گروه وحدت فرهنگ سدید- موسی جوانشیر: در این مقاله، سعی بر این است که مقایسهای بین گونه شناسی منجی موعود مسیحی، حضرت عیسی علیه السلام و منجی موعود شیعه، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف انجام داده شود. در این نوشتار، هر یک از دو منجی، از نظر تبارشناسی، خصوصیات فردی و نقش و جایگاه، ارزیابی و وجوه تفاوت و تشابه این دو بررسی شده است. در انتها تاکید دارد که مصداق واقعی منجی، یک شخص است و آن هم بر منجی موعود اسلامی تطبیق دارد؛ هر چند بازگشت عیسی مسیح علیه السلام در آخرالزمان قابل انکار نیست؛ ولی نه به عنوان منجی، بلکه به عنوان مددکار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخرالزمان میآید و او را یاری میدهد.
مقدمه
مـوعود بـاوری و منجیگرایی به معنای اعتقاد به رهانندهای که با آمدنش رنجها وسختیها، ناکمیها و بیعدالتیها، به خوشبختیها و آرامشها، بدل میشود، مورد اتفاق همه ادیان الهی است. اندیشۀ نجات، از مهمترین دغدغههای عمومیبشر، بـهویژه بـشر امروزی است که از رنج و سختیهای زندگی و بیعدالتیهایروزافزون به ستوه آمده و راه رهایی و نجاتی را جستوجو میکند.
در میان ادیان ابراهیمی، دو دین اسلام (شیعه امامیه یا همان شیعه دوازده امامی) و مسیحیت (که رابطه تنگاتنگی با دین یهود دارد و بسیاری از آموزههایش را از آن دین اخذ کرده است؛ یعنی بستر ظهور مسیحیت کاملا یهودی بوده، ولی کمکم مسیر خود را مشخص کرده و عنوان یک دین مـستقل را یـهود را یافته است) و پیروان آن دو دین، به ایـن مـسأله مـهم، بی توجه نبوده و اهمیت ویژهای برای آن قائل شدهاند و صریحا در این باب اظهارنظر کردهاند.
در این نوشتار، به مقایسه گونهشناسی منجی موعود دو دین ابـراهیمی اسـلام (شـیعه) و مسیحیت میپردازیم؛ یعنی با بیان ماهیت و نوع مـنجی، مـیتوانیم به تبیین مواردی همچون ماهیت موعود، ماهیت وعده، رسالت معنوی یا اجتماعی، نقش کیهان شناختی موعود و... دست یازیم تا در سـایۀ ایـن واکـاوی و بررسی، به این پرسش پاسخ دهد که آیا منجی موعود مـسیحیت، قابل انطباق با منجی موعود شیعه میباشد یا نه؟ و در هر صورت، منجی واقعی کیست؟ آیا یک منجی میآید یا دو منجی، یا احتمال دیـگری در مـیان است؟ این امـر میتواند فضای مناسب را برای گفتگو میان اسلام و مسیحیت فراهم آورده و در نزدیکتر شـدند دیدگاه پیـروان این دو دین به یکدیگر به شایستگی کمک کند.
یک گونهشناسی موعود مسیحیت
الف) تولد معجزهآسا
مادر حـضرت عـیسی عـلیه السّلام، منجی موعود مسیحیان، بدون واسطه پدر و ازروحالقدوس باردار شد. شوهرش یوسف، اراده کـرد او را بـه پنـهانی رها کند؛ امافرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت: «ای یوسف، پسر داوود! ازگرفتن زن خویش مـریم مـترس؛ زیـرا آنچه در وی قرار گرفته است، از روحالقدس است و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد؛ زیرا او امـت خـویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانچه فرشته خداوند بدو امر کـرده بـود، بـه عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت و او را عیسی نام نهاد.
از نـگاه مـنابع اسلامی، یهودیان در هنگام تولد حضرت مسیح، تهمتها و نسبتهای ناروایی درباره مریم رواج دادند کـه گـویی او زن آلوده دامـن است. درقرآن کریم، این اتهام زشت یهودیان به حضرت مریم «بهتانی عظیم» قلمداد شده است و سـخت بـه نکوهش یهودیان میپردازد و میفرماید: به سبب کفر ایشان و آن تهمت بزرگ که به مـریم زدنـد، آنـان را به عقوبت گرفتار میکنیم.
ب) مصلوب شدن و عروج آسمانی
ماجرای مصلوب شدن حضرت عیسی علیه السـّلام از دیـدگاه مـسیحیان با اسلام متفاوت است. اناجیل چهارگانه، بهطور مشروح به بیان ماجرای دستگیری و مـصلوب شدن حـضرت عیسی پرداختهاند.
بنابر آنچه مسیحیان اولیه گفتهاند، حضرت عیسی نه تنها قتل خود را به دست مخالفان پیشبینی مـیفرمود، بـلکه میدانست چه کسی به او خیانت خواهد کرد واو را خواهد فروخت؛ از این رو یک مـجلس سـاده آراست و غذایی با یاران خودبرای آخرین بـار صـرف کـرد تا آنکه دوازده تن حواریان خود را آمـادۀ مـفارقت خویش کند.
اندکی بعد از آن در باغی که جثسیمانی نام داشت، یکی از شاگردان موسوم به یهودای اسـخریوطی او را بـه جمعی که با چوب و شـمشیر بـه سراغ او آمـده بودند، تـسلیم کـرد. آنها را رئیس کاهنان در پی او فرستاده بود؛ پس آنـها عـیسی را نزد مجمع کاهنان و اصل شورا برده، همه او را به جرم گفتن کفر، بـه قـتل محکوم ساختند. آنگاه او را نزد پیلاطس رومی بـردند و از او خواستند که حکم رااجـرا کـند.
سه ساعت از نیمه روز گذشته بـود کـه او را به پای چوبه دار آوردند... جماعت در اطراف او فریاد برمیآوردند و او بر ایشان دعا میکرد و میگفت: «ای پدر ایـنها را بـیامرز، زیرا که نمیدانند چه مـیکنند» پس مـسیح، به آوازبلند گـفت: «الهـی! الهی! چرا مرا تـرک کردی؟» و جـان، تسلیم حق کرد.
به عقیده مسیحیان، عیسی تحمل رنج کرد، تا آنکه ابنای نـوع خـود را کفارهداده، آمرزیده سازد. برای آنکه در روز سـبت، جـسد او بر فـراز صـلابه بـاقی نماند، شخص دولتمندی، بـهنام یوسف آریماتیا که از اعضای شورای کاهنان بود، کالبد اورا در قبری نو که از سنگ برای خود تـراشیده بـود گذاشت. صبح روز سوم، بعضی از زنان اقـارب عـیسی عـلیه السـّلام پیـش از اینکه راه مراجعت بـه جلیل را پیـش گیرند به طلب قبر او رفتند؛ ولی آن را تهی یافتند. هنگامی که سرگردان، عازم بازگشت شدند، ناگهان فرشتگانی ظاهر شـده، بـه آنـها گفتند: «عیسی از مردگان برخاسته است». بـر خـلاف کـتاب مـقدسی، منابع اسلام، مصلوب شدن حضرت عیسی علیه السّلام راتأیید نکرده، به صراحت مصلوب و کشته شدن حضرت عیسی علیه السّلام را رد مینمایند: او را نکشتند و به صلیب نکشیدند و امر بر آنـان مشتبه شد. به یقین، او رانکشتند؛ بلکه خداوند، او را به سوی خود بالا برد.
ج) القاب و اسما
القاب و اسمای بیان شده برای حضرت مسیح علیه السّلام در اناجیل و قرآن کریم، هر یک جنبهای از رسـالت او را بـیان میکنند. مهمترین این اسما و القاب، بدین قرارند:
عیسی: منجی موعود مسیحیان را ابتدا یشوع (یهوشاعا، یسوع) مینامیدندکه واژهای عبری و به معنای نجات خدا است. این کلمه در میان رومیان و یونانیان به «یـسوس» تـبدیل گردید و همین واژه در زبان عربی «عیسی» شد (توفیقی، ۱۳۸۴:ص ۱۳۰). انجیل، این واژه را «خداوند نجات دهنده» معنا کرده است که امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.
پسر انـسان: ایـن عنوان، بیش از هشتاد بار در عهد جـدید بـر آن حضرت اطلاق شده است. کتاب دانیال از پسر انسان نام میبرد و او را شخصیتی مطرح میکند که پیش از تنگی واپسین روز خواهد آمد و خدا، داوری و پادشاهی را به او خواهد سپرد. مسیحیان ایـمان دارند که عیسی آن روزهـا را تحقق میبخشد.
پسر خدا: این لقب در عرف مسیحیان به معنای تولد جسمانی عیسی از خدا نیست؛ بلکه منظور از این لقب، آن است که ایمان خود را به ارتباط صمیمانه و استوار عیسی با خدا بـیان کنیم.
مسیح: مسیح را میتوان نام دوم عیسی دانست. انجیل چهارم پر از لفظ مسیح از کلمه عبری ماشیاح (مسیاح) به معنای «تدهین شده» است. در دین یهود، افراد را به منظور مأموریتهای مهم مذهبی بـا روغـن مخصوص مسح مـیکردند؛ به همین سبب، چنین افرادی از ویژگیهای خاصی برخوردار بودند و میان مردم افرادی مقدس و محترم شناخته میشدند.
در قرآن کـریم از عیسی علیه السّلام با نامهای «مسیح»، «روح اللّه»، «عبداللّه»، «مبارک» و «کلمة اللّه» نام بـرده شـده اسـت. در منابع روایی نیز «روح اللّه» لقب عیسی بن مریم است. از دیگر القاب وی میتوان به «معلم الخیر (استاد نیک)»و «روح الأمـین» اشـاره کرد.
د) ویژگیهای ظاهری
در منابع مسیحیت، حضرت عیسی علیه السّلام حضوری کـمرنگ دارد و چـندان از ویژگیها و خصوصیاتش گفتگو نمیشود. از لابهلای کتاب مقدس به برخی صفات رفتاری آن حضرت دست مییابیم که بـه آن میپردازیم:
جیمز هاکس در قاموس کتاب مقدس، عیسی را شخصی معتدل القامه باموهای میگون و طـلایی رنگ و صاف که در مـقابل گـوشها مجعد و درخشان بودتوصیف میکند. موهایش را به دو نیم تقسیم میکرد. پیشانیش مستوی و نرم بود، رویش بیعیب و مایل به قرمزی بود و ریش کامل و تمام، به رنگ موی سرش داشت. دارای چشمانی کبودرنگ و درخشنده و خـوشترکیب بود.
در مقابل، منابع اسلامی ما خصوصا روایات اهلبیت علیهم السّلام دربارۀ شخصیت عیسی بن مریم علیه السّلام اطلاعات مفیدی ارائه میدهد که به آن اشاره میشود. از نظر ظاهری، دارای قامتی میانه، سیمایی سـفید مـایل به سرخی و موهای مجعد بود. همچون برخی پیامبران، مختون متولد شد. در سه سالگی، حجت خدابر بندگان خدا و حتی بر یحیی علیه السّلام بوده و در هفت سالگی به رسالت رسید؛ اما درسی سـالگی بـود که مأموریت یافت رسالت خود را بر بنیاسرائیل آشکار کند. درکوه ساعیر بود که از سوی خداوند به وی وحی رسید و در زمان عروج، سیوسه ساله بود.
ه) ویژگیهای اخلاقی و رفتاری
بسیار کمحرف بـود. هیچ گناه صغیره و کبیره و ترک اولایی را مرتکب نشد بر خلاف شرعیت موسی علیه السّلام که هم سیاسی وهم روحانی بود، اصول و تعالیم عیسی مسیح علیه السّلام فقط روحـانی اسـت. آن حـضرت ازاقدام سیاسی بر ضد حـکومت مـمانعت مـیکرد او به شدت از جنگ و خونریزی و خشونت، متنفر بود و برای ایجاد آشتی و صلح و اصلاح، از حق خود میگذشت و به دیگران نیز توصیه مـیکرد کـه چـنین کنند. مطیع مقررات حکومتی و مخالف به کارگیری شمشیر بـود. در عـین حال، وی شخصی شجاع بود که در مقابل روحانیت فاسد، آشکارا قیام کرد. او شخصی بسیار فروتن و متواضع بود و در شـام آخـر، پای شاگردان رابه دست خویش شستوشو داد. حضرت عیسی علیه السّلام بـسیار غیور، مظلوم، صبور و حلیم، با محبت و مطیع خداوند بود. او خود را عبد و بـنده خـدا میدانست، علاوه بر این، حضرت عیسی شخصی سخندان و منطقی، زیرک، هوشیار و حـاضرجواب بـوده است که مضامین اناجیل، گویای این حقیقت است.
از نظر اخلاقی و زهد و ورع و کثرت عـبادت، مـثال زدنـی بود. بسیار روزه میگرفت، لباس خشن میپوشید و نان جو میخورد. آنگاه کـه آفتاب غروب میکرد، هرجا بود، به نماز میایستاد و در حال عبادت بود، تا خورشید طلوع مـیکرد. بـه محتاجان رسـیدگی میکرد. برای خود غذایی ذخیره نمیکرد و میفرمود: «همان خدایی که غذای صبح مرا داده است شـامگاهان نـیز مرا طعام خواهد داد». او از نگاه شهوت آلود به زنان و معاشرت با آنان شدیدا گریزان بـود. عـیسی عـلیه السّلام گریه را با خنده میآمیخت. گاهی لبخند بر لب داشت و گاه میگریست. در ماه ذیحجه حج بهجا مـیآورد.
و) نقش و جایگاه
در مسیحیت دو گونه نجات، و به تبع آن، دو گونه منجی تصور میشود
الف. نـجات سـیال، شخصی و میانجی گرایانه: این درک از نجات، به رستاخیزحضرت عیسی علیه السّلام ارتباط چندانی ندارد و کاملا بـا هـمان زندگی اولیه او سازگاراست. این نجات، ثمره میانجیگری عیسی علیه السّلام است. نـه مـنجی گـریاش. در این معنا از نجات است که عیسی با فدیه کردن خود، رابطه میان انسان و خدا را اصلاح مـیکند؛ «مـسیح بـره خدا بود که گناهان جهان را برمیدارد»؛ بنابراین اینگونه نجات به مـعنای رهـایی از تقصیر یا گناه یا رهایی از پیامدهای آن، در این جهان و حیات آخرتی است. بر این اساس، نجاتبخشی عـیسی عـلیه السّلام سیال و غیر زمانمند (هر زمان به عیسی ایمان آورده شود، نجات مییابد)، فـردی و غـیر آخرت شناختی (بیارتباط با پایان تاریخ) اسـت. ایـنگونه نـجاتبخشی را بهتر است از مقولۀ مباحث موعود باوری بـیروت دانـست.
ب. نجات جمعی، زمانمند و منجیگرایانه: در این نگاه، عیسی علیه السّلام در بازگشت مجدد خود، کـار شـاهانهای انجام خواهد داد که همان تـشکیل حـکومتی است فراگیر کـه پیـام انـجیی را به همه مردم میرساند. در ایـن درک از نـجات، با یک منجی روبهرو هستیم، نه یک میانجی. اینگونه نجات به اجماع تـمام مـسیحیان، رهایی بخشی عیسی به معنای نـجات بخشیدن از پراکندگی، ظلم و نابسامانی اسـت؛ اری که در سایۀ تشکیل یک حکومت مـرکزی عملی میشود. نجات بدینمعنا، نجاتی زمانمند (در زمان مشخصی طبق پیشگوییها تحقق میپذیرد)، اجتماعی و معنوی (هـم بـه نجات معنوی میاندیشد، هـم بـه رفـاه دنیوی)، فراملی (دارای رسـالت جهانی) و رو به آینده است. درایـنگونه نجات، با منجیای روبهرو هستیم که علاوه بر توجه به رستگاری معنوی، اهدافی چـون بـرپایی عدل، امن و رفاه اجتماعی را هم در نـظر دارد.
اکـنون با عـنایت بـه ایـن دو دیدگاه درباره منجی مـسیحیت و با عنایت به منابع شیعی، نقش و جایگاه عیسی علیه السّلام را برسی میکنیم.
نبی: عیسی نبی خـوانده شـده؛ یعنی کسی که پیام خدا را بـرای انـسان آورد و انـحرافات رهـبران دیـنی و ستمکاری به بینوایان را محکوم کرد. او از پیامبران اولوالعزم است و دارای مقام عصمت. دو اسم اعظم ازاسمای الهی را میدانست. او به منظور تبلیغ رسـالت خود، بـسیار مسافرت میکرد و در قالب مثال، موعظه میفرمود.
مـنجی:وی مـنجی نـامیده شـده؛ یـعنی کسی که خدا نجات بشر را به دست اوتحقق میبخشد.
صاحب معجزه: کتاب مقدس گزارشاتی از کرامات و معجزات حضرت عیسی علیه السّلام نقل میکند؛ همچون شفای دیوانگان (لوقا ۳۵:۴)، شـفای از پیسی (لوقا، ۱۱:۵-۱۲)، شفای مفلوج (مرقس ۵:۱۱-۱۲)، شفای کور (یوحنا ۹:۶-۷.) و شفای کرولال (مرقس ۷:۳۲-۳۵)، راهرفتن بر روی آب (متی ۲۵:۱۴)، زنده کردن مردگان (لوقا ۷:۱۲-۱۶) و غیره. اما در میان روایات و آیات قرآن کریم، معجزاتی از حضرت عیسی علیه السّلام ذکـر مـیشود که بسیار شگفتآور و برای تأثیرگذاری، بسیار مهمتر از معجزات منابع مسیحی است؛ همچون سخن گفتن عیسی علیه السّلام در گهواره آن هم با محتوایی بسیار عمیق، همراه با پیشگویی از آینده که خود سندی بر حـقانیت او مـیباشد یا طلب مائده آسمانی و اجابت از طرف خداوند متعال و نیز خلقت رنده از گل.
عیسی در جایگاه خدا: اناجیل به عیسای بشری اعـتقاد دارنـد؛ اما درانجیل یوحنا عیسی حـکمت خـدا خوانده میشود که جسمانی شده است. الوهیت یافته و ازلی است؛ لذا مانند خدا عمل میکند و سخن میگوید. معرف عیسی بدینگونه، در نوشتههای پولس ابداع شده است.
توماس میشل در کـتاب کـلام مسیحی این لقب را عـنوانی بـرای کارکرد عیسی میداند و چنین میگوید:این لقب به کسی داده میشود که قدرت و سلطه دارد. به عقیده مسیحیان، هنگامی که خدا عیسی را از مردگان برخیزاند، این لقب را به وی عطا کرد. این لقب همچنین اشاره دارد بـه ایـنکه عیسی تنها میانجی بین خدا و بشر است. علاوه بر این، لقب «خداوند» بر اعتقاد مسیحیان مبنی برآوردن عیسی درواپسین روز و نشستن وی بر طرف راست خدا برای داوری انسانها، دلالت دارد. اما آیـات و روایـات شیعه، خـدا بودن عیسی علیه السّلام را رد میکند و او را همچون سایرمخلوقات خداوند، بشر و بندهای از بندگان خدا معرفی مینماید.
برقرار کـننده ملکوت خدا: ملکوت خدا در حقیقت، تحقق وعدههایی است که خدا به داوود داده کـه سـلطنت او را تـا ابد پایدار خواهد ساخت و این وعده با آمدن و بازگشت عیسی علیه السّلام محقق خواهد شد. مراد از مـلکوت خـدا در این وعدهها، مجموعه آرمانهای معنوی و اجتماعیای است که عیسی علیه السّلام در یک فـعالیت شاهانه و بـا تـشکیل حکومتی الهی (ملکوت خدا) آنها را عملی خواهد ساخت، ولی خود عیسی علیه السـّلام چنین ادعایی نکرده است.
نجاتدهنده جمعی و فرامنطقهای: عیسی علیه السّلام دیدگاه تنگنظرانه یهود دربـاره انحصار نجات در قوم بنیاسرائیل را رد مـیکند و نـجاتگری منجی را جمعی و شامل حال همگان اعلام میکند؛ چنانکه در کتاب تاریخ جامع ادیان میگوید: در انجیل متی آمده است: به شما میگویم که بسا از مشرق و مغرب آمده، در ملکوت آسمان با ابراهیم واسحاق و یـعقوب خواهند نشست؛ اما پسران ملکوت بیرون افکنده خواهند شد و در ظلمت خارجی که گریه و فشار دندان باشد. از این قرار، ملکوت الهی محدود به حد و محصور به حصر برای چند تن از صالحان یهود نـخواهد بـود؛ بلکه دایره اخوتی است که محیط آن، شامل تمام اقوام عالم میشود.
نتیجه
بر اساس مطالب بیان شده، میتوان گفت که موعود منجی مسیحی، ازموعودهای شخصی و معین است؛ یعنی هـر کـسی نمیتواند موعود مسیحی باشد، هرچند شرایط برایش فراهم باشد. آن موعود، یک فرد مشخص با ویژگیهای بشری است؛ هرچند یک جنبه الوهی نیز پیدا کرده است. بنابر گزارش اناجیل، موعود مـسیحی رجـعت کننده خواهد بود و آنگاه کارکردش را به منصه ظهورخواهد گذاشت. ماهیت نجات بخشی او، هم فردی است که با صرف ایمان آوردن به شخص او اتفاق میافتد (بیان شد که این نوع از نـجات بـخشی، آخـرت شناسانه نیست و در اینجا عیسی بیشتر مـیانجی اسـت تـا منجی) و هم جمعی و جهانشمول؛ نه اینکه دامنه و گستره نجات او قومی خاص یا منطقهای خاص باشد. نجات فرجامین عیسی، هم جنبه مـعنوی دارد، هـم اجـتماعی با این توضیح که برای محقق کردن فرامین الهـی و اشـاعه پیام انجیل، تلاش میکند؛ ولی به هیچ روی در همین مورد، منحصر نمیشود؛ بلکه در زمینه زندگی دنیایی بشر هم اقداماتی انجام مـیدهد و بـه رفـاه و آسایش عمومی و دنیایی نیز توجه خواهد داشت. اگر رو به آینده بـودن را به اعتبار تحقق یا عدم تحقق بازگشت منجی لحاظ کنیم، میتوان گفت: عیسی از موعودهای رو به آینده است و از آن روی که هنگام بـازگشت او، تـغییراتی در اوضـاع عالم نمایان شده، علائم طبیعی بروز پیدامیکند، کارکردش کیهانی خواهد بـود.
دوم:مـوعود شیعه
الف.: ولادت
ولادت حضرت مهدی علیه السّلام در شب جمعه، نیمه شعبان در شهر سامراء، پایـتخت عـباسیان، در سـال ۲۵۵ ق. بوده است. بین حاکمان و زمامداران غاصب خلافت و دستگاه حکومت طاغوت، اضطراب و نگرانی هـایی وجـد داشـت. اخبار و احادیثی به خصوص از پیامبر اکرم (ص) رسیده بود که از تولد فـرزندی بـرای امـام حسن عسکری (ع) خبر میداد؛ فرزندی که تاج و تخت ستمگران را واژگون و عدل وداد را در سرتاسر گـیتی بـرقرار خواهد کرد، و این مطلب به گوش زمامداران رسیده بود. در این اوضاع و شرایط، معتصم عـباسی، هـشتمین خـلیفه عباسی که حکومتش از سال ۲۱۸ ق. آغاز شده بود، دستور داد از تولد نوزادان جلوگیری کنند. این دسـتور، بـه کشته شدن شماری از مادران بیگناه منجر شد. او قابلههایی را پنهانی به خانهها فرستاد تا زنـان بـاردار خـبر دهند.
با نزدیک شدن تولد حضرت مهدی علیه السّلام و احساس خطر زمامداران جبار عباسی، مـعتصم درصـدد برآمد تا از تولد این نوزاد جلوگیری کند و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نـهاد، او را از مـیان بردارد؛ اما مشیت الهی بر این قرار گرفت که آثارحمل در نرجس خاتون، مادر آن حضرت پوشـیده مـاند. حـجت حق از گزندآسیبها نجات یافت و برخلاف همۀ تلاشها پا به عرصه وجود گذاشت.
ب. آبـا ونسب
پدر حـضرت مهدی علیه السّلام، حضرت امام عسکری علیه السّلام و نرجس، مادر آن حضرت است که دخـتر یشوع، فرزند قیصر، پادشاه روم است. آن بانو، از اولاد حواریین و به شمعون، وصی حضرت مـسیح عـلیه السّلام منسوب بود که هنگام اسارت، نام خـود را نـرجس نـهاد تا شناخته نشودهنگامی کـه بـه حضرت حجت علیه السّلام حامله شد و نور وجود مقدس آن حضرت او را فرا گرفت، صیقل نـام نـهاده شد. وقتی که حضرت مـهدی عـلیه السّلام متولد شـد، بـر مـادر خود سلام کرد و هنگامی که امام حـسن عـسکری علیه السّلام به نرجس خاتون از آنچه بعد از وفاتش بر آنان وارد خواهد شد، خـبر داد، از حـضرت خواست تا از خدا بخواهد که وفاتش را پیـش از وفات امام علیه السـّلام قـرار دهد؛ لذا نرجس علیها السّلام درزمـان حـیات امام از دنیا رفت و بر قبر او لوحی است که بر آن نوشته شده است: «ایـن اسـت قبر مادر «م ح. م. د».
ج. اسـما و القـاب
در روایـات و احادیث رسیده، لقـبهای مـتعددی برای امام زمان عـلیه السـّلام ذکر شدهاند. هریک از این القاب، به بخشی از صفات و ویژگیها و آثار وجودی آن امام همام اشـاره دارند کـه به تعدادی از آنها اشاره میکنیم: نـام آن حـضرت، «م ح. م. د» است کـه در بـرخی روایـات از بردن نام ایشان نـهی شده است و مشهورترین لقب آن حضرت، مهدی علیه السّلام است. از القاب دیگر آن حضرت میتوان بـه «قـائم» به معنای قیام کننده به حـق (شـیخ «بـقیة اللّه» «حجت» «صـاحب الزمان «منتظر»، «منصور»، «غریم» و... اشاره کرد.
د. ویژگیهای ظاهری
بـا عـنایت بـه روایات و برخی ملاقاتهای معتبر میتوان در این بـاره گـفت:حـضرت مهدی عـلیه السـّلام شـبیهترین مردم به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و هنگام ظهور، بین سی تا چهل ساله بهنظر میرسد. او جوانی است زیباروی که چهرهاش همانند ماه یا ستاره تابان است. رنگ چـهره و پوست آن حضرت، رنگ عربی است؛ یعنی رنگش سفید مایل به سرخی (گندمگون) است که کمی به زردی میل دارد. گونههای حضرت، کم گوشت است. بر گونه راست او خال سیاهی وجود دارد و بر پیشانی وی اثـرسجده نـمایان است. دارای پیشانی بلند و درخشان و بینی کشیده و باریک است. ابروهایش بلند و کشیده، رخ او درخشان و چشمانش درشت، براق و به رنگ سیاهاست؛ دندانهای پیشین او از هم فاصله دارد و هیکلش همانند مردان بنی اسرائیل است؛ ولی قامتی مـتوسط دارد، دارای شـانههایی قوی و بزرگ، سینهای فراخ، ساقهایی باریک و دستانی ستبر که بر کف دست راست خالی وجود دارد.
ه. ویژگیهای اخلاقی و رفتاری
حضرت مـهدی عـلیه السّلام مانند پیشوایان معصوم دیـگر دارای کـمالات اخلاقی ویژهای است. از آنجا که معصومان علیهم السّلام انسانهای کاملی هستند و از هر جهت، اسوه والگوی بشریت هستند، در بالاترین حد دارای اخلاق نیکو هستند و تمام صفات امامان شـیعه را نـیز دارا میباشند. ترس از خدا و زنـدگی زاهـدانه دانایی، بردباری، پرهیزگاری، بخشندگی، شجاعت و عبادت از صفلات او است که در روایات بیان شده.
امام زمان علیه السّلام شباهتهای فراوانی به پیامبر گذشته و امامان علیهم السّلام دارد. شباهت به پیامبر اسـلام صـلّی اللّه علیه و آله و سلّم در نام و کنیه به حضرت یوسف علیه السّلام و حضرت موسی علیه السّلام در غیبت، با بسیاری از انبیای الهی در ارائه معجزه و کرامت، همچنین شباهت به حضرت ابراهیم علیه السّلام در پنهان مـاندن ولادت و... از ایـن موارد اسـت.
و. نقش و جایگاه (مقام، منزلت، عصمت، امامت و ...)
در این بخش با توجه به آنچه گفته شد و نیز موضوع تـحقیق، به بررسی ویژگیها و نقش و جایگاه منجی در شیعه میپردازیم.
امام زمان عـلیه السـّلام مـحور و مدار هستی:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: الأئمة بعدی اثنا عشر أولهم أنت یا عـلی و آخـرهم القائم الذی یفتح اللّه علی یدیهم شارق الارض و مغاربها
بر پایه این حدیث و امـثال آن، شـیعه معتقد است که حضرت مهدی علیه السّلام دارای مقام امامت بوده، فردی است ممتاز که قـابل مقایسه با سایر افراد جامعه نمیباشد. خداوند اجازه تصرف در عالم هستی را به او داده اسـت و نقش هدایتگری برای اومـقرر کـرده است. عالم هستی، بدون او لحظهای دوام نخواهد آورد. او واسطه فیض حق است او است که باعث انسجام اجزای عالم است. نمیشود تصور کرد که اگر امام نباشد، عالم چگونه خواهد بود. شاید این روایـت امام صادق علیه السّلام گویای این مطلب غیر قابل تصور باشد. آن حضرت فرمود: «لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت» یعنی اگر زمین بدون امام بماند، فرو میرود. از نظر شیعه، امام مهدی صلّی اللّه عـلیه و آله و سـلّم دارای ملکه عصمت است که به واسطه آن از ارتکاب هر گناه و خطایی بدور است. او از اهل بیت و عترت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. حضرت مهدی علیه السّلام در پیشگاه خداوند و امـامان مـعصوم علیهم السّلام از جایگاهی بس عظیم برخوردار است. مطابق منابع معتبر شیعی درمییابیم که حضرت مهدی علیه السّلام از آنجا که وارث همۀ پیامبران است، مانند آنان وارث سنتهای آنان نـیز هـست. در امام قائم علیه السّلام از موسی و یوسف و عیسی علیهم السّلام و محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، سنتهایی وجود دارد. سنت او ازموسی علیه السّلام آن است که خائف و منتظر است. سنت او از یوسف علیه السـّلام آن اسـت کـه برادرانش او را فروختند و با او سخن میگفتند و او را نـمیشناختند. سـنت او ازعـیسی علیه السّلام سیاحت است و سنت او از محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شمشیر است. او است که برقرار کننده عدالت در همۀ کره زمـین خـواهد بـود.
نتیجه
از لحاظ ماهیت، منجی موعود شـیعه، مـوعودی است شخصی و متعین، نه آرمانی تحقق نیافته که در آینده محقق میشود؛ بلکه فردی است که از پیش تعیین شده؛ چنانکه لابهلای روایـات بـه مـشخصات فردی آن موعود به صراحت اشاره شده است؛ از قبیل اسم و اسم پدر، آبـا و اجداد، ویژگیهای شخصی و... بنابراین چنین نیست که هر کسی که این شرایط برایش فراهم شود، به اصلاحات اقدام کرده، نـجاتبخش بـشریت بـاشد.
نجاتبخشی منجی موعود شیعه، جمعی بوده، همه بشریت و کل زمین را دربـر مـیگیرد. عبارت «یملأ الأرض» در روایات، گویای این ادعا است.
برنامههای راهبردی او، هم سعادت دنیایی را تأمین مـیکند و هـم سـعادت آخرتی را در نظر دارد؛ لذا نجاتبخشی او، اجتماعی و معنوی خواهد بود که درسایه اقدامات آن حضرت علاوه بـر فـراگیری دیـن توحیدی و فرامین اسلامی درسرتاسر هستی، رفاه عمومی و امنیت همگانی و در پی آن، خوشبختی دنیایی مردم نیز فراهم مـیشود.
در روایـات آمـده است که منجی شیعه، مردم را به کتاب و سنت نبوی دعوت میکند. اگر رو به گذشته بـودن را دائر مـدار محتوای دعوت بدانیم، باید بگوییم که به اقداماتی بسیار گستردهتر از زمان پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، میپردازد که سـابقه نـداشته است، شاید بتوان به نوعی رسالت وی را رو به آینده دانست، ولی به اعتبار ایـنکه هـنوز تـحقق پیدا نکرده است، باید قائل شویم که فقط از موعودهای رو به آینده است. از نظر کارکرد هم کـیهانی اسـت؛ زیرا لابهلای روایات آخرالزمان، اخبار فراوانی از وقایع و بلایای طبیعی و ایجادتغییر در اوضاع عـالم آمـده اسـت.
سوم:نتیجهگیری
الف. شباهتها
با توجه به مطالب گذشته، شباهتهایی بین حضرت مـهدی عـلیه السـّلام و حضرت عیسی علیه السّلام برمیخوریم که به آنها اشاره میکنیم:
تولد هر دو مـعجزهگونه بـودهاست. حضرت عیسی علیه السّلام بدون پدر و با عنایتخداوند متعال متولد شد و دربارۀ حضرت مهدی علیه السّلام نـیز خـدوند آثار حمل را درمادر آن حضرت، آشکار نکرد.
مسیح علیه السّلام و مهدی علیه السـّلام، از نـسل داوود پیامبر علیه السّلام هستند. حضرت عیسی عـلیه السـّلام ازنـوادگان دختری داوود (ع) میباشد. حضرت مهدی عـلیه السـّلام نیز از جانب مادرش، نرجس خاتون، از نوادگان دختری حضرت داوود علیه السّلام است؛ نرجس خاتون دخـتر یـشوعا، پسرپادشاه قیصر روم و از نسل داوود پیـامبر و مـادرش از اولاد یکی از حـواریهای عیسی عـلیه السـّلام به نام شمعون صفا، وصی حـضرت عـیسای مسیح علیه السّلام بود که وی نیز نواده دختری داوود است بدینترتیب میتون بشارت کتاب «اشعیای نـبی» را اشاره به آنها دانـست که چنین بیان میکند:
و نهالی از تنه یـسی [پدر داوود]بـیرون آمده، شاخهای از ریشههایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ یعنی روح حکمت و فـهم، وروح مـشورت و قوت، و روح معرفت و ترس خـداند... مـسکینان را بـه عدالت داوری خواهد کرد و بـه جـهت مظلومان زمین به راستی حـکم خـواهد نمود و جهان را به عصای دهان خویش زده و شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت؛ و کمربند کمرش عـدالت خـواهد بود.
سـنتی از عـیسی علیه السـّلام در امـام مـهدی علیه السّلام وجود دارد. حـضرت صادق علیه السّلام در این-باره فرمود:
در قائم، شباهتی است به عیسی؛ همچنان که یهود و نـصارا دربـارۀ او عقیدههای خلاف پیدا کردند، دربارۀ قائم نـیز عـقیدههای خـلاف پیـدا خـواهند کرد. پس بعضی مـنکر او شـوند و بعضی گویند [امام]متولد نشده و بعضی گویند [امام]یازدهم عقیم بوده و بعضی گویند امامت منحصر به دوازده نیست؛ بلکه به سیزده و بـیشتر نـیز تـجاوز کند و بعضی گویند روح قائم در هیکل غیر او نـطق کند.
۴. عـمر حـضرت عـیسی علیه السّلام طولانی بوده و از این رهگذر، عمر طولانی حضرت مهدی علیه السّلام نیز توجیه میشود.
القاب هر دو، به رسالت آنها در بحث نجا جهانی اشاره دارد و هر دودارای غیبت مـیباشند. هدف آنها اجرای اوامر الهی است.
خداوند به هر دوی ایشان اذن تصرف در نشئه طبیعت را عطا کرد؛ لذاصاحب معجزه و کرامت بودند.
هر دو منجی موعود، شخصی و متعین هستند و نوع نجاتگری آنها فـردی، جـمعی، معنوی و اجتماعی بوده و جهانی است، نه منطقهای و قومی و با کارکردی کیهانی.
ب. تفاوتها
جایگاه امام بسی والاتر و برتر از پیامبر است؛ بنابراین مقام و جایگاه امام مهدی علیه السّلام بالاتر از حضرت عیسی علیه السـّلام مـیباشد؛ چنانکه روایات به این مطلب تصریح دارند. در تأیید این برتری، امامت حضرت مهدی علیه السّلام بر عیسی علیه السّلام در نمازمیباشد. امام باقر علیه السـّلام در ایـنباره فرمود:
... حتی ینزل عیسی بـن مـریم من السماء و یقتل اللّه الدجال علی یدیه و یصلیبهم رجل منا أهل البیت. ألا تری أن عیسی یصلی خلفنا و هو نبی الا و نحنأفضل منه.
منجی مـوعود مـسیحیت رجعت کننده است. ایـن مـسأله، سبب تداوم ایمان مسیحی شده و به بسیاری از آداب مسیحیان و همچنین فرازهای کتاب مقدس معنا بخشیده است؛ اما وی از میان امت خود به آسمان رفته و کارکرد او را درجامعه کمتر میبینیم و مردم هم چندان با شـخص او در ارتـباط نیستند؛ ولی منجی شیعه در میان مردم است و با آنها در ارتباط است و هماکنون هم درحال انجام وظایف خطیر امامت میباشد.
کارکرد اجتماعی حضرت مهدی علیه السّلام بسیار گستردهتر و فراگیرتر ازکارکردهای حضرت عـیسی عـلیه السّلام اسـت. همینطور از نظر کارکرد معنوی، موعودشیعه اقدامات مهمتر و با غنای بیشتری را انجام میدهد؛ بهحدی که میتوانگفت کارکردهای مـنجی شیعه با طرح یک حکومت جهانی، سازگارتر است.
در باب رو به آیـنده یـا رو بـه گذشته بودن، اگر عدم تحقق نجاتبخشی راملاک بدانیم، باید قائل شویم که هر دو منجی از موعودهای رو به آیـنده هـستند؛ ولی اگر محتوای دعوت را ملاک بدانیم، باید منجی شیعه را رو به گذشته و به اعتبار برخی اقـدامات بـیسابقهای کـه انجام میدهد، از موعودهای رو به آینده بدانیم و موعود مسیحی را از این باب، رو به آینده قلمداد کنیم.
ج. منجی مـوعود کیست؟
تا اینجا هر یک از دو منجی را معرفی کرده، ویژگیها، خصوصیات فردی، نقشو جایگاه آنـها را مورد دقت نظر و ارزیـابی قـرار دادیم و به این نتیجه رسیدیم که
منجی موعود مسیحیان، فردی است به نام عیسی علیه السّلام که فرزند مریم است و ازاین طریق نسل او به داوود علیه السّلام متصل میشود. خداوند، عیسی عـلیه السّلام را به آسمانعروج داده و ذخیره کرده است و در آخرالزمان با جلال و شکوه، باز میگردد و باکاری شاهانه، ملکوت خدا را برقرار میکند.
اما منجی موعود شیعه، حضرت مهدی علیه السّلام است که همنام و هم کـنیه پیـامبراسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوده، پدرش امام حسن عسکری علیه السّلام و مادرش نرجس خاتون از نسلداوود علیه السّلام است. آن حضرت در پنج سالگی از دیده عموم مردم غایب شد و درآخرالزمان ظهور خواهد کرد و با امـدادهای الهـی، یاری خواهد شد. زمین را پر ازعدل و داد خواهد کرد و دامنه ظلم و ستم و ستمکاران را برخواهد چید؛ بنابراین با نگرشی سطحی و ابتدایی، چنین بهنظر میرسد که هر یک از دوآیین مسیحیت و اسلام (شیعه) مـنجی جـداگانهای را معرفی میکنند؛ بر ایناساس، آیا باید قائل شویم که در آخرالزمان دو منجی میآیند که یکی منجیشیعه و دیگری منجی مسیحیت است؟ در این صورت، شیوۀ همکاری یا تعامل آنها با هم چگونه خـواهد بود؟ بر فـرض صـحت چنین فرضی، آیا جهان بـا دو حـاکم، تـوان بقا و استمرار همراه با گسترش و برقراری عدلوداد را خواهد داشت؟ یا بایدویژگیهای بیان شده درباره منجی را بر یک منجی تطبیق دهیم و بگوییم مصداقهر دو مـنجی، یـکی اسـت؛ یعنی هر دو دین، از یک نفر و یک منجی سـخن مـی-گویند؛ ولی هر یک به شکلی خاص از ویژگیهای منجی خود یاد کردهاند؟ یاشق سومی در کار است؟
برای یافتن جوابی قانع کننده و پاسخی صـحیح بـه ایـن سؤالات، تذکر نکاتیچند ضروری است:
مسیحیان معتقدند که موعود وعـده داده شده آنان، هنوز نیامده و زمان آمدن ونجاتگری او مشخص و معین نیست؛ ولی در آینده خواهد آمد؛ چنانکه در
«کتاب مقدس» عـبارت «عـیسی دوبـاره باز میگردد» بیش از ۳۰۰ بارآمده است.
محققان، متفقند که عـیسی عـلیه السّلام خود ادعای «مسیحا» نداشته است یعنی خود را منجی موعود معرف نکرده و ادعای مـسیحابودن او از سـوی پیـروان و مریدان او پس از رستاخیزش از میان مردگان طرح شدهاست.
گزارش انجیل از عیسی علیه السّلام هـرگز یـادآور فـرمانروایی پرقدرتی نیست کهیهودیان از دیرباز منتظرش بودند. عیسی علیه السّلام بر آن نبوده است که حـکومتی بـر پاکـند. در همۀ سخنان او از هیچ نظریه سیاسی، اثری نمیتوان دید، یا حتی به یکایده اجتماعی شـاخص دسـت یافت. عیسی علیه السّلام مدعی است که آمده است تاشرعیت موسی علیه السـّلام را کـامل کـند. بر اساس روایت اناجیل، عیسی علیه السّلام هرگز فرضیه نجاتبخشی خود را بر تشکیل یک نـهاد حـکومتی یا نظریهای اجتماعی بنا نکرده است؛ بههمین دلیل، نمیتوان کارکرد اجتماعی هویدایی برای او در نـظر گـرفت.
آیات اناجیل مرتبط با موضوع منجی و پایان دنیا، از وارد شدن به حکومت خدایا قلمرو دورت خـداوند سـخن میگویند. در بسیاری از فرازهای اناجیل، عیسی علیه السّلامبه جای حکومت خدا از عنوان «دولت» یـا «مـلکوت پدرم» نـام میبرد. انجیل گفتار عیسی علیه السّلام به شاگردانش در شام آخر را چنین نقلقول میکند:
اما بـه شـما مـیگویم بعد از این، از میوۀ مو دیگر نخواهم نوشید، تا روزی که آن را با شـما در مـلکوت پدر خود، تازه آشامم.
نکته قابل توجه اینکه در برخی فرازهای اناجیل، حضرت عیسی علیه السّلام از شـخصیبنام «پسـر انسان» یاد میکند که قابل تطبیق با خود او نیست و مشخص است کـهوی چـون دارای صفات ممتاز و ویژگیهای برجستهای است، از موقعیتی بـالاتر ازعـیسی عـلیه السّلام قرار دارد؛ بنابراین مقصود از «پسر انسان»، حـضرت عـیسی علیه السّلام نیست.
چنانکه مطابق نوشته مستر هاکس آمریکایی در قاموس کتاب مقدس، ایـن عـبارت هشتاد بار در انجیل و ملحقات آن (عهد جـدید) آمـده است کـه فـقط سـی مورد آنبا حضرت عیسی مسیح عـلیه السـّلام قابل تطبیق است. اما پنجاهمورد دیگر از نجاتدهندهای سخن میگوید که در آخـرالزمان و پایـان روزگار، ظهور خواهد کرد و حضرت عـیسی علیه السّلام نیز بـا او خـواهد آمد و او را جلال و عظمتخواهد داد و از ساعت و روز ظـهور او جـز خداوند تبارک و تعالی کسی اطلاع ندارد.
عیسی علیه السّلام هیچگاه خود را برپا کـننده سـلطنت «پسر انسان» یا «پادشاه مسیح» نـمیداند؛ چـرا کـه تصریح میکند: «پادشـاهی مـن از این جهان نیست. اگـرپادشاهی مـن از این جهان میبود، خدام من جنگ میکردند، تا به یهود تسلیم نشوم» بلکه خـود را رسـولی معرفی میکند که آمده است تـاحکومت خـداوند را مژده دهـد؛ حـکومتی کـه متعلق به کسی دیـگر است، نهعیسی علیه السّلام. برای نمونه در انجیل مرقس پس از بیان حوادث آخرالزمان و بلاها ومصیبتهای پایانی از زبـان عـیسی علیه السّلام میگوید: «.. آنگاه پسر انـسان را بـبینیدکه بـا قـوت و جـلال تعظیم بر ابـرها مـیآید.
در انجیل لوقا نیز آمده است: کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید؛ و شما مانند کـسانیباشید کـه انـتظار آقای خود را میکشند که چهوقت از عروسی مـراجعت کـند، تـاهر وقـت آیـد و در را بـکوبد، بیدرنگ برای او باز کنند. خوشا بهحال آنغلامان که آقای ایشان، چون آید، ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعدباشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمیبرید، پسر انسان میآید.
در جای دیگر عیسی علیه السّلام میگوید:، زیرا هر که از من و کلام من عار دارد، پسر انسان نیز وقتی که در جلال خود وجلال پدر و ملائکه مقدسه آید، از او عار خواهد داشت.
همچنان کـه مـلاحظه میشود عیسی علیه السّلام از آمدن شخص دیگری به نام «پسرانسان» خبر میدهد.
طبق گزارش اناجیل، عیسی علیه السّلام رسالت خود را مژده دادن به «ملکوت خدا» میدانست. عیسی (ع) به ایـشان گـفت:مرا لازم است که به شهرهای دیگر نیز به ملکوت خدا بشارت دهدم، زیرا که برای همین کار فرستاده شدهام.
در منابع مکتوب اسلامی و روایـات مـعصومان علیهم السّلام از بازگشت عیسی مـسیح عـلیه السّلام خبر میدهد که روشن کننده ابهامات موجود در این سؤالات است. در زیر به چندمورد از آنها اشاره میکنیم:
عیسی بن مریم علیه السّلام نابود کنندۀ بـدعتها:پیـامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سـلّم فـرمود:
میان من و او پیامبر نیست. هنگامی که فرود آمد، ... صلیب را میکوبد ونابود میسازد و خوک را میکشد و جزیه را برمیدارد و خدا در زمان او تمام آیینها را جز اسلام، نابود میکند. مسیح دروغین را میکشد و چهل سال درزمین زنـدگی مـیکند؛ سپس وفات مییابد و مسلمانان بر [جنازه]وی نماز می گزارند. این روایت از منسوخ شدن مسیحیت کنونی و آداب و رسوم غلط آن خبر داده، فراگیری دین اسلام را نوید میدهد. چون حکم جزیه برای اغیر مسلمان اسـت، بـرداشته شدن آن، بـیانگر مسلمان شدن همه ساکنان زمین است؛ یعنی حضرتعیسی علیه السّلام در راستای اهداف حضرت مهدی علیه السّلام گـام برمیدارد و در راستای برپایی حکومت اسلامی، معین و مددکار حضرت مهدی علیه السّلام اسـت.
حـضرت مـسیح علیه السّلام وزیری امین:پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند:
عیسی بن مریم علیه السّلام هبوط مـیکند، نـزدیک پل سفید کنار باب دمشق... مهدی علیه السّلام به او میگوید: «جلو بایست و بر ایـمان نـماز بـخوان». مسیح علیه السّلام می-گوید: «شما برای یارانتان نماز بخوانید. همانا من وزیر برانگیخته شـدهام، نهامیر. پس مهدی علیه السّلام برای یاران، نماز میخواند... همچنین در فرازی دیـگر دربارۀ صفات حضرت عـیسی عـلیه السّلام میفرماید:
و هو [عیسی]الوزیر الأیمن للقائم و حاجبه و نائبه
عیسی علیه السّلام قاضی عادل:مسیحیان معتقدند که عیسی علیه السّلام در بازگشت مجددخویش، بین نیکان و شریران، داوری خواهد کرد. منابع اسلامی این مـطلب راتأیید میکنند. در حدیثی از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمده است:
قسم به کسی که جانم در قبضه قدرت او است! به زودی، پسر مریم در میان شما فرود خواهد آمد و او داوری عادل خواهد بود؛ سپس صلیب را خـواهدشکست و خـوک را خواهد کشت و جزیه را پایان خواهد داد.
عیسی علیه السّلام قاتل دجال:کتاب مقدس از واقعهای بزرگ، یعنی آمدن فرزندهلاکت خبر میدهد که تا آن واقعه رخ ندهد، بازگشت مسیح علیه السـّلام اتـفاق نمیافتد (دوم تسالونیکیان ۲:۳). احادیث اسلامی مؤید این مطلب است که در آخر الزمانشروری به نام «دجّال» میآید که یک چشم دارد و در پیشانی او نوشته شده است: «کافر». وی ادعای خدایی میکند و بسیاری را گمراه مینماید. طبق احادیث، دجال خروج کرده، فتنهگری میکند و در نهایت به دست عیسی مسیح علیه السّلام قه قتل میرسد. پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: :یقتل ابن مریم الدجال باب لد (مدینة بفلسطین)
مـنجی موعود مسیحیان، یعنی حضرت مـسیح عـلیه السـّلام خود مدعی مسیحایی ونجات بخشی نبوده و حتی در بین سخنانش یا گزارشهای انجیل، مطلبی دال برتشکیل حکومت توسط حضرت عیسی علیه السّلام بـه چـشم نـمیخورد. در اینباره، ازشخص والاتری به نام «پسر انسان» یـاد شـده است که در همه موارد استعمال، قابل تطبیق با خود عیسی علیه السّلام نیست. مهمتر اینکه منابع مکتوب اسلامی و شـیعیبه صـراحت از کـارکردها و رسالتهای حضرت عیسی مسیح علیه السّلام در دولت و حکومت حضرت مهدی عـلیه السّلام سخن گفتهاند؛ لذا میتوان نتیجه گرفت که منجی موعود در هر دو دین مسیح و اسلام (شیعه) یکی میباشد که همان حـضرت حجت بـن الحـسن العسکری علیه السّلام است.
۸. اما حضرت عیسی مسیح علیه السّلام نـیز قـطعا در پایان دنیا، باز میگردد و در کنارحضرت مهدی علیه السّلام به عنوان وزیری لایق و البته همراهی صادق و امـین، انـجام وظیفه کـرده، حضرت مهدی علیه السّلام را در پیشبرد اهداف مقدس و الهیاش یاری خواهد نمود. نقش حـضرت عـیسی عـلیه السّلام در فراگیری دین سالام، بسیار کلیدی، مهم و تأثیرگذار خواهد بود؛ چرا که
اولا، حضرت عـیسی عـلیه السـّلام و حضرت مهدی علیه السّلام دارای یک هدف مشترک می-باشند و آن، حاکمیت دین الهی و برقراری عـدل و داد و اجـرای دستورهای الهی است و همین امر، وحدت رویه آن دو را در پی خواهد داشت.
ثانیا، اقتدای حضرت عیسی عـلیه السـّلام بـه حضرت مهدی علیه السّلام در نماز، نشانه پذیرشدین اسلام و پیروی او از آیین اسلام است. در نتیجه، گـویی بـه آن دسته از مسیحیانی که ادعای پیروی از او را دارند، اعلام میکند که اگر در گرفتار خودصادقند، بـاید بـه ادعـای پیروی از او را دارند، اعلام میکند که اگر در گرفتار خودصادقند، باید به اسلام گرویده، مسلمان شوند. ایـن عـمل عیسی میتواند در تسریع ایمان مسیحیان به حضرت مهدی علیه السّلام کمک کند و وعـده الهـی را زودتـر محققسازد.
ثالثا، عمر طولانی حضرت مهدی علیه السّلام سبب میشود که عدهای دچار شک وشـبهه شـده، در پیـروی از حق، سستی و کاهلی کنند. عدهای نیز که دنبال راهیهستند تا از زیر بـار مـسؤولیت، شانه خالی کنند و از گردن نهادن به دستورهایالهی طفره روند، این بهانه را دستاویز خود قرار میدهند تـا از پذیـرش حقسرباز زنند. بازگشت حضرت عیسی علیه السّلام میتواند اتمام حجتی برای ایـنان بـاشد؛ چراکه وقتی حضرت عیسی علیه السّلام را بـا عـمری بـیشتر از عمر حضرت مهدی علیه السّلام میبیننند، عـمر طـولانی حضرت مهدی علیه السّلام را بهتر میپذیرند و به گونهای تسلیم دستوراتاسلام و حکومت عدل مـهدوی مـیشوند.
نتیجه
این مقاله به مـا نـشان میدهد کـه مـا یـک منجی موعود بیشتر نداریم و آن هم حضرت مـهدی عـجل اللّه تعالی فرجه الشریف منجی شیعه میباشد که از نظر گونهشناسی، متعین وشخصی اسـت و سـنخ نجات بخشی او، جمعی، اجتماعی و معنوی اسـت با کارکردکیهانی. او در آخرالزمان مـیآید و بـا تشکیل حکومتی فراگیر، فرامین الهـی را اجـرامیکند و در این راستا حضرت عیسی علیه السّلام پس از بازگشت، در رکاب آن حضرت به عنوان وزیـر، انـجام وظیفه میکند.
منابع
قرآن کـریم.
ابـن طـاووس، رضی الدین عـلی بـن موسی، العملاحم و الفتن، بـیجا، مـؤسسه اعلمی، بیتا.
امامی کاشانی، محمد، خط امان در ولایت صاحبالزمان (پژوهشی در موعود ادیان)، تهران، دفـتر نـشر فرهنگ اسلامی.
توفیقی، حسین، آشنایی بـا ادیـان بزرگ، تـهران، مـرکز جـهانی علوم اسلامی.
تبلیخ، پل، الهـیات سیستماتیک، ترجمه حسین نوروزی، تهران، حکمت.
جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه اصغر حـکمت، تـهران، علمی و فرهنگی، جچهاردهم.
جعفری، جواد، مـجله تـخصصی انـتظار، مـقاله «جـمال یار»، قم، بـنیاد فـرهنگی حضرت مهدی موعود، شماره ۵.
جمعی از نویسندگان، معجم احادیث الامام المهدی، قم، مسجد جمکران، ج. دوم.
جو ویور، مـری، درآمـدی بـه مسیحیت، مترجم حسن قنبری، قم:مرکز مـطالعات و تـحقیقات ادیان و مـذاهب.
حـسینی گـرگانی، مـیرتقی، نزول عیسی و ظهور موعود، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار.
حیدری کاشانی، محمدباقر، مقتدای مسیح، قم، نسیم کوثر.
زیبایینژاد، محمدرضا، مسیحیتشناسی مقایسهای، تهران، سروش.
شاکری، روحاللّه، منجی در ادیـان، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود.
صدوق، محمد بن علی بن حسین، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، قم، دارالحدیثآ ۱۳۸۰ ش.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، قم، اسـوه.
کـتاب مقدس، انتشارات ایلام.
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمرهای، قم، انتشارات اسلامیه، ج. نهم، قم.
لطیفی، رحیم، دلائل عقلی و نقلی امامت و مهدویت، قم، بنیاد حضرت مـهدی مـوعود، ج. دوم.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
موحدیان عطار، علی، گونهشناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، قم، دانشگاه ادیان ومذاهب.
میشل، توماس، کـلام مـسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مـرکز ادیـان، ج. دوم.
نظری منفرد، علی، تاریخ اسلام از تولید تا رجعت، بیجا، جلوه کمال.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ترجمه محمدجواد هاشمی، تهران، صدوق.
نعمانی، مـحمد بـن ابراهیم، الغیبة، ترجمه مـحمدجواد هـاشمی، تهران، صدوق.
هاکس، مستر جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر.