گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ در بخش نخست گفتگو با محمدسعید شریفیان با عنوان
«مدیران در مواجهه با پیچیدگی عرصه موسیقی، سلیقه به خرج میدهند!» به مرور فرازوفرودهای موسیقی نواحی ایران پرداخته شد. بخش دوم این گفتوگو به واکاوی موسیقی نواحی ایران به عنوان یک عنصر موثر در پدیداری و تقویت یک زبان ملی پرداخت که عنوان «
بازگشت به موسیقی فولکلور» برگرفته از همین مسئله است. در بخش سوم و نهایی این گفتوگو بیشتر به بررسی مسئلهی امروزی سازی ارائهها در موسیقی نواحی و بررسی وضعیت قشر ابتداییِ فعال در موسیقی نواحی و قشر حرفهای و ریشهدار فعال در این عرصه پرداخته است:
با توجه به گسترش بسیار زیاد موسیقی پاپِ وارداتی در کشور و دوری مخاطب ایرانی از موسیقی اصیل و بومی خود، شاید علتِ عدم مفاهمه و درک حرکتهای اینچنینی، وجود چنین فرهنگهای شنیداری نوظهور و گاهاً غیر ملی و غیر ایرانی در کشور باشد.
شریفیان: ما در شرایطی هستیم که حتی موزیسینهای خودمان نیز ارزش چندانی برای موسیقی نواحی قائل نیستند و موسیقی محلی هنوز در کشور ما احترام چندانی ندارد و مانند رخداد سال ۱۹۲۰ که ذکر شد و منجر به پیدا شدن جایگاه برای موسیقی محلی در اروپای شرقی شد، ما هنوز به آن دست پیدا نکردهایم و هنوز عدهای میگویند این موسیقی دهاتیها است! بنابراین وقتی این نوع موسیقی در چهارچوب دیگری مطرح میشود که پلی فونی و هارمونی و سایر ویژگیهای فنی موسیقایی را دارد، یکباره جذابیت پیدا میکند و مخاطب، موسیقی مربوط به فرهنگ خود را میتواند لمس کند.
در شرایطی هستیم که حتی موزیسینهای خودمان نیز ارزش چندانی برای موسیقی نواحی قائل نیستند و موسیقی محلی هنوز در کشور ما احترام چندانی ندارد و مانند رخداد سال ۱۹۲۰ که ذکر شد و منجر به پیدا شدن جایگاه برای موسیقی محلی در اروپای شرقی شد، ما هنوز به آن دست پیدا نکردهایم و هنوز عدهای میگویند این موسیقی دهاتیها است!
ما در موسیقی اقوام تنوع بسیار زیادی داریم و من به نوبه خود موسیقی نواحی و محلیمان را بیشتر از موسیقی ایرانی دوست دارم و رابطه خوبی با آن برقرار میکنم، موسیقی محلی بسیار بِکرتر و خیلی زنده است، در عین حال که اگر از نظر آنالیز موسیقایی نگاه کنید، خیلی محدود است! اما به دلیل رنگ آمیزی که دارد احساس میکنید زنده و پویا و به طبیعت وصل است و بنابراین یکی از ویژگیهای آن این است که ناخودآگاه شما را به طبیعت وصل میکند، اما موسیقی شهری خیلی اینکار را نمیکند.
به مسئلهی ارتباط موسیقی و طبیعت اشاره کردید و از سوی دیگر شما در خصوص موسیقی درمانی نیز همکاریها و فعالیتهایی نیز داشته اید؛ لطفا در صورت امکان در این مورد بیشتر توضیح دهید.
شریفیان: مدتها قبل من در انجمن موسیقی درمانی برای روانشناسان یک بحثی را مطرح میکردم و به آنها میگفتم اگر بخواهیم بحث موسیقی تخصصی بکنیم، صحبت ما تا ابد به درازا میکشد و باید جلسات نامحدود وجود داشته باشد و شاید، چون بحثمان خیلی فنی میشود، خیلی هم جذاب نشود. از این جهت من در آنجا بحث موسیقی را از زاویه تاثیرگذاریها و برداشتها بررسی میکردم، زیرا شاید یک تک صوت به اندازه یک دنیا به شما اطلاعات بدهد و من سعی میکردم در آنجا محرکی باشم تا فرد این اطلاعات که حاوی کششها و تنشها و به خصوص احساسات است را پیدا کند و بدون استثناً هرکس تجسم خود از آن موسیقی مشخص شده را میگفت و خارج از آن تجسمات مانند ساختمانهای بلند در نیویورک یا تهران برداشت دیگری نداشت، در حالی که وقتی به موسیقی محلی نگاه میکنید، به هرحال هر طور که هست به طبیعت وصل است و در آن مثلاً فضای دشت احساس میشود و حتی اگر در آن دشت زنگولهی آن گوسفند هم صدایی بدهد، آن اشکالی ندارد و جزئی از آن است. این اطلاعات و احساسات فراصوتی است و تاثیر میگذارد.
مشکل کجاست که برخی از فعالان آماتور و جوان و ابتدایی در عرصه موسیقی در امروزی سازیِ موسیقی نواحی و تلفیق آن با سایر گونههای موسیقایی چندان موفق نیستند و به نتیجه مطلوب نمیرسند؟
شریفیان: در چند سال اخیر اتفاق بدی در عرصه موسیقی نواحی ما افتاده و آن بحث مد شدن است و بد است، زیرا آنقدر اتفاقات بد میافتد که اگر در این مسیر یک اتفاق خوب نیز افتاده باشد، میتواند آن را خراب کند. مثلاً موسیقی نواحی را به عنوان خمیر مایه بر میدارند و روی آن هرکار که دلخواهشان است انجام میدهند، روی آن پاپ میخوانند و تلفیقهای عجیب و غریب میکنند! و چون نگاه پاپیولاری و پاپی غالب است، در نهایت نتیجهاش خوب نیست. نقاط بد مدگرایی در عرصه موسیقی به اندازهای است که اتفاقات خوب را تحت تاثیر قرار میدهد.
گاهی در شبکههای تلویزیونی مانند بی بی سی اجراهایی از موسیقی میبینیم که ۱۵ نفر دختر با میکآپهای برجسته نشستهاند و چیزهایی مینوازند که ریشه محلی دارد، اما افتضاح است! و اینطور نمایش داده میشود که آن اجرایِ در حال پخش از بی بی سی، بهانهای است تا فرهنگسازی توسط فرهنگ اصیل انجام گیرد، در حالی که در واقع این فرهنگسازی انجام نمیدهد و اگر با هدف فرهنگ سازی همان موسیقیهای اصیل محلی را روی آن صحنه ببرد خیلی کار مهمی کرده است، زیرا آن اصالت و چهارچوب دارد و دیگر موسیقی محلی دستکاری نشده است. مد اصلاً چیز خوبی نیست، هر چیزی پاپیولار شود معمولاً خراب میشود، هر چیز، حتی دین.
آیا اقبالهای امروزی ولو به اندازه حداقلی به موسیقی محلی جنبهی ویترینی ندارد؟ آیا کیفیتهای امروزی در انعکاسِ موسیقی محلی به عنوان یک تقویت کنندهی هویت ملی است یا خیر؟!
شریفیان: به نظر من در برخی از مواقع اقبال به موسیقی محلی کمی نوعی از پز دادن است و گاهی دیگر این موضوع حالت هویتی میگیرد، اما در هر صورت، چون مدگرا و سطحی است، خیلی عمق و تاثیر آنچنانی ندارد. یکی از مشکلات ما این است که در خیلی از چیزها، به تعداد، الگوهای شاخص خوب نداریم و اگر الگوهای خوب و در سطح بالا در هر چیزی وجود داشته باشد، این به یک استاندارد مشخص تبدیل میشود تا اگر هرکس که کار میکند در سطح آن استاندارد و معیارها نباشد، از دایره شایستگی خارج شود. ما این تعاریف را در تئوریها و برنامهریزیها و در عمل هم نداریم و اگر هم هست به طور محدود در گوشه و کنار وجود دارد و موسیقی هم از این موضوع مستثنی نیست؛ بنابراین رویه اینطور است که هرکس هر کاری کرد، کرد! و یکی از دلایل پیدایش این وضعیت در موسیقی، مدیران ما هستند که آگاهی ندارند و فکر میکنند وقتی چندبار با بزرگان نشست و برخاست کردند و چند جشنوارک! نیز برگزار کردند صاحب فکر و جریان هستند! و میآیند تا در زمینه موسیقی کارهایی کنند که اکثراً هم شکست میخورند و بودجهها ضایع میشود.
وضعیت انتقال فرهنگ موسیقی نواحی در جامعه فعلی شهرستانی و روستایی جوان کشور که موسیقی نواحی را از گذشتگانشان به شکل ابتدایی و آماتور به ارث میبرند و بعضاً از آن صرفاً در مراسمها و آئینهای محلی در قالب پاپیولار شده و سمپل شده بهره میبرند را چگونه ارزیابی میکنید؟
شریفیان: موزیسینهای محلی تعریفی از خودشان در جامعه سنتی ما داشتند و در خوبی و خوشی و عروسی و غم و... نقش داشتند. وقتی جامعه تغییر میکند، دیگر کشش آن فرهنگ قبلی را ندارد و بنابراین ریتمهای تندتر و هیجانات دیگر میخواهد و هیچکس هم از هیجانات و ریتمهای قویتر بیزار نیست و نیاز است، اما ریشهی آن سطحی و پاپیولار است، بنابراین آن موسیقی
من واقعاً نگران موسیقی محلیمان نیستم البته درست است که ممکن است از گوشه و کنار آثاری نمایان شود که خیلی اصالت نداشته باشد و اینجا است که شاید بشود مقداری ورود کرد، حال اینکه در مجموع ارائهی موسیقیهای محلی مربوط به همان خطّه و سرزمین ولو اینکه تغییری نیز کرده باشد اتفاق خوبی است
محلی را به سمت موسیقی الکترونیک و سمپل میبرند، ولی این مسئله حد و عیار آن را مخدوش میکند، به این معنا که طرح خوبی در دست است، اما بد اجرا میشود و این بزرگترین ضربهای است که اینجا و از این طریق به کار وارد میشود و از طرفی هم این خطِ هنری در موسیقی برای اجراهای بهترِ بعدی به اصطلاح زخمی میشود و جذابیتی ندارد. لازم است که روی این مسئله برنامهریزی شود و جریان سازی صورت گیرد و حتی عدهای از جوانان را جمع کنند تا آنها تحت نظر عدهای متخصص کار کنند تا بتوانند به نتیجه و خروجی سنگینتر و عمیقتری برسند. از آنجا که آنها گاهی طرحهای خوب از این نوع را به شکل بدی اجرا میکنند، موجب میشود تا نوعی سرخوردگی از اجرای چنین طرحهایی ایجاد شود. از آنجا که معمولاً بحثهای سیاسی و اقتصادی بیشتر مطرح بوده، کمتر به مسائلی از قبیل آموزش دقت میشود و از این رو به طور مثال میگوییم وقتی امکان اجرای طرحها و سوژههای خاصِ موسیقایی در کشور نیست، اصلاً آن را در دانشگاه و فضای آموزشی باز نکنید! این بهتر از آن است که این موضوع علمی و آموزشی موسیقایی در دانشگاه و فضای آموزش باز شود، اما به عمق دو میلیمتر به آن توجه شود! بدآموزیِ این مسئله آنجاست که کسی که آن سوژه و سرفصل آموزشی را در دانشگاه آموخته است و فارغ التحصیل میشود احساس میکند که خیلی میداند-و درست هم فکر میکنند! -اما چند نفر هستند که در فضای بیرون از دانشگاه او را توجیه کنند که شکل درست و اصلی آن علم، متفاوت با آن نکتهی سطحی و ظاهری است که در دانشگاه پیرامون آن سوژه و موضوع موسیقایی آموخته است؟!
جوانان امروز نیز از ریتمهایی با هیجان بیشتر خوششان میآید، اما چون ریشه قطعات امروزی پاپیولار و سطحی است، روند ساختاری موسیقی محلی مخدوش میشود. در اصل نوازندگان جوان طرح خوبی دارند، اما این طرح را به صورت نامناسبی اجرا میکنند و با این شکل در نهایت کار این جوانان جذابیت چندانی نخواهد داشت.
به زعم شما راهکار برطرف کردن این معضل چیست؟
شریفیان: بهتر است که در سیستم آموزش ما به جوانان بیاموزند که چگونه میتوان موسیقیهای محلی را به شکل درست به موسیقی امروزی تبدیل کرد، البته در زمانی که مسئله اصلی جامعه اقتصاد است و مسئولان توانایی آموزش اصول درست مرتبط با مباحث فرهنگی را ندارند، اصراری نیست که وارد این مباحث شوند. اگر چنین نشود و مسئولان با وجود ناتوانی در پرداختن به مباحث آموزشیِ فرهنگی وارد این مباحث شده و به اصطلاح با عمقی ۲میلیمتری! در این مسیر حرکت کنند به نتیجه مطلوب نخواهند رسید، البته که دانشجویان اندکی با هوش خود توانایی یافتن مسیر درست را دارند.
گذشته از قشر آماتور و ابتداییِ موسیقی محلی در جامعهی ایران، در مجموع شما وضعیتِ فعالان حرفهای و اصیلِ موسیقی نواحی و محلی کشور و مسئلهی یافتن راه درست در مسیر سیاستگذاری برای آنها توسط مدیران را چگونه ارزیابی میکنید؟
شریفیان: مسلم است که در موسیقی محلی ایران هرجا حمایت مدیریتی صورت گرفته، اتفاقات خوبی نیز رخ داده است. ما در حوزه موسیقی محلی در ایران نوازندگانی را داریم که وضع نابسامانی را در زندگانیشان دارند و باید به آنها رسیدگی شود و شرایط متناسبی برای آنها فراهم شود و همچنین فضایی ایجاد شود تا آنها بتوانند تدریس کنند، چراکه از طرفی هم انگیزه پیدا میکنند و هم از طرف دیگر اگر فستیوالهای موسیقی فولکلور با کیفیت بالا طراحی و انجام پذیرد، این نهایتِ حمایت خوبی میتواند باشد که از یک مدیریت کلان هنری در کشور مورد انتظار است، اما آنچه که جالب توجه است تفاوت خاص موسیقی محلی با موسیقیهای دیگر است و آن تفاوت این است که نسبت به موسیقی سمفونیک و موسیقی ردیف که در تالار و سالن اجرا میشود و برای آن تبلیغات و پوستر منتشر و نصب میکنند و...، موسیقیِ آنچنان باشکوهی نیست که بتواند به مقدارِ آن موسیقی سمفونیک و خاص مخاطب جذب کند، و اتفاقاً من فکر میکنم که این تفاوت اتفاق خوبی است، چراکه موسیقی محلی یک موسیقی مردمی، زنده و پویا است و خودش دارد راه خودش را طی میکند، ضمن اینکه موسیقی محلی از یک فضاهای روستایی و از میان کشاورزان و دهقانان میآید که آن در ارتباط با کار و حس و زندگی و مشکلات و... آنها است و این نغمهها و ملودیها در ارتباط با خوشیها و غمهای آنهاست و از این محل شکل میگیرد. این در حالی است که ما میبینیم به دنبال تغییراتی که ایجاد میشود، روستاها تخلیه میشود و فضای آن تغییر میکند و جوانترها در روستاها دیگر پیشینهی پدران خود را ندارند و...، پس طبیعی است که موسیقی محلی نیز تغییر کند، اما اتفاقات این تغییر خوب است و نشان میدهد که آن موسیقی زنده است و ضمناً نشانگر آن است که یک موسیقی موضعی و مربوط به یک جای خاص و مقطع خاص نیست و این دارد راه خود را در حالت معمول پیدا میکند، به هرحال موسیقی محلی دارای خاصیت مردمی و عمومی است و خاصیت روشنفکری ندارد، بنابراین دارد راه خود را پیش میگیرد ولو اینکه ممکن است که ضربی به خود گرفته باشد و ریتمدار شده باشد، اما به وسیلهی جوانانی در کشور که تعداد بسیار زیادی دارند نیز دارد رو به جلو حرکت میکند، از این نظر اتفاق خوبی است که مثل موسیقیهای شهری مانند قالبهای سمفونی و دستگاهی، آن شأن و شئونات و اقتضائات شهری را ندارد و به نظر من این اتفاق خوبی است، پس با این حال میتواند آزادتر برای خود در گوشهای کار کند و جلو برود؛ اتفاقاً من چند وقت پیش با تعدادی از دوستان پیرامون این موضوع صحبت میکردم و آنها به من میگفتند که آنقدر اندازه و ابعاد فعالیت موسیقیهای محلی در استانهای مختلف زیاد است که واقعاً تحت پوشش قراردادن و حمایت از آنها سخت است و به نظر من نیاز خاصی هم برای حمایت ندارد، اما از آن طرف میشود تعدادی از میان این افرادِ فعال در موسیقی محلی را دستچین کرد و در قالب فستیوالهای مختلف موسیقی محلی اینها را حفظ کرد و داشت، که حتی جوانان و پیشکسوتان در کنار یکدیگر بتوانند کارهایی در سطح بسیار بالا را ارائه کنند و به نظر من این بحث خیلی مهمی است و میتواند خیلی پررنگتر باشد، ضمن اینکه من مجدداً تکرار و تأکید میکنم که موسیقی محلی زنده و پویا است و حرکت میکند و خودش دارد جلو میرود بدون اینکه خیلی به حمایتها متصل باشد، چراکه مردمی و عمومی است و مردم خودشان آن را نگه میدارند و نسبت به زمانهای که در آن هستیم تغییرات روی آن را انجام میدهند و جلو میبرند، بنابراین من واقعاً نگران موسیقی محلیمان نیستم البته درست است که ممکن است از گوشه و کنار آثاری نمایان شود که خیلی اصالت نداشته باشد و اینجا است که شاید بشود مقداری ورود کرد، حال اینکه در مجموع ارائهی موسیقیهای محلی مربوط به همان خطّه و سرزمین ولو اینکه تغییری نیز کرده باشد اتفاق خوبی است.
از سوی دیگر در حوزهی مدیریتِ این عرصه باید توجه داشت که مدیریت فرهنگی و هنری سختترین مدیریتها است، زیرا این مدیریت مانند فضای صنعتی و مهندسی فرمولی ندارد. مثلاً در زمینه موسیقی، مدیر مربوطه باید یک فردِ کننده باشد و مثلاً یک خواننده، نوازنده یا یکی از اهالی عرصه موسیقی باشد یا اگر از اهالی موسیقی نیست مثلاً یک جامعهشناس و... باشد و یا عرصه هنر را بشناسد و از آن آگاهی داشته باشد تا بتواند یک مسیر درست برای فرهنگسازی تدوین کند یا اثری با کیفیت را از غیرِ آن تشخیص بدهد؛ متاسفانه مدیران ما اینگونه عمل نمیکنند.
/انتهای پیام/