وضعیت‌سنجی منطق رفتاری جامعه ایرانی نسبت به مناسک مذهبی در گفتگو با محسن حسام مظاهری؛
هیچ جای تعجب نیست ـ همچنان که آمار‌ها و پیمایش‌های دینداری نشان می‌دهد ـ که در عامه مردم تعلق به مناسک ثانویه‌ مثل عزاداری یا زیارت بیش از تعلق به مناسک اصلی و رسمی مثل نماز و روزه‌داری باشد؛ این موضوع عجیب و دور از انتظاری نیست و کاملا طبیعی است، چون این سنخ از مناسک هستند که فرد در آن‌ها احساس تعلق دارد و حس می‌کند متعلق به خودش است و برایش مفید است. چون او می‌خواهد زندگی کند و این مناسک امکان زندگی را به او می‌بخشد.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ محسن حسام مظاهری، متولد ۱۳۶۱ در اصفهان، نویسنده، دانش‌آموخته جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و پژوهشگر مطالعات اجتماعی دین و تشیع است. تمرکز فعالیت علمی او بر مناسک و آیین‌های شیعه است. حسام مظاهری پروژه اصلی خود را بررسی سیر تغییر و تحولات آیین‌های شیعه و فهم منطق این تغییرات می‌داند. در این گفتگو حسام مظاهری از زمینه‌ها و آثار اجتماعی مناسک دینی و شیعی در ایران می‌گوید.

 

ارزیابی شما به عنوان یک جامعه شناس دین از نسبت میان روند مشارکت مردم در مناسک مذهبی مانند محرم با نوع و ماهیت حکومت در ایران در تاریخ معاصر چگونه است؟

مظاهری: من تصور می‌کنم عاشورا همچنان یکی از میدانگاه‌هایی است که جامعه ایرانی می‌تواند در آن خود را بسازد و ببیند و حیات داشته باشد. مصداقی است از جامعه مدنی. علیرغم همه مداخله‌ها و تصدی‌گری‌هایی که حاکمیت به ویژه در سال‌های بعد از انقلاب در حوزه مناسک و عزاداری‌ها داشته و آسیب‌هایی که زده، آنقدر این مقوله گسترده است در بدنه جامعه و در سطوح مختلف آن و آنقدر ریشه‌دار و عمیق است که این مداخله‌ها هنوز نتوانسته آن ریشه‌ها را قطع کند و این روند‌ها را دچار تغییرات بنیادی کند. همچنان عاشورا از معدود حوزه‌هایی از شئون دینی است که تا حد زیادی وجه مردمی‌بودن خودش را حفظ کرده است.

عاشورا همچنان یکی از میدانگاه‌هایی است که جامعه ایرانی می‌تواند در آن خود را بسازد و ببیند و حیات داشته باشد. مصداقی است از جامعه مدنی

 

در جامعه امروز ایران شاهد به وجود آمدن نوعی دو قطبی‌سازی در حوزه فروع دین هستیم که ظاهرا مواجهه‌ای میان گروهی از مردم با حاکمیت است که البته این مواجهه را در سطوحی میان مردم با مردم هم می‌بینیم. آیا می‌توان این فرضیه را مطرح کرد که این موضوع تا جایی پیش برود که آیین‌های کهن ما مثل محرم را هم تحت الشعاع قرار دهد به این معنی که مردم مساله محرم را حاکمیتی تلقی کنند و از یک جایی به بعد نسبت به آن واکنش سلبی داشته باشند یا نه موضوع محرم، مساله‌ای کاملا متعلق به جامعه و مردم است و عملکرد حاکمیت در قبض برخی مسائل دینی نمی‌تواند از اهمیت آن میان مردم بکاهد؟

مظاهری: بله البته این دوقطبی‌ها در بعضی حوزه‌ها وجود دارد، منتها عاشورا داستانش متفاوت است. عاشورا صرفا یک مقوله دینی و مذهبی در جامعه ایران نیست. مقوله‌ای است که در طول قرن‌های گذشته پیوند‌های عمیقی با فرهنگ ایرانی فراتر از جامعه شیعه و جامعه مسلمان پیدا کرده و به  محوری برای وفاق ملی جامعه ایرانی تبدیل شده است. البته حتما نوع رفتار حاکمیت ضربه‌هایی به این محور زده است، همچنان که بقیه مقولاتی که منتسب به دین هستند آسیبهایی از مداخلات سیاسی خورده‌اند و از کارآمدی‌شان کاسته شده است. منتها این آسیب‌ها مثل ضربه‌هایی است که بر یک درخت تنومند وارد می‌شود. حتما این ضربه‌ها شاخه‌هایی را نیز قطع می‌کنند و زخم‌هایی بر تنه‌ی درخت برجا می‌گذارند، اما این درخت تنومندتر از آن است که بخواهد با این ضربه‌ها قطع شود. همچنان که در طول تاریخ هم این پایداری را از خود نشان داده است. در هر حال تصور می‌کنم، تا زمانی که دین اسلام در جامعه ایرانی توسط بخش بزرگی از جامعه مورد پذیرش و اقبال است و حیات دینی ادامه دارد و ارزش‌های دینی مورد قبول هستند، عاشورا هم همچنان استمرار خواهد داشت. البته که مداخلات و تصدی‌گری‌ها و دستکاری‌هایی که از جانب قدرت سیاسی و یا دیگران در مناسک رخ می‌دهد طبیعتا تاثیرات منفی دارد، اما اینکه یک روز عاشورا مقوله‌ای حاکمیتی قلمداد شود، من خیلی این را بعید می‌دانم و تصور نمی‌کنم روزی به اینجا برسیم. چون این فرهنگ در خود قابلیت بازسازی و نوسازی دارد.

عاشورا صرفا یک مقوله دینی و مذهبی در جامعه ایران نیست. مقوله‌ای است که در طول قرن‌های گذشته پیوند‌های عمیقی با فرهنگ ایرانی فراتر از جامعه شیعه و جامعه مسلمان پیدا کرده و به  محوری برای وفاق ملی جامعه ایرانی تبدیل شده است. البته حتما نوع رفتار حاکمیت ضربه‌هایی به این محور زده است، همچنان که بقیه مقولاتی که منتسب به دین هستند آسیبهایی از مداخلات سیاسی خورده‌اند و از کارآمدی‌شان کاسته شده است

 

در تقسیم بندی که در زمینه دینداری مطرح شده و دینداری عامه را از نخبگان متمایز ساخته، عنوان می‌شود که دینداری عامه مردم، مولفه‌های عاطفی و احساسی بسیار قوی داشته و به جهت ماهیت متغیرش و خاصیت مناسک گرایی‌اش بیشتر مورد انتقاد فضای نخبگانی جامعه قرار گرفته، چه میزان این انتقادات را وارد می‌دانید و از طرف دیگر به نظر شما در طول تاریخ معاصر آیا همین مناسک گرایی‌ها موجب نشده تا جریان دینداری عامه تداوم پیدا کند و حتی در مقاطعی از تاریخ با وجود ممنوعیت‌هایی در انجام آن‌ها مثل دوره پهلوی اول، به حیات خود ادامه دهد؟

مظاهری: بله این یکی از گونه‌بندی‌های متداول در حوزه دینداری است که دین عامه مردم را از دین رسمی یا به تعبیری نخبگانی جدا بدانیم. یکی از تمایزات دین عامه این است که مناسک‌گراتر است. منتها این را معمولا به عنوان یک نقطه ضعف برای این دین مطرح می‌کنند در حالی که به گمان من این یکی از نقاط ممتاز و مثبت دین عامیانه و مردمی است. مناسک در این دین بسیار برجسته و مهم است و نسبت به آن تعصب ورزیده می‌شود، به همان دلیل هم بسیار موثر است؛ یعنی اهمیت مناسک برای عامه، متناظر با جایگاهی است که در دینورزی آنها دارد. به تعبیری می‌توان گفت مناسک سهم توده از دین است و میدانی است که مردم می‌توانند در آن نقش‌آفرینی داشته باشند و آن ساحتی از دین است که عامه مردم می‌توانند در آن صاحب کنش جدی و موثر باشند، می‌توانند ذائقه خودشان را دنبال کنند و می‌توانند بسازند و تغییر دهند و از آنِ خود کنند. آن‌ها نمی‌توانند متن مقدس و دینی را از آن خود کنند، یعنی فرهنگ مکتوب دینی نسبتی با آن‌ها به این معنی ندارند، چون بیرون از میدان آن‌ها شکل گرفته و مسیر خودش را در دین رسمی طی می‌کند. بنیاد دین رسمی هم بر متن است. ولی عامه مردم در حوزه مناسک، آن هم نه مناسک رسمی که باز تحت نفوذ دین رسمی است، بلکه در مناسک حاشیه‌ای و ثانویه مثل عزاداری که کاملا صورت مردم‌بنیاد و مردم‌نهاد دارد، می‌توانند خالق و مبدع باشند و مناسک را از آن خود کنند و به همین خاطر به آن تعلق خاطر و تعصب دارند. به این معنا هیچ جای تعجب نیست ـ همچنان که آمار‌ها و پیمایش‌های دینداری نشان می‌دهد ـ که در عامه مردم تعلق به مناسک ثانویه‌ مثل عزاداری یا زیارت بیش از تعلق به مناسک اصلی و رسمی مثل نماز و روزه‌داری باشد؛ این موضوع عجیب و دور از انتظاری نیست و کاملا طبیعی است، چون این سنخ از مناسک هستند که فرد در آن‌ها احساس تعلق دارد و حس می‌کند متعلق به خودش است و برایش مفید است. چون او می‌خواهد زندگی کند و این مناسک امکان زندگی را به او می‌بخشد. بنابراین این نقد که دینداری عامه مناسک‌گراست به گمان من درست نیست و از منظر دیگری این یکی از امتیازات دین مردمی است و کاملا قابل فهم و تبیین است که چرا مناسک نزد توده چنین جایگاه فوق‌العاده‌ای دارد و در دین رسمی و نزد نخبگان ندارد.

 

بسیاری سالهاست که پروژه‌های اصلاح عزاداری عامه را کلید زده‌اند، اما ما می‌بینیم که عملا اصلاحی در این زمینه صورت نگرفته، اول اینکه بفرمایید هدف اصلی از طرح این پروژه به نظر شما چه بوده و دوم اینکه آیا در این زمینه ما با مقاومت از طرف مردم جامعه مواجهیم یا دلیل دیگری برای رسیدن به این بن بست وجود دارد؟

مظاهری: من تصور می‌کنم شکست پروژه‌های اصلاح مناسک مشخصا در مورد عزاداری برمی‌گردد به اینکه نخبگان دینی و بقیه اصنافی که ورود کرده‌اند به این حوزه و در مقام آسیب شناس، اصلاحگر و مصلح ظاهر شده‌اند و می‌خواهند تحریفات را حذف کنند، توجه به بافت و آن کانتکستی که فهم مردمی از عاشورا در آن شکل گرفته، ندارند. به عبارت دیگر از منظر همان فهم نخبگانی از دین و دین الیت و رسمی می‌خواهند مقوله‌ای را که تعلق دارد به تشیع و فرهنگ مردمی و دین عامه و این تعلق هم  با پیوند‌های عاطفی عمیقی تحکیم شده است را به نقد بکشند؛ آن هم با یک خشونتی که در کلام و بیان خودشان دارند. همین است که عامه هم آن را پس می‌زند و پذیرشی نسبت به چنین مواجهه‌های منتقدانه‌ای ندارد. طبیعی است، چون می‌خواهد از داشته‌ی خودش صیانت کند. او براساس منطق خودش این آیین‌ها و مناسک را ساخته و متعصبانه از آن پاسداری می‌کند، چون هویتش در آن است. من معتقدم این عقلانی‌کردن تشیع مردمی و عاشورا و باور‌های عامیانه‌ای که بدنه توده عامه شیعه دارد عملاً به‌معنای بی‌دین‌کردن آنها و بی‌عاشوراکردن آنهاست. آنچه که آرزوی برخی از نخبگان اعم از روحانیت یا در مقاطعی خود حاکمیت و روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی بوده، گرفتن عاملیت در نهاد دین از جامعه است و این امر جامعه را از یک ابزار بسیار موثر و مفید برای حیات اجتماعی و اخلاقی تهی می‌کند و محروم می‌سازد. اینطور نیست که اگر به فرض این دین مردمی و این باور‌های مردمی یا به تعبیر منتقدان عامیانه گرفته شود آن‌ها میل به یک دین نخبگانی می‌کنند یا جایگزین مناسک عامیانه یکسری مناسک نخبگانی و عقلانی می‌شود. نه اینطور نیست. گزینه بعدی آن‌ها عبور از دین است به یک مدل دینی دیگر. بنابراین اینکه تلاش‌های اصلاحی در دین عامه آنچنان که انتظار داشتند با موفقیت همراه نشده به این دلیل است که خلاف منطق اجتماعی و شکل گیری مناسک و کارکرد مناسک است و نیز اینکه اساسا نخبگان نتوانسته‌اند الگوی بدیلی در حوزه مناسک که بتواند آن جایگاه برجسته و مهم و موثری را که مناسک در دین عامه دارد را بسازند. صرفا خواسته‌اند آن را به نقد بکشند و همانطور که اشاره کردم این نقد بدون فهم منطق دین عامه و منطق عمل مناسک در دین عامه بوده است. برای همین مادامی که با چنین مواجهه‌ای و از چنین منظری وارد حوزه نقد آسیب‌شناسی می‌شوند انتظار نباید داشت که به توفیق و کامیابی هم دست پیدا کنند.

شکست پروژه‌های اصلاح مناسک مشخصا در مورد عزاداری برمی‌گردد به اینکه نخبگان دینی و بقیه اصنافی که ورود کرده‌اند به این حوزه و در مقام آسیب شناس، اصلاحگر و مصلح ظاهر شده‌اند و می‌خواهند تحریفات را حذف کنند، توجه به بافت و آن کانتکستی که فهم مردمی از عاشورا در آن شکل گرفته، ندارند

 

شما عزاداری را پدیده اجتماعی می‌دانید نه مذهبی و معتقدید عزاداری تا قبل از عاشورا وجود نداشت و پس از عاشورا است که این امر در فرهنگ شیعی تأسیس می‌شود. دلایل شما در این خصوص چیست؟

مظاهری: ببینید من نمی‌گویم که عزاداری پدیده مذهبی و دینی نیست بلکه می‌گویم عزاداری بیش از اینکه یک پدیده دینی باشد یک پدیده اجتماعی فرهنگی است و یک سنت‌ فرهنگی در جامعه ایرانی است که امتداد داشته و سابقه دارد و زمینه مقبولیت دارد. این آیین یکی از آیین‌های ثانویه است و آیینی است که خود بدنه دینداران آن را ساخته‌اند. همه این فرم‌های مناسکی که می‌بینیم و همه سبک‌ها و آداب و رسوم و آیین‌های عزاداری که در هر گوشه از ایران هم صورت خاص خودش را دارد و فرهنگ مادی خودش را دارد و اشیای خاصی در آن به کار می‌رود و نماد‌ها و ابزارآلات خاصی دارد، همه این‌ها در طول تاریخ و در پیوند با هر اقلیم فرهنگی و در پیوند با هر زیست‌بوم و در تلاقی و امتزاج جریان‌های فرهنگی مختلف از جمله فرهنگ بومی هرکدام از مناطق شکل گرفته است. این‌ها هیچکدام آداب و رسومی نیستند که ما در تشیع نخستین از آن‌ها نشانه‌ای سراغ داشته باشیم. خود جامعه بوده که این آیین‌ها را ساخته و خود جامعه است که در آن‌ها تغییر ایجاد کرده و خود جامعه است که دارد آن‌ها را پیش می‌برد. و از آن طرف زمینه شکل‌گیری این آیین‌ها هم نوعا اجتماعی و فرهنگی است، یعنی انتظار نقش و کارکردی که از حیث دینی این آیین‌ها دارند گاهی اوقات در حاشیه قرار می‌گیرد و از نظر ارزش و جایگاهش در مرتبه بعدی نسبت به نقش آفرینی و کارکرد اجتماعی - فرهنگی و حتی اقتصادی - سیاسی که آیین‌ها برای جامعه انجام می‌دهند، قرار دارد. خیلی اتفاقات در عزاداری و آیین‌ها و در حاشیه‌ی آنها می‌افتد که چه بسا از متن و انگیزه اصلی مهمتر باشند. ابراز علاقه دینی یا تعلق به یک گروه دینی یا گرامیداشت یک واقعه مذهبی و مقدس صرفا یکی از چندین کارکرد و چندین رخدادی است که در دل عزاداری شاهد آن هستیم. همین است که عزاداری بیش از یک آیین مذهبی است و به همین دلیل هم است که استقرار پیدا کرده و اینقدر محبوبیت دارد و در بخش‌های مختلف جامعه با فهم‌ها و خوانش‌های مختلف نسبت به آن اقبال وجود دارد.

 

حضرتعالی معتقدید تلاش‌های نخبگانی در جهت اصلاحات دینی و زدودن پیرایه‌ها، هرچند از منظر دین رسمی مشروع و ضروری باشد، اما به‌جهت تقابل با واقعیت پدیداری دین عامه، می‌تواند به ضددین تبدیل شود. بر این اساس به نظر شما در جامعه امروز ایران، کدام عاشورا برای جامعه و بدنه دینداران فایده بیشتری دارد؛ عاشورای تاریخیِ عقلانی‌شده نخبگانیِ مناسک‌گریز یا عاشورای غیرتاریخیِ غیرعقلانیِ توده‌پسندِ اسطوره‌پرداز؟

مظاهری: بحث کدام عاشورا نیست. شاید بتوان گفت همه عاشورا‌ها به درد جامعه ایرانی می‌خورند. یعنی وقتی ما قائل به این هستیم که جامعه ایرانی یک جامعه متکثر است، از جمله در ساخت دینداری متکثر است و به موازات هم و همزمان گونه‌های مختلف دینداری را داریم و در حال تجربه آن‌ها هستیم، طبیعی است که هر کدام از این گونه‌ها فهم خودشان را از تاریخ و از مفاهیم و ارزش‌های اسلامی شیعی از جمله عاشورا داشته باشند و طبیعی است که هر کدام از این فهم‌ها، گرایش‌ها و فرم‌های مناسکی خودشان را داشته باشند. به همان میزانی که هر کدام از جریان‌های دینی و شیعی در جامعه ایرانی حامی و هوادار دارد آن گرایش با آن فهمی که به واقعه عاشورا و خوانشی که از عاشورا دارد، به درد جامعه ایرانی می‌خورد. مهم آن است که چنین تکثری در فهم دینی،‌ در الگوهای دینداری، در گونه‌های زیست دینی و در فرم‌های مناسکی ازجمله آیین‌های عاشورایی به‌خصوص توسط مراجع رسمی و نهاد قدرت به رسمیت شناخته شود و به دنبال یکسان‌سازی و استانداردسازی و حذف تکثر نباشد. هرکدام از این عاشوراها مادامی که بخشی از جامعه به آن‌ها گرایش دارد و نفوذ اجتماعی دارند، باید اجازه‌ی حیات در جامعه ایرانی داشته باشند.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha