درآمدی بر نسبت فقه و جامعه‌سازی در گفتگو با سید حسین شهرستانی؛

وفاق اجتماعی، بنیادی‌ترین اصل جامعه‌سازی دینی

وفاق اجتماعی، بنیادی‌ترین اصل جامعه‌سازی دینی
حکومت دینی، ماشین اجرای احکام نیست. حکومت دینی مجرای جریان سیاست دینی است. تلقی امروز ما آن است که حکومت، ماشین اجرای احکام است. گویی که ما تعدادی از احکام پراکنده و جزئی داریم که باید همه را اجرا کنیم. حکومت دینی دستگاهی است که اینها را اجرا می‌کند. از دل این رویکرد فعلی، قواره کلی بیرون نمی‌آید. سیاست در این طرح، به ماشینی بی‌روح و بی‌معنا تجزیه می‌شود.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ روند و سرعت تحولات اجتماعی در طی یک دهه گذشته، موجب دل‌نگرانی‌هایی در میان کارشناسان حوزه علوم اجتماعی شده است. تکثر الگوهای مختلف دین‌داری، افزایش دین‌گریزی، دوقطبی شدن و چندقطبی شدن گروه‌های اجتماعی به‌ضمیمه رادیکال‌تر شدن قطب‌های متضاد جامعه، مواردی هستند که کارشناسان را در صدد تبیین و چاره‌جویی برآورده است. در مقام تبیین، ما شاهد بازتولید نظریه‌های مختلفی هستیم. برخی این وضعیت قطبیدگی جامعه را امری عارضی و ناشی از فعالیت‌های دشمن می‌دانند. برخی سوء عملکرد حاکمیت را برجسته کرده و برخی با نگاه ساختاری‌تر، اصل ایده جامعه‌سازی دینی مبتنی بر فقه را ضد انسجام می‌دانند. ما با دکتر سید حسین شهرستانی - جامعه‌شناس و فیلسوف اجتماعی - به گفتگو پرداخته‌ایم تا نظر وی را پیرامون نسبت فقه، جامعه‌سازی و انسجام اجتماعی بدانیم. مشروح این گفت‌وگو در برابر دیدگان شما قرار دارد.

 

فقه و جامعه ناآرام ایران

به‌عنوان پرسش نخست، شما نسبت میان فقه و جامعه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا جامعه‌سازی فقهی را امری وجیه و معتبر می‌دانید؟ در غیر این صورت ایده شما برای جامعه‌سازی دینی چیست؟

شهرستانی: جامعه‌سازی فقهی که از اساس ممتنع است. اگر بخواهیم جامعه‌سازی دینی را فروبکاهیم به جامعه‌سازی فقهی، به بن‌بست می‌رسیم. چراکه فقه هیچ‌گاه نمی‌تواند اصل در تشکیل اجتماع قرار بگیرد. فقه اصل نیست و اصولاً فرع است. فرع نمی‌تواند هیچ‌گاه اصل باشد و اصلاً ذاتاً نمی‌تواند اصل باشد. پس چه چیزی اصل است؟ اصول‌دین. اینکه در تاریخ اسلام طرح اصول و فروع شده، به‌خاطر این بصیرت بوده که همه معارف دینی - حتی فروع دین - مندمج در اصول است. اینها در عرض هم قرار ندارند و به همین دلیل، ما پویایی اجتهادی داریم.

حضرت آیت‌الله جوادی آملی تعبیری داشتند و فرمودند «ما با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم ولی می‌خواهیم با توضیح‌المسائل آن را اداره کنیم و این نمی‌شود.» نهج‌البلاغه یعنی اصل و توضیح‌المسائل یعنی فروع.

شما اصولی دارید و برای این اصول، فروعی قرار داده شده که نقش آن محافظت از اصول، تحقق و جریان آن در جهان است. اما اگر میان آن فرع و آن اصل، یا حتی بین هر مرتبه از فروع که ممکن است یکی نسبت به دیگری اهمیت و اولویت داشته باشد، تعارضی پیش بیاید، تکلیف مشخص است و باید «الاهم فالاهم» کرد. سازوکار این موضوع نیز توسط عقل دینی که در طول این هزار سال شکل‌گرفته تعیین شده است؛ لذا علی الاصل، فرع هیچ‌گاه نمی‌تواند اصل قرار بگیرد و این ذاتی آن است. احکام، فروعات هستند. فرع نمی‌تواند اصل قرار بگیرد، ولی در تکامل تاریخی این رخداد گاهی به وجود می‌آید. یکی از شاخصه‌های نوعی نابسامانی و فروافتادن از طرح مدینه فاضله، این است که جای اصل و فرع تغییر کنند. حضرت آیت‌الله جوادی آملی تعبیری داشتند و فرمودند «ما با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم ولی می‌خواهیم با توضیح‌المسائل آن را اداره کنیم و این نمی‌شود.» نهج‌البلاغه یعنی اصل و توضیح‌المسائل یعنی فروع.

اصلاً کار فقه جامعه‌سازی نیست. فقیه از آن جهت که فقیه است برای جامعه‌سازی دست‌بسته است. فقهای ما همواره شأن اصولی (مراد نه دانش اصول فقه، بلکه عقاید مدنظر است) هم داشته‌اند. شأنی داشته‌اند که از مرزهای اعتقادات مسلمین و حریم اسلام هم دفاع می‌کردند. اما فقه از آن جهت که فقه است، برای جامعه‌سازی کفایت ندارد. اصلاً کار فقه این نیست. فقه، یک علم آلی است. فارابی در یک تقسیم‌بندی، در مقامی که مقام ولایت است، در کتاب احصاء العلوم و سیاست مدنیه بحث کرده که چه کسی می‌تواند رئیس مدینه باشد؟ ما در طرح فارابی، یک رئیس‌جمهور و یک رئیس مدینه داریم. رئیس‌جمهور همین است که ما اکنون داریم. یعنی کسی است که با رأی مردم انتخاب شده و جایگاه حقیقی ندارد. رئیس‌جمهور حتی می‌تواند عامی باشد. رئیس مدینه کسی است که حقیقتاً واجد مقام ریاست است و شأن ذاتی ریاست را داراست. مثلاً اگر بخواهیم بر جمهوری اسلامی تطبیق دهیم، هم‌طراز با رهبری می‌شود. رهبری مشروعیت از بالا دارد. البته ما جمهور را در رهبری دخالت داده‌ایم، درحالی‌که طرح فارابی، افلاطونی است و این موضوع را دخالت نمی‌دهد. رئیس‌جمهور رأی خود را از پایین می‌گیرد. البته بازهم ما اینجا مداخله کردیم. تفسیری از امام خمینی (ره) وجود دارد که ما در رأی مردم هم مدخلی برای مشروعیت قائل هستیم. یعنی طرح فارابی در طرح امام (ره) اصلاح شده است. ولی به‌هرحال ما در طرح فارابی، یک رئیس مدینه داریم و یک رئیس‌جمهور که رئیس مدینه فیلسوف علی‌الاطلاق است. مرتبه پایین‌تر از او، اهل جدل و سفسطه است. بعد از آن، «واضع النوامیس» است و در نهایت به متکلم و فقیه می‌رسد. البته فارابی فقیه را بیشتر از متکلم می‌پسندد. حالا می‌خواهم از این طرح بحث فارابی، چنین استفاده کنم که مسئله فارابی نیز بازگشت به فروع و اصول دارد. فقیه از آن جهت که فقیه است، نمی‌تواند رئیس مدینه باشد. البته فارابی در رساله «سیاست مدنیه» بحثی را طرح می‌کند که عملاً در عصر غیبت امام‌زمان (عج)، فقیه را جایگزین امام می‌کند. او بحثی دارد که وقتی صاحب عقل مستفاد نباشد، چه کسی می‌تواند جانشین او شود؟ باز هم باید توجه کنید که فقیه در اینجا صرفاً فقیه نیست، بلکه حافظ و مجتهد در اصول است.

 

فقیه، باید جامع باشد

پرسشی که مطرح می‌شود آن است که پس چرا امام خمینی (ره) ولایت فیلسوف یا ولایت عارف را طرح نکردند و به سراغ ولایت‌فقیه رفتند؟

من کاملاً از بحث امام خمینی (ره) دفاع می‌کنم؛ اما آن فقیه مطلوب امام، کسی است که جامع فقه باشد و هم فقه اصغر و هم فقه اکبر را در دل خود داشته باشد. مگر خود امام خمینی (ره) یا رهبری چه تعداد از سیاست‌هایی که ابلاغ می‌کنند استنباط فقهی ایشان بوده است؟

شهرستانی: این بحث امام خمینی (ره) در دل خود فتانتی دارد. یعنی فقیهی که ایشان طرح می‌کند در عمل کسی است که آن مبانی اصولی را هم دارد. این بحث را فارابی هم دارد. نمی‌شود بگوییم ولایت حکیم؛ چراکه حکیم چهارچوبی ندارد. امام (ره) می‌خواست این ادبیات را به یک سیستم حقوقی تبدیل کند. اینجا زبان حقوقی است. افلاطون یک بار ولایت حکیم را با عنوان «فیلسوف شاه» صورت‌بندی کرده بود، اما این یک رؤیا و یک امر بی‌بنیاد بود. فقه چون وجه حقوقی ماجرا را پوشش می‌دهد، می‌شود آن را وارد یک نظام سیاسی کرد. چرا که اینجا یک شأن حقوقی وجود دارد. اگر بخواهیم به زبان روز حرف بزنیم، شأن زعامت، حقوقی است و باید با زبان فقه آن را توضیح داد. لذا من کاملاً از بحث امام خمینی (ره) دفاع می‌کنم؛ اما آن فقیه مطلوب امام، کسی است که جامع فقه باشد و هم فقه اصغر و هم فقه اکبر را در دل خود داشته باشد. مگر خود امام خمینی (ره) یا رهبری چه تعداد از سیاست‌هایی که ابلاغ می‌کنند استنباط فقهی ایشان بوده است؟ اینها فهم عمومی از دین و مسائل دینی است. خود امام (ره) در ولایت‌فقیه می‌گویند اصل و اساس در دلیل ولایت‌فقیه، بحث فقهی نیست، بلکه ادله کلامی در این میان وجود دارد؛ لذا ابتناء اصلی خود ولایت‌فقیه بر کلام است. این یک امر اصولی است و ما باید از اصول آن را اثبات کرده و بعد وارد فقه شویم. به همین دلیل امام خمینی (ره) نیز سیادت اصول بر فروع را اثبات می‌کند.

 

فقه و تکثرهای اجتماعی

آیا این فقه، قابلیت تبدیل به نظامات سیاسی و حقوقی را دارد؟ برخی از کارشناسان معتقدند که فقه، زبان مواجهه با تکثرها را ندارد. فقه نظریه وحدت دارد اما کثرت فهم نیست؛ لذا نمی‌تواند با گروه‌های متکثر اجتماعی مواجهه کند. بلکه طرف سخن فقه، تنها جماعت مؤمنین هستند. پاسخ شما به این اشکال چیست؟

ما با یک نوع فقه زدگی جزئی‌نگر روبرو هستیم؛ چرا که فقه ما کل‌نگر نیست. شما فقه فردی و فقه جزئی را که قبل از انقلاب بوده است، برای بعد از انقلاب تحول ندادید. اگر مدیریت جامعه بخواهد به دست فقه جزءنگر باشد، سیاست شکل نمی‌گیرد.

شهرستانی: در مقام پاسخ به این پرسش که آیا فقه توان ورود به امر سیاسی را دارد باید با نگاهی تاریخی و تطبیقی پیش برویم. رقیب جدی فقه شیعه در جهان اسلام، فقه اهل‌سنت است. فقه اهل‌سنت به دلیل بحران در اجتهاد، ظرفیت طرح سیاسی را ندارد. هنگامی که می‌خواهد سیاسی شود، رادیکال و سلفی شده و «اخوان» از دل آن بیرون می‌آید. در نهایت هم دوام نمی‌آورد. ما باید دیگر ظرفیت‌های فقه شیعه را ببینیم. درست است که فقه ما امروز در مواجهه با جامعه دچار چالش‌هایی شده است، اما به لحاظ تاریخی، فقه شیعه جوابگو هم بوده است. هم در برهه صفویه و هم در دوران معاصر، فقه شیعه کارآمد بوده است. بله، ما دچار بحران‌هایی هم هستیم؛ اما بخش زیادی از این بحران‌ها از بیرون به ما تحمیل شده و عارضی جامعه ایران است.

سابقه جریان «اخوان‌المسلمین» از نهضت انقلاب اسلامی بیشتر است. آیت‌الله خامنه‌ای، مترجم آثار اخوان‌المسلمین بوده است. اینها خیلی سابقه بیشتری داشتند، اما دو سال بیشتر نتوانستند حکومت کنند. علت این موضوع پارادوکس‌های درونی است که در فقه اهل‌سنت و اندیشه سیاسی آنان وجود دارد. آنها نمی‌توانند همگام با زمان و تکثر شوند. فقه شیعه به نسبت فقه اهل‌سنت، بسیار همراه‌تر با زمان است. من مشکل را در خود فقه نمی‌بینم. بلکه مشکل در مکان‌یابی فقه است. ما باید نسبت اجزا و ارکان دین با سیاست اسلامی را توضیح دهیم.

درک ما از حکومت اسلامی باید عمیق‌تر شود. حکومت اسلامی کلیتی به نام سیاست دینی را باید جریان دهد. حکومت اسلامی اگر به جزئیات احکام خرد شود، کلیت سیاست از دست می‌رود. اکنون ما با یک نوع فقه زدگی جزئی‌نگر روبرو هستیم؛ چرا که فقه ما کل‌نگر نیست. شما فقه فردی و فقه جزئی را که قبل از انقلاب بوده است، برای بعد از انقلاب تحول ندادید. اگر مدیریت جامعه بخواهد به دست فقه جزءنگر باشد، سیاست شکل نمی‌گیرد. سیاست ترکیب یا مجموعه‌ای از اعمال قوانین جزئی نیست بلکه درک کلی از مفهوم قانون است. شما باید درک کلی از امر قانونی داشته باشید که بعد در موارد مختلف خُرد شود. سیاست اجرای انبوهی از قوانین نیست. سیاست روح کلی قوانین است. سیاست دینی را نمی‌شود با گفتار فقهی پیش برد.

 

حکومت، ماشین اجرای احکام نیست

در خصوص حجاب، سال قبل من این بحث را مطرح کردم. جدای از آنکه می‌شود پیرامون روش اجرای طرح‌های حجاب بحث فقهی هم کرد، اما سخن من این بود که حکومت دینی، ماشین اجرای احکام نیست. حکومت دینی مجرای جریان سیاست دینی است. تلقی امروز ما آن است که حکومت، ماشین اجرای احکام است. گویی که ما تعدادی از احکام پراکنده و جزئی داریم که باید همه را اجرا کنیم. حکومت دینی دستگاهی است که اینها را اجرا می‌کند. از دل این رویکرد فعلی، قواره کلی بیرون نمی‌آید. سیاست در این طرح، به ماشینی بی‌روح و بی‌معنا تجزیه می‌شود. به همین دلیل است که امام خمینی (ره)، ولایت مطلقه فقیه را مطرح می‌کند؛ چراکه غرض شارع باید برآورده شود. اگر غرض شارع در یک جا تعطیل حکمی از احکام خود است، باید انجام شود. «مطلقه» اینجا در برابر ولایت مشروطه نیست؛ بلکه در برابر مقیده است. برخی فکر می‌کنند امام خمینی (ره) در برابر مشروطیت می‌خواستند استبداد فقهی را حاکم کنند. این تصور اشتباه است. اصلاً طرح آوانگارد امام خمینی (ره) این بود که ما غرض از دین را باید دریابیم. فقیه کسی است که غرض دین را بفهمد. وقتی منتقدان از میان علما بعضاً به امام خمینی (ره) می‌گفتند «دماء مسلمین در این قیام ریخته می‌شود»، سخن فقهی می‌گفتند. امام خمینی (ره) می‌گفتند «غرض، هدایت خلق و حکومت دینی است؛ لذا اگر خونی هم ریخته شود، من پاسخگو خواهم بود.» مسئله دماء مسلمین که از حجاب بسیار بالاتر است. امام (ره) در برابر مراجع نجف که نگاه فقهی جزئی‌نگر داشتند، طرح کلی سیاست را مطرح می‌کردند. حالا ما امروز خلاف این طرح عمل می‌کنیم. می‌گوییم هدایت خلق یا غرض کلی را کنار بگذاریم تا یک حکم خاص مانند حجاب را اجرا کنیم. پس الان حکومت دینی را به ماشین اجرای احکام تبدیل کرده‌ایم. بماند که همین احکام را نیز به نحو گزینشی اجرا کرده‌ایم. الان در اقتصاد یا حوزه‌های دیگر، اسلام هیچ حکمی ندارد؟ پس اینها که عرض کردم چند لایه مشکل است. ما حتماً به فقه نیاز داریم. وجهی از سیاست دینی، فقاهت است. پایه حقوقی سیاست دینی، فقاهت است؛ اما فقه، همه سیاست دینی نیست. امر حقوقی امر ضابطه‌مند است. حکمت بی‌ضابطه است؛ لذا ولایت «حکیم»، یک امر بی‌بنیاد مانند طرح افلاطونی از سیاست می‌شود؛ لذا ما به فقهی غیر از مدل کنونی آن نیاز داریم.

 

سوزنبانی عرفی

من با طرح شما هیچ مخالفتی نمی‌کنم، اما اگر بخواهیم این ایده را بر روی میدان در همین مصداق حجاب تطبیق دهیم، به اعتقاد برخی افراد، طرح شما هیچ چیزی را به دست جمهوری اسلامی نمی‌دهد. اکنون برخی صحنه را این‌گونه می‌بینند که نظام اسلامی چندین میلیون نیروی ایدئولوژیک و بدنه فعال مردمی دارد که قوت نظام نیز به همین نیرو است. اینها در زمینه‌های فرهنگی - مانند حجاب - از حاکمیت تقاضا دارند. از طرف دیگر، درصدی نیز از کلیت نظام عبور کرده‌اند؛ لذا عقب‌نشینی نظام از مرزهای فرهنگی را نشانه‌ای از ضعف دیده و پیشروی می‌کنند. در چنین شرایطی، رهاکردن امری مانند حجاب، دو پیامد برای نظام اسلامی خواهد داشت: شجاعت بیشتر نیروی برانداز و دلسردی نیروهای پشتیبان. پس این پرسش وجود دارد که طرح شما چه چیزی را می‌خواهد پیش پای نظام اسلامی بگذارد؟

ما در اعصار گذشته نیستیم که رابطه مردم و دولت محدود باشد. امروزه و در عصر مدرن، دولت تمام شئون جامعه را در تسخیر خود درآورده است. در این موقعیت شما نمی‌توانید خلوص گرا باشید.

شهرستانی: ما تا قبل از اینکه دچار این مشکلات دو سال اخیر شویم، چگونه پیش می‌رفتیم؟ به‌صورت کج دار و مریز با همه گروه‌های اجتماعی تعامل می‌کردیم. سیاست، قلمرو عقل عملی است. علمای ما نیز در طول تاریخ همین‌گونه عمل می‌کرده‌اند. در سیاست، علمای شیعه محافظه‌کار بوده‌اند و خلوص گرا نبودند. سنت ما این‌طور نبوده است. علمای ما خیلی اهل تساهل و مدارا در عمل بوده‌اند. در مقام تحقق سیاست در عالم، هیچ چیز خالصی وجود ندارد. هیچ سیاست خالصی نیز تداوم پیدا نمی‌کند. عقل عملی به ما می‌گوید معدل همراهی عمومی را سوزنبان حرکت خود قرار دهیم و سعی کنیم قطب‌های رادیکال شکل نگرفته و تشکیل نشوند. این طرح نظام جمهوری اسلامی است. ما گاهی یک جماعت دینی هستیم که حکومت را در دست نداریم. در این صورت، خود ما یک قطب رادیکال هستیم. در این شرایط، ما می‌توانیم هرچقدر بخواهیم خالص شویم. درصورتی‌که زمام امور در دست ما نیست، جامعه دینی خود را منعزل از اداره کل جامعه کند و آنگاه برود و تماماً خالص شود. این یک طرح است و قبل از انقلاب نیز وجود داشته است. اما ما در جریان انقلاب اسلامی، سرنوشت این جامعه را بر عهده گرفتیم. اقتصاد، سیاست و تمام شئون حیات جمعی آن را در دست گرفته‌ایم. ما با دولت مدرن هم نسبت داریم. ما در اعصار گذشته نیستیم که رابطه مردم و دولت محدود باشد. امروزه و در عصر مدرن، دولت تمام شئون جامعه را در تسخیر خود درآورده است. در این موقعیت شما نمی‌توانید خلوص گرا باشید.

 

در دین ستیزی به دوران پهلوی اول برمی‌گردیم!

اگر کسی به شما بگوید که اتفاقاً جمهوری اسلامی کاملاً با معدل جامعه همراهی کرده چه پاسخی خواهید داد؟ شاهد مثال آن نیز همین قضیه حجاب است. یعنی مرزها و خط‌قرمزهای حجاب در جمهوری اسلامی به‌صورت سالیانه در حال تغییر است. به‌عبارت‌دیگر نیروی انتظامی و نهادهای مسئول، امروزه خیلی از حجاب‌های عرفی را پذیرفته و به‌راحتی از کنار آن رد شده‌اند. در این صورت آیا بحث شما از اساس درست است؟ از طرف دیگر، حد یقف عرف کجاست؟ همچنین باید این مطلب را هم اضافه کنید که روند تحولات در طی چند سال گذشته به‌قدری تند بوده که حتی دلسوزانی همچون خود شما نیز نگران آن هستید.

شهرستانی: به باور من مسیری که ما رفته‌ایم بدحجابی را تشدید کرده است. مشخصاً قضیه حجاب و عفاف به مدد گشت ارشاد، شتاب فراوانی در تاریخ ایران پیدا کرد. ما با گشت ارشاد کاری کردیم که نه مصالح بالاتر و نه همین مصلحت اخیر تأمین نشد. من یقین دارم که روندهای دین ستیزی و دین‌گریزی به نحو جهشی روی به سمتی دارد که فقط مقطع پهلوی اول را می‌توان با آن مقایسه کرد. پس «از قضا سرکه‌انگبین صفرا فزود.» من نمی‌گویم باید گشت ارشاد تعطیل شود یا نشود؛ اما باید ملاحظه معدل عمومی جامعه را داشته باشیم.

کسی که مخالف وضع موجود است، از هر نوع به‌هم‌ریختگی اجتماعی سود می‌برد. هرچه جامعه رادیکال‌تر شود، به هر سمتی برود به نفع اوست. فرق نمی‌کند به چه سمتی فضا رادیکال شود. اما کسی که مدیر وضع موجود است نباید قطبی شدن جامعه را طبیعی جلوه دهد.

حالا به بحث وحدت اجتماعی برگردیم. من عرض کردم حجاب که از فروع است و هنگام تعارض با اصول، باید الاهم فالاهم کرد. اما اکنون صحبت اضافه‌ای دارم که وحدت اجتماعی نه‌تنها بر فروع دین ولایت دارد، بلکه بر اصول‌دین هم اولویت دارد. ما اصلی به نام اصل «امامت» را داریم. کل داستان صبر امیرالمؤمنین (ع) چیست؟ چرا حضرت از نقطه‌ای به بعد، از حق خود دفاع نکردند؟ به‌خاطر وحدت اجتماعی مسلمین. آیا توضیح دیگری می‌شود غیر از این داد؟ حالا من جلوه درون دینی آن را بحث کردم. شما فراتر از اینکه بخواهید جامعه دینی یا غیردینی داشته باشید، باید جامعه داشته باشید. شما وقتی جامعه ندارید، نمی‌توانید به فکر دینی و غیردینی بودن آن باشید. هنگامی که قطب‌های جامعه در حال ستیز و تخاصم با یکدیگر باشند، نه سیاست دینی داشته و نه سیاست سکولار نخواهید داشت. این امر بدیهی است.

در روایات داریم که «لابد للناس من امیر، بر او فاجر». یعنی اصل حکومت برای نظم و برجا بودن جامعه است. این بحث من اصول نظری دارد. امر الهی در مقام مدنیت ظهور می‌کند. تا اجتماع نباشد، امر الهی ظهور نمی‌کند. امر الهی حداقل پس از دیانت حضرت خاتم (ص) امکان ظهور فردی ندارد؛ لذا حفظ جامعه، اصل است. حالا از امامت بالاتر بیاییم. شما ممکن است بگویید اصل جامعه برای توحید است و اگر توحید نباشد دیگر حفظ جامعه معنا ندارد. شما در داستان هارون شاهد هستید که اصل حفظ وحدت قوم و جامعه بر توحید هم اولویت پیدا می‌کند. یعنی انسجام اجتماعی بر خود توحید هم اولویت پیدا می‌کند. حضرت موسی (ع) یقه هارون را گرفتند و توبیخ کردند که چرا مانع گوساله‌پرستی آن‌ها نشدی؟ جناب هارون فرمود ترسیدم که مرا مؤاخذه کنی که چرا بین بنی‌اسرائیل تفرقه انداخته‌ام. حالا برخی می‌گویند اصلاً انسجام اجتماعی چه ارزشی دارد. امروز دوره‌ای شده که باید برای بدیهیات استدلال کنیم. ما به ابتذالی رسیده‌ایم که باید بر سر مسئله حفظ وفاق اجتماعی استدلال کنیم. این فاجعه است. کسی که مخالف وضع موجود است، از هر نوع به‌هم‌ریختگی اجتماعی سود می‌برد. هرچه جامعه رادیکال‌تر شود، به هر سمتی برود به نفع اوست. فرق نمی‌کند به چه سمتی فضا رادیکال شود. اما کسی که مدیر وضع موجود است نباید قطبی شدن جامعه را طبیعی جلوه دهد. کسی که حاکمیت به دست اوست، به هر طریق باید انسجام را حفظ کند. وقتی امام خمینی (ره) می‌گفتند «حفظ نظام از اوجب واجبات است» چه معنی داشت؟ بحث از ناعقلانیات است. باید امروزه برای بدیهیات استدلال کنیم. در این صورت دیگر بدیهی، کارکرد ندارد. کارکرد آن در بداهت بود. چرا باید اثبات کرد که وفاق اجتماعی امری مهم است؟ ما گرفتار شده‌ایم و این یک بلیه بزرگ است.

 

ایتا و تلگرام، شبکه‌های تفرقه‌انگیز

به‌عنوان پرسش آخر شما، ادله قطبی شدن جامعه را در چه می‌دانید؟

متفکران اجتماعی تصور می‌کردند این شبکه‌های مجازی به شکل‌گیری فضای عمومی کمک می‌کنند. اما اینها به رادیکال شدن جامعه کمک کردند؛ لذا اینها پلتفرم‌های تفرقه هستند. بحث صرفاً بر سر ایتا نیست، بلکه کلیت این بستر مدنظر است.

شهرستانی: دلایل قطبی شدن جامعه صرفاً تحجر دینی نیست. مدرنیته هم هست. این گروه‌ها که به وفاق اجتماعی توجه نمی‌کنند، به‌شدت تکنیک زده و تجدد زده هستند. قطب‌های رادیکال، دو طرف طیف تکنیک زده‌ترین بخش جامعه ایرانی هستند که از حال و هوای سنتی جامعه فاصله گرفته‌اند. این جامعه، قرن‌ها حکومت‌های مختلف را تحمل کرده و راه خود را پیش گرفته است. مردم ایران مردمی بردبار و اهل تعامل هستند. این قطب‌های رادیکال کسانی هستند که از این هستی تاریخی منقطع شده‌اند.

شبکه‌های اجتماعی جدید، اصولاً قطب‌بندی اجتماعی می‌سازند. «تلگرام» همین‌گونه است. «ایتا» نیز همین‌گونه است. اینها کلونی می‌سازند و خالص‌سازی می‌کند. شما در خیابان به طور طبیعی با همه تعامل می‌کنید، اما در محیط شبکه اجتماعی، تعامل ما کاملاً فرق می‌کند. انسان در این فضا یک گفتار رادیکال پیدا می‌کند. صرفاً هم منظورم اجتماع گروه‌های دینی در ایتا و گروه‌های غیردینی در تلگرام نیست. در زمانه‌ای که تنها تلگرام را هم داشتیم، باز شاهد قطب‌بندی بودیم. گروه‌ها و کانال‌ها مخاطب خود را تعیین می‌کنند. یک مخاطب استاندارد گذاشته، دائماً متعین کرده و بقیه ریزش می‌کنند. متفکران اجتماعی تصور می‌کردند این شبکه‌های مجازی به شکل‌گیری فضای عمومی کمک می‌کنند. اما اینها به رادیکال شدن جامعه کمک کردند؛ لذا اینها پلتفرم‌های تفرقه هستند. بحث صرفاً بر سر ایتا نیست، بلکه کلیت این بستر مدنظر است.

 

/ انتهای پیام /