوان این بار را برداشت. رهبر انقلاب آنجا یک تعبیری به کار بردند که در کل این مسئله کمک میدهد. ایشان اولاً فرمودند منظورتان از مردم که این میزان در صحبتهای شما تکرار شده چیست؟ آیا آحاد همه مردم را در نظر میگیرد یا صرفاً بخشی از جامعه؟ بعد هم تعبیری به کار بردند با این مضمون که یک زمانی است که شما در یک حوضی میخواهید موجی ایجاد کنید. اگر دستتان را در آب ببرید، موج ایجاد میشود. اما اگر میخواهید در اقیانوس موج ایجاد کنید، با یک دست نمیتوانید موج ایجاد کنید. طبق این فرمایش رهبر انقلاب، ما بعضاً در ذهنمان درگیر آن حوض هستیم؛ ولو وقتی درباره مردم صحبت میکنیم. یک حوضی را در جامعه انتخاب کردیم که یک سری آدمها هستند که برای آنها برنامهریزی میکنیم، همایش، دوره و رویداد برگزار میکنیم و خودمان، مرتباً خودمان را تحسین و تأیید میکنیم و مدام درون آن حوض هستیم. اصل اتفاق این است که ما از آن حوض خارج بشویم و اقیانوس مردم را درگیر کنیم که در مرحله اول، باید این پذیرش در ذهن افراد صورت گیرد تا همه مردم پایکار بیایند.
بسیج یعنی همه مردم الا شذ و ندر
رهبر انقلاب در یک جایی دیگر نیز تعبیری درباره بسیج داشتند با این مضمون که بسیج، عبارت است از همه ملت، الا ما شذّ و ندر.
رهبر انقلاب در یک جایی دیگر نیز تعبیری درباره بسیج داشتند با این مضمون که بسیج، عبارت است از همه ملت، الا ما شذّ و ندر. این عده قلیل نیز عناد دارند و دلشان برای کشور نمیسوزد و بعضاً به کشور نیز ضربه میزنند. از این رو بسیج نباید خود را تبدیل به یک قطب بکند و بگوید ما یک قطب هستیم و این وسط نیز مردمی وجود دارند.
البته من در این گفتگو در رابطه با خوبیهای بسیج صحبت نکردم. بسیج اتفاقات خوبی هم رقم زده است، اما میخواهم درباره این صحبت کنم چه کاری انجام دهیم تا این فرآیند بسیجشدگی فراگیر شود و بسیج، نقشآفرین شود و اگر هست، پررنگتر و جدیتر شود. بهعنوان نمونه، وقتی میخواهید یک برنامه تلویزیونی بسازید، در مرحله اول باید ببینید مخاطبتان چه قشری از جامعه است. بسیج باید بپذیرد که مخاطب من همه مردم است الا شذ و ندر؛ این اولین پذیرش است که نه در زبان، بلکه واقعاً این را بپذیرد و در ذهن خود، دستهبندی نکند. از نظر بنده، این تحلیل وجود دو قطب و یک قشر خاکستری در کشور، ذاتاً تعبیر درستی نیست. شاید واقعی باشد، اما پذیرش آن پذیرش خوبی نیست.
دومین نکتهای که رهبر انقلاب در دیدار اعضای بسیج دانشجویی فرمودند، این بود که وقتی ما در رابطه با حضور مردم صحبت میکنیم، لزوماً به این معنا نیست که همه مردم حضور پیدا کنند. مثلاً در انقلاب فرانسه، ۸-۷ درصد پای کار انقلاب فرانسه آمدند و انقلاب شکل گرفت. در انقلاب خود ما نیز حدود ۱۰ درصد حضور پیدا کردند و انقلاب شکل گرفت. وقتی در رابطه با مردم صحبت میکنیم، دلیل ندارد که بگوییم همه مردم میآیند و حاضر میشوند. چون شدنی نیست؛ یعنی این نیست که بگوییم چه میزان موفق بودیم و همه مردم را پای کار آوردیم. اما اینکه دلها، قلبها و ذهنشان همراه با آن پدیده باشد، این موضوعیت دارد. مثلاً زمانی راهپیمایی ۲۲ بهمن را در تهران برگزار میکنیم و یک میلیون نفر در راهپیمایی شرکت میکنند. مابقی این جمعیتی که در تهران هستند و به هر دلیلی از جمله اینکه وقت ندارند، نمیتواند حضور یابند یا میترسد در صورت حضور برچسب بخورند و... چند درصد از آنها دلشان همراه با این راهپیمایی است؟ وقتی این همراهی اتفاق میافتد، آن حضور مؤثر میشود. مثلاً در برخی پدیدهها - مثل سیل و زلزله - چون مسئله بسیار شفافی است و نیاز کل جامعه بوده و بچه بسیجیها یک کمکی میدهند، همه میگویند دمشان گرم و ای کاش ما هم با اینها بودیم. اما آیا در عرصههای دیگر نیز اینطور است؟ لزوماً نیست.
رهبر انقلاب در آن دیدار فرمودند «علت اینکه من بر جهاد تبیین تأکید میکنم و آن را مقدمه همه جهادهای دیگر میبینم، برای این است که شما اول ذهن مردم را همراه کنید و پس از آن، درصدی از مردم نیز حضور مییابند.» اما ما روی آنهایی که بسیجی هستند، برنامهریزی و سازماندهی میکنیم؛ یعنی وقتی به یک محلی میرویم، اول میخواهیم بدانیم که چه تعداد بسیجی دارد و چگونه اینها را دستهبندی کنیم. اما این در حالی است که اول باید بگویید چند درصد جوان دارد؛ بعد بررسی کنید که با این جوانها چگونه میخواهید سازماندهی کنید یا فلان موضوع را حل کنید.
افراد در اداره سازمان مهم هستند
البته این بستگی به فهم آن مسئول اجرایی در بسیج دارد که بتواند این کار را پیش ببرد.
وقتی طرح تحول دهساله بسیج به رهبر انقلاب ارائه شد، ایشان بعد از اینکه پذیرفتند، توضیحاتی در قالب یک مرقومه نوشتند مبنی بر اینکه با بهکارگیری افرادی که این افراد را بفهمند، طرح را محقق کنید. یعنی کسانی در بسیج میتوانند این جنس حرفها را روی زمین بنشانند که خودشان نیز باور داشته باشند
مفرد: بله. وقتی طرح تحول دهساله بسیج به رهبر انقلاب ارائه شد، ایشان بعد از اینکه پذیرفتند، توضیحاتی در قالب یک مرقومه نوشتند مبنی بر اینکه با بهکارگیری افرادی که این افراد را بفهمند، طرح را محقق کنید. یعنی کسانی در بسیج میتوانند این جنس حرفها را روی زمین بنشانند که خودشان نیز باور داشته باشند و این هم نیست که بگویید این حرفی که زدید، همه میدانند، اما اینطور نیست. آن فرد باید کسی باشد که هم این حرف را بزند، هم باور کند، هم سابقه این کار را داشته باشد و هم از کاریزمای این کار برخوردار باشد و ذاتاً آدمها دور او جمع شوند و جوشیده از دل همان قشر و طیف باشد. بهعنوان نمونه، یک وقتی است که من فرضاً در بسیج هنرمندان کسی را در رأس آن قرار میدهم که جوشیده از جریان انقلابی هنری است. این فرد به طور طبیعی میتواند در کشور جریان ایجاد کند. یا ممکن است فردی را انتخاب کنم که در بسیج هنرمندان یک سلایق هنری هم دارد و با ساختار سازمان بسیج و سپاه هم آشناست. این فرد تمام تلاش خود را میکند، اما نمیتواند کاری انجام دهد.
سومین نکته رهبر انقلاب نیز این بود که مردم احساس نکنند وارد یک دیوارکشی و سازماندهی شدند. این هنر بسیاری میخواهد. مثل آن جشن دهکیلومتری غدیر و راهپیمایی اربعین است که آدمهایی که در این مراسمات شرکت میکنند، احساس نمیکنند در یک برنامه سازماندهی شده توسط نظام قرار گرفتهاند؛ اما آنجاهایی که نظام، اربعین را بهگونهای نشان داد که گویی دولت آن را رقم زده است، عدهای که احساس کردند حضورشان برای یک نهاد و مجموعهای فاکتور میشود و سریع فاصله گرفتند؛ لذا این بسیار موضوعیت دارد که بتوان فردی را که پایکار است و میخواهد کاری انجام دهد، جذب کرد تا او حس نکند که در سازماندهی است. به همین خاطر به نظر من، بسیج در گام دوم انقلاب باید بپذیرد که در یک جاهایی پنهان باشد؛ یعنی نباید این میزان با تابلویش جلو برود، بلکه باید پدری کند و در جایگاه پدری جریانهای انقلابی بنشیند؛ نه اینکه مثلاً اگر فردی ایدهای داشت، بگوید که بیا ذیل فلان معاونت و ناحیه مقاومت تا ما در خدمتتان باشیم! چون آدمها نمیپذیرند که در سازماندهی قرار بگیرند.
پس ما چگونه میتوانیم مردم را بدون اینکه حس سازماندهیشدن بگیرند، پایکار بیاوریم؟ به نظر من این باید مهمترین سؤال بسیج باشد. الان اسرائیل در حال انجام این کار است و میگوید من لشکر سایبری راه انداختهام که فرد با پول خودش، موبایل و اینترنت و فیلترشکن میگیرد، اما در جهت آن اهدافی که من دارم کار میکند. آن افراد نیز نمیدانند که جزء لشکر دشمن هستند و برای اسرائیل کار میکنند؛ بنابراین ما باید به این نقطه برسیم که افراد زیادی را سازماندهی کنیم که در بسیج کار کنند، اما حس کنند که در چهارچوب سازماندهی آن قرار گرفتهاند. یک ملاحظهای نیز وجود دارد که بعضاً مانع کار شده است. نه فقط در بسیج، بلکه در جریانهای مردمی، موضوع نزدیک نبودن دلهای مؤمنان به یکدیگر مسئله است که رهبر انقلاب در آخر دیدار به آن اشاره کردند.
ایشان در پایان دیدار دعا کردند که خداوند ذهنها و قلبها را به این سمت که آن چیزی که نیاز انقلاب و کشور است، سوق دهد. همین که آمدیم بلند شویم، رهبر انقلاب یک دعای دیگر بیان کردند که این نشان میداد این موضوع بسیار مهم بود که میخواستند بیان کنند. تعبیر ایشان چنین بود که شبی نیست که من دعا نکنم خدا دلهای این جمعهای مؤمن را به همدیگر نزدیک کند. مثالی هم زدند و گفتند آن روزی که ما در مجلس بودیم و صحبت بنیصدر بود و موافق و مخالف داشت، بعد از اینکه بنیصدر برکنار شد، ما در مجلس تکبیر گفتیم. یک روحانی به پشت من زد و گفت تا دیروز داشتیم پشت بنیصدر میجنگیدیم، از فردا با همدیگر سر موضوعات دیگر میجنگیم. رهبر انقلاب فرمودند از وقتی این فرد این حرف را زد، به من برخورد و با خود گفتم یعنی چه! ما داریم برای انقلاب کار میکنیم. اما بعد دیدم ما واقعاً در انقلاب دچار این آسیب شدهایم و اخیراً نیز بیشتر شده است. رهبر انقلاب یک تعبیری هم به کار بردند که بعضاً آن شیطان اکبرِ فلان مجموعه آمریکا نیست، فلان مجموعه مؤمن دیگر است که اینها مانع حرکت عمومی میشود. یعنی وقتی مردم میبینند این مجموعهها با همدیگر مشکل دارند، به آنها نزدیک نمیشوند.
احساس میکنم همچنان این آسیب را در بسیج و همینطور در جریانهای انقلابی و مردمی داریم. به نظرم آن چیزی هم که مانع بسیجکنندگی جدی مردم میشود، همین چندپارچگی و بههمریختگی قلبها و این دستهبندیهاست. بچههای قرب، بچههای بسیج، بچههای مؤسسه فلان و..
حضرت امام نیز یک تعبیری دارند و میفرمایند «اگر شما همه پیامبران را در یک زمان و در یک مکان جمع بکنید، با هم اختلاف نمیکنند؛ چون همه آنها برای اسلام آمدهاند و کار میکنند؛» اما آدمهای دیگر با هم دچار اختلاف میشوند که دلایل مختلفی دارد. ما در این نقطه نیز آسیب داریم که قدری آسیبِ خواص و جریان بسیج و جریان انقلابی است و مانع گسترش حضور مردم شده و قدری هم پررنگ شده است.
/انتهای پیام/