چرایی بی‌تفاوتی مردم به پیشرفت در گفتگو با مسعود ملکی؛
در ایران این توازن در پرداخت روایت‌ها به هم ریخته است و این عدم توازن اتمسفر را از بین برده است و حالا هرچه قدر شما درباره انواع پیشرفت‌های خود صحبت کنید، مردم دربرابر شما گارد منفی می‌گیرند و یا اصلا آن‌ها را دروغ می‌خوانند. باید بپذیریم که در حوزه روایت پیشرفت، سه کلیدواژه فرهنگ، هنر و رسانه ما دچار ضعف اساسی است، چون جمع این‌ها در کنار هم است که همان فضای و اتمسفر را ایجاد می‌کند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مسعود ملکی، مستندساز و داور ادوار مختلف جشنواره عمار است که به‌تازگی به ساخت فیلمی سینمایی بر اساس کتاب «آرزوهای دست‌ساز» مشغول شده است. با توجه به حوزه موردعلاقه ملکی در روایت سوژه‌های مبتنی بر پیشرفت، ذیل همین محور با او هم‌کلام شدیم. او معتقد است که ما در حوزه‌های فرهنگ، رسانه و هنر دچار ضعف شدیدی هستیم و نتوانسته‌ایم اتمسفر حاکم بر فضای کشور را برای روایت پیشرفت مهیا کنیم.

 

بحث را با این سوال آغاز می‌کنم، در این یک دهه اخیر وقتی درباره پیشرفت و روایت پیشرفت صحبت کرده‌ایم، خلاصه همه آن‌ها به نوشتن چند کتاب تاریخ شفاهی، گزارش‌ها و نهایتا چندین موشن گرافیک در تلویزیون ختم شده به طوری‌که با وجود پیشرفت‌های گوناگون در زمینه‌های مختلف، گویا ذهنیت مردم جامعه با این پیشرفت‌ها همسو و هم نظر نیست. با این گذاره موافق هستید؟

هر چقدر در حوزه‌های مختلف رشد و پیشرفت کرده‌ایم نتوانسته‌ایم زیست بوم آن را فراهم کنیم و روایت پیشرفت آن را بازگو کنیم. روایت به معنای یک امر نرم‌افزاری ژورنالیستی و تکنیکال؛ یعنی آن فضا، اتمسفر و اکسیژن آن را در جامعه تولید نکرده‌ایم

ملکی: بله، مردم ذهنیت متفاوتی دارند و دلیل هم دارد. ما یک فرضی داریم و شما هم حتما این را قبول دارید که جمهوری اسلامی نسبت به دوره پهلوی در زمینه‌های مختلف پیشرفت داشته است و کشور رو به جلویی در همه حوزه‌ها است. اما مردم این حس را ندارند، فرض ما را قبول نمی‌کنند و حتی احتمالا احساسشان خلاف فرض ما باشد. دلیل آن این است که ما هر چقدر در حوزه‌های مختلف رشد و پیشرفت کرده‌ایم نتوانسته‌ایم زیست‌بوم آن را فراهم کنیم و روایت پیشرفت آن را بازگو کنیم. روایت به معنای یک امر نرم‌افزاری ژورنالیستی و تکنیکال؛ یعنی آن فضا، اتمسفر و اکسیژن آن را در جامعه تولید نکرده‌ایم. حاکمیت در حوزه‌های مختلف نظامی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی به پیشرفت‌های مختلفی رسیده است و نکته این داستان این است که اتفاقا با آدم‌ها و نیروی انسانی خود نظام این پیشرفت‌ها انجام شده است که شاید خیلی حزب‌اللهی هم نبوده‌اند. یعنی شمای حاکمیت با آحاد مردم خود به این موفقیت‌ها رسیده‌اید و همه این‌ها قابل روایت و بررسی هستند؛ مشکل آنجایی رقم خورده است که نتوانسته‌ایم زیست‌بوم آن را بسازیم.

 

«نتوانستیم زیست بوم را بسازیم» یعنی چه؟

ملکی: یعنی نتوانستیم فرهنگ آن را ایجاد کنیم. مثلا یک اتفاق منفی در ایران رخ می‌دهد؛ جریان روشنفکری برای آن چه‌ها که نمی‌کند، فیلم، مقاله، کنفرانس، کتاب و هرآنچه که از دستش برمی‌آید انجام می‌دهد؛ یک فیلمی اکران شده به نام «عرق سرد» که ماجرای خانم فوتبالیستی را روایت می‌کند که برای خروج از کشور برای مسابقات دچار مشکل اجازه خروج از طرف همسرش می‌شود. واقعیت ماجرا این است که همسر این خانم مذهبی نیست، اما در این فیلم نشان داده می‌شود که شوهر این خانم یک آدم خشک مذهبی است که مانع رفتن همسرش به خارج می‌شود.

 

البته اینجوری هم نیست که شما می‌فرمایید؛ بلکه در فیلم نشان می‌دهد که این آقا به خاطر اینکه مجری تلویزیون است ادای آدم‌های مذهبی را درمی‌آورد و در خانه یک فرد کاملا غیر مذهبی است و کارگردان شیطنتی نشان نداده است.

ملکی: البته به نظر من کاملا با شیطنت این کار را انجام داده است. عرض من این است که در کل از این فیلم‌ها زیاد ساخته شده است. یا آقای محمدعلی نجفی فیلمی را با عنوان «زاگرس» درباره ساخت سد کارون ۳ ساخته است. از او سوال می‌کنند شما که می‌دانید این سد را پاسدار‌ها ساخته‌اند چرا در فیلم هیچ نماد و نشانه‌ای از آن‌ها نیست؟ پاسخ می‌دهد که بله می‌دانم، اما این را مردم باور نمی‌کنند! چرا؟! چون در کشور یک اتمسفری شکل گرفته که شما مجبور هستید که در آن چارچوب فکر کنید و آن اتمسفر متعلق به جریان روشنفکری است و این جریان به شما اجازه نمی‌دهد تا آن چیزی که همین الان هستید را هم به نمایش بگذارید. این اتمسفر سال‌ها است که وجود دارد و هر چه شما تلاش کنید، ماحصل کارتان دیده نمی‌شود. در جمهوری اسلامی در حوزه پزشکی از رویان که بزرگتر نداریم، تا حالا چه اثری درباره این موضوع ساخته شده که فضا را به نفع آن تغییر دهد. نمونه شفاف و واضح این زیست‌بوم، هالیوود است که سپر امنیت ملی آمریکا است.

 

بله؛ به نحوی که تمام هاب پروژه‌های ملی آمریکا، ابتدا توسط هالیوود به فیلم و سریال تبدیل می‌شود و وقتی افکار عمومی آن کشور آماده و پذیرای آن رویداد بود، کار خودش را شروع می‌کند.

ملکی: همه تلاش هالیوود این است که همان اتمسفر و فضای زندگی مردم را برای اهداف ملی آمریکا آماده کند و این اتمسفر به آن‌ها یاد داده و بار‌ها نشان داده که آمریکا ابرقدرت اول دنیاست و همه آن را باور کرده و پذیرفته‌اند و شاید از اساس و در جا‌هایی این غلط باشد، اما همین باور به آن‌ها امید و انگیزه می‌دهد. حالا شما در دوره‌ای که منطقه را از شر داعش نجات داده‌اید و ایمن کرده‌اید، مردم‌ شما در بدترین شرایط روحی روانی قرار دارند. چرا؟ چون این اتمسفر برای شما و در خدمت شما نیست و حالا همه فشار‌های بیرونی و داخلی نیز به این اتمسفر کمک می‌کند که شما را زمین بزنند و از آن طرف فشار‌های شدید اقتصادی که مزید بر علت شده‌اند و همه این‌ها در شرایطی است که مستشرقان و تاریخ‌نگاران آزاد اندیش که تحت فشار سیاسی خاصی نیستند، به شهادت آمار‌ها و اسناد بین‌المللی اقرار می‌کنند که جمهوری اسلامی در حوزه‌های مختلف در حال پیشرفت است.

اما ما در ساخت این فضا و اتمسفر به شدت ضعیف بوده‌ایم. اگر شما یک واحد تولید علم کرده‌اید، باید در کنار آن ده واحد به رسانه، فرهنگ و مدیا توجه کنید. مثال دقیق‌تر این است که شما هنوز ژورنالیسم علمی در ایران ندارید؛ ولی در حوزه‌ای مثل ورزش که تعداد ورزشکاران حرفه‌ای آن به چندهزارتا نمی‌رسد، شما چقدر ژورنالیست ورزشی دارید؟ حالا شما با وجود چند میلیون دانشمند، استاد، پژوهشگر و دانشجوی دکتری در رشته‌های مختلف علمی، با فقر رسانه‌ای در این حوزه مواجه‌اید.

 

البته که این اتفاق فقط مربوط به ایران نیست و شما خود آمریکا و کشور‌های اروپایی را هم که مثال بزنید، مگر چقدر موفقیت‌های علمی دانشمندان آنجا، تیتر اول روزنامه‌ها و سایت‌های معتبر آنجاست؟

ملکی: بنده بررسی کرده‌ام و این‌طور نیست.

 

بله حتما در مقایسه با ما ممکن است چندین پله جلوتر باشند.

ایران این توازن در پرداخت روایت‌ها به هم ریخته است و این عدم توازن اتمسفر را از بین برده است و حالا هرچه قدر شما درباره انواع پیشرفت‌های خود صحبت کنید، مردم دربرابر شما گارد منفی می‌گیرند و یا اصلا آن‌ها را دروغ می‌خوانند. باید بپذیریم که در این حوزه (روایت پیشرفت) سه کلیدواژه فرهنگ، هنر و رسانه ما دچار ضعف اساسی است، چون جمع این‌ها در کنار هم است که همان فضای و اتمسفر را ایجاد می‌کند

ملکی: بله درست است که در امریکا ممکن است خبر سلبریتی‌ها و بازیگران سینما تیتر نخست روزنامه‌ها باشند، اما نکته اینجاست که همه آن‌ها در خدمت اهداف ملی آمریکا و در خدمت پیشرفت‌های کشورشان هستند. آن‌ها بر خلاف بازیگران ما کاملا در چارچوب اهداف آمریکا قدم برمی‌دارند.

در زمان تحلیف بایدن، رئیس جمهور آمریکا، بازیگران هالیوودی دو روز در مقابل کاخ سفید کارناوال شادی راه انداختند تا به مردم ثابت کنند که این تغییر اتفاق افتاده است. البته الان حرف من درستی و یا نادرستی این کار نیست؛ عرض من این است که در ایران این توازن در پرداخت روایت‌ها به هم ریخته است و این عدم توازن اتمسفر را از بین برده است و حالا هرچه قدر شما درباره انواع پیشرفت‌های خود صحبت کنید، مردم دربرابر شما گارد منفی می‌گیرند و یا اصلا آن‌ها را دروغ می‌خوانند. باید بپذیریم که در این حوزه (روایت پیشرفت) سه کلیدواژه فرهنگ، هنر و رسانه ما دچار ضعف اساسی است، چون جمع این‌ها در کنار هم است که همان فضای و اتمسفر را ایجاد می‌کند.

 

اگر یک دهه گذشته‌ای را که گروه‌ها و نهاد‌های مختلف درباره پیشرفت‌های نظام کار رسانه‌ای کرده‌اند را دقیق‌تر شویم، نهایتا به چندین کتاب با عنوان تاریخ شفاهی پیشرفت می‌رسیم و یا چندین مستند که برای همگان ناشناخته‌است و یا چندین موشنگرافی که در تلویزیون در نوبت‌های مختلف پخش شده‌اند؛ عرض من این است که ده سال زمان کمی برای تولید محتوای رسانه‌ای تاثیرگذار نیست و اهل فن نیز می‌دانند که چه جنس مدیایی در جامعه هدف، تاثیرگذاری بیشتری نسبت به سایر مدیا‌ها دارد و می‌شد با هدف گذاری دقیق‌تر، به خروجی مناسب‌تری رسید. امروزه همه از تاثیر بالای فیلم و سریال نسبت به کتاب باخبراند. بگذارید سوالم را این‌گونه مطرح کنم که موافقید که ما اولویت گذاری درستی برای استفاده از ابزار‌های رسانه‌ای درخصوص روایت پیشرفتمان نداشته‌ایم؟

تا کتاب نباشد، محصولات دیگر رسانه‌ای از دل آن پدید نمی‌آید. در یک دهه اخیر فضای مجازی با قدرت و گسترش سرسام آوری رو به جلو حرکت کرده، اما کتابفروشی‌های خیابان انقلاب تعطیل نشده‌اند، هرچند مشتری‌هایشان کمتر شده و این را قبول دارم. اساسا کتاب در حوزه فرهنگ، یک حوزه راهبردی و استراتژیک است و اتفاقا از این جهت کتاب‌هایی که در حوزه روایت پیشرفت به نگارش درآمده‌اند نیز مهم هستند و من این‌ها را مقابل سینما نمی‌گذارم و اتفاقا باید تعدادشان روز به روز افزایش پیدا کند تا آن زیربنا محکم‌تر شود

ملکی: بله حتما همین طور است، ماجرا این است که اساسا کسی پشت فرمان فرهنگ مملکت ننشسته است. شما موضوع را از این زاویه نگاه کنید. نه تنها در حوزه روایت پیشرفت بلکه در سایر حوزه‌ها هم ماجرا همین بوده است، مثلا ما این همه قهرمان ملی در حوزه‌های ورزشی داشته‌ایم؛ چقدر درباره آن‌ها فیلم ساخته‌ایم؟ این ماجرا را باید ریشه‌ای‌تر نگاه کنید. خود رهبری معتقداند که ساختار فرهنگ کشور باید تغییر پیدا کند و متحول شود. اما نکته ظریف ماجرا این است که اگر همین الان شما وزیر فرهنگ مملکت شوید و این اجازه را داشته باشید که درباره همه این حوزه‌ها از منظر سینما فیلم و سریال بسازید، اگر همه آن سینماگران بخواهند درباره این پیشرفت‌ها و سایر حوزه‌ها محصول تهیه کنند، آیا پژوهش‌های لازم برای آن‌ها انجام شده است؟ بنده به شخصه زیربنای همه این‌ها را کتاب می‌دانم و تا کتاب نباشد، محصولات دیگر رسانه‌ای از دل آن پدید نمی‌آید. در یک دهه اخیر فضای مجازی با قدرت و گسترش سرسام آوری رو به جلو حرکت کرده، اما کتابفروشی‌های خیابان انقلاب تعطیل نشده‌اند، هرچند مشتری‌هایشان کمتر شده و این را قبول دارم. اساسا کتاب در حوزه فرهنگ، یک حوزه راهبردی و استراتژیک است و اتفاقا از این جهت کتاب‌هایی که در حوزه روایت پیشرفت به نگارش درآمده اند نیز مهم هستند و من این‌ها را مقابل سینما نمی‌گذارم و اتفاقا باید تعدادشان روز به روز افزایش پیدا کند تا آن زیربنا محکم‌تر شود.


در کنار روایت پیشرفت، چقدر ضرورت دارد تا ما روایت پسرفت‌ها را نیز بگوییم؟

ملکی: اساسا ما روایت پیشرفت را برای روایت پسرفت‌ها می‌گوییم و همه تلاش ما این است که به بهانه پیشرفت‌ها، به دنبال حل پسرفت‌ها باشیم. شما احتمالا فیلم سینمایی «منصور» را دیده‌اید. این فیلم از اول تا آخر روایت پسرفت‌ها است درحالیکه می‌خواهد از دل همه این‌ها به شما یک روایت پیشرفت را نشان دهد. ما باید در کنار پیشرفت‌ها، به پسرفت‌ها هم توجه کنیم که باعث حل آن‌ها شود، چون این پسرفت‌ها در زیر سایه پیشرفت‌ها حل می‌شوند وگرنه به تنهایی نمادی از سیاه نمایی هستند و ذکر پیشرفت‌ها حتما باید توامان با پسرفت‌ها باشد و روایت هرکدام به تنهایی برای جامعه مضر است. همین فیلم «منصور» نمونه کاملی از شرح همین ماجراست و بسیاری از فیلم‌هایی که در هالییود ساخته می‌شود و می‌بینید که قهرمان داستان از دل کلی پسرفت و ویرانی، ماجرا را برای شما با قهرمانی جمع می‌کند.

 

بالاخره ما در حوزه‌های مختلفی مانند نظامی، پزشکی و... پیشرفت‌هایی داشته‌ایم. آیا برای روایت آن‌ها اولویتی وجود دارد که از چه حوزه‌ای شروع کنیم و یا جنس روایت رسانه‌ای از آن اولویت مهم‌تر است؟

ملکی: حتما اولویت وجود دارد؛ ما در یک تقسیم‌بندی به ۶-۵ حوزه برای روایت پیشرفت رسیده‌ایم؛ پیشرفت در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی، حکمرانی، اقتصادی، دیپلماسی، علم و فناوری، صنایع و زیرساخت‌ها و نظامی و معمولا حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی جزء دسته بندی‌های حوزه پیشرفت به حساب نمی‌آیند درصورتی که فناوری‌های نرم، تحولات اجتماعی و فضا‌های مردمی اساسا جزء حوزه‌های پیشرفت به حساب می‌آیند و اتفاقا حوزه‌های آسیب ما همین جاهاست که کمتر کسی بر روی آن‌ها کار  و آن‌ها را روایت‌گری می‌کند و از بین همه این حوزه‌ها، «اجتماعی و حکمرانی» از همه آن‌ها مهم‌تر است.

 

خب به عنوان مثال و مصداق مثلا ما چه پیشرفت‌هایی در همین حوزه اجتماعی و حکمرانی داشته‌ایم؟

اساسا ما روایت پیشرفت را برای روایت پسرفت‌ها می‌گوییم و همه تلاش ما این است که به بهانه پیشرفت‌ها، به دنبال حل پسرفت‌ها باشیم. شما احتمالا فیلم سینمایی «منصور» را دیده‌اید. این فیلم از اول تا آخر روایت پسرفت‌ها است درحالیکه می‌خواهد از دل همه این‌ها به شما یک روایت پیشرفت را نشان دهد. ما باید در کنار پیشرفت‌ها، به پسرفت‌ها هم توجه کنیم که باعث حل آن‌ها شود، چون این پسرفت‌ها در زیر سایه پیشرفت‌ها حل می‌شوند

ملکی: مثلا در ۴۴ سال گذشته شما در کشور چند شهردار، فرماندار، دهیار داشته‌اید؟ قطعا خیلی؛ حالا چند نفر از آن‌ها ایده‌آل شما بوده‌اند؟ نمی‌دانیم! اصلا افراد ایده‌آل آن‌ها چه کسانی بوده‌اند و چه کاری کرده‌اند؟ باز نمی‌دانیم! ما در حال حاضر در برخی از نقاط کشور با مشکل حکمرانی مواجه‌ایم، اما هیچ الگویی برای آن نداریم. مگر در این سال‌ها شما دهیار‌های نمونه را انتخاب نمی‌کردید؟! و من سراغ دارم دهیار‌های برتر و نمونه‌ای که باعث رونق روستایشان شده‌اند و همان روستا بعضا قطب پیشرفت آن منطقه شده است و اگر الان حدود ۳۰ درصد جمعیت کشور روستانشین هستند، قطعا یکی از دلایل آن همین دهیار‌ها هستند و حتما دهیار خوب و بد در میان آن‌ها هست، اما روایت دهیار خوب ما کجای این داستان است؟ حالا روایت یک دهیار خوب می‌تواند با روایت مثلا پدر سلول‌های بنیادی برابر باشد؟ خیر، اما توجه داشته باشید که همین روستا نماد سلول‌های بنیادی کشور است؛ اگر روستا از بین برود، به طبع آن شهر‌ها دچار مشکلات می‌شوند و به سمت نابودی پیش می‌روند.

 

و اتفاقا مردم جامعه نیز احتمالا با روایت همان دهیار روستا ارتباط بهتری برقرار می‌کنند تا با روایت یک پیشرفت کاملا علمی و فناوری که از آن سر در نمی‌آورند.

ملکی: حالا در کنار این دهیارها، بدون شک کلی شهردار و فرمانده خوب هم وجود داشته که هیچ وقت دیده و روایت نشدند و چون روایت نشدند، قطعا تکثیر هم نشدند. اما وقتی شما از این حوزه مهم حکمرانی با بی‌توجهی عبور کنید، حتما با مشکلات عمده‌ای مواجه خواهید شد. اتفاقا من نمی‌گویم استاندار، بلکه به دهیار اشاره می‌کنم، چون اوست که با فعالیت‌های خود باعث عدم مهاجرت روستاییان به شهر‌ها می‌شود. دهیار است که مانع فساد می‌شود، اوست که حافظ محیط زیست است؛ مثلا سراغ دارم که در گیلان ۴ روستای پاک وجود دارند که دهیارشان با یک طرح ابتکاری باعث شده که زباله در روستا دیده نشود؛ و یا مثلا در حوزه اجتماعی کسانی که با مشاوره و آموزش‌های خود مانع طلاق در جامعه می‌شوند، تلاش و زحمات آن‌ها کمتر دیده شده است و یا کسانی که در حوزه اعتیاد کار می‌کنند و یا مثلا معلمی که با شیوه آموزش خاص خود یک منطقه را تکان داده و دانش آموزان او همه جزء رتبه‌های بالای کنکور شده اند.

ماجرای اولویت روایت پیشرفت اینجاست که اتفاقا حوزه‌های علم و فناوری اغلب متولی دولتی و حاکمیتی دارند و با بودجه‌های خود بالاخره روایت‌هایی از داستان خود دارند؛ اما حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی اند که غریب واقع شده‌اند و اتفاقا وقتی سراغ مردم می‌روید و با آن‌ها درباره حوزه‌های مختلف پیشرفت صحبت می‌کنید، آن‌ها نهایتا قبول دارند که شما مثلا در حوزه‌های نظامی و دانش‌بنیان پیشرف داشته‌اید، اما اغلب گلایه‌های آن‌ها از حوزه‌های شهری و مدل اداره آنهاست و حالا راه این است که شما آدم‌ها و الگو‌های درست مدل حکمرانی خود را مدام روایتگری کنید تا این‌ها جایگزین و الگو شوند.

 

این راویان پیشرفت باید چه خصوصیاتی داشته باشند؟ مثلا حاکمیت می‌تواند خودش راویگر پیشرفت‌ها باشد؟ یا باید بگذاریم هنرمندان این پیشرفت‌ها را با نگاه هنری خودشان روایت کنند؟ یا اینکه آن را به دست نهاد‌های مردمی بسپاریم؟ اصلا مردم می‌توانند در این حوزه نقشی داشته باشند؟

ملکی: به نظر من این ماجرا مانند داستان اربعین و امام حسین(ع) است؛ قطعا حاکمیت در این ماجرا وظیفه تسهیل گری دارد و باید کار را خود مردم انجام دهند. بالاخره حاکمیت باید در این راه بسترسازی کند، اما خود مردم باید وارد گود شوند و از این اتمسفر پاسداری کنند و این باید به یک مساله ملی تبدیل شود. این روایت پیشرفت باید مساله تک‌تک ما شود و حامیت نیز آن را تسهیل گری کند؛ حالا برای روایت پیشرفت یک معلم نمونه، حاکمیت باید ورود کند؟ صد هزار مدرسه وجود دارد و امکان این جستجو برایش مهیا نیست. این‌ها حوزه‌هایی است که باید به مردم واگذار شود تا آن‌ها در این نهضت تولید محتوا وارد شوند و خودشان کنشگری کنند.

 

دقیقا مردم باید در این حوزه چکار کنند و چکاری از دست آن‌ها ساخته است؟

برخی امور واقعا نیازی به دستور و ساختار اداری ندارد و می‌شود همه آن را اجرا کنند و ثبت این تجربیات مثبت در همه جا می‌تواند کاربردی باشد و اصولا ربطی به حاکمیت اسلامی و غیر اسلامی ندارد و می‌تواند به جامعه شما امید تزریق کند

ملکی: ببینید به عنوان مثال الان در آمریکا هر مدرسه واحد انتقال تجربه خودش را دارد. یعنی اگر شما یک معلم خوب باشید، تجربیات و الگوی تدریس شما در آنجا ثبت و ضبط می‌شود و این مدل در آنجا به یک سازو کار و مدل اجتماعی تبدیل شده است نه به یک دستورالعمل و ساختار اداری! البته من نمی‌خواهم بار و مسئولیت حاکمیت را کم کنم، اما برخی امور واقعا نیازی به دستور و ساختار اداری ندارد و می‌شود همه آن را اجرا کنند و ثبت این تجربیات مثبت در همه جا می‌تواند کاربردی باشد و اصولا ربطی به حاکمیت اسلامی و غیر اسلامی ندارد و می‌تواند به جامعه شما امید تزریق کند.

سال‌ها است که جریان روشنفکری، «فلاکت» را به عنوان ژانر ثابت خود در همه حوزه‌های رسانه از کتاب تا فیلم و سریال مورد توجه قرار داده‌اند و همه نیرو‌های آن‌ها متعهدانه محصول خود را تولید می‌کنند؛ حالا روایت پیشرفت درست در مقابل این ژانر قرار دارد و اتفاقا می‌تواند هر کسی که دلش برای استقلال و آبادانی وطن می‌سوزد، در این حوزه روایتگری کند و خیلی وابسته به ایدئولوژی و مذهب نیست؛ حتی یک مسیحی که در کشور زندگی می‌کند و استقلال ایران برایش مهم است، می‌تواند راوی پیشرفت باشد و این خیانتی است که روشنفکران در این مملکت انجام داده‌اند؛ چون اساسا پیشرفت یک حوزه ایدئولوژیک نیست و می‌گوید ایران باید قوی باشد، جامعه باید سرزنده و پویا باشد؛ حالا اینکه چگونه فکر کند، قطعا ما برای آن المان‌هایی داریم، اما حالا اصل این ماجرا برای ما مهم است.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha