به گزارش «سدید»؛ در ایام سالگرد رحلت ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) هستیم و فرصتی برای واکاوی اندیشه سترگ ایشان به خصوص در عرصه حکمرانی سیاسی مبتنی بر آموزههای الهی است. آن فقیه و عارف بزرگ انقلابی را رقم زد که هنوز و پس از گذشت بیش از ۴۰ سال از به ثمر نشستن آن، موضوع پژوهش و تحقیق دانشمندان علم سیاست در دانشگاههای دنیاست. انقلاب امام (ره) تنها یک تحول سیاسی نبود بلکه فقه در این رخداد نقش مهمی را برعهده داشت و کنکاش در این حوزه همچنان لازم و ضروری است. به این مناسبت با شریف لکزایی؛ پژوهشگر و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفتگو کردیم که در ادامه آن را میخوانید.
ویژگیهای حکمرانی امام خمینی (ره) با توجه به اینکه ایشان در جایگاه فقیه و مرجعیت قرار داشتند چه بود. آیا میتوان آن را حکمرانی فقهی نامید؟
شریف لکزایی: حضرت امام (ره) معتقد بودند که فقه میتواند جامعه را اداره کند؛ البته واژهشناسی فقه موضوع مهمی است یعنی اگر ما فقه را در احکام مکلفین خلاصه کنیم مقداری کار را سخت خواهد کرد و شاید بتوان گفت فقه دایره معنایی گستردهتری دارد. در گذشته وقتی از فقه یاد میشد آن را به دو قسم فقه اکبر و اصغر تقسیم میکردند؛ فقه اصغر همین تعیین رفتارهای مکلفین بود که فقها باید آن را مشخص میکردند و براساس آن تولید محتوا صورت میگرفت، ولی فقه اکبر شامل اعتقادات و کلام و ... است؛ در واقع نگاه عقلی در فقه اکبر اهمیت داشت و مورد توجه بود؛ بنابراین در مورد حکمرانی امام راحل باید بگوییم ایشان وقتی به عنوان فقیه و مرجع تقلید فتوا صادر کرده و حکم و دستور میدهند و قصد دارند رفتار مکلفین را معنادار کنند، طبعا نگاه جامعی نیز به اداره کشور دارند.
به هر حال اداره جامعه نیازمند دانشهای مختلف است که نمیتوان آن را به یک سری جنبههای کوچکی از رفتار مانند فقه اصغر خلاصه کنیم که البته این نیز مهم است؛ زیرا فقه اصغر مناسبات بین افراد را تعیین میکند و در جامعه نقشآفرین است، ولی بنیاد رفتارهای اجتماعی ما نگاهها و گزارههای عقلی است که باید در پس و پشت نگاه فقه اکبر که یک نگاه عقلی و حداکثری وجود داشته باشد.
حضرت امام (ره)، چون یک عارف و فیلسوف و به تمام معنا یک حکیم و از طرفی در فضای مرجعیت عمومی بودند و مرجع عام تقلید محسوب میشدند و طیف وسیعی از مردم سخنان ایشان را گوش داده و از آن تبعیت میکردند به نظرم این نگاه جامع در فرمایشاتشان بوده است و از این رو حکمرانی حِکمی داشتند؛ یعنی ایشان صرفاً از جایگاه یک فقیه و مرجع تقلید حکم صادر نمیکردند بلکه از جایگاهی والاتر و جامعتر این کار را میکردند و این مسئله از اهمیت زیادی برخوردار است؛ بنابراین اگر بخواهیم ویژگیهایی هم مطرح کنیم در ارتباط زیاد و تنگاتنگی است که بین مردم و ایشان وجود داشت.
مرجع وقتی مرجع است که طیف زیادی از مردم به او رجوع کنند و طبیعتا در این صورت جمع زیادی از مردم هم به او گرایش خواهند داشت و سخنان و مباحث نظری ایشان مقام اجرا به خود گرفته و معنادار خواهد شد. این ویژگی بسیار مهمی است که در حکمرانی حضرت امام (ره) قابل مشاهده است؛ بنده فرمایشات امام را در کتاب امام خمینی و مسئله آزادی آوردهام و بر این نکته تأکید کردم که ایشان به شدت معتقد بودند که مردم باید آزادانه در تعیین سرنوشت خودشان مشارکت داشته باشند و در پیشبرد و اداره جامعه باید حضور مؤثر داشته باشند و نقشآفرینی کنند؛ زیرا بدون حضور مردم اساسا انقلاب اسلامی شکل نمیگرفت و جمهوری اسلامی هم نمیتوانست ادامه داشته باشد. در چند سال اول که اختلافات داخلی و تجزیهطلبی در برخی مناطق کشور و استانها را شاهد بودیم انسجام و همبستگی ملی بود که این مسائل را حل و آنها را مرتفع کرد و در دوره دفاع مقدس هم براساس این دیدگاه، کار پیش رفت و جمهوری اسلامی توانست در دفاع از کشور موفق بیرون بیاید؛ بنابراین حکمرانی امام مبتنی بر دانشهای مختلفی از جمله دانش بنیادی به نام فلسفه، کلام و عرفان و اخلاق به عنوان فقه اکبر و فقه به عنوان تعیین کننده رفتار انسان که از آن با عنوان فقه اصغر یاد میشود، بود.
سهم فقه و سهم عرفان در حکمرانی امام چقدر بود و کدام پررنگتر بودند؟
شریف لکزایی: ما از مجموعهای از دانشها استفاده میکنیم تا جامعه اداره شود که فقه و نگاه عرفانی هر کدام یک بخش است، ولی نگاه عرفانی را باید شفاف کنیم و البته نگاه ما به عرفان، حماسی است و میتواند به شور و شعور و فضای اخلاقی و انسانی ختم شود؛ بنابراین منظور از عرفان این نیست که یک اندیشمندی در گوشهای یکسری عبادات و مناسک داشته باشد و فقط به خود بپردازد که البته توجه به خود و خودسازی خیلی اهمیت دارد و پرداختن به وجود انسان و رفتار او طبیعتاً فضای بیرونی را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد. ضمن اینکه در زندگی و رفتار یک مسلمان در جامعه بحث فقه فردی اثرگذار است، ولی پاسخ اینکه کدام پررنگتر بوده است نیازمند تحلیل نگاه جامعی است که امام داشت.
امام حکیم حکمت متعالیه است و اندیشه ایشان متأثر از این نوع حکمت، سه بعد دارد و همزمان به مباحث وحیانی، قرآنی و روایی و فقهی از یک سو و فلسفی، کلامی و به طور کلی عقلی و اعتقادی از سوی دیگر و در ضلع سوم هم به مباحث باطنی و اخلاقی و عرفانی توجه داشتند و این سه ضلع در حکمت متعالیه به سه ضلع عرفان و برهان و قرآن معروف است؛ بنابراین در سیره یک حکیم حکمت متعالیه حتماً این سه نگاه وجود دارد؛ لذا امام هم مباحث تفسیر قرآن کریم و هم مباحث فلسفی را دارند و در عین حال در رساله کشف الاسرار زبان و قلم ایشان عقلی است و در شرح چهل حدیث و ... هم این مباحث عقلی گسترده شده است و ایشان بعد از انقلاب وقتی وارد درس تفسیر شدند و تفسیر سوره حمد را بیان کردند نگاهشان حکمی، عرفانی و فلسفی بود و نه فقهی و حتی در نامهای که به گورباچف در سال ۱۳۶۷ نوشتند از او خواستند تا دانشمندانشان را به ایران بفرستد تا فلسفه و حکمت اسلامی را به آنان آموزش دهند و ابن عربی و ملاصدرا را بیاموزند. شاید مسیر معرفتی که غرب طی کرده است به باور امام از این مسیر قابل اصلاح و تغییر است و طبیعتا سهم هر دانشی باید در جای خود ادا شود و نمیتوان گفت کدام دانش برجستهتر بوده است.
اندیشه سیاسی امام (ره) را در پرتو نگاه فقهی ایشان چگونه تحلیل میکنید؟
شریف لکزایی: بر مبنای آنچه در پاسخ به پرسشهای قبل گفتم طبیعتا اندیشه سیاسی امام اضلاع مختلفی دارد که یکی از آنها فسلفی است و بحث دولت و قدرت و مشروعیت، عدالت و آزادی باید از منظر فلسفه سیاسی امام مورد بحث قرار بگیرد. مثلاً بحث تفکیک قوا در غرب صورتبندی شده و در کشور ما هم این مسئله مطرح است. در غرب این هدف بوده است که قدرت متمرکز سبب تضییع حقوق مردم نشود و از استبداد جلوگیری شود؛ بحث حضرت امام در تبیین تفکیک قوا کاملاً بر این مبنا ارائه شده است و ایشان معتقد است که در تفکیک قوا از ظلم و تحمیل بر مردم جلوگری خواهد شد که بنده آن را در کتاب «توزیع و مهار قدرت در نظریههای ولایت فقیه» توضیح دادهام و علاقهمندان میتوانند مراجعه کنند و ببینند که امام از منظر فلسفه سیاسی تحلیل میکنند و نه فقهی. امام در کشف الاسرار هم بحثی فلسفی در رابطه نفس و بدن کرده و موضوع را از منظر فلسفه سیاسی مطرح میکنند.
در بحث ولایت فقیه هم میبینیم که بحث امام یک بحث عقلی است و ایشان تصریح دارند که تصور ولایت فقیه باعث تصدیق آن است و در ادامه به مباحث نقلی و روایی اشاره دارند یعنی ایشان در هر شکل مباحث را ابتدائا عقلی و حکمی دنبال کردهاند. حتی به زعم بنده بحث ولایت فقیه که در اواخر دهه ۴۰ در نجف مطرح شد نیز تبیین و شرح گفتار چهارم امام در مورد روحانیت است که در کتاب کشف الاسرار آمده که ایشان آن را در سال ۱۳۲۳ نگارش کردند. بنابرین وقتی اندیشه سیاسی امام را تحلیل میکنیم میبینیم که از نگاه عقلی و نقلی و فقهی و عرفانی و تفسیری استفاده شده است و ورود به هر کدام نیازمند مباحث تفصیلی است.
چگونه باید اندیشه سیاسی و مدیریتی امام (ره) را تبیین و تئوریزه کرد و آیا جامعه و اندیشمندان ما در فهم و پیادهسازی این اندیشه موفق عمل کردهاند؟
شریف لکزایی: طبیعتا این مسیرها در دانشگاه و حوزه وجود دارد و براساس نظریهپردازی پیرامون آن میتوان بهره گرفت. مسئله دیگر هم سیره امام است که میتوان براین اساس اندیشه سیاسی ایشان را تبیین و اجرا کرد؛ بنابراین دو مسیر پیش روی ما قرار دارد؛ اول مسیر علمی و نظری و فکری که مبتنی بر آرای علمی و آثار ایشان است و دیگر سیاستورزی و تجربه حکمرانی ایشان که از آن نظریاتی استخراج شود. البته حوزه نظریه و مباحث علمی باید با حوزه اجرا مرتبط شود تا عملی در جامعه رخ دهد و این پیوستگی و همبستگی بین نظر و عمل میتواند نگاه امام را تبیین کند و هم طعم شیرین آن به جامعه چشانده شود.
نکته مهم تکمیلی اینکه ما باید ببینیم که حضرت امام (ره) را در قالب کدام دستگاه فلسفی فهم میکنیم؟ زیرا برای تبیین اندیشه سیاسی امام خیلی واجد اهمیت است؛ آیا امام یک دستگاه جدید فلسفی تاسیس کرده و براساس آن اندیشه خود را ارائه میدهند یا اینکه در قالب دستگاه فلسفی گذشته چنین کاری میکنند. مشهور این است که ما فلسفه مشاء، اشراق و متعالیه داریم که به نظر بنده این صورتبندی یک صورتبندی کاملی نیست؛ صورتبندی که مرحوم استاد علیرضا صدرا ارائه کردند این بود که بگوییم فلسفه فاضله فارابی و به تبع آن فلسفه سیاسی فاضله فارابی، فلسفه برهانی سینوی و فلسفه سیاسی برهانی سینوی، فلسفه اشراقی سهروردی و فلسفه سیاسی اشراقی سهروردی، فلسفه تقریبی خواجه نصیرالدین طوسی و فلسفه سیاسی خواجه و فلسفه متعالی صدرایی و فلسفه سیاسی متعالی صدرایی تا برسیم به دوره معاصر و معاصرین هم از علامه طباطبایی تا شهید مطهری و امام و ... که میتوان گفت هر کدام یک دستگاه فلسفی مجزا داشتهاند که با وجود اشتراکات با دستگاههای مشابه در فلسفه اسلامی هر کدام وجوه متمایزی هم دارد.
اگر ما به صورتبندی مرحوم علیرضا صدرا پایبند باشیم باید هر کدام از متفکران را به صورت مستقل بررسی کنیم و به نظر بنده این روش دقیقتر است و صورتبندی سهگانه مشهور مشایی، اشراقی و متعالی را ندارد و میتواند متفاوت باشد. اما اگر بر مبنای شیوه قدیمی هم عمل کنیم خیلی از متفکران معاصر مانند امام و علامه طباطبایی متاثر از حکمت متعالیه به بحث پرداخته و در این دستگاه فلسفی میگنجند و تفکر آنان متأثر از مبانی است که در این دستگاه وجود دارد؛ ما در نشستی که خدمت آیتالله جوادی آملی بودیم، ایشان فرمودند حتی فقه بزرگانی که در دستگاه حکمت متعالیه به بحث میپردازند متفاوت از دیگران است و عرصههای جدیدی را مطرح میکنند و فقه آنان پویایی بیشتری دارد، لذا فقه متفاوتی هم از این بزرگان شاهدیم.
آیتالله جوادی آملی در کتاب «بنیان مرصوص» که در تبیین و تجلیل اندیشه و سیره امام خمینی (ره) نوشته شده است میگویند امام، قهرمان اسفار اربعه است. تحلیل ایشان این است که امام در سفر چهارم عرفانی خود به درون خلق آمدند و رابطه میان امام و مردم در قالب مرجعیت شکل گرفت. امام به عنوان یک حکیم صدرایی تلقی میشوند. حتی سیدحسین نصر هم که امام را از منظر فلسفی و عرفانی تحلیل کرده است میگوید حضور امام در عرصه اجتماعی بر مبنای اسفار اربعه ایشان قابل تحلیل است که این عارف در سفر چهارم خود به درون مردم آمده و میخواهد سلوک عرفانی خود را کامل کند؛ بنابراین در اینجا یک سیر طبیعی بر مبنای اسفار اربعه رخ میدهد که شناخته شده است. پس از منظر حکمت متعالیه، امام بر اساس این خط مشی فلسفی به مباحث سیاسی و اجتماعی ورود کرده است، ولی اگر کسانی معتقدند که امام دستگاه فلسفی جدیدی داشتند باید این ادعا را ثابت کنند و این مطلب نیازمند بحث و گفتگو است. بنده معتقدم که امام، یک حکیم صدرایی است و در تداوم آن بحث کردند و ما هم فلسفه سیاسی امام را در این چارچوب بحث و تحلیل میکنیم و اگر بر این مبنا، سیر اندیشگی صورت نگیرد به نظر بنده راه صوابی را نپیمودهایم و میتوان از آن انتقاد و پیرامون آن بحث و گفتگو کرد.
/انتهای پیام/
منبع: ایکنا