گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سینما در هر جامعهای نهتنها وسیلهای برای سرگرمی، بلکه ابزاری برای بازتاب واقعیتها، بازتعریف هویت و حتی ترسیم آینده است. در ایران، این هنر از همان آغاز، حضوری پررنگ و بحثبرانگیز داشته است؛ حضوری که همواره میان دو قطب سنت و نوگرایی، محدودیت و خلاقیت و محلیگرایی و جهانگرایی در نوسان بوده است. اگرچه طی دهههای گذشته سینمای ایران توانسته با آثاری درخشان در سطح جهانی بدرخشد، اما همچنان با پرسشی بنیادین روبهروست: آیا این سینما قادر است از تکرار الگوهای آشنا و روایتهای کلیشهای عبور کند و به مرحلهای تازه از آیندهسازی فرهنگی و هنری برسد؟ تحولات پرشتاب فناوری، تغییر ذائقه نسلهای جدید و افزایش ارتباطات جهانی، شرایطی را پدید آوردهاند که در آن دیگر نمیتوان با رویکردهای سنتی به آینده سینما اندیشید. سینمای ایران اکنون در وضعیتی قرار دارد که یا باید با اتخاذ رویکردی آیندهنگر و تحولی پارادایمی، خود را بهعنوان الگویی متمایز در گفتمان سینمای جهانی معرفی کند یا خطر آن را بپذیرد که در میان انبوه روایتهای تکراری و سینماهای مسلط جهانی محو شود. از همین رو، بررسی ظرفیتها، چالشها و امکانهای آیندهنگرانه در این عرصه ضرورتی انکارناپذیر است؛ ضرورتی که این نوشتار تلاش دارد آن را برجسته کند.
سینمای ایران؛ محصوریت در واقعگرایی اجتماعی
تحلیل آثار تولیدی دهههای اخیر سینمای ایران نشان میدهد که عمده فیلمسازان کشور در دو حوزه اصلی فعالیت میکنند که هیچکدام ظرفیت آیندهنگری ندارند. نخست، آثاری که «شهاب اسفندیاری» در کتاب «سینمای ایران و جهانیشدن» آنها را «واقعگرایی اجتماعی محدودکننده» مینامد (۱). این دسته از آثار اگرچه به مسائل اجتماعی معاصر میپردازند، اما قادر به تراشیدن تصوری از آینده نیستند و صرفاً در تحلیل وضعیت موجود میمانند.
سینمای ایران - بهویژه پس از انقلاب ۱۳۵۷ - توانسته با وجود محدودیتها، زبان بصری و زیباییشناسی متمایزی خلق کند؛ زبانی که از یکسو به ریشههای فرهنگی و تاریخی ایران وفادار است و از سوی دیگر، با مسائل و دغدغههای جهانی پیوند برقرار میکند.
دسته دوم، آثاری که در نوستالژی تاریخی غرق شدهاند. «دباشی» (۲۰۰۱) این پدیده را «فرار به گذشته در مواجهه با عدم قطعیت آینده» توصیف میکند. او معتقد است که بخش قابلتوجهی از سینماگران ایرانی بهجای ترسیم آینده، به بازسازی گذشته پناه میبرند که این امر، مانع از شکلگیری گفتمان آیندهنگرانه میشود.
دباشی بر این نکته تأکید دارد که سینمای ایران - بهویژه پس از انقلاب ۱۳۵۷ - توانسته با وجود محدودیتها، زبان بصری و زیباییشناسی متمایزی خلق کند؛ زبانی که از یکسو به ریشههای فرهنگی و تاریخی ایران وفادار است و از سوی دیگر، با مسائل و دغدغههای جهانی پیوند برقرار میکند. دباشی این روند را نوعی «جهانیشدن از پایین» میداند؛ به این معنا که سینمای ایران نه از مسیر کمپانیهای بزرگ و مسلط بازار، بلکه از طریق روایتهای بومی و انسانی توانسته به جهان راه یابد (۲). به باور او، سینمای ایران اکنون در مرحله گذار از سینمای محلی به سینمای جهانی قرار دارد؛ مرحلهای حساس که هم فرصتها و هم تهدیدهایی را به همراه دارد. اگر این فرصتها با نگاهی آیندهنگر و ساختارشکنانه مدیریت شوند، سینمای ایران میتواند به الگویی متمایز برای دیگر کشورها در بازاندیشی نسبت سینما و فرهنگ بدل شود.
ظرفیتهای نهفته سینمای ایران برای آیندهنگری
«ناجم پاک شیراز» در پژوهش «سینمای امروز ایران: نغمهای بر گذشته و مسیرهای نوین در آینده» نشان میدهد که «تحت سانسور سخت، کارگردانان ایرانی نگاه خود را به زندگی کودکان در پایینترین لایههای اجتماعی معطوف کردهاند». این محدودیت ساختاری باعث شده که امکان خلاقیت برای آیندهنگری محدود شود و فیلمسازان ناچار به تمرکز بر موضوعات ایمن و غیرسیاسی باشند.
عمیقترین ظرفیت سینمای ایران برای آیندهنگری در میراث تمدنی کهن این سرزمین نهفته است. دباشی استدلال میکند که «ایران باید بهعنوان محل درگیری مداوم بین دو تصور متضاد از مدرنیته درک شود؛ یکی استعماری و دیگری ضداستعماری». این تنش خلاق میتواند منبعی غنی برای تولید روایتهای آیندهنگرانه باشد که نه صرفاً تقلیدی از الگوهای غربی و نه کاملاً منزوی از جهان مدرن هستند (۳).
سینمای ایران بر پایه میراثی استوار است که شامل حماسه شاهنامه، عرفان مولوی، فلسفه سهروردی و معماری ایرانی است. این عناصر میتوانند بنیان روایتهایی باشند که آیندهای متمایز و جذاب را ترسیم میکنند. همانطور که اسفندیاری (۲۰۰۷) تأکید میکند، «مؤثرترین و توانمندترین تأثیرات جهانیسازی، بر خلاف انتظارات، در سطح محلی قابل مشاهده است» (۴).
تجربه تاریخی دگرگونی
ایران در طول تاریخ معاصر، دگرگونیهای بنیادین متعددی را تجربه کرده که درک عمیقی از فرایندهای تحول اجتماعی به همراه داشته است. این تجربه تاریخی، همانطور که در پژوهش «تقوی» با عنوان «سیاست در سینمای ایران» آمده، میتواند مبنای ساخت روایتهایی باشد که نهتنها آینده را تصویر میکنند، بلکه مسیرهای تحقق آن را نیز ترسیم مینمایند (۵).
سینمای هالیوود با ساخت فیلمهایی چون سینمای «مارول»، «جنگ ستارگان» و «پیشتازان فضا»، پیوسته آیندهای را ترسیم میکند که در آن آمریکا، محور قدرت جهانی است. این روایتها نهتنها سرگرمکننده هستند، بلکه ایدئولوژی هژمونی آمریکایی را در ذهن مخاطبان جهانی نهادینه میکنند.
دباشی سینمای ایران را بهعنوان «سینمای بومی متمایز» معرفی میکند که در چارچوب تاریخ ایران - بهویژه از برنامههای مدرنسازی اجباری رژیم پهلوی تا بنیادگرایی متعاقب انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ - شکل گرفته است. این ویژگی باعث شده که سینمای ایران، زبان بصری منحصربهفردی داشته باشد که قابلیت تأثیرگذاری بر مخاطبان بینالمللی را نیز دارد.
سینمای هالیوود با ساخت فیلمهایی چون سینمای «مارول»، «جنگ ستارگان» و «پیشتازان فضا»، پیوسته آیندهای را ترسیم میکند که در آن آمریکا، محور قدرت جهانی است. این روایتها نهتنها سرگرمکننده هستند، بلکه ایدئولوژی هژمونی آمریکایی را در ذهن مخاطبان جهانی نهادینه میکنند. «جان هارتل» در تحلیل خود از سینمای علمی - تخیلی آمریکا نشان میدهد که این آثار «ناخودآگاه جمعی آمریکایی» را به مخاطبان جهانی منتقل میکنند.
سینمای انگلیس ازA Space Odyssey «کوبریک» تا فیلمهای معاصر، خود را بهعنوان مرکز نوآوری تکنولوژی معرفی میکند. این آثار، آیندهای را ترسیم میکنند که در آن تکنولوژی انگلیسی نقش کلیدی در تکامل بشری دارد.
سینمای هند بهویژه بالیوود، با ترکیب عناصر سنتی و مدرن، آیندهای را تصویر میکند که در آن ارزشهای اخلاقی هندی، پایه جامعه آینده را تشکیل میدهند. 3Idiots وDangal نمونههایی از این رویکرد هستند.
چرا سینمای ایران آیندهنگر نیست؟
«بهناز حیدری» در پژوهش «تاریخ در برابر روایت زنانه: بهسوی روایت جایگزین در سینمای جنگ ایران» تحلیل میکند که چرا سینمای ایران در چرخه بازتولید روایتهای گذشتهنگر محصور شده است. او نشان میدهد که ساختارهای قدرت موجود، در برابر شکلگیری روایتهای آیندهنگرانه مقاوم هستند؛ زیرا چنین روایتهایی ممکن است وضعیت موجود را به چالش بکشند (۶).
یکی از مهمترین دلایل عدم تحقق آیندهنگری در سینمای ایران، فقدان سرمایهگذاری جدی در ژانر علمی - تخیلی است. درحالیکه این ژانر، اصلیترین بستر روایتهای آیندهنگرانه محسوب میشود، در ایران هنوز به رسمیت شناخته نشده و حمایتهای لازم را دریافت نکرده است.
«پاک شیراز» (۲۰۲۰) یکی از مشکلات اساسی سینمای ایران را «تقلید بدون تطبیق فرهنگی» میداند. او معتقد است که بسیاری از فیلمسازان ایرانی سعی در تقلید از سبکهای غربی دارند، اما این تقلید، فاقد ریشه فرهنگی بومی است و در نتیجه، قادر به تولید روایتهای آیندهنگرانه معنادار نیست (۷).
روایت تمدنی؛ ایران بهمثابه پل شرق و غرب
سینمای ایران، برخلاف بسیاری از سینماهای ملی که صرفاً بازتابدهنده یک جغرافیای فرهنگی محدود هستند، ظرفیت آن را دارد که خود را بهعنوان پلی تمدنی میان شرق و غرب معرفی کند. در این چشمانداز، ایران نهتنها بهعنوان یک سرزمین تاریخی با پیشینهای غنی مطرح میشود، بلکه بهمثابه گرهگاهی است که روایتهای متنوع تمدنی، دینی، فلسفی و هنری را به هم پیوند میزند.
یکی از مهمترین دلایل عدم تحقق آیندهنگری در سینمای ایران، فقدان سرمایهگذاری جدی در ژانر علمی - تخیلی است. درحالیکه این ژانر، اصلیترین بستر روایتهای آیندهنگرانه محسوب میشود، در ایران هنوز به رسمیت شناخته نشده و حمایتهای لازم را دریافت نکرده است.
حمید دباشی (۲۰۰۱) در تحلیلهای خود بر این نکته تأکید میکند که ایران همواره در موقعیتی قرار داشته است که میان دو نوع مدرنیته - مدرنیتهای بومی و ریشهدار در سنتهای فکری - فرهنگی شرق و مدرنیتهای جهانی با منشأ غربی - در حال گفتوگو و چالش بوده است. از نظر او، این وضعیت نه نشانه تضاد و شکست، بلکه فرصتی برای شکلدهی به «راه سوم» است؛ راهی که در آن ایران نه صرفاً پیرو مدرنیته غربی است و نه در مقام نفی مطلق آن، بلکه آفریننده مدلی ترکیبی و بدیع است که عناصر برگزیده هر دو سنت را در هم میآمیزد.
چنین چشماندازی، وقتی به زبان سینما ترجمه میشود، میتواند به خلق آثاری منجر شود که همزمان برای مخاطب ایرانی و جهانی، معنا داشته باشند؛ آثاری که از دل فرهنگ محلی برمیآیند اما درعینحال، با دغدغههای جهان معاصر درباره هویت، عدالت، اخلاق و آینده مشترک بشر گفتوگو میکنند. در این روایت تمدنی، سینمای ایران قادر خواهد بود خود را بهعنوان بستر اصلی «گفتگوی تمدنها» بازتعریف کند؛ نه در سطح شعار سیاسی، بلکه از طریق روایتهای هنری و انسانی که مرزهای ملی و فرهنگی را درمینوردند.
از این منظر، آیندهسازی سینمای ایران نه صرفاً به معنای پیشبینی روندهای تکنولوژیک یا تغییر ذائقه مخاطب، بلکه حرکتی است در جهت بازتعریف جایگاه ایران بهعنوان کنشگر تمدنی در جهان معاصر؛ جایگاهی که تنها از رهگذر یک تحول پارادایمی در زبان، ساختار و اهداف سینما به دست خواهد آمد.
روایت تکنولوژیک؛ حکمت در خدمت فناوری
برخلاف تکنولوژیمحوری مطلق سینمای غربی، سینمای ایران میتواند آیندهای را تصویر کند که در آن فناوری در خدمت حکمت و معنویت قرار دارد. این رویکرد، مبتنی بر سنت فلسفی ایرانی است که همواره بر تعادل میان عقل و عشق تأکید داشته است. چنین روایتی میتواند آلترناتیوی جذاب برای دیستوپیاهای تکنولوژیک غربی ارائه دهد.
درحالیکه بسیاری از روایتهای سینمای غربی بر تکنولوژیمحوری مطلق استوارند و آینده را در قالب جهانهای سرد، ماشینی و گاه دیستوپیایی به تصویر میکشند، سینمای ایران ظرفیت آن را دارد که روایتی متفاوت و انسانیتر از آینده ارائه دهد؛ روایتی که در آن فناوری نه بهعنوان نیرویی سلطهگر، بلکه در خدمت حکمت، اخلاق و معنویت قرار میگیرد.
این چشمانداز، ریشه در سنت فلسفی و عرفانی ایران دارد؛ سنتی که همواره بر تعادل میان عقل و عشق، ماده و معنا و خرد و شهود تأکید داشته است. در چنین نگاهی، ابزارهای تکنولوژیک ارزش ذاتی ندارند، بلکه ارزش آنها در نحوه بهکارگیریشان برای تعالی انسان و گسترش عدالت و زیبایی نهفته است. این دیدگاه میتواند به سینمای ایران کمک کند تا جهانی را تصویر کند که در آن نوآوریهای علمی و هنری نه به جدایی انسان از خود و دیگری، بلکه به پیوند عمیقتر با هستی و تقویت همبستگی اجتماعی منجر میشود.
چنین روایتی، بهویژه در برابر موج فزاینده دیستوپیاهای تکنولوژیک غربی - که آینده را بیشتر بهصورت ویرانی، انزوا و کنترل ماشینی بازنمایی میکنند - میتواند آلترناتیوی جذاب و امیدبخش باشد. به بیان دیگر، سینمای ایران باتکیهبر سرمایه فرهنگی و معنوی خویش، قادر است الگویی بدیل برای آیندهنگری سینمایی ارائه دهد؛ الگویی که در آن انسانیت بر تکنولوژی تقدم دارد و ابزار در خدمت غایت انسانی قرار میگیرد.
در این چارچوب، آیندهسازی در سینمای ایران میتواند به معنای بازتعریف رابطه میان تکنولوژی و معنویت باشد؛ رابطهای که نه بر تقابل، بلکه بر همافزایی و همنشینی استوار است. این همان جایی است که سینمای ایران میتواند مزیت نسبی خود را به نمایش بگذارد و صدای متمایزی در گفتمان جهانی آیندهنگری بیافریند.
روایت اکولوژیک؛ تمدن پایدار
سینمای ایران، برخلاف بسیاری از سینماهای ملی که صرفاً بازتابدهنده یک جغرافیای فرهنگی محدود هستند، ظرفیت آن را دارد که خود را بهعنوان پلی تمدنی میان شرق و غرب معرفی کند. در این چشمانداز، ایران نهتنها بهعنوان یک سرزمین تاریخی با پیشینهای غنی مطرح میشود، بلکه بهمثابه گرهگاهی است که روایتهای متنوع تمدنی، دینی، فلسفی و هنری را به هم پیوند میزند.
باتوجهبه تجربه تاریخی ایرانیان در مدیریت منابع طبیعی در اقلیم خشک و نیمهخشک، سینمای ایران میتواند آیندهای پایدار و سازگار با طبیعت ترسیم کند. این روایت میتواند شامل شهرهای آینده طراحیشده با الهام از باغهای ایرانی، سیستمهای آبیاری هوشمند مبتنی بر قنات و مدیریت منابع طبیعی بر پایه دانش بومی باشد.
سینمای ایران ظرفیت آن را دارد که آیندهای را تصویر کند که در آن پایداری زیستمحیطی و همزیستی با طبیعت در مرکز روایت قرار دارد. در چنین آیندهای، شهرها میتوانند بر اساس الگوی باغهای ایرانی طراحی شوند؛ فضاهایی که نهتنها نیازهای مادی بشر را پاسخ میدهند، بلکه روح او را نیز در پیوند با زیبایی و نظم طبیعی آرام میسازند. فناوریهای نوین نیز میتوانند در این روایت بهگونهای بازنمایی شوند که با دانش بومی همچون قناتها ترکیب شوند و سامانههای آبیاری هوشمند و پایداری را شکل دهند.
این روایت، پاسخی فرهنگی و سینمایی به بحرانهای زیستمحیطی جهانی است؛ بحرانی که در بسیاری از روایتهای علمی - تخیلی غربی یا نادیده گرفته میشود یا به شکل آخرالزمانی و فاجعهباری بازنمایی میگردد. در مقابل، سینمای ایران میتواند با بهرهگیری از میراث تمدنی خود، چشماندازی امیدبخش از آیندهای پایدار ارائه دهد که در آن انسان نه سلطهگر طبیعت، بلکه بخشی از اکوسیستم جهانی است. بهاینترتیب، روایت اکولوژیک در سینمای ایران میتواند گفتمانی نو بیافریند که هم ریشه در تاریخ و فرهنگ ملی دارد و هم پاسخی به دغدغههای جهانی معاصر است. این گفتمان، سینمای ایران را قادر میسازد تا در عرصه جهانی، نقشی پیشرو در ترویج ایده تمدن پایدار ایفا کند.
روایت معنوی؛ جامعه معناگرا
اصلیترین تمایز سینمای ایران با الگوهای غربی میتواند در ارائه آیندهای معناگرا باشد. برخلاف جوامع آینده مادیگرای هالیوود، سینمای ایران میتواند جوامعی را تصویر کند که در آنها معنویت و مادیت در تعادل هستند و انسانها نهتنها رفاه مادی، بلکه آرامش روحی نیز دارند.
سینمای ایران میتواند آیندهای معناگرا ارائه دهد؛ آیندهای که در آن معنویت و مادیت در تعادلاند و زندگی انسانها فراتر از رفاه مادی، شامل آرامش روحی و تعالی معنوی نیز میشود. این رویکرد، تمایز اصلی سینمای ایران با مدلهای مادیگرای هالیوود است و امکانی میدهد تا روایتهایی انسانی، چندبعدی و الهامبخش شکل گیرد؛ این روایتها هم برای مخاطب داخلی و هم جهانی معنا و جذابیت دارند.
این چهار روایت، نشان میدهد که سینمای ایران نه صرفاً بازتابدهنده واقعیت موجود، بلکه ابزار آیندهنگری و بازتعریف گفتمان فرهنگی و تمدنی است. اگر ساختارهای نهادی و رویکردهای سینمایی با تحولی پارادایمی همراه شوند، این ظرفیت میتواند بالفعل شود و سینمای ایران را به الگویی الهامبخش در سطح جهانی تبدیل کند.
ظرفیتهای موجود سینمای ایران
دباشی در تحلیل خود از تکامل سینمای ایران، از آثار «کیمیایی» و «مهرجویی» شروع کرده و تا کارگردانان شناختهشدهای چون «کیارستمی»، «بیضایی» و «بنیاعتماد» و سپس فیلمسازان جوان را بررسی میکند. این میراث نشان میدهد که سینمای ایران از ظرفیتهای هنری لازم برای تولید آثار تأثیرگذار برخوردار است.
کیارستمی با فیلمهایی چون «نسخه برابر اصل» و «شیرین» نشان داد که چگونه میتوان مفاهیم انتزاعی و فلسفی را در قالب سینمایی جذاب ارائه کرد. این رویکرد میتواند الگویی برای ساخت آثار آیندهنگرانه باشد که مفاهیم پیچیده را به شکلی قابلفهم و جذاب ارائه میدهند.
اصلیترین تمایز سینمای ایران با الگوهای غربی میتواند در ارائه آیندهای معناگرا باشد. برخلاف جوامع آینده مادیگرای هالیوود، سینمای ایران میتواند جوامعی را تصویر کند که در آنها معنویت و مادیت در تعادل هستند و انسانها نهتنها رفاه مادی، بلکه آرامش روحی نیز دارند.
شهرت بینالمللی بهعنوان سرمایه نرم
کیارستمی با کسب نخل طلای کن برای فیلم «طعم گیلاس» در سال ۱۹۹۷، ایران را بهطورجدی بر نقشه سینمای جهانی قرار داد. این شهرت بینالمللی، سرمایهای بود که توانست برای انتشار روایتهای آیندهنگرانه ایرانی در سطح جهانی به کار گرفته شود.
سینمای ایران از دوره انقلاب به بعد، شکلی متمایز و منحصربهفرد داشته است. این زبان بصری که ترکیبی از شاعریت، فلسفه و انسانگرایی است، میتواند بستر مناسبی برای انتقال پیامهای آیندهنگرانه باشد. برخلاف سینمای آمریکا که آینده را بر پایه قدرت نظامی و تکنولوژیک میسازد یا سینمای انگلیس که بر برتری علمی تمرکز دارد، سینمای ایران میتواند آیندهای انسانمحور و معناگرا ارائه دهد. این تفاوت نهتنها قابلیت تمایز، بلکه جذابیت بینالمللی نیز دارد؛ زیرا پاسخی به خلأ معنایی جوامع مدرن ارائه میدهد.
از مزیت رقابتی فرهنگی تا محدودیتهای ساختاری
در عصری که مخاطبان بینالمللی به دنبال روایتهای جایگزین برای مدرنیته غربی هستند، سینمای ایران میتواند این خلأ را پر کند. همانطور که در پژوهشهای اخیر درباره قدرت نرم نشان داده شده، کشورهایی که قادر به ارائه الگوهای جذاب راجع به آینده هستند، در رقابت جهانی پیشتاز خواهند بود. اصلیترین مانع رشد آیندهنگری در سینمای ایران، ساختارهای نهادی محدودکننده است. این محدودیتها نهتنها مانع از تولید محتوای آیندهنگرانه میشوند، بلکه فضای خلاقیت را نیز محدود میکنند.
برخلاف کشورهایی چون آمریکا که دارای ادبیات غنی علمی - تخیلی هستند، ایران از این ظرفیت محروم است. این خلأ باعث میشود که فیلمسازان منابع کافی برای الهام و ایدهپردازی نداشته باشند. تولید آثار آیندهنگرانه - بهویژه در ژانر علمی - تخیلی - نیازمند بودجههای قابلتوجه و فناوریهای پیشرفته است که در حال حاضر در دسترس سینمای ایران نیست.
نتیجهگیری؛ ضرورت تحول پارادایمی در سینمای ایران
سینمای ایران دارای سرمایه عظیم فرهنگی، تاریخی و هنری است که ریشههای آن در ادبیات، تاریخ و سنتهای اجتماعی این سرزمین قرار دارد. آثار کارگردانان ایرانی نشان دادهاند که روایتهای برخاسته از بطن جامعه ایرانی، میتوانند پیامهایی جهانشمول و انسانی ارائه دهند و توانایی ویژهای در بازتاب واقعیتها و ارزشهای اجتماعی و انسانی دارند. این تجربه نشان میدهد که سینمای ایران میتواند الگویی الهامبخش برای مخاطبان داخلی و بینالمللی باشد و جایگاه خود را در عرصه جهانی مستحکم کند. بااینحال، ظرفیتهای موجود هنوز به طور کامل بالفعل نشدهاند و محدودیتهای ساختاری و رویکردهای سنتی گاهی مانع ظهور سینمای آیندهنگر میشوند. بخش قابلتوجهی از آثار تولیدی در چرخهای از تکرار الگوهای گذشته یا اتکا به موفقیتهای پراکنده باقی مانده است و این امر نشان میدهد که برای تحقق پتانسیل واقعی، سینما نیازمند تحول اساسی و پارادایمی است؛ تحولی که مسیر حرکت سینمای ایران را از یک سینمای صرفاً محلی و محدود به مرزهای جغرافیایی، به سینمایی جهانی، آیندهنگر و الهامبخش تبدیل کند.
کیارستمی با فیلمهایی چون «نسخه برابر اصل» و «شیرین» نشان داد که چگونه میتوان مفاهیم انتزاعی و فلسفی را در قالب سینمایی جذاب ارائه کرد. این رویکرد میتواند الگویی برای ساخت آثار آیندهنگرانه باشد که مفاهیم پیچیده را به شکلی قابلفهم و جذاب ارائه میدهند.
تحول پارادایمی موردنظر، بیش و پیش از هر چیز مستلزم بازنگری در ساختارها، رویکردها و اهداف سینما است. اگر سینما بخواهد آیندهساز باشد، باید همگام با تغییرات فناوریهای نوین، تحولات اجتماعی و نیازهای نسلهای جدید پیش برود. این تحول باید عرصه تولید، توزیع، آموزش و حتی نقدوتحلیل سینمایی را در برگیرد. سیاستگذاران باید بهجای نگاه صرفاً اقتصادی یا ایدئولوژیک، چشماندازی بلندمدت و خلاقانه برای سینما طراحی کنند. فیلمسازان باید جرئت عبور از قالبهای کلیشهای و تجربهگرایی در روایتهای آیندهنگرانه را داشته باشند. منتقدان و پژوهشگران باید با برجستهکردن ابعاد آیندهساز سینما، آن را وارد گفتمانهای علمی و فرهنگی گستردهتری کنند. مخاطبان نیز لازم است از مصرفکنندگان منفعل آثار سینمایی به کنشگرانی آگاه و مطالبهگر بدل شوند که با حمایت از آثار نوآورانه، مسیر آیندهگرایی را هموار میکنند.
همانگونه که حمید دباشی یادآور شده است، سینمای ایران امروز در مرحله گذار از سینمای محلی به سینمای جهانی قرار دارد؛ مرحلهای که اگر به درستی مدیریت شود، میتواند فرصتهای بیبدیلی برای بازتعریف نقش سینما فراهم آورد. این گذار البته خالی از تهدید نیست. خطر حلشدن در الگوهای مسلط جهانی و ازدستدادن اصالت فرهنگی همواره وجود دارد؛ اما اگر تحولی پارادایمی در رویکردها رخ دهد، این تهدید به فرصتی بزرگ تبدیل میشود؛ فرصتی برای آنکه سینمای ایران با حفظ تمایز هویتی خود، صدایی متفاوت و بدیل در گفتمان جهانی باشد و موضوعاتی چون عدالت، هویت، محیطزیست و آینده انسانی را از زاویهای تازه روایت کند.
چنین چشماندازی تنها زمانی تحقق مییابد که سینما بهمثابه یک اکوسیستم پویا و چندلایه دیده شود؛ اکوسیستمی که در آن سیاستگذاران، فیلمسازان، منتقدان، پژوهشگران و مخاطبان بهجای حرکتهای پراکنده، در یک مسیر همافزا گام بردارند. نتیجه این همافزایی میتواند ارتقای سینمای ایران در سطح ملی، منطقهای و جهانی باشد. در سطح ملی، سینما به آینهای پویا برای بازتاب و تحلیل تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه بدل خواهد شد. در سطح منطقهای، باتوجهبه اشتراکات فرهنگی با جوامع همسایه، میتواند بستری برای گفتوگو و همگرایی فرهنگی فراهم آورد و در سطح جهانی، الگویی متمایز از آیندهنگری سینمایی را عرضه خواهد کرد؛ الگویی که در آن روایتهای غیرغربی و اصیل، جایگاهی شایسته در میان گفتمانهای سینمایی جهان مییابند.
منابع
۱) اسفندیاری، شهاب (۲۰۰۷). *Iranian Cinema and Globalization: National, Transnational, and Islamic Dimensions*. شیکاگو: دانشگاه شیکاگو.
۲) دباشی، حمید (۲۰۰۱). *Close Up: Iranian Cinema, Past, Present, and Future*. لندن: ورسو.
۳) پاک شیراز، ناجم (۲۰۲۰). "Iranian Cinema Today: An Ode to the Past and New Directions in the Future”. *Iranian Studies Review*, ۱۵(۳) , ۴۵-۶۸.
۴) اسفندیاری پیشین
۵) تقوی، محمدرضا (۲۰۰۹). "The Politics of Iranian Cinema: Film and Society in the Islamic Republic". *Middle East Journal*, ۶۳(۴) , ۵۶۷-۵۸۴.
۶) حیدری، بهناز (۲۰۲۲). "History vs. Herstory: Toward an Alternative Narrative of Iranian War Cinema". *Journal of Middle Eastern Studies*, ۵۸(۲) , ۱۲۳-۱۴۵.
۷) پاک شیراز، پیشین.
/انتهای پیام/