گروه وحدت فرهنگ سدید، در این عصر که با حجم گسترده اطلاعات مواجهه هستیم هر فرد و گروهی سعی دارد تا افکار و اندیشههای خاص خود را به مردم بهویژه جوانان که ذهن پرسشگری دارند تزریق کنند. با توجه به این که امروزه یکی از ابزارهای دشمنان برای تحریف ارزشهای دینی مسلمانان ایجاد شبهه و القاء اندیشههای متزلزل از طُرق مختلف بخصوص فضای مجازی است رسالت اصلی اندیشمندان و علمای شیعه بسیار سنگینتر از گذشته شده است چرا که آنها باید جدیتر از همیشه و آمادگی کامل برای پاسخ به سوالات شبهه ناکی که ذهن جوانان را به خود مشغول کرده داشته باشند. در این نوشتار در سه بخش با رجوع به منابع علمی متقن و معتبر به این سوال که آیا گریستن بر مردگان جائز است یا نه؟ پاسخ داده میشود.
بحث اول: منشاء اختلاف در حکم گریه بر مومنان
سبب اختلاف در حکم گریه بر مرگ مومنان روایتی است که عمر بن خطاب و فرزندش عبدالله از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکنند، که حضرت فرمودند: مرده به وسیله گریه خانوادهاش بر او معذّب میشود.
این روایت با عبارتهای مختلف نقل شده است از جمله آنها: (به وسیله گریه برخی از افراد خانواده اش)، (به گریه افراد زنده بر او) (او در قبرش به وسیله شیون و زاری بر او معذب میشود). اختلاف عبارتها و الفاظ تاثیری ندارد؛ زیرا همه این روایتها را عمر و فرزندش عبدالله نقل کرده اند{۱}.
اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله با این روایت مخالفت کردند و راوی آن را به خطا و فراموش کاری متصف کرده اند، زیرا با قرآن تعارض دارد و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را نگفته است؛ بلکه وی فرمود: همانا خداوند به وسیله گریه خاندان کافر بر وی، بر عذابش میافزاید.
- موضع عایشه در برابر این روایت و حرمت گریه
ابن ابی ملیکة میگوید: «دختر عثمان بن عفان در مکه در گذشت، برای مراسم حاضر شدیم، عبدالله بن عمرو ابن عباس نیز حضور داشتند، عبدالله بن عمر به عمر و بن عثمان گفت: چرا گریه را تمام نمیکنی؟! زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله گفته است که مرده به وسیله گریه خانواده اش بر او معذب میشود؟! ابن عباس گفت: عمر این را میگفت: سپس ادامه داد و گفت: همراه با عمر از مکه خارج شدیم، وقتی به بیابان رسیدیم، سوارانی را دیدیم که در زیر سایه درختی استراحت میکردند، عمر گفت: برو و ببین این سواران چه کسانی هستند رفتم، دیدم صهیب است، برگشتم و عمر را آگاه ساختم. عمر گفت: او را دعوت کن، به سوی صهیب برگشتم و به او گفتم: بلند شو و به امیرالمؤمنین ملحق شو. هنگامی که عمر ضربه خورد، صهیب بر او وارد شد و میگریست و میگفت: وای برادرم، وای رفیقم، عمر گفت: ای صهیب! آیا بر من گریه میکنی، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته است: همانا مرده با گریه خانواده اش بر او معّذب میشود. ابن عباس میگوید: وقتی عمر مرد، این مطالب را به عایشه گفتم. عایشه گفت: خدا عمر را رحمت کند، به خدا قسم پیامبر صلی الله علیه و آله نفرمود: همانا مرده با گریه خانواده اش بر او معّذب میشود؛ بلکه فرمود: خداوند عذاب کافر را به وسیله گریه خانواده اش بر او زیاد میکند. عایشه گفت: «قران شما را کفایت میکند {أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی}; که هیچ کسی بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد».
ابن عباس در این هنگام گفت: خداوند است که میخنداند و میگریاند ابن ملیکة گفت: ابن عمر هیچ گونه سخنی (در این باره) نگفته است{۲}
و در روایت دیگر ابن ابی ملیکة میگوید: این حدیث را برای عایشه نقل کردم، و میگفت: ((به خدا قسم این حدیث را از دروغگویان نقل نمیکنید، ولی گوش اشتباه میکند و در قرآن آنچه که مایه شفای شما است وجود دارد: {أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی (سوره نجم، آیه ۳۸) لکن رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند عذاب کافر را به وسیله گریه خانواده اش بر او زیاد میکند. {۳}عمرة دختر عبدالرحمن میگوید: «هنگامی که سخن عبدالله بن عمر (ان المیت لیعذّب ببکاء الحی علیه) برای عایشه بیان شد، شنیدم گفت: میگوییم خداوند ابی عبدالرحمن را ببخشد، او دروغ نمیگوید، ولی او یا فراموش کرده و یا اشتباه میکند؛ بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر یک زن یهودی گذشت که بر او گریه میشد فرمود: بر او گریه میشود و همانا او در قبرش معذّب میشود. {۴}
در روایت دیگری عایشه گفت: خداوند او را رحمت کند، او دروغ نمیگوید، لکن دچار وهم شده است، بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره یک مرد یهودی که مرده بود، فرمود: «مرده با گریه بر او معذّب میشود». عایشه در این مسئله مخالف عمر بود، او بر خلاف نهی وی در روز وفات پدرش بر او گریست. سعید بن مسیب میگوید: «هنگامی که ابوبکر در گذشت، عایشه بر او گریه و زاری کرد، عمر به سوی منزل عایشه حرکت کرد، بر درب منزل ایستاد، و آنها را از گریه بر او منع کرد، لکن آنها امتناع کردند. عمر به هشام بن ولید گفت: داخل منزل شو و دختر ابن قحافه را خارج کن، عایشه هنگامی که این سخن را از عمر شنید، به هشام گفت: من خانه ام را بر تو حرام میکنم. عمر به هشام گفت: داخل شو من به تو اجازه میدهم. هشام داخل شد و ام فروه خواهر ابوبکر را از منزل به نزد عمر بیرون آورد، عمر ضربههایی با تازیانه به او زد، هنگامیکه (زنان داخل خانه) شنیدند، دست از گریه و زاری کشیدند» {۵}.
- موضع ابن عباس
موضع ابن عباس در مسئله گریه بر مردگان از مؤمنین و مخالفت وی با روایت عمر، با توجه به سخنی که در پیش از وی نقل کردیم، روشن است. {۶}
- موضع ابوهریره
ابو هریره میگوید: «شخصی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت. زنها جمع شدند و بر او میگریستند، عمر بلند شد و آنها را نهی کرد و دور میساخت. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عمر آنها را رها کن، همانا چشم گریان است و قلب مصیبت دیده است و زمان (از دست دادن شخص) نزدیک است{۷}
- تعارض روایات تحریم گریه با روایت جایز بودن آن
تعدادی روایت در کتابهای حدیثی وجود دارد که ادعا شده است که دلالت بر نهی پیامبر از گریه دارد، با قطع نظر از ضعف این روایات و عدم صلاحیت آنها برای تعارض حتی اگر این روایات را صحیح بدانیم، باز هم صلاحیت ندارند که دلیل برای حرمت باشند.
زیرا با روایاتی که دلالت بر جایز بودن گریه دارد، و این که گریه بر کسانی که مشرف به مرگ باشند و یا کسی که شهید شده و یا به مرگ طبیعی از بین رفته است، بر وفق سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است، تعارض دارد.
اضافه بر آن، سخن عایشه و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر این که، این روایات تنها از طریق خلیفه دوم و فرزندش عبدالله نقل شده و نقل آنان ناشی از خطا و فراموشی است و رسول خدا صلی الله علیه و آله نهی از گریه نکرده است، موجب میگردد، که از این روایات اعراض کنیم و به سیره پیامبر صلی الله علیه و آله که دلالت بر جواز گریه دارد، تمسک کنیم.
- تعارض روایات تحریم گریه با قرآن کریم
روایات حرمت گریه کناه وعقوبت را نه برای گریه کننده بلکه برای میت اثبات میکند. واین مطلب با حقیقت قرآنی تغایر دارد که به قلم آیة عقوبت گناه تنها متوجه مرتکب گناه میشود نه کسی دیگر. خداوند میفرماید: {أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی} «وزر» در آیه به معنای گناهی است که بر دوش انسان سنگینی کند، و «الوازره» به معنای نفسی است که گناه را انجام میدهد. مراد از آیه شریفه این است که، هیچ کس از گناهکاران بار گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد{۸} و نیز خداوند میفرماید: {وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی} و نیز میفرماید: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ} و نیز میفرماید:وَلِتُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ، پیش از آنکه این بحث را به پایان برسانیم، لازم است، گوشزد کنیم که، در کتابهای روایی، روایاتی وجود دارد که برخی به آنها بر جواز گریه قبل از مرگ؛ نه بعد از آن استدلال کرده اند، این روایات با تعابیری شبیه به هم وارد شده است، مضمون این روایات دلالت بر حرمت گریه بعد از مرگ دارد، از جمله آنها روایت عبدالله بن عمیر از طریق جبر است: «به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بر شخصی که مشرف به مرگ بود، وارد شدیم. زنها گریه میکردند، جبر گفت: آیا گریه میکنید؟ تا زمانی که رسول خدا نشسته است، گریه نکنید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: تا زمانی که در بین آنها است، بگذار گریه کنند، اگر مرگش رسید، هیچ کس، بر او گریه نکند» { ۹}.
این روایت بر گریه با صدای بلند و خراشیدن صورت حمل میشود؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وقتی گریه کرد و عبدالرحمن با تعجب به او گفت: آیا شما در سابق ما را از گریه نهی نکردید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نه، من از دو فریاد ستم، نهی کرده ام؛ فریاد به وقت مصیبت و خراشیدن صورت، و گریبان را چاک زدن و فریاد شیطانی» {۱۰}.
بحث دوم: گریه پیامبر اکرم و پیامبران در مرگ مومنان
۱ـ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مرگ عمویشان حمزه گریست، و دیگران را نیز تشویق نموده بر او بگریند. ابن سعد میگوید: «بعد از جنگ احد وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله صدای گریه را از خانههای انصار شنیدند که بر شهدای خود گریه میکردند، اشک از چشمان آن حضرت جاری شد و گریه کرد و فرمود: لکن حمزه گریه کنندهای ندارد. سعد بن معاذ سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را شنید. به نزد زنان قبیله بنی عبد الاشهل آمد و جریان را به آنان گفت؛ بعد از آن روز، زنان انصار اول بر حمزه گریه میکردند و سپس بر شهید خود میگریستند» {۱۱}.
این حدیث فقط متضمن فعل پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، بلکه متضمن تقریر حضرت و امر وی بر گریه نیز هست؛ از حدیث به خوبی استفاده میشود که گریه بر مرگ مومنان امر مرسوم و متداولی در عصر بعثت بوده است.
۲ـ وقتی جعفر بن ابی طالب و برخی از یاران او در غزوه مؤته به شهادت رسیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منزل وی تشریف بردند و فرزندان جعفر را خواستند، آنان را بوئید و اشک از چشمان آن حضرت جاری شد. اسماء همسر جعفر گفت: پدر و مادرم فدایت باد! چه چیز شما را به گریه انداخته است؟ آیا خبری از جعفر و یاران وی به شما رسیده است؟ فرمود: بله امروز به شهادت رسیدند. اسماء میگوید: شروع کردم به فریاد زدن و جمع کردن زنان، فاطمه علیهم السلام در حالی که گریان بود وارد شد و میگفت: ای وای عمویم! سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بر مانند جعفر باید گریه کنندگان بگریند{۱۲}.
شکی نیست که این حدیث متضمن گریه پیامبر صلی الله علیه و آله است و گفتار آن حضرت ((بر مانند جعفر باید گریه کنندگان بگریند)) متضمن تقریر آن حضرت نسبت به گریه اسماء میباشد. همه این موارد گواه روشنی بر مشروعیت گریه بر مرگ مومنان و شهدا میباشد.
۳ـ گریه پیامبر صلی الله علیه و آله بر شهدای جنگ موته در صحیح بخاری است که: پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از اینکه خبر مرگ زید و جعفر و ابن رواحه آورده شود، مرگ و شهادت آنان را اعلام کرده بود. نقل بخاری از پیامبر چنین است:
«زید پرچم را به دست گرفت سپس به شهادت رسید، سپس جعفر آن را گرفت او نیز شهید شد، سپس ابن رواحه آن را گرفت (او نیز) شهید شد و اشک از چشمان وی جاری بود» {۱۳}.
۴ـ گریه پیامبر صلی الله علیه و آله بر فرزندش ابراهیم
انس میگوید:همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدیم ... در حالی که ابراهیم مرگش نزدیک شده بود، اشک از دو چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله جاری شد عبدالرحمن بن عوف به حضرت گفت: شماای رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه میکنید؟ فرمود: آن (اشک) رحمت است سپس همین جمله را تکرار کرد وآنگاه فرمود: چشم گریان است و قلب محزون و چیزی نمیگویم جز آنچه که موجب رضایت پروردگارمان در آن است وای ابراهیم ما در فراق تو محزون هستیم{۱۴}. در این روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جاری شدن اشک را رحمت توصیف کرده است که از آن استفاده میشود، که گریه نیکو است و مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله از ((چشم گریان)) تا آخر روایت این است که در گریه و محزون بودن قلب گناهی وجود ندارد؛ بلکه گناه، گفتن سخنی است که خشم پروردگار را به همراه داشته باشد، مانند اعتراض به خداوند.
۵ـ گریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مادرش وقتی بر قبرش حاضر میشد. ابو هریره میگوید:پیامبر صلی الله علیه و آله قبر مادرش را زیارت کرد و گریه کرد و اطرافیانش را به گریه انداخت{۱۵}.
۶ـ گریه پیامبر صلی الله علیه و آله در بیماری سعد بن عباده. عبدالله بن عمر میگوید: «سعد بن عباده از وضعیت مزاجی خود شکوه نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله به همراهی، عبدالرحمن بن عوف، سعد ابن ابی وقاص، و عبدالله بن مسعود به عیادت او آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی بر او وارد شد، او را بیهوش یافت سوال کرد: آیا تمام کرده است؟ گفتند: نهای رسول خدا! حضرت گریه کرد، حاضران وقتی دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله گریه میکند، گریه کردند، حضرت فرمود: آیا نشنیدید که خداوند با اشک چشم و با حزن قلب کسی را عذاب نمیکند؛ ولی با این عذاب میکند ـ. و اشاره به زبان کردند ـ. یا رحمت میکند» {۱۶}.
۷ـ گریه پیامبر صلی الله علیه و آله بر نوه اش امام حسین علیه السلام
از ام فضل دختر حارث روایت شده که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و گفت: «ای رسول خدا! من امشب خواب بدی دیدم. حضرت فرمود: آن چیست؟ گفت: آن خواب بسیار بد است. فرمود: آن چیست؟ گفت: دیدم گویا قطعهای از پیکر شما قطع شد و در دامن من گذاشته شد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خواب خوبی دیدی، فاطمه ان شاءالله فرزندی میزاید و او در دامان تو خواهد بود. فاطمه حسین را به دنیا آورد و چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود، در دامن من قرار گرفت. روزی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدم و امام حسین علیه السلام را در دامان او قرار دادم، سپس توجه به پیامبر صلی الله علیه و آله کردم که اشک از چشمان او جاری است، گفتم:ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای تو باد، شما را چه شده است؟! فرمود: جبرئیل به نزد من آمد و به من خبر داد که امتم این فرزندم را میکشند. گفتم این؟! فرمود: بله و به همراه خود خاک سرخی از خاک او را برایم آورد». حاکم میگوید این روایت بر طبق موازین شیخین روایت صحیحی است ولی آنها نقل نکرده اند {۱۷}.
در این زمینه روایات دیگری وجود دارد، که مجال نقل آنها نیست، این روایات تاکید دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مناسبتهای مختلف بر امام حسین علیه السلام گریه کردند. گریه تنها مربوط به عصر بعثت نیست، بلکه دارای سابقه تاریخی طولانی است، زیرا میبینیم که پیامبران الهی در مناسبتهای گوناگون گریه کرده اند. گفته شده است که چشمان یعقوب از فراق یوسف تا دیدار مجدد او به مدت هشتاد سال پیوسته گریان بود.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که وی، از جبرئیل سوال کرد:اندازه آنچه یعقوب علیه السلام بر یوسف علیه السلام (از حزن) پیدا کرد، چقدر بود؟ گفت: به اندازه هفتاد مادر که فرزند از دست داده باشند، پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: اندازه پاداش او چقدر است؟ گفت: پاداش صد شهید، و او لحظهای گمان بد به خداوند پیدا نکرد. اگر سؤال شود: چگونه برای پیامبری جائز باشد که به این درجه از بی تابی برسد؟ در جواب باید گفت: انسان هنگام حزن زیاد بر اساس فطرت کنترل طبیعی خود را از دست میدهد و بدین جهت خداوند از صبر او تمجید کرد و این که او صبر نمود تا مبادا کلامی و یا کاری که نیکو نباشد از او سر زند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مرگ فرزندش ابراهیم گریست، و فرمود: «قلب بی تابی میکند و چشم گریان است و آنچه که موجب غضب خداوند است نمیگوییم و ما به خاطر توای ابراهیم! محزون هستیم».
بی تابی مذموم آن است که از برخی افراد جاهل سر میزند مانند گریه به آواز بلند و جزع و فزع، زدن به سینه و صورت و پاره کردن لباس. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که بر یکی از فرزندان یکی از دخترانش که در حال مرگ بود، گریست. گفته شد:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! گریه میکنی در حالی که ما را از گریه نهی میکردی؟ فرمود: شما را از گریه نهی نکردم؛ بلکه از دو فریاد حماقت آمیز نهی کردم، فریاد به هنگام شادی و فریاد به هنگام حزن.
از امام حسن علیه السلام روایت شده است که وی، بر فرزندش یا دیگری گریست، از وی در این باره سؤال شد فرمود:
«ندیدم که خداوند حزن را مایه ننگ بر یعقوب قرار داده باشد او خشم خود را فرو برده بود او پر از خشم بر فرزنداش بود و چیزی که سبب ناراحتی آنان شود، بروز نمیداد» {۱۸}.
بحث سوم: سیره مسلمانان در گریه بر مومنان
سیره مسلمانان بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله بهترین دلیل بر جایز بودن گریه است، بر اساس این سیره مسلمانان و بزرگان اصحاب بر مردگان با ایمان خویش گریسته اند و در رثای آنان شعر سروده اند. رثا در اینجا با گریه فرقی ندارد، ((و رثا: رثو المیت، بکاه و عدّد محاسنه)) چنانچه المنجد فی اللغة و الاعلام بدان اشاره نموده است.
ما در اینجا برخی ازشواهد تاریخی که دلالت بر صحیح و مشروع بودن گریه دارند، ذکر میکنیم.
۱ـ امام علی علیه السلام هنگام دفن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر قبر وی ایستاد و گفت: «هر آینه صبر نیکو است؛ مگر برای تو، و بی تابی زشت است؛ مگر برای تو، و این مصیبت بزرگ است و هر مصیبتی بعد از تو کوچک است».
۲ ـ. امام علی علیه السلام در رثای پیامبر اکرم علیه السلام اشعاری سروده اند:
الا طرق الناعی بلیل فراعنی و أرّقنی لمّا استقل منادیاً
فقلت له لما رایت الذی أتی لغیر رسول الله لو کنت ناعیاً{۱۹}.
۳ـ انس بن مالک میگوید: «فاطمه در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود، سختیهای مرگ یکی پس از دیگری بر حضرت وارد میشد، حضرت سرش را بلند کرد و فرمود:ای وای از سختی (مرگ)! فاطمه زهرا علیهم السلام گریه کرد و فرمود: ای وای از سختی! برای سختی شماای پدر جان. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بعد از امروز دیگر سختی بر من نیست» {۲۰}.
۴ـ فاطمه زهرا علیهم السلام در رثای پدر بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به هنگام مرگ اشعار حزن آوری سرود، از جمله آنها شعری است که در زیر ذکر میشود:
ماذا علی من شمّ تربة أن لا یشم مدی الزمان غوالیا
صبّت علی مصائب لو أنها صبّت علی الأیام صرن لیالیا{۲۱}
۵ـ صفیه عمّه رسول خدا صلی الله علیه و آله اشعار بسیار حزن آوری در رثای حضرت به هنگام وفات سروده است
ألا یا رسول الله کنت رجاءنا و کنت بنابّراً و لم تکن جافیا
و کنت رحیماً هادیا و معلماً لیبک علیک الیوم من کان باکیا{۲۲}
۶ ـ. ابو ذؤیب هنگام وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله بر وی گریست و این اشعار را در رثای او سرود:
لما رأیت الناس فی عسلاتهم ما بین ملحود له و مضرح
متبادرین لشرجع یأکفهم نص الرقاب لفقد ابیض أروح
فهناک صرت الی الهموم و من یبت جار الهموم یبیت غیر مروح{۲۳}
۷ـ ابن اسحاق درباره ابا سفیان بن حارث میگوید، وی در رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بسیار گریست و در رثای او این اشعار را سرود:
ارقتُ فبات لیلی لا یزول و لیل اخی المصیبة فیه یطول
فأسعدنی البکاء، و ذاک فیما أصیب المسلمون به قلیل
لقد عظمت مصیبتنا و جلّت عشیة قیل قد قبض الرسول{۲۴}
۸ـ هنگامی که خبر مرگ نعمان بن مقرون به عمر بن خطاب رسید، دستش را بر سرش گذاشت و فریاد بر آورد،ای وای نعمان. وقتی زید بن خطاب در یمامه شهید شد، دوست او که مردی از قبیله بنی عدی بن کعب بود، هنگامی که به مدینه برگشت و عمر را دید، اشک از چشمان او جاری شد و گفت: «زید را جاگذاشتی و به نزد من آمدی» {۲۵}
خالد بن ولید در زمان خلافت عمر در گذشت ـ. این دو با یکدیگر صحبت نمیکردند ـ زنان از گریه بر او خودداری کردند، عمر که این خبر را شنید گفت: چرا زنان بنی مغیره بر ابی سلیمان اشک نمیریزند، لکن صدای خود را بلند نکنند و حرف بی ربط نزنند. متمّم برادر مالک بن نویره که یک چشم داشت وقتی خبر کشته شدن برادرش را شنید در مسجد نبوی در حضور ابو بکر گریست، وی نماز صبح را به ابوبکر اقتدا کرد؛ وقتی ابو بکر نماز را تمام کرده بود و به محراب تکیه زده بود. متمّم در کنار او ایستاد و بر کناره منحنی کمان تکیه زد و این اشعار را سرود:
نعم القتیل اذاالریاح تناوحت خلف البیوت قتلت با ابن الأزور
أدعوته بالله ثم غدرته لو هو دعاک بذمة لم یغدر؟
ابو بکر گفت:
به خدا سوگند! او را دعوت نکردم و خیانت به او نورزیدم سپس گریه کرد و بر کناره منحنی کمان افتاد، و پیوسته متمم گریه میکرد تا از چشم نابینایش اشک جاری شد. عمر بن خطاب برخاست و گفت: دوست دارم، آن گونه که در رثای مالک شعر سرودی، در رثای برادرم زید نیز شعر میسرودی {۲۶}
/انتهای پیام/
پی نوشت:
شرح صحیح مسلم، ج. ۶، ص. ۲۲۸
جامع الاصول: ابن اثیر، ج. ۱۱، ص. ۹۲
صحیح بخاری: ج. ۳، ص. ۱۲۷، نسائی: ج. ۴، ص. ۱۸ و ۱۹
جامع الاصول: ابن اثیر، ج. ۱۱، ص. ۹۴
تاریخ طبری: ج. ۲، ص. ۳۴۹
جامع الاصول: ابن اثیر، ج. ۱۱، ص. ۹۲.
سنن نسایی: ج. ۴، ص. ۱۹، سنن ابن ماجه: ج. ۱، ص. ۵۰۵، بیهقی، ج. ۴، ص. ۱۱۷
جامع الاصول، ابن اثیر: ج. ۱۱، ص. ۹۳
جامع الاصول، ابن اثیر: ج. ۱۱، ص. ۱۰۰ و ۱۰۱، سنن نسایی: ج. ۴، ص. ۱۳ و ۱۴.
الجامع الصحیح: ج. ۳، ص. ۳۲۸
طبقات، ابن سعد: ج. ۳، ص. ۱۱، مغازی، واقدی: ج. ۱، ص. ۳۱۵ ـ. ۳۱۷؛ امتاع الاسماع: ج. ۱، ص. ۱۶۳؛ مسند احمد: ج. ۲، ص. ۲۹، ح. ۴۹۶۴؛ تاریخ طبری: ج. ۲، ص. ۲۱۱، سیره، ابن هشام: ج. ۳، ص. ۹۹
استیعاب: ج. ۱، ص. ۳۱۳، أسد الغابه: ج. ۱، ص. ۲۴۱، الاصابه: ج. ۲، ص. ۲۳۸، ترجمه جعفر بن ابی طالب؛ الکامل فی التاریخ: ج. ۲، ص. ۴۲۰
صحیح بخاری: ج. ۲، ص. ۲۰۴؛ البدایة و النهایة: ج. ۴، ص. ۲۸۰؛ انساب الاشراف: ج. ۲ ص. ۴۳؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج. ۱۵، ص. ۷۳
صحیح مسلم: ج. ۴، ص. ۱۸۰۸؛ سنن ابی داود: ج. ۳، ص. ۱۹۳؛ سنن ابن ماجه: ج. ۱، ص. ۵۰۷؛ مغازی: ج. ۲، ص. ۵۵۶
صحیح مسلم: ج. ۲، ص. ۶۷۱؛ سنن نسایی: ج. ۴، ص. ۹۰؛ سنن ابن ماجه: ج. ۱، ص. ۵۰۱
صحیح مسلم: ج. ۲، ص. ۶۳۶
مستدرک الصحیحین: ج. ۳، ص. ۱۷۶؛ مجمع الزوائد: ج. ۹، ص. ۱۷۹؛ مقتل خوارزمی: ج. ۱، ص. ۱۵۹؛ امالی: ص. ۱۸۸؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی: ص. ۱۴۵؛ الصواعق المحرقه: ص. ۱۱۵؛ کنز العمال: ج. ۶، ص. ۲۲۳؛ الخصائص الکبری: ج. ۲، ص. ۱۲۵
کشاف، زمخشری: ج. ۲، ص. ۴۹۶.
انساب الاشراف: ج. ۲، ص. ۲۷۶
العقد الفرید: ج. ۳، ص. ۱۶۴
ارشاد الساری، قسطلانی: ج. ۳، ص. ۴۱۵
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب: ج. ۴، ص. ۱۴۹
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب: ج. ۴، ص. ۲۱۴
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب:ج ۴، ص. ۲۳۸، شماره ۳۰۳۲
الهم و الحزن، ابن ابی الدنیا: شماره ۱۴۴
وفیات الأعیان: ج. ۶، ص. ۱۵ و ۱۶.