گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ امروز بیش از هزار سال از آغاز حکومت امیرالمومنین علی(ع) میگذرد. دوران نسبتا کوتاهی که در طی این قرون، همواره محل توجه و بحثهای فراوانی بوده و هست. برخی سعی دارند که وجوه حکومت چهارساله حضرت را تا حدودی به سایر حکومتهای پس از آن تشبیه کنند و برخی دم از تفاوت شرایط مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ... در آن دوران میزنند. استاد مصطفی دلشاد تهرانی[1]، درباره شرایط آغاز حکومت حضرت علی(ع) در کوفه، الگوی زیست عمومی مردم در هنگام حکومت و شیوه سیاستورزی حضرت نکات مهمی را در این گفتار شفاهی مورد توجه قرار دادهاند.
برای توجیه ناکارآمدی، الگو را زیر سوال نبریم
حکومت امیرمؤمنان علی (ع) حکومتی کوتاه به مدت چهار سال و نه ماه بود و هر چند كه امکان نشد حضرت آنچه را مىخواست در جامعهى خويش تحقق بخشد، ولی در همین مدت کوتاه با وجود موانع و مشکلات بسیار، بر اساس برنامهای عدالت محور به موفقیتهایی دست یافت که مایه شگفتی است؛ برنامهای عدالت محور که قابل الگوگیری است. دشمنان وی تا توانستند حقایق زندگی و راه و رسم سراسرعدالت و رحمت امام (ع) را دگرگون جلوه دادند. ابن ابىالحديد معتزلى در مقدّمهى شرح نهجالبلاغهى خويش[2] در اين باره چنين نوشته است :« بنىاميّه در شرق و غرب جهان اسلام قدرت را قبضه كردند و هر حيلهاى را به كار گرفتند و به هر عملى دست زدند تا نور او را خاموش سازند. حقايق را تحريف كردند و بر ضدّ او روايات دروغين جعل نمودند و بر منبرها زبان به سبّ و لعن او گشودند و هر كس را كه از آن حضرت به نيكى ياد مىكرد، با تهديد و حبس و قتل كيفر دادند. آنان از انتشار روايات پيامبر كه متضمن فضيلتى از فضايل آن حضرت يا بالا بردن نام و ياد او بود ممانعت كردند و حتّى از نامگذارى كسى به نام على جلوگيرى كردند، امّا همهى اين اعمال نتيجهاى نداشت جز آنكه مقام و نام على بالاتر رفت.
نام على و ياد او مانند مُشك بود كه هرچه آن را مىپوشاندند، باز بوى عطر آن منتشر مىشد، و همچون خورشيد تابان بود كه با كف دست پوشيده نمىشد، و مانند روز روشن بود كه اگر يك نفر آن را نمىديد ديدگان ديگران مىديد.»
در زمان خلافت حضرت پيرمردى از كار افتاده ديده شد كه دست نياز به سوى مردم دراز كرده بود. اميرمؤمنان (ع) فرمود: اين چيست؟ گفتند: اى اميرمؤمنان، مردى نصرانى است. اميرمؤمنان (ع) فرمود: هنگامى كه جوان و توانا بود از او كار كشيديد و اكنون كه پير و ناتوان شده است رهايش كردهايد! او را از بيتالمال تأمين كنيد
گروهی نیز از سر نادانی یا بخشی نگری و تقطیع نادرست یا توجیه ناکارآمدیهای خویش درحکومت، تلاش کردهاند تا حسن تدبیر و زیباییهای رفتار وی و عملکرد موفق حضرت در اداره حکومت در شرایط بسیار دشوار آن دوران را نادیده بگیرند یا تحریف نمایند و وارونه نشان دهند.
ابىالحديد معتزلى پس از بيان نمونه هايى از رفتار انسانگرايانه، حقوقمدارانه، عدالتخواهانه و بزرگوارانهى حكومتى على (ع) اظهار مىدارد كه اين نمونهها بيانگر صبر عظيم و تحمّل شگفت و توفيق آشكار آن حضرت است، زيرا كسى كه به چنان مردمانى، با آن آراى مختلف، و به چنان لشكرى نافرمان و سركش گرفتار باشد، و با وجود اين بتواند دشمنان خود را شكست دهد، قطعآ هيچكس در حسن سياست و صحت تدبير، همتاى او نخواهد بود و هيچكس به جايگاه وى دست نخواهد يافت، چنانكه يكى از متكلمان معتزلى يادآور شده است كه اگر شخص منصف در سياست و روش حكومت على (ع) با دقّت بنگرد و به اوضاع آن دوره، و احوال او با يارانش توجّه نمايد، به خوبى در خواهد يافت كه راهى كه او طى كرد و سياستى كه در پيش گرفت از دشوارى به معجزه شبيه است[3].
سیاستِ جنگ با فقر و کفرانِ نعمت
اميرمؤمنان على(ع) در سخنى دردمندانه درباره اوضاعی که وارث آن شده بود چنين گفته است:« شما در روزگارى هستيد كه خوبى در آن پشت كرده و همچنان مىرود، و بدى روى آورده و پيش مىدود؛ و طمع شيطان در تباه كردنِ مردمان بيشتر مىشود. اين روزگارى است كه ساز و برگ شيطان قوىتر گرديده، و فريب نيرنگش فراگير گشته است، و شكارش در دسترس او قرار گرفته است. گوشه چشمت را به هر سو كه خواهى به مردم بيفكن! آيا جز مستمندى مىبينى كه با فقر دست به گريبان است؛ يا توانگرى كه با نعمتِ خدا در كفران است؟! يا آن كه دستِ بخشش ندارد، و ندادنِ حقِّ خدا را افزونى مال به حساب آرد، يا گردنكشى كه از سخن حق روگردان است، گويى گوش او از شنيدن پندها گران است؟![4]»
امام على (ع) با وجود مشكلات بسیار در همان دوران كوتاه حكومت خويش مناطقى را كه تحت اداره داشت به جايى رساند كه خود فرمود :«أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي؛ از عدالت خود لباس عافیت بر تنتان پوشانیدم[5].»
همچنین فرمود: «مَا أَصْبَحَ بِالْكُوفَةِ أَحَدٌ إِلاَّ نَاعِمًا، وَ إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً مَنْ يَأْكُلُ الْبُرَّ، وَيَجْلِسُ فِي الظُّلِّ وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ؛ كسى در كوفه نيست كه در رفاه به سر نبرد، حتّى پايينترين افراد نان گندم مىخورند و سر پناه دارند و از آب فرات (شیرین و خوشگوار) مىآشامند[6].»
ایشان با ديدن صحنهى تكدّى پيرمردى نصرانى چنان برآشفت و عكسالعمل نشان داد كه مشخص است كه تكدّى در حكومت حضرت وجود نداشته و اين صحنه نادر يا استثنايى بوده است: « پيرمردى از كار افتاده ديده شد كه دست نياز به سوى مردم دراز كرده بود. اميرمؤمنان (ع) فرمود: اين چيست؟ گفتند: اى اميرمؤمنان، مردى نصرانى است. اميرمؤمنان (ع) فرمود: هنگامى كه جوان و توانا بود از او كار كشيديد و اكنون كه پير و ناتوان شده است رهايش كردهايد! او را از بيتالمال تأمين كنيد[7].»
حقّ برابری همگان مقابل قانون
پاسداشت حقوق مردم در حکومت با برابری همۀ آنان مقابل قانون جلوه مییابد و هرگونه نابرابری و تبعیض در چیزی که حقّ همگان در آن یکسان است، بیحرمتی به آنان و زیر پا گذاشتن کرامت ایشان است. امام علی (ع) اصرار میورزید و سخت مراقبت میکرد تا برابری همگان مقابل قانون به هیچ روی آسیب نبیند. آن حضرت در فرمان های حکومتی خود به کارگزاران خویش چنین آموزش می دهد:«فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ؛ پس باید کار مردمان در آن چه حقّ است، نزد تو برابر باشد، که از ستم نتوان به عدالت راه برد[8].»
برابری مقابل قانون دربارۀ همگان است و در آن استثنایی راه ندارد، و حکومت ها نمیتوانند میان خویش و بیگانه، نزدیک و دور، موافق و مخالف فرق بگذارند و به حریم آنان تجاوز کنند و در قانون نابرابری راه دهند. امام علی (ع) در عهدنامۀ مالک اشتر دراین باره فرمانی روشن و راهگشا دارد: « حقّ را دربارۀ هرکس از کسان دور و نزدیک که باید اجرا شود به اجرا درآور و در آن کار پایدار باش و این پایداری را به حساب خدا بگذار. در اجرای حقّ به نزدیکان و ویژگانت هرچه میخواهد برسد و در برابر پیامدهای سنگینی که دچار میشوی، خواستار سرانجام آن شو، زیرا سرانجام آن ستوده است[9].»
در هر حکومتی این زمینه وجود دارد که زمامداران، خود را در برابر قانون چون دیگران ندانند و برای خویش، جایگاه ویژه و فراتر از قانون قائل باشند، یا ویژگان و نزدیکان آنان بخواهند از موقعیت خود، بهرههای خلاف قانون ببرند و سوء استفاده نمایند. امام علی(ع) در هر دو مورد به تمام معنا پاسدار برابری مقابل قانون بود و به هیچ روی برای زمامداران و ویژگان و نزدیکان آنان، شأنی بیرون از قانون قائل نبود. وی در برابر هرگونه خلاف قانون سخت میایستاد و اجازۀ قانونشکنی به هیچکس نمیداد؛ زیرا چنین امری را زشتترین بیحرمتی و کرامت شکنی دربارۀ مردم می شمرد. ایشان در عهدنامۀ مالک اشتر دراین باره فرموده است:«وَ إِيَّاکَ وَالاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ؛ بپرهیز از خودگزینی و امتیازجویی در اموری که مردمان در آن حقّی یکسان دارند[10]»
همچنین دربارۀ ویژگان و نزدیکان زمامداران میگویند: «آنگاه [بدان که] سرپرست، ویژگان و نزدیکانی دارد که خوی برتری جستن و خودگزینی دارند و [به حقّ دیگران] دست دراز کردن و در معاملت انصاف و دادخواهی را کم تر به کار بستن. پس ریشۀ ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر، و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به بخشش وامگذار و نباید از تو چشم داشته باشند که [با استفاده از نفوذ و وابستگی خویش به تو] پیمانی ببندند که در زمینۀ آبیاری یا کار مشترکی که دارند، به مردم همسایه با زمین خود زیان برسانند، یعنی هزینۀ آن را بر دوش دیگران بار کنند و درنتیجه گوارایی و شیرینی سود آن به ایشان رسد نه تو، و ننگ آن در این جهان و آن جهان بر تو ماند[11].»
مردم باید حکمران را انتخاب کنند یا مردمسالاری به شیوهی علی
از جمله حقوق انسانها در عرصه سياسى اين است كه كسى به جاى آنان در تعيين سرنوشت سياسىشان تصميم نگيرد، و مردمان خود، سرنوست سياسىشان را رقم بزنند، و هر كه را خواستند به عنوان نماينده و وكيل خود بر سر كار آورند و در اين امر هيچ چيز به آنان تحميل نشود. اميرمؤمنان على(ع) در اين باره، درباره خود فرمود :«لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَ إِلاَّ رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى؛ حكومت حقّ ما است، اگر آن را به ما بدهند [و مردمان ما را بخواهند، مىپذيريم]، وگرنه بر ترك شتر سوار شويم و برانيم [و مسئولیتهای خویش را پی گیریم] اگرچه شبروى به درازا كشد[12].»
اى مردم، در برابر همگان و با دستورى خودتان آشکارا مىگویم که این کار (حکومت) از آنِ شماست، و هیچ کس جز آن که شما او را زمامدار خود گردانید، حقّ حکومت بر شما را ندارد
على(ع) خود را شايسته زمامدارى و از همه سزاوارتر بدين امر مىداند، امّا كرامت مردمان اجازه نمىدهد كه خود را به آنان تحميل كند، كه چنين كارى شكستن حرمت ايشان است. پاسداشت حقوق در عرصه سياسى اقتضا مىكند كه مردمان در انتخاب زمامدار به طور كامل آزاد باشند، و زمامداران خود را خويش برگزينند و كسى و گروهى در اين انتخاب، اعمال نظر نكند. آنگاه كه مردمان با اصرار از اميرمؤمنان على(ع) خواستار پذيرش زمامدارى شدند، در سخنى خطاب به آنان گفت:« مرا واگذاريد و ديگرى را بخواهيد، كه ما روى آورندگان به كارى هستيم كه آن را روىها و رنگها است (تغييرات بسيار پيش آمده است و اصلاحات اساسى را برنمىتابند). دلها بر اين امر پايدار نيست و خِرَدها بر آن استوار نمىماند. و بىگمان ابر فتنهها كرانها را تيره و تاريك گردانيده، و راه راست و روشن ناشناسا شده است. و بدانيد كه اگر من درخواست شما را بپذيرم، شما را آنچنان كه خود مىدانم راه مىبرم، و به گفتار [ناحقّ] گوينده، و سرزنش سرزنشگر گوش فراندهم؛ و اگر مرا واگذاريد همچون يكى از شمايم، و براى كسى كه كار خود را بدو بسپاريد، بهتر از ديگران فرمانبردار و شنوايم. بنابراين، اگر من وزيرتان باشم برايتان بهتر است تا فرمانروا و اميرتان باشم[13].»
امام(ع) به مردمان مىگويد كه هر كس را كه آنان برگزينند، وى به احترام ايشان، پذيرا خواهد بود؛ كه چنين رويكردى به رأى مردمان، پاسداشت كرامت ايشان است؛ و اگر جز اين باشد، و شايستگانى براى زمامدارى، بخواهند خود را به هر دليلى بر مردم تحميل كنند، كرامت آنان را ناديده گرفتهاند. على(ع) با همه شايستگىهايش كه كسى را با او قياس نتوان كرد، هرگز سخنى در نفى حقّ آزادى انتخاب زمامدار بر زبان نراند و گامى برخلاف اين حق برنداشت. اميرمؤمنان على (ع) در همان زمان كه مردمان با اصرار از وی میخواستند تا زمامداری ایشان را پذیرا شود، همگان را مخاطب قرار داد و اين حقيقت را كه سرنوشت
اجتماعی-سياسى مردمان بايد به دست خود آنان باشد و هيچ كس اين حق را ندارد كه به جاى آنان تصميم بگيرد و مردمان خود بايد سرنوشت حكومتى خويش را رقم بزنند، به صراحت بيان فرمود : «اى مردم، در برابر همگان و با دستورى خودتان آشكارا مىگويم كه اين كار (حكومت) از آنِ شماست، و هيچ كس جز آن كه شما او را زمامدار خود گردانيد، حقّ حكومت بر شما را ندارد. ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من پذيرش سرپرستى شما را ناخوشايند داشتم، ولى شما اين را نپذيرفتيد و جز به اينكه من تشكيل حكومت دهم رضايت نداديد. آگاه باشيد كه من كسى جز كليددار شما نيستم و نمىتوانم حتّى يك درهم بدون رضایت شما و به ناروا از بيتالمال برگيرم. اگر بخواهيد، مىنشينم [و كارتان را عهدهدار مىشوم] وگرنه بر كسى كينه يا از كسى گله ندارم[14].»
[1]نویسنده، محقق و استاد دانشگاه علوم و حدیث و از بنیانگذاران این دانشگاه است. حوزه تخصصی استاد دلشاد تهرانی، پژوهش پیرامون نهجالبلاغه است.
[2] جلد اول، صفحه۱۷
[3] شرح نهج البلاغه، جلد۷،صفحه۷۳
[4] نهجالبلاغه، خطبه۱۲۹
[5] همان، خطبه۸۷
[6] ابن أبی شیبة، المصنّف فی الأحادیث و الآثار، ج ۸، ص۱۵۷
[7] شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، جلد۶ ، صفحه۲۹۳
[8] نهجالبلاغه، نامه۵۹
[9] همان، نامه ۵۳
[10] همان
[11] همان
[12] نهج البلاغه، حکمت ۲۲
[13] همان
[14] الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، جلد ۳، صفحه ۱۹۴-۱۹۳
/انتهای پیام/