گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ مردادماه سال گذشته بود که آقای جبلی از طرح تحول صداوسیما رونمایی کرد. حالا و پس از گذشت بیش از یکسال میتوان چالشهای پیش روی این طرح را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. با عباس معلمی مولف کتاب «رسانه و سبک زندگی» و قائم مقام سابق مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما در قم هم کلام شدهایم تا در این باره بیشتر صحبت کنیم.
دو سالی است که از آمدن آقای جبلی در رأس سازمان صداوسیما میگذرد و سال گذشته ایشان از سند طرح تحول صداوسیما رونمایی کردند. آیا صداوسیما با توجه به روندی که در گذشته داشته، اساساً احتیاجی به تحول دارد؟
معلمی: اساساً بعد از انقلاب، به دلیل محتوایی که در رادیو و تلویزیون زمان شاه وجود داشت، قاعدتاً باید یک تحول محتوایی در صداوسیما اتفاق میافتاد که تا حدودی تغییراتی هم ایجاد شد، اما تحولی اساسی در ساختار و محتوای این سازمان به وجود نیامد. بهعنوان مثال بسیاری از همان فیلمهای خارجی قبل از انقلاب با سانسور صحنههای خشونتبار و سکسی بعد از انقلاب هم پخش میشد و نمیشد این تغییرات را تحول نامید؛ چون تحول معنای دیگری دارد و با تغییر اساسی و بنیادین در مدل سیاستگذاری تا برنامهسازی همراه است.
یکی از مسائل اساسی صداوسیما بحث مخاطب و محتوا است؛ یعنی ممکن است شما یک محتوای با کیفیتی را هم عرضه کنید، اما اگر مخاطب نداشته باشید، به اهداف موردنظر نرسیدهاید. در برخی از رسانههای دنیا مخاطب حرف اول را در سیاستگذاری دارد و آن رسانهها هر برنامهای را که دارای جذابیت باشد، برای رضایت مخاطبانشان پخش میکنند و دیگر داشتن محتوا در آن برنامه اهمیت ندارد و عنوان این کار را «سرگرمی» میگذارند. در ایران نیز برخی بر این باور هستند که مردم از صبح تا شب مشغول کار و فعالیت هستند و هنگامیکه به خانه میآیند نیاز به استراحت و دیدن برنامههای سرگرمکننده دارند. درحالیکه محال است هیچ برنامهای علاوه بر سرگرمی، جنبه الگوسازی، آموزشی و اخلاقی نداشته باشد.
اوایل انقلاب موقع پخش برنامه نماز جمعه، کارگردان در بین جمعیت معمولاً به دنبال فردی زیبا میگشت تا آن را به مخاطب نشان دهد و مخاطب قطعاً حواسش بجای صحبتهای آن فرد، معطوف چهره زیبای آن زن خواهد شد و آن فرد برنامهساز نیز بر اساس فرمولهای جذب مخاطب به شما میگوید که اگر یک فرد بخواهد یک ساعت پای صحبتهای این منبر بنشیند، خسته خواهد شد
بحث بعدی به این اشاره دارد که اساساً محورهای جذابیت برنامهها چه میتواند باشد؟ با یک دقت اجمالی درباره محورهای جذابیت برنامهها، متوجه میشویم که کلیه رسانهها حول چهار محور، جذابیت خودشان را قرار دادهاند، «طنز، سکس، خشونت و ترس و دلهره» از محورهای جذابیت برنامهها هستند و یا اصولاً ترکیبی از این چهار مورد در برنامهها و یا فیلم و سریالها استفاده میشود.
حتی اوایل انقلاب موقع پخش برنامه نماز جمعه، کارگردان در بین جمعیت معمولاً به دنبال فردی زیبا میگشت تا آن را به مخاطب نشان دهد و مخاطب قطعاً حواسش بجای صحبتهای آن فرد، معطوف چهره زیبای آن زن خواهد شد و آن فرد برنامهساز نیز بر اساس فرمولهای جذب مخاطب به شما میگوید که اگر یک فرد بخواهد یک ساعت پای صحبتهای این منبر بنشیند، خسته خواهد شد. پس اگر برنامهساز یاد گرفته باشد که بر اساس همان چهار عامل جذابیت باید برنامه بسازد، حتی در حین تولید و پخش برنامه نماز جمعه هم به دنبال تصویر زنی زیبا برای پخش میگردد.
با همین نگاه بسیاری از کارگردانها حتی اگر بخواهند برای ائمه هم فیلم و سریال بسازند، حتماً یک ماجرای عشقی در فیلمنامه قرار میدهند تا به قول خودشان مخاطب را جذب قصه کنند. حالا اگر در بحث جذابیت، عوامل جدیدی را بهجز آن چهار عامل معرفی نکنیم - در شرایطی که همه عوامل تولید نیز بچه انقلابی و حزباللهی باشند- ماهیت ماجرا عوض نخواهد شد و او نیز بر پایه همان عوامل جذابیت، داستان خودش را جلو میبرد. درهرصورت باید تیمهای پژوهشی به فکر معرفی عوامل جذابیت بهجز موارد ذکرشده باشند.
بهعنوانمثال فیلمهای اکشن و خشونتآمیز برای مخاطبان جذاب است. واقعاً چرا فیلم خشن برای مخاطب جذابیت دارد؟ درصورتیکه اگر در واقعیت دو نفر با همدیگر دعوا کنند و همدیگر را خونی و زخمی کنند، شما با لذت به تماشای این صحنهها خواهید نشست؟ یا اینکه در حداقلترین کار ممکن، سعی میکنیم تا آنها را از همدیگر جدا کنیم. پس چرا این حادثه در واقعیت جذاب نیست، اما در سینما و تلویزیون دارای جذابیت است؟ دلیل نخست این است که اساساً آدمی قهرمان و قهرمانپروری را دوست دارد و چون میبیند که در این فیلم و یا سریال، قهرمان ماجرا در حال پیروزی است، از این کار لذت میبرد و حتی سعی میکند با او هم ذات پنداری کند. حالا اگر جنبههای دیگر این قهرمان را برای مخاطب نمایش دهیم، میتوانیم باز مخاطب را جذب قصه کنیم. بهعنوانمثال در واقعه کربلا، با وجود اینکه امام حسین (ع) و یارانش در قالب قهرمان داستان بهظاهر شکست خوردند، اما چون در برابر حرف زور دشمن ایستادگی کرده و بر سر مواضع خود ایستاده است، برای مخاطب این کار جذابیت بالایی دارد.
اگر در سریال امام علی (ع) قسمت نبرد امام با عمربن عبدود به نمایش گذاشته میشد و شما این نبرد را میدیدید، به عنوان مخاطب لذت نمیبردید؟
اولا اینکه در سریال امام علی(ع)، چون عوامل جذابیت کم بود، به قول برخیها کارگردان ماجرای قطام را به آن اضافه کرده بود و چون این سریال جزء کارهای اولیه میرباقری به شمار میآید، میبینیم که صحنههای خشونت و شمشیربازی را در حداقل خودش قرار داده است،
معلمی: اولا اینکه در سریال امام علی(ع)، چون عوامل جذابیت کم بود، به قول برخیها کارگردان ماجرای قطام را به آن اضافه کرده بود و چون این سریال جزء کارهای اولیه میرباقری به شمار میآید، میبینیم که صحنههای خشونت و شمشیربازی را در حداقل خودش قرار داده است، اما همین کارگردان وقتی به سریال مختارنامه میرسد، صحنههای شمشیربازی قهرمان سریال و جلوههای ویژه و کامپیوتری آن اصلا قابل مقایسه با سریال امام علی(ع) نیست و جذابیتهای معمول مختارنامه از امام علی بسیار بیشتر است. ماجرا این است که اگر کارگردان میتوانست جلوههای دیگری از وجود امام علی(ع) را برای مخاطب نشان دهد دیگر نیازی به اضافه کردن شخصیتهایی مانند قطام برای این جذابیتهای کاذب نبود و رسیدن به سایر وجوه شخصیتی قهرمان نیاز به کار پژوهشی جدی دارد.
یعنی با این توضیحات شما اگر بخواهیم سریالی درباره حاج قاسم بسازیم، حاج قاسمی که داعش را شکست داده و فاتح عراق و سوریه بوده، برای اینکه مخاطب را درگیر صحنههای اکشن کار نکنیم باید به وجوه دیگری از شخصیت حاج قاسم اشارهکنیم و غالب داستان بر پایه همینها جلو برود تا سریالی جنگی با سوژه حاج قاسم بسازیم. درست است؟
معلمی: اتفاقاً چه مثال خوبی زدید. اینکه حاج قاسم در بین مردم ما، عراق و سوریه و لبنان بهعنوان یک قهرمان برجسته شناختهشده، آیا به دلیل این است که خاطرات جنگی ایشان مدام نقل کتابها و منابر است یا مردم و دوستان نزدیک ایشان مدام وجوه دیگر شخصیتش را برای همگان تعریف میکنند و حالا اگر بتوانیم همان وجوه شخصیتی حاج قاسم را برای مخاطب در قالب فیلم و سریال به نمایش بگذاریم، توانستهایم چهره درستی از قهرمان این سریال معرفی کنیم.
در دو سال گذشته شما برنامهای در تلویزیون دیدهاید که احساس کنید در این مسیر تحول ساختهشده و تفاوتی با گذشته دارد؟
در گذشته شبکه نمایش سیما در گلدن تایم (وقت طلایی شبکه) عموماً فیلمهایی با خشونت بالا پخش میکرد و دلیل این کار را رقابت با شبکههای ماهوارهای عنوان میکرد، اما به نظر میرسد که مدتی است این رویه اصلاحشده و اگر فیلم خشنی هم در کنداکتور قرار بگیرد، لااقل زمان پخش آن تغییر کرده است
معلمی: در گذشته شبکه نمایش سیما در گلدن تایم (وقت طلایی شبکه) عموماً فیلمهایی با خشونت بالا پخش میکرد و دلیل این کار را رقابت با شبکههای ماهوارهای عنوان میکرد، اما به نظر میرسد که مدتی است این رویه اصلاحشده و اگر فیلم خشنی هم در کنداکتور قرار بگیرد، لااقل زمان پخش آن تغییر کرده است، ولی همه این تغییرات بدون شک باید با استفاده از اتاق فکر و مشورت با روانشناسان و اساتید ارتباطات صورت گیرد تا علاوه بر تغییرات صورت گرفته، مخاطبان را نیز از دست ندهیم و جایگزین مناسبی از همه جهات برای آن انتخاب کنیم.
در بخش خبر نیز گاها با خبرهایی روبرو میشدیم که سناریو آن بهگونهای بستهشده بود که بار طنز آن بیشتر از جنبه خبری آن بود، ولی حالا گویا این رویه اصلاحشده و به این مسئله دقت شده که افرادی که بیننده خبر هستند، شاید ترجیحشان این باشد که گزارشهای خبری را با جدیت بیشتری دنبال کنند و من این تغییر را احساس میکنم. البته کاری به درست یا غلط بودن آن ندارم که این گزاره به کار پژوهشی نیاز دارد.
در سال گذشته تا به امروز برنامههای پرمخاطبی مانند دورهمی مهران مدیری، خندوانه رامبد جوان، عصر جدید احسان علیخانی، کتابباز سروش صحت و قبلتر از آن نود عادل فردوسی پور به احتمال زیاد به دلیل واکنشهای عوامل این برنامهها به حوادث پاییز سال گذشته از کنداکتور کنار گذاشته شدند و مدیران ارشد تلویزیون اعلام کردند که برنامههای جدیدتری جایگزین آنها خواهد شد. این اتفاق علیرغم ریزش مخاطبان این برنامهها، با اهداف مدیران تازه تلویزیون همخوانی دارد. شما این اتفاقها را در مسیر همان تحول صداوسیما چگونه ارزیابی و توجیه میکنید و موافق جراحیهایی به این شکل هستید؟
معلمی: اگر یک مجری و یا بازیگری که بهواسطه معروف شدن در صداوسیما، شهرتی بهدست آورده در زمان بحران و در فضای مجازی علیه حاکمیت اقدام کند و یا مردم را تحریک به شورش و اغتشاش کند، طبیعی است که مدیران تلویزیون باید با او برخورد کنند ولو اینکه برنامهای پرمخاطب داشته باشد و کنار گذاشتن برنامه او با ریزش عدهای از مخاطبان نیز همراه باشد. البته این ماجرا بهاشتباه صداوسیما نیز برمیگردد که در گذشته به افرادی مدام آنتن میداده و آنها را اصطلاحاً بزرگ کرده که جنبه این کار را نداشتهاند و حالا که باید مدافع اهداف سازمان باشند، زیر پای شما را خالی میکنند.
البته براساس شواهد، تجربیات و شنیدهها اساساً نظامنامه و یا یک قراردادی بین مجریان و برنامهسازان صداوسیما با مدیران وجود ندارد که روز اول به فلان مجری بگویند که شما باید این مقررات را رعایت کنید و در صورت عدم اجرا با شما برخورد خواهد شد.
معلمی: اگر به گفته شما چنین چیزی صحت داشته باشد، این اشکال و ایراد به سازمان صداوسیما وارد است که شما از روز اول خطوط قرمز را برای من مجری مشخص نکردهاید که حالا میخواهید من را مورد بازخواست قرار دهید.
قدری درباره نسبت شبکههای اجتماعی با تلویزیون صحبت کنیم و اینکه به نظر شما در این طرح تحولی سازمان، این نسبت و جایگاه بهدرستی بازتعریف شده است؟ حتی این ماجرا را میتوان با مقوله خبر نیز سنجید که امروزه اکثر افراد اخبار را از طریق شبکههای اجتماعی رصد میکنند و تلویزیون به مانند گذشته برای آنها مرجع خبری نیست.
ماجرا که میتواند مزیتی برای صداوسیما در رقابت با فضای مجازی باشد، قدرتی است که از طریق همین برند کسب کرده که در زمان بحران میتواند با همه مسئولان این حادثه ارتباط تصویری و یا تلفنی برقرار کند و به آن ماجرا رسمیت ببخشد و آن را با تحلیل بیشتری منتشر کند
معلمی: البته پاسخ به این سؤال نیاز به پژوهشی دقیق دارد، چون از چند وجه مختلف میشود به آن پاسخ داد؛ مخاطبان امروزه به دلیل استفاده بیشازحد از شبکههای اجتماعی، اصطلاحاً ساندویچ خور شدهاند و دیگر حوصله پیگیری و خواندن خبرهای بلند و حتی تحلیل اخبار را ندارند. حالا که شیوه خبرخوانی مخاطب تغییر کرده، تلویزیون باید برای رقابت و مرجع شدن اخبارش نزد مخاطب چه شیوهای را دنبال کند؟ آیا او نیز باید مدام به مخاطب خبرهای کوتاه و فریز شده بفرستد؟ همه اینها نیاز به پژوهش جدی دارد. پس مخاطب شناسی مرحله نخست این ماجراست که اولاً چه رنج سنی مخاطبان خبر تلویزیون هستند و حالا روحیات آنها چه نوع خبری را میطلبد؟ و حالا بر اساس جنس سلیقه آنها، چینش خبر را تغییر دهیم.
جنبه دیگر این ماجرا بحث افشاگریها، رعایت نکردن حریم خصوصی افراد و مسائل غیراخلاقی است که در فضای مجازی بهصورت امری عادی هرروزه منتشر میشود و بدون شک تلویزیون باید برای مخاطب توضیح دهد که انتشار چنین اخباری علاوه بر وجود بار حقوقی که قابلپیگیری است، غیراخلاقی و غیرشرعی است و با بالا بردن سواد رسانهای مخاطبین میتواند بهتدریج اخبار درست را در اختیار آنها قرار دهد و بهعنوان مرجع درستتر اخبار معرفی کند. جنبه دیگر ماجرا که میتواند مزیتی برای صداوسیما در رقابت با فضای مجازی باشد، قدرتی است که از طریق همین برند کسب کرده که در زمان بحران میتواند با همه مسئولان این حادثه ارتباط تصویری و یا تلفنی برقرار کند و به آن ماجرا رسمیت ببخشد و آن را با تحلیل بیشتری منتشر کند.
در این دو سال اخیر برنامههای صدا وسیما را بیشتر تمرکزگرا دیدید یا تمرکززدا؟ یعنی دیدید که دوربین صداوسیما در برنامهها، خبر، سریالها به خارج از تهران هم برود و یا کماکان جنس این برنامهها را بر پایه تمرکز بر تهران مشاهده کردید؟
معلمی: اساساً ذات سازمان صداوسیما بهمانند سایر سازمانها و نهادهای دولتی بر پایه تمرکزگرایی بناشده است و اگر شما در مرکز استان هم بخواهید بر فرض یک فیلمنامه خوب، سریال الف ویژه تصویب کنید، نه امکانات، لوکیشن و وسایل فنی موردنیاز برای این سریال را در اختیاردارید و نه کارگردان، بازیگر و گروه اجرایی حرفهای در اختیار شما قرار خواهد گرفت؛ بنابراین این تمرکزگرایی تا حد زیادی بهصورت طبیعی در ساختار صداوسیما وجود دارد. اما نه این کار شدنی نباشد و نمونههای معروف آن تولید سریالهایی مانند پایتخت و نون خ است، اما آیا این روال تولید سریال در صداوسیماست؟ بدون شک خیر.
علاوه بر اینکه باید برنامهها و سریالهای تلویزیون را با حفظ جذابیتهای معمول به سمت خروج از تهران هدایت کرد، یکی از راههای جذب مخاطبان به سمت برنامهها و مخصوصاً مسابقات تلویزیونی صداوسیما، توسعه شبکه مخاطبان آن است به این صورت که وقتی شرکتکنندگان این مسابقات، نماینده یک قومیت، استان و یا شهرستان باشند، طبیعی است که طرفداران آن قومیت و شهر جزء بینندگان آن مسابقه و یا برنامه خواهند بود. وقتی شما یک مسابقه بین لرها و ترکها برگزار میکنید، تعداد بالایی از مخاطبان خود را به سمت دیدن این برنامه هدایت کردهاید. بهعنوان نمونه برنامه هماهنگ که با موضوع سرود تولید و اجرا شد، نمونه موفقی از این دست به شمار میآید.
/انتهای پیام/