درنگی بر اقدام سیاسی شیخ مؤسس در تأسیس حوزه علمیه قم به مناسبت صدسالگی این نهاد؛

صدسال کنش سیاسی

صدسال کنش سیاسی
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری با درکی سیاسی از عرصه جامعه و حکومت در ایران، از مدل‌های مرسوم کنش سیاسی فاصله گرفته و با همین درک سیاسی، در صدد تربیت مجتهد و تأسیس حوزه علمیه قم برآمده است.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ علی عسگری: در روزهایی که گذشت، حوزه علمیه قم به صدسالگی خود پا نهاد. در واقع از زمان بازتأسیس یا بازآفرینی حوزه علمیه قم توسط «آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی» تا به امروز، چیزی نزدیک به صدسال سپری شده است. آیت‌الله‌العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی، ملقب به «شیخ مؤسس» شخصیتی است که با تأسیس حوزه علمیه قم در یکی از خطیرترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، خواسته یا ناخواسته نقشی بی‌بدیل در تعیین روند و مسیر حرکت جامعه ایرانی از خود بر جای گذاشت. این اقدام سترگ که در دوران حکومت پهلوی اول و در اوج سیاست‌های ضدمذهبی آن صورت گرفت، غالباً از منظر فرهنگی و دینی مورد بررسی قرار گرفته است. بااین‌حال، از منظر سیاسی ما شاهد خوانش‌های بعضاً متعارضی از اقدام ایشان هستیم. برخی تفاسیر، مشی ایشان را مبتنی بر کناره‌گیری از سیاست و حتی مخالفت با حکومت دینی دانسته‌اند؛ اما پرسشی که در اینجا وجود دارد آن است که چگونه می‌توان مبادرت به تأسیس حوزه علمیه‌ای بزرگ در همسایگی پایتخت ایران و در دل تحولات سیاسی ژرف آن زمان نمود، اما در مواجهه با سیاست بی‌نسبت و بی تعلق به دوران سپری کرد؟ در ادامه تلاش داریم تا توضیح دهیم که چرا تأسیس حوزه علمیه قم توسط مرحوم آیت‌الله حائری، یک اقدام عمیقاً سیاسی بود.

 

بحران عصر رضاشاهی و ضرورت اقدام راهبردی

دوران زعامت آیت‌الله حائری و تأسیس حوزه علمیه قم، هم‌زمان با یکی از سخت‌ترین شرایط سیاسی برای روحانیت و نهاد دین در ایران بوده است. حکومت رضاشاه با داعیه مدرن‌سازی آمرانه، سیاست‌های گسترده‌ای را برای تحدید نفوذ روحانیت و سکولاریزاسیون جامعه در پیش گرفت. اقداماتی نظیر قانون متحدالشکل کردن لباس در سال ۱۳۰۷ که روحانیون را ملزم به دریافت مجوز برای پوشیدن لباس روحانیت می‌کرد، تصرف اوقاف و ایجاد محدودیت‌های فراوان برای فعالیت‌های دینی و... نمونه‌هایی از این فشارها بودند. این سیاست‌ها منجر به افول موقعیت اجتماعی روحانیت و نگرانی عمیق نسبت به آینده کیان تشیع شده بود. در عرصه بین‌المللی نیز، اضمحلال خلافت عثمانی، گسترش نفوذ استعمار در کشورهای اسلامی و ضعف عمومی جهان اسلام، چشم‌انداز تیره‌ای را ترسیم می‌کرد.

مقدمه یا آغاز دوران افول روحانیت را می‌توان دوران مشروطه دانست. واقعیت آن است که روحانیت شکست‌خورده‌ترین گروهی بود که از مشروطه خارج شد. تکفیر و اختلافات داخلی، ازبین‌رفتن شأن رهبری، اعدام شیخ فضل‌الله نوری و به حاشیه رانده‌شدن بسیاری دیگر از بزرگان و از همه مهم‌تر، ضربه روحی سنگینی که روحانیت از این حادثه خورد، منجر به عزلت‌گزینی و گوشه‌گیری آن گشت. نهایتاً در فقدان روحانیت و علما، روند تحولات سیاسی و اجتماعی به نفع حوزه‌های علمیه پیش نرفته و حکومت رضاخان به‌عنوان برآیند این وضعیت بر روی کار آمده بود.

 

مدارا و حاشیه گزینی شیخ مؤسس

دلیل عدم سفر ایشان به نجف آن بود که قصد نداشتند تا در میانه تب‌وتاب مشروطه و مباحث آن قرار گرفته و شاید مجبور به موضع‌گیری شوند. وی نه له مشروطه و نه علیه مشروطه، لب به سخن نگشود.

برخی کنش‌ها و برآیند کلی شیوه سلوک شیخ، منجر به تقویت ظن و گمان‌هایی در خصوص ایشان مبنی بر مخالفت با حضور روحانیت در عرصه سیاست و به طریق اولی، حکومت اسلامی شده است. نخستین کنش را می‌توان نحوه مواجهه ایشان با مشروطه دانست. ایشان در دوران مشروطه به دعوت عالم بزرگ اراک به این شهر سفر کرده تا زمینه‌های تأسیس حوزه علمیه اراک را ایجاد کنند. اما با بالاگرفتن تب مشروطه در ایران، شیخ مؤسس از اراک مهاجرت کرده و به کربلا می‌روند. دلیل عدم سفر ایشان به نجف آن بود که قصد نداشتند تا در میانه تب‌وتاب مشروطه و مباحث آن قرار گرفته و شاید مجبور به موضع‌گیری شوند. وی نه له مشروطه و نه علیه مشروطه، لب به سخن نگشود. حتی در تدریس خویش گاهی کتاب «سید کاظم یزدی» و گاهی کتاب «آخوند خراسانی» را تدریس می‌کرد تا این گمانه که طرف‌دار یا علیه مشروطه است در کسی ایجاد نشود. [1]

علاوه بر این، مشی دیگر ایشان که ظن غیرسیاسی بودن شیخ مؤسس را تقویت می‌کند، مدارای وی با رضاشاه بود. واقعیت آن است که شیخ در دوران زعامت خود بر حوزه علمیه قم، نهایت مدارا و همراهی را با حاکمیت به استثنای برخی امور داشتند. این موضوع خصوصاً پیرامون محدودیت‌ها و مواردی که بر حوزه تحمیل می‌شد، قابل‌رصد است. اما آیا این شیوه از عملکرد آیت‌الله حائری، دلالت بر سیاست‌گریز بودن ایشان دارد؟ این پرسش مسئله‌ای است که در ادامه قصد بحث‌وبررسی آن را داریم.

 

حوزه علمیه قم؛ چرا و چگونه؟

برای پاسخ به پرسش فوق، شاید نخستین مقدمه طرح این پرسش است که مرحوم آیت‌الله حائری در تأسیس حوزه علمیه قم چه هدفی را دنبال می‌کرده‌اند؟ در ابتدای متن تلاش شد تا دورنمایی از بستر کنش گری شیخ مؤسس ارائه شود. در دل شکست سنگین روحانیت و روی کار آمدن رضاخان، یکی از نگرانی‌های جدی شیخ عبدالکریم حائری ازمیان‌رفتن روحانیت بود. خصوصاً آنکه حساسیت وی نسبت به تحرکات استعمار انگلیس برای روی کار آوردن رضاخان، وی را نسبت به آینده روحانیت نگران‌تر ساخته بود. [2] «صدر الاشرف» در خاطرات خود چنین نقل می‌کند: «در مراجعت از محلات به قم، به دیدن شیخ عبدالکریم حائری رفتم و ایشان مرا در اتاق اندرونی پذیرفت. به خاطر دارم که از اوضاع وقت به‌طوری گریه می‌کرد که مثل باران اشک می‌بارید و می‌گفت انگلیس‌ها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفته‌اند و تا آن را خفه نکنند، دست‌بردار نیستند.» [3]

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری تأسیس حوزه علمیه قم را پاسخی برای تحدید و کاهش اثر این دو پدیده می‌داند

وی در پاسخ به نامه میرزامحمد تقی شیرازی که از وی خواسته بود تا با برگشت به عراق، خود را برای مرجعیت آماده سازد، چنین پاسخ می‌دهد که «اقامت در ایران وظیفه او بوده و از قرارگرفتن ایرانیان در مسیر انحطاط فکری و تباهی اظهار نگرانی می‌کند.» [4] بازخوانی انگیزه و اهداف ایشان در تأسیس دوباره حوزه علمیه قم، دو مطلب مهم را به ما گوشزد می‌کند. نخست، حساسیت و نگرانی ایشان نسبت به سلطه و اهداف انگلیس و سپس حساسیت و نگرانی ایشان نسبت به سیاست‌ها و تدابیر حکومت پهلوی.

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری تأسیس حوزه علمیه قم را پاسخی برای تحدید و کاهش اثر این دو پدیده می‌داند. ایشان در واقع پس از مشاهده تجربه مشروطه، به‌خوبی در می‌یابد که اداره ایران از جایی خارج از آن چندان ممکن نخواهد بود؛ خصوصاً آنکه بعد مسافت و دوری نجف از تهران و در پی آن مداخله و دست‌کاری انگلیس در خطوط تلگراف، بعضاً منجر به سوءتفاهم‌هایی در میان جامعه روحانیت شده بود. همه این موارد، حاج شیخ عبدالکریم حائری را به این نتیجه می‌رساند که برای مدیریت دینی جامعه ایران و عبوردادن آن از فتنه انگلیسی رضاخان، باید یک حوزه علمیه مرجع در دل خود ایران دایر شود.

 

تأسیس حوزه علمیه، پاسخی سیاسی

تأسیس حوزه علمیه در قم و احیای مرجعیت حوزه در درون ایران، پاسخی بود که حاج شیخ عبدالکریم حائری نسبت به سیاست‌های انگلیسی رضاخان داشتند. این پاسخ سیاسی به قدری برای حاج شیخ اصالت و اهمیت داشت که هنگام تزاحم با مسائل مهم دیگری ارجحیت می‌یافت. این مسئله را می‌توان در گفتگوی آیت‌الله خالصی زاده با ایشان یافت. آیت‌الله خالصی زاده که از علمای مهاجر عراقی به ایران بودند، نسبت به عدم مبارزه حاج شیخ با انگلیس اعتراض داشتند. در پاسخ آیت‌الله حائری می‌گویند: «من معتقدم باید حوزه‌ای تأسیس کرده و مجتهد تربیت کنم و هرچه سد راه این قضیه باشد، مانع آن می‌شوم. اگر ثابت کردی که اشتباه می‌کنم، همراهت می‌شوم.» [5]

برای مدیریت دینی جامعه ایران و عبوردادن آن از فتنه انگلیسی رضاخان، باید یک حوزه علمیه مرجع در دل خود ایران دایر شود.

البته مشی مداراطلبانه حاج شیخ نیز بدون حدود و مرز نبوده و گاهی شاهدیم که ایشان نسبت به سیاست‌های حکومت برخوردهای تندی را نیز ابراز می‌دارند. برای نمونه، در مسئله کشف حجاب راجع به ایشان نقل شده است که ناراحتی و نارضایتی آیت‌الله حائری از موضوع کشف حجاب به قدری بود که از شدت ناراحتی، نماز جماعتی را که اقامه می‌کرد به آیت‌الله سید صدرالدین صدر واگذار و دروس خود را نیز تعطیل کرد. در همین روزها بود که جلسه‌ای با حضور ایشان و عده‌ای از مردم تهران برقرار شد. آیت‌الله حائری در این جلسه مردم را برای مقاومت و ایستادگی در مقابل برنامه‌های ضد دینی حکومت ترغیب کرد و آنگاه که از او درباره تکلیف شرعی‌شان در مقابل کشف حجاب نظر خواستند، درحالی‌که از شدت ناراحتی چشم‌هایشان سرخ شده بود، به رگ‌های گردنش اشاره کرد و چنین گفت: «مسئله دین است، مسئله ناموس است، تا پای جان باید ایستاد.» [6]

 

حاج شیخ عبدالکریم حائری، یک رجل سیاسی

حاج شیخ عبدالکریم حائری را به معنای حقیقی کلمه می‌توان مرد سیاسی دانست. مراد از مرد سیاسی، کسی است که تلاش دارد تا با شناخت درست از اصول و ارزش‌ها، به ضمیمه درک درست از صحنه، سیالیت امر سیاسی را به‌گونه‌ای مدیریت کرده و بتواند امر واقع را به سمت اصول خود جهت دهد. چنین هدفی به‌طورقطع نیازمند اهم و مهم کردن، تعیین تکلیف نظام اولویت در مسائل و مصلحت‌سنجی است. این سیره و کنش در سراسر مشی عملی ایشان جاری بوده و از همه مهم‌تر، ثمره این کنش است که طی سالیان بعد خود را عیان ساخت. انقلاب اسلامی ایران به‌نوعی یکی از ثمراتی است که از دوراندیشی سیاسی شیخ عبدالکریم حائری برآمده است.

به‌عنوان نکته پایانی تنها به ذکر این سؤال خواهیم پرداخت که آیا عدم مداخله صریح و آشکار حاج شیخ عبدالکریم حائری در سیاست ایران به واسطه مبانی نظری و دینی ایشان بوده یا برآمده از درکی است که از صحنه سیاست داشتند؟ پاسخ این مسئله را به نظر می‌توان در کلام خود شیخ جستجو کرد؛ آنگاه که دلیل عدم مداخله در مشروطه را این‌چنین توضیح می‌دهند: «من در مسائلی که آگاهی ندارم به‌هیچ‌وجه دخالت نمی‌کنم و از آنجایی که ایران کشور ضعیفی است و پیوسته تحت‌فشار و استعمار کشورهای قدرتمندی چون روس و انگلیس می‌باشد، امکان دارد سیاست‌ها و خطوط سیاسی که در ایران وجود دارد از سوی این قدرت‌های استعماری ترسیم شده باشد و کسانی که در سیاست دخالت می‌کنند، امکان دارد ملعبه دست این قدرت‌ها بوده و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمن بریزند. من اگر در کشور فرانسه و انگلیس و روس بودم، مسلماً در سیاست دخالت می‌کردم؛ چون خطوط سیاسی در آنجا روشن بوده و از جایی دیگر این جریانات تحمیل نمی‌شود؛ بنابراین دخالت خود را در سیاست مقدور نمی‌بینم» [7].

از خود همین جمله بر می‌آید که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری با درکی سیاسی از عرصه جامعه و حکومت در ایران، از مدل‌های مرسوم کنش سیاسی فاصله گرفته و با همین درک سیاسی، در صدد تربیت مجتهد و تأسیس حوزه علمیه قم برآمده است.

 

[1] فراتی، عبدالوهاب: حوزه علمیه قم در عصر شیخ عبدالکریم حائری، ص ۵۹

[2] رازی، شیخ محمد: آثار الحجه، ص ۲۲

[3] صدر، محسن: خاطرات صدرالاشرف، ص ۱۹۲

[4] رضاپور، عبدالرحیم: بازخوانی مشی سیاسی آیت الله عظمی عبدالکریم حائری یزدی، ص ۱۷

[5] طباطبایی فرد، سید محسن: حوزه قم و امر سیاسی در دوره زعامت حاج شیخ عبدالکریم حائری، ص ۴۵

[6] سعید عباس‌زاده، شیخ عبدالکریم حائری: نگهبان بیدار، ص ۷۳

[7] فیاضی، عماد الدین: حاج شیخ عبدالکریم حائری، ص ۷۶

 

/ انتهای پیام /