به گزارش «سدید»؛ اسپنسر آکرمن، واشنگتن پست— اگر استیو کول، روزنامهنگار بزرگ، کتاب جدیدش یعنی تلهٔ آشیل را در سال ۲۰۰۲ مینوشت، این کار باعث مرگ حرفهایاش میشد. در آن صورت، دقتی که در این کتاب به کار بسته است، فروتنی وی در تحلیل و بیزاری صریح و بهجای او از صدام حسین هیچیک دیگر مهم نبودند. او را بهعنوان کسی که از صدام حسین دفاع میکند محکوم میکردند، شاید هم بهعنوان کسی که به سندرمی مبتلاست که در آن دورانِ سانسور به آن «سندرم دیوانگی بوش» میگفتند. زیرا کتاب تلهٔ آشیل تصویری واقعی از صدام نشان میدهد، نه کاریکاتور.
کتاب کول بر اسناد عراقی که تازه ترجمه شدهاند مبتنی است، در نتیجه ممکن نبود در آن سال نوشته شود و احیاناً مانع بروز جنگ شود. اما موفقیت این کتاب حاصل تصمیم کول برای بررسی مجدد توهمات صدام و چهار دولت ایالات متحده بود که یکدیگر را تقویت میکردند. یک دهه پس از فروکشکردن احساسات مرتبط با عراق، این کتاب مانند فنجانی قهوهٔ سیاه و غلیظ برای فردی سیاهمست عمل میکند. آن سیاهمست تشکیلات سیاست خارجی ایالات متحده است که نخست خود را متقاعد کرد صدام تهدیدی جدی برای منافع ایالات متحده است و بعد خود را متقاعد کرد که حمله به عراق خطایی بود که میتوان بهراحتی آن را فراموش کرد. شاید این قهوه باعث پریدن مستی آن تشکیلات نشود، اما میتواند برای لحظهای آن را هوشیار کند.
هدف کتاب تلهٔ آشیل پاسخ به پرسشی است که از ژانویهٔ ۲۰۰۴ در مورد جنگ عراق مطرح بود، یعنی زمانی که معلوم شد صدام سلاح کشتار جمعی ندارد و جنگی که برای نابودی این سلاح به راه افتاده بیهوده است. آن پرسش این بود: چرا صدام نشان نداد مثل ببری که دندانهایش را کشیدهاند بیخطر است و خودش را نجات دهد؟ برای این پرسش پاسخی صداممحور و پاسخی آمریکامحور وجود دارد.
کول به بخشی از بایگانی این دیکتاتور دسترسی یافته و برایناساس میگوید پاسخ صداممحور این است که سلاحهای کشتار جمعی در دههٔ ۱۹۸۰ برای بازدارندگی ایران و اسرائیل ضروری بودند. در ادامه، پس از نابودی بخش بزرگی از مهمات وی در سال ۱۹۹۱، این تصور که او سلاح کشتار جمعی دارد برای حفظ حکومتش بسیار مهم بود، زیرا تا آن زمان ایالت متحده او را از کویت بیرون رانده و تحقیر کرده بود، ثروت عراق را با تحریمها نابود کرده بود، با هواپیماهای جنگی در حریم هوایی آن وارد میشد و نقشهٔ تأسیس منطقهٔ خودمختار کردنشین را داشت که محل نمایش قدرت آمریکا باشد.
ماشین وحشت، که مشخصهٔ عراق در زمان صدام بود، معمار خود را به دام انداخت. این ماشین سبب شده بود که نابودی انبار مهمات صدام پس از جنگ خلیج فارس جایی مستند نشود. بحرانهای بینالمللی پس از آن اغلب ارتباطی به کشف سلاحهای جدید نداشت، بلکه به ناتوانی عراق از توضیح سرنوشت سلاحهای قدیمی مربوط بود. امیر السعدی، یکی از مقامات دولتی عراق، با لحنی غمبار به بازرس تسلیحاتی سازمان ملل، رولف اکئوس، گفت هدف از عقبنشینی سریع از برنامهٔ سلاحهای زیستی «جلوگیری از شروع جنگ» بود. کول میگوید طارق عزیز، مشاور صدام، در سال ۱۹۹۵ به اکئوس گفت اگر تحریمها خاتمه یابند، حاضرند بهدروغ به داشتن سلاحهای کشتار جمعی اعتراف کنند.
اما همانطور که مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجهٔ وقت آمریکا، در سال ۱۹۹۷ گفت هیچچیز نمیتواند مانع از تحریم شود. تحریمها حاصل عدم همکاری تسلیحاتی عراق نبودند. آنها نتیجهٔ سیاست ایالات متحده برای مهار و درنهایت تغییر رژیم بودند و در این مسیر بازرسیهای طولانیمدت تسلیحاتی مفید بودند، هرچند به نتیجه رسیدن آنها نه. این پاسخِ آمریکامحور است.
تجربهٔ آمریکا در ماجرای صدام حسین شرمآور و متناقض بود. کول هوشمندانه از دولت ریگان آغاز میکند که از صدام بهعنوان سنگری دربرابر ایران استفاده کرد و به آن پروبال داد. وقتی نزار حمدون سفیر عراق شد، برنامهای اطلاعاتی در ایالات متحده به نام «دروید لیدر» اطلاعاتی در اختیار صدام قرار داد که بتواند باران سلاحهای شیمیایی بر سر سربازان ایرانی بباراند و واشنگتن وانمود میکرد که نسلکشی کردها را نمیبیند. همهٔ این چراغ سبزها باعث شد صدام ۱۵ سال بعد در اسارت آمریکاییها از آنها بپرسد «اگر نمیخواستید من [به کویت] بروم، چرا نگفتید؟».
تجربهٔ آمریکا در ماجرای صدام حسین شرمآور و متناقض بود. کول هوشمندانه از دولت ریگان آغاز میکند که از صدام بهعنوان سنگری دربرابر ایران استفاده کرد و به آن پروبال داد. وقتی نزار حمدون سفیر عراق شد، برنامهای اطلاعاتی در ایالات متحده به نام «دروید لیدر» اطلاعاتی در اختیار صدام قرار داد که بتواند باران سلاحهای شیمیایی بر سر سربازان ایرانی بباراند و واشنگتن وانمود میکرد که نسلکشی کردها را نمیبیند. همهٔ این چراغ سبزها باعث شد صدام ۱۵ سال بعد در اسارت آمریکاییها از آنها بپرسد «اگر نمیخواستید من [به کویت] بروم، چرا نگفتید؟».
جورج بوش پس از پیروزی در جنگ خلیج فارس بیشرمانه از شورشهای محکوم به شکست برای سرنگونی صدام حمایت میکرد. این شکستها باعث شد آمریکا در اوج قدرت ژئوپلتیکی خود همچنان با صدام، بهعنوان رهبرمتمرد کشوری نفتخیز، کشمکش داشته باشد. مدتها پیش از سال ۱۹۹۸، یعنی زمانی که مجلس و بیل کلینتون سیاست رسمی ایالات متحده برای تغییر رژیم در عراق را تصویب کردند، بوش پدر و پس از وی کلینتون سازمان سیا را مأمور کرده بودند صدام را سرنگون کند.
«حقایق فرد دروغگو» عنوان هوشمندانهای است که کول برای بخشی از کتاب خود گذاشته است که به دوران بین جنگ خلیج فارس و یازده سپتامبر میپردازد. این عبارت، بهعمد یا غیرعمد، نهتنها برای صدام بلکه برای سیاستگذاران ایالات متحده نیز که آگاهانه چشمان خود را بسته بودند صدق میکند. کول بهطرز ماهرانهای توجهها را به داستانی که بارها نقل شده است جلب میکند و دروغبودن آن را نشان میدهد. این داستان میگوید صدام سعی کرد در سال ۱۹۹۳ جورج بوش را ترور کند. اما تا آن زمان، همه باور کرده بودند صدام دشمن ایالات متحده است. کلینتون در سال ۱۹۹۶ صادقانه به تونی بلر انگلیسی گفت که بهتر است با عزیز مذاکره کند، اما «در آمریکا این تصمیم سختی است. نمیتوانم این تصمیم را بگیرم». کول میگوید این نوع بزدلی، که مشخصهٔ سیاست خارجی ایالات متحده در آن زمان و اکنون است، «فرصت دولت را برای بررسی انگیزهها و ادعاهای صدام در مورد سلاحهای کشتار جمعی سوزاند و در نهایت باعث شد آمریکا چشم خود را بر روی حقایق ببندد». رئیس دستگاه اطلاعاتی تونی بلر در سال ۲۰۰۲ به این نتیجه رسید که «اطلاعات و حقایق پیرامون سیاست آمریکا شکل میگرفتند». جورج بوش با اشتباهات فاحش خود بیشتر به تداوم الگوی فرسودهٔ سیاست ایالات متحده در قبال عراق دامن زد تا اینکه از آن الگو خارج شود.
کول در نشاندادن انگیزههای سازمان سیا برای شرکت فعالانه در این دسیسه چندان موفق نیست. پس از آنکه در سال ۱۹۹۱ معلوم شد صدام برنامهای (بیثمر) برای دستیابی سریع به تسهیلات هستهای داشته است، فرایند بروکراسی در سازمان سیا مورد انتقاد قرار گرفت و ضعف آن نمایان شد. این امر، به قول کول، باعث شد سازمان سیا تصمیم بگیرد دیگر هرگز «دانشمندان عراقی و صدام حسین را دستکم نگیرد». این تفسیر غیرواقعبینانه است. سیاستگذاران روی صدام تمرکز کرده بودند و او را تهدید میدانستند، تهدیدی که پس از سال ۱۹۹۱ حضور آمریکا در خاورمیانه را تثبیت کرده بود. در نتیجه، تحلیلگران سازمان سیا انگیزهٔ زیادی داشتند که انبار مهمات صدام را بزرگتر از آنچه بود برآورد کنند. بخش عملیاتی سازمان سیا نیز به همین شیوه عمل کرد. مأموران کارکشتهای مانند فرانک اندرسون به ایدهٔ راهانداختن کودتایی مهندسیشده مشکوک بودند و حق داشتند مشکوک باشند. اما خود وی در سال ۱۹۹۲ با ایجاد پایگاه دائمی سیا در کردستان عراق موافقت کرد و باب بائر ماجراجو را مسئول آنجا کرد، اقدامی که یک سال قبل آن را تحریکآمیز دانسته و با آن مخالفت کرده بود. مخالفت با اقدامی به معنای ممانعت از آن نیست.
اشتباهات محاسباتی صدام در نهایت نتیجهای مرگبار داشتند. اما او در برخی موارد بصیرتی از خود نشان میداد و کول فکر میکند مخاطبان آمریکایی اکنون آماده هستند ماجرای او را بشنوند. برنامهٔ ضدیت با ایران باعث شد صدام ببیند که سازمان سیا بازی دوگانهای انجام میدهد. اکئوس به نیروهای اطلاعاتی ایالات متحده و اسرائیل اجازه داد به عمق گروه بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل نفوذ کنند. کول میگوید بازرسان این گروه «اختیاری در حد اشغالگر داشتند». این امر نشان میدهد مقابلهٔ صدام حسین منطقیتر از چیزی است که آمریکاییها در آن زمان به تصویر میکشیدند. کول اینگونه بحث را به پایان میبرد که با آغاز جنگ خلیج فارس در ژانویهٔ ۱۹۹۱ صدام تصمیم گرفت از سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی که در آن زمان واقعاً داشت استفاده نکند. به این معنی که ائتلاف ایالات متحده او را از این کار منصرف کرد و این کاری است که جورج بوش و بسیاری دیگر ادعا میکردند غیرقابل دفاع است. کول از یکی از فرماندهان نیروی هوایی عراق نقل میکند که میگوید از صدام «کارهای شیطانی برمیآمد، اما او در عین حال فردی بسیار عملگرا بود».
نهاد سیاست خارجی ایالات متحده میگوید بسیاری از مردم جهان بر دروغپردازی جنگ عراق تمرکز کردهاند و این عادلانه نیست. اما اعضای این نهاد باید بدانند که این جنگ و مقدمات آن انحرافی تأسفبار از هنجارهایی نبود که این نهاد برای خود قائل است. به آنچه پیش چشم ماست بنگرید. اسرائیل در حال نابودی غزه است و دولت بایدن اتهام نسلکشی را که در دیوان بینالمللی دادگستری تأیید شده است «بیارزش» میخواند. قدرت هژمونیک امتیازی انحصاری دارد و قرار نیست به حقیقت پایبند باشد، بلکه حقیقت باید از قدرت هژمونیک پیروی کند. و مسیر لغو این امتیاز انحصاری با یادگیری درسهای کتاب تلهٔ آشیل آغاز میشود که موفقیت دیگری برای یکی از بهترین روزنامهنگاران ماست.