گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ امروزه این موضوع برای تمام کشورهای جهان تبدیل به یک شناخت یقینی شده است که نمیتوان به طور مطلق مقابل مهاجر غیرقانونی خصوصاً اگر شکل تودهای به خود گرفته باشد ایستادگی کند. آلمان هیچگاه نتوانسته است بیش از پنج میلیون مهاجر ترک را از کشور خود بیرون کند، همان گونه که ترکیه نیز نتوانسته است بیش از شش میلیون مهاجر سوریهای را از کشور خود بیرون کند. در همین راستا ایران نیز هیچگاه نمیتواند مقابل ورود مهاجرین افغانستانی را به طور کامل گرفته و یا نزدیک به شش میلیون مهاجر خود را به افغانستان بازگرداند. اما در چنین وضعیتی راهکار چیست؟ طبیعتاً باید از طریق طبقهبندی مهاجرین، گروههایی از آنان را که سابقه زیست طولانیمدت در ایران داشته و یا میتوانند برای منافع ملی ما مفید باشند را جذب کنیم. رویکرد جذب و ادغام مسئلهای است که هم با منافع ملی ما همخوانی بیشتر میتواند داشته باشد و هم با نگاههای امتی. در همین راستا با علیرضا کمیلی بهعنوان دبیر اتحادیه امت واحده که سالهاست به عنوان یکی از افراد فعال در این عرصه شناخته میشود، به گفتگو نشستهایم تا مقوله مهاجرت را با عینکی از جنس سیاستگذاری فرهنگی مورد مطالعه قرار دهیم.
غربگرایی، پروژهای ساخته و پرداخته غرب
اگر با برشی فرهنگی بخواهیم به موضوع مورد بحث بپردازیم، از نظر شما چه عاملی باعث شده است تا چسبندگی مهاجر افغانستانی به جامعه ایرانی در سطح مطلوبی قرار نگیرد؟ در این زمینه وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
کمیلی: در پاسخ شما باید بگویم که چند عامل میتواند چسبندگی مهاجر افغانستانی به جامعه ایرانی را کم کند. این عوامل متأسفانه ناشی از نگاههای خاصی است که در گروههایی از مردم ما وجود داشته و تبدیل به یک نوع آفت شده است. به عقیده من در نخستین مرتبه، مهمترین عامل فقدان همگرایی، نگاه غربزده بخشی از مردم ایران است که به تبع آن به اتباع شرقی توجه کمتری دارند و در مراتب دیگر برخی تعصبات ناسیونالیستی و مذهبی هم وجود دارد که ثمره آن میشود اینکه نتوانیم با اتباع افغانستان رابطه خوبی برقرار کنیم. من این غربزدگی و تحقیر شرق را بیشتر یک پروژه میبینم که دولتهای بیگانه کوره آن را داغتر میکنند. متأسفانه این تحقیری که خصوصاً ناشی از نگاه اول وجود دارد باعث میشود تا فرد مهاجر هیچگاه نتواند خود را عضوی از جامعه ایران بداند. هنگامی انسانها توسط ساختارها در جامعه جذب میشوند که نگاه برابری نسبت به آنها وجود داشته باشد. بله، تفاوتها قطعاً وجود دارد اما ما باید به سمتی میرفتیم که این تفاوتها را کمتر کرده و اتباع را در داخل جامعه خودمان ادغام میکردیم. نکته نگرانکنندهتر آن است که متأسفانه چنین رویکردی از طرف نظام از اساس اتخاذ نشده است. من جامعه ایرانی را در قصه عدم ادغام مهاجرین افغانستانی چندان مقصر نمیدانم. هر جامعه دیگری هم طبیعتاً اگر با حجم زیادی از مهاجرین روبرو میشد - خصوصاً از طرف کشوری که متأسفانه باید بگویم برند بدی در جهان پیدا کرده - رفتارهای مشابهی را اتخاذ میکرد. ما باید توجه داشته باشیم که جامعه ایرانی خود نیز در مشقتها و تنگناهایی به سر میبرد، لذا طبیعی به نظر میرسد اگر بخشی از جامعه اتباع افغانستان را رقیب جدی خود در بازار کار بدانند. اما عامل اصلی را من فقدان برنامه جدی از ناحیه حاکمیت میدانم. ما میتوانستیم در قالب برنامهریزیهای فرهنگی این نگاهها را تعدیل کنیم؛ همان گونه که شاهد هستیم در بخشی از نیروهای مذهبی و انقلابی پس از مسئله مدافعین حرم تغییر نگاه جدی نسبت به مسئله اتباع افغانستان به وجود آمد. چنین موضوعی میتوانست برای تمام اقشار جامعه رخ دهد، اما به علت فقدان برنامهریزی فرهنگی درست ظرفیت ماجرای جنگ سوریه و دفاع از حرم نیز چندان مؤثر واقع نشد.
فقدان آگاهی کلان در نبود کنشگران جهان اسلام
اگر درست فهمیده باشم شما جمهوری اسلامی را در این قضیه با نوعی بیعملی توصیف میکنید. این مسئله چگونه با نگاههای امت محور رهبران انقلاب جمع میشود؟
کمیلی: مسئله ما آن است که باورهای ما تبدیل به گفتمان عمومی نشده است. اگر این باورها پیرامون امت واحده وجود داشت، شاهد عقبنشینیهای چشمگیر نبودیم. نگاه ما از مستضعفین عالم به سمت مسلمانان تغییر کرد و در مرحله بعد از آن هم عدول کرده و به سمت شیعه حرکت کردیم. هم اکنون نیز تنها به شیعیان ایران توجه داریم. در این زمینه هم سیاستهای دولت کارگزاران و دولتهای پس از آن اثرگذار بوده و هم فقدان کار نظری جدی از سوی کارشناسان. درنتیجه چنین رفتاری ما امروزه تربیتشدگانی که بتوانند در وضعیت فعلی کنشگری کنند نداریم. امروز نه فقط در میان عموم مردم؛ بلکه حتی در میان نیروهای مذهبی و انقلابی شاهد فقدان هر نوع آگاهی عمیق نسبت به جهان اسلام هستیم. همین مسئله خود یک نشانه است. ما در کدام یک از درسهای مدارسمان از جهان اسلام سخن گفتهایم؟ ما از اساس تصویری از عضویت خود در واحد کلانی به نام جهان اسلام نداریم. چند درصد از مردم ایران خود را با مفهوم کلانی به نام جهان اسلام صورتبندی میکنند؟ صرف باورداشتن به این مفاهیم منجر به ترویج آن نمیشود. من قائلم که ما هیچگاه نگاه امت گرایانه جدی نداشتهایم. اگر شما ابتدای انقلاب را استثنا کنید ما در مسیر خود بیشتر بر همان محورهای قدیمی خود اندیشیدهایم.
مسئلهای که طرح میکنید به نظر جای کار بیشتری دارد. این موضوع درست است که ما در ساحت نظری پیرامون امت اسلامی طرحی نداشتهایم و دانشگاهیان ما در کشور هنگام بحث از هویت یا به دامن ایرانگرایی میافتند و یا اگر قائل به تکثر فرهنگی و چندفرهنگی شوند، بیشتر اختلاط با غرب را صورتبندی میکنند؛ لذا ما هیچ نظریه بومی که هویت جهان اسلامی ایران را صورتبندی کند نداریم. اما پرسش جدی که در این میان وجود دارد عملکرد خود جمهوری اسلامی است. اگر بخواهیم یک آسیبشناسی داشته باشیم، نظر شما در این رابطه چیست؟
کمیلی: به باور من دو اتفاق جدی بر فقدان شکلگیری همگرایی ما با منطقه و جهان اسلام اثر گذاشته است. نخست آنکه دولت - ملتها پررنگتر شدهاند. امروزه مرزهای سیاسی بسیار معنادارتر از گذشتهاند، بهویژه طی صد سال گذشته و با فروپاشی قدرتهای بزرگ اسلامی، نخست ما پدیده استعمار را داریم و بعد از آن نگاههای ناسیونالیستی که جغرافیای سیاسی جهان اسلام را شکل دادند. ما برای نجات خود از استعمار و بازیابی هویتی به ناسیونالیسم روی آوردیم. جریان جمال عبدالناصر در مصر، ناسیونالیسم عربی و همچنین ترکی در این منطقه ملتسازی کردند. در ایران نیز رضا شاه و ملتسازی او وجود داشت که پرداخت به آن خارج از موضوع این گفتوگو است.
بله، به نکته خوبی اشاره کردید؛ این ناسیونالیسم آنقدر قدرت دارد که حتی مسئله فلسطین را نیز به مقولهای قومی تبدیل کند، همان گونه که برخی در ایران نیز با همین رویه فلسطین را بیربط با ایران میدیدند.
کمیلی: اتفاق دوم، فضای امنیتی است که حول محور ایران شکل گرفت و دشمن فعالیتهای مختلفی را صورت داد. ناامنکردن مرزها در غرب و شرق با برنامهها و رویکردهای مختلف همواره در دستور کار دشمن قرار داشت. این برنامهریزیها تا به آنجا پیش رفته است که ما نگرانی جدی پیرامون تمامیت ارضی خود داریم. بهعبارتدیگر کار از ناامنی مرزها فراتر رفته است، لذا ملیگرایی در کشور ما تبدیل به یک گفتمان جدیتر شد. عدهای گمان میکردند که با دمیدن در گفتمان ایرانگرایی میتوانند این تمامیت ارضی را بیشتر حفظ کنند. شاید اگر این حجم از ناامنی و مداخلات نبود مدیریت ما بر مرزها به گونه دیگری رقم میخورد. شما پیش از انقلاب مشاهده میکردید که مردم خوزستان بدون ویزا و بدون هیچ مدرکی به بصره میرفتند. مسئله جنگ و دفاع مقدس این مرز را تبدیل به یک مرز خونی پررنگ کرد. شهروندان مرد ما در مناطق مرزی بهراحتی به کردستان عراق میرفتند، اما ناامنی باعث میشود تا دولت برخورد سختگیرانهتری به خرج دهد. در حال حاضر همین مسئله پیرامون پاکستان وجود دارد. مسائل امنیتی و ناامنی باعث شده است که روابط دو طرف مرز دچار چالش شود. همه اینها در کنار تقویت نگاههای ضد آرمانی و توسعهگرا عواملی بودهاند که روابط فرهنگی ما با کشورهای همسایه و به تبع آن با مهاجرین از آن کشورها مخدوش شود.
راهحل این موضوع را شما در چه چیزی میبینید؟
کمیلی: به باور من بخشی از راهحل این بحث در رفع ناامنی و کاهش درگیریهاست ولی اگر به ساحت نظری برویم باید اتفاقاتی برای جمع بین نگاههای ملتی و امتی رخ دهد. برای نمونه ایدههایی همچون اتحاد جماهیر اسلامی که در ابتدای انقلاب طرح شد تلاشی بود برای جمع میان منافع ملی و همگراییهای منطقهای؛ لذا از منظر من باید این ایدهها تقویتشده و مجدداً مطرح شوند. ایدههای مختلفی برای جمع دو گفتمان ملت و امت وجود دارد، ساختارهای سیاسی بین کشورها، تشکلهای مردمی، فرهنگی و... که فراگیر باشند همگی مهم هستند.
چشم تکثر بین ایرانی کجاست؟!
موضوع دیگری که وجود دارد مقوله دید تکثر بین جامعه ایرانی است. ما تا چه میزان با تکثرات همراهی داریم؟ یا در برابر تفاوتها تا چه میزان رواداری از خود نشان میدهیم؟
کمیلی: مسئله دیگری که به خوبی مورد اشاره قرار دادید، تکثر فرهنگی جامعه ماست. به لحاظ تاریخی ما در دورههای مختلف از جمله زمان پهلوی و یا حتی قبلتر از آن در دوره صفویه شاهد تغییرات گسترده فرهنگی آن هم از سر اجبار بودهایم. ماجرای تغییر مذهب در دوره صفویه منجر به فرار گروههایی به سمت مرزها شد و به نوعی تکثر ایران را کمتر کرده است. این تکثر طبیعتاً در کنار مشکلات خود دارای فوایدی هم بوده است؛ ما از طریق این تکثر دامنههای تمدنی خود را گسترش میدادهایم. اکنون این یکدستی خصوصاً به لحاظ مذهبی منجر به نوعی بستهشدن جامعه شده است. به هر صورت شاه اسماعیل به کمک محقق کرکی بسیاری از تکثرهای اجتماعی را سرکوب کردند. به باور من یکی از دلایلی که ایرانیها امکان درک دیگری را کمتر دارند همین یکدستی آنهاست؛ لذا ما درک درستی از زندگی با اهلسنت و دیگر ادیان و مذاهب نداریم.
اگر درباره تاثیرات میانفرهنگی مردم ایران و افغانستان جمعبندی دارید، بفرمایید.
کمیلی: در انتها میخواهم بگویم بالاخره مرزهای جغرافیایی بسیار مهماند. مرز به صورت سیستمی عامل انتقال فرهنگ و اقتصاد است. هنگامی که مرزها درگیر ناامنی و تشویش هستند بسیاری از امور دیگر نیز دچار بحران میشوند. دشمن معتقد است که نباید شرایط پیرامون ما شرایطی عادی باشد. به عنوان مثال اگر ترکیه را در نظر بگیرید، از آنجایی که رفتوآمد در زیر سایه امنیت وجود داشته، امروزه تبادلات فرهنگی جدی میان ما و مردم ترک شکلگرفته است. اما این رخداد در حوزه افغانستان و پاکستان اصلاً رخ نداده است، چراکه مرزها در ناامنی به سر میبرند. من این وضعیت را یک هدف جدی برای دشمن میدانم، یعنی غرب علاقه داشته و تلاش کرده است تا مرزهای ما را ناامن کند و اینگونه مانع روابط میانفرهنگی در منطقه میشوند. ایران به طور طبیعی به دلیل دامنه فرهنگی بزرگی که دارد، بستر تمدن و محل تولد فکر و معنا بوده است؛ لذا میتواند بر کشورهای اطراف خود اثر بگذارد، با آنها ارتباط گرفته و به آنها نزدیک شود. خصوصاً کشورهایی که به لحاظ زبانی و دینی با آنها دارای اشتراک هستیم در این زمینه هدف جدیتری هستند. چیزی که باعث شده ما تصورمان را از اینکه میتوانیم یک حوزه تمدنی داشته باشیم از دست بدهیم و حافظه تاریخیمان چیزی مانند جاده ابریشم را به یاد نداشته باشد همین ناامنیهای مهم است. اگر مرزها امن شوند روابط فرهنگی صحیح و به تبع آن شناخت ملتها از یکدیگر نیز رخ میدهد، چیزی که ما امروزه در حوزه مهاجرین به شدت نیازمند آن هستیم، همین شناخت فرهنگها از یکدیگر است.
/انتهای پیام/