فرازوفرود ادبیات پایداری و دفاع مقدس ایران در گفت‌وگو با احمد شاکری/ بخش اول؛

خواستیم با «ادبیات پایداری» جهانی شویم اما زیر آب دفاع مقدس را زدیم!

خواستیم با «ادبیات پایداری» جهانی شویم اما زیر آب دفاع مقدس را زدیم!
ادبیات مشروطه با آشنایی نویسندگان و مترجمان ما با ادبیات غرب شکل گرفت. ما از غرب تقلید کردیم، اما تولید نکردیم. یعنی یک گسست، شکاف و گسلی بین ادبیات ما رخ داد. به همین دلیل ما نمی‌دانیم که اگر فرهنگ روایی - ادبی ما در سنت‌های گذشته همچون قصه، متل، حکایت و مثل ادامه پیدا می‌کرد، به چه چیزی می‌رسیدیم؟!

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ ادبیات پایداری در ایران معمولاً با نام‌هایی مانند ادبیات دفاع مقدس، ادبیات انقلاب و ادبیات مقاومت همراه است؛ هرچند هر کدام از آنها تعاریف مشخص خودشان را دارند و اساساً همین تشتت در تعاریف و فقدان نظریه‌ای مشخص، از چالش‌های اساسی این عرصه است. به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر، ادبیات پایداری با یک سری چالش‌های جدید هم مواجه شده است؛ به‌نحوی‌که برخی معتقدند در شرایط امروز و برای مخاطبین جوان‌تر، دیگر کارایی سابق را ندارد. همه اینها بهانه‌ای شد تا با احمد شاکری - نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی - هم کلام شویم تا سؤالات و چالش‌های پیش روی این پرونده را با او جلو ببریم. هم اکنون مشروح نظرات آقای شاکری در برابر دیدگان شما قرار دارد.

 

درباره ادبیات پایداری در جهان و در خصوص ویژگی‌ها، شاخصه‌ها و تعاریف آن، صحبت‌های بسیاری مطرح است که در ایران معمولاً با نام‌هایی مانند ادبیات انقلاب، دفاع مقدس و مقاومت از آن یاد می‌شود. اساساً یکی از چالش‌های جدی این عرصه، تعاریف فراوان «ادبیات پایداری» و فقدان نظریه واحد درباره آن است. تعریف شما از ادبیات پایداری چیست؟ آیا شما بر این باور هستید که این جنس از ادبیات، فاقد نظریه است یا خیر؟

شاکری: ورود به این بحث الزاماتی دارد؛ کشف مسئله، بررسی روش‌های پاسخگویی به آن و این که فرد بتواند با روشی مطمئن به یک نتیجه قابل‌دفاع برسد، همه از این الزامات است. کشف مسئله مرتبط با سیر مسئله است. حدود ۲۰ سال است که حوزه تخصصی فعالیت من، ادبیات داستانی دفاع مقدس و فلسفه ادبیات است که کتاب‌ها و رمان‌هایی هم در این حوزه تولید کرده‌ام. مطلبی که من می‌خواهم خدمتتان عرض کنم ناشی از حوزه داستان‌نویسی من نیست، بلکه به پژوهش من در این حوزه برمی گردد.

کتاب «جستاری در اصطلاح‌شناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس» بحث اصطلاح‌شناسی ادبیات دفاع مقدس را مطرح می‌کند. کتاب «نقد داستان‌ها و آثار داستانی انقلاب و دفاع مقدس»، کتاب «دشمن‌شناسی در ادبیات داستانی دفاع مقدس»، کتاب «جستاری در مسئله‌پژوهی ادبیات داستانی دفاع مقدس»، کتاب «چیستی جریان ادبی» و نیز دو کتاب در فلسفه ادبیات داستان نوشتم که شامل کتاب «فلسفه داستان داستان» و «فلسفه ایده اولیه داستان» است و منتشر هم شده‌اند. در حال حاضر هم کتاب‌هایی با عنوان «دفتر دوم فلسفه ایده اولیه»، «ادبیات سیاه دفاع مقدس» و «جریان‌شناسی و نقد آثار داستانی بلند دهه ۶۰ در حوزه دفاع مقدس» را آماده چاپ دارم.

 

ادبیات پژوهی، یک کار تمام‌وقت!

کار فکری در حوزه ادبیات - به‌خصوص ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت - یک کار تمام‌وقت است. آقای دکتر محمدرضا سنگری کتابی منتشر کردند که صدها عنوان پژوهشی در ذیل ادبیات دفاع مقدس در آن بیان شده و فرد باید در آن پژوهش کند. بنابراین ما به پژوهشگرانی متخصص نیاز داریم که به‌صورت تمام‌وقت در این حوزه فعالیت کنند تا بتوانند حرف نو و جدیدی بزنند. در غیر این صورت، حرف‌زدن در مورد ادبیات پایداری بیشتر از جنس شرح‌الاسم است. یعنی مثلاً در زبان فارسی، معنی لغوی «پایداری» چه می‌شود و معادل آن را با چند تا کلمه کنار هم چیدن عنوان می‌کنیم که قطعاً این کافی نیست!

کتاب «یکی بود یکی نبود» - نوشته محمدعلی جمال‌زاده - به طور دقیق، ادبیات را وارد بطن جامعه کرد و اصطلاحات، تعابیر، شخصیت‌ها، مضامین و تیپ‌ها را تغییر داد.

اخیراً یک رشته‌ای با گرایش ادبیات پایداری در دانشگاه‌های کشور تأسیس شد و یک گردهمایی با همین موضوع با حضور اساتید این حوزه و به همت حوزه هنری برگزار شد که یکی از فعالیت‌های آن تعیین واحدهای درسی رشته ادبیات پایداری بود. امروز اندیشکده پایداری در شاخه‌های مختلف دانشگاه ادبیات پایداری در حوزه هنری دانشجو می‌پذیرد، کتاب تألیف می‌کند و فصلنامه پایداری را در رشته‌های مختلف منتشر می‌کند. مجله ادبیات پایداری دانشگاه کرمان سال‌ها این کتاب‌ها و فصلنامه‌ها را منتشر کرده، همایش سالیانه برگزار کرده و مقالات متعددی دریافت می‌کند و خلاصه اینکه فعالیت در حوزه ادبیات پایداری کم نبوده است. با اینکه مجموعه‌های متعددی در این حوزه فعالیت کرده‌اند، اما هنوز حوزه‌هایی در این رشته وجود دارند که در مورد آن‌ها فعالیتی نشده است. به عبارتی، این عرصه بسیار وسیع است و جای کار دارد.

نکته دیگر این است که چرا یک چیزی برای ما مسئله می‌شود؟ اصلاً چرا به ادبیات پایداری می‌پردازیم و از موضوع دیگری صحبت نمی‌شود؟ این مسئله توجه ما را به تاریخچه مسائلی در این حوزه جلب می‌کند و به طور دقیق‌تر، طرح یک سؤال، مهم‌تر از پاسخگویی به آن است. ادبیات پایداری در پارادایم ادبیات و فضای شکل‌گرفته بعد از پیروزی انقلاب است که درباره آن صحبت می‌کنیم. به طور مشخص، زمینه‌های ادبیات پایداری در ادبیات دفاع مقدس پدید آمد. یعنی اگر بخواهیم این موضوع را تبارشناسی کنیم، در دهه ۶۰ اصلاً اصطلاحی با عنوان ادبیات مقاومت و پایداری مطرح نبود. ما ادبیات جنگ، ادبیات جنگ تحمیلی، ادبیات دفاع مقدس، ادبیات سیاه جنگ و ادبیات ضد ارزش‌های دفاع مقدس را داشتیم. ما از یک مرحله‌ای وارد اصطلاحی به نام ادبیات مقاومت و بعدتر ادبیات پایداری شدیم که برخی این دو را یکی می‌دانند و برخی تفاوت‌هایی برای این دو قائل هستند. چرا وارد این فضا شدیم؟ اصطلاحات به طور اتفاقی شکل نمی‌گیرند و این مسئله مربوط به ادبیات بعد از قبول قطعنامه و ورود به دهه ۷۰ است. البته اصطلاح «ادبیات پایداری» در یک فرایند پیچیده‌ای شکل نگرفت.

عده‌ای در دانشگاه کرمان در نظر داشتند که رشته‌ای تأسیس کنند که به همین مقولات بپردازد و فکر کردند چه عنوانی برای آن انتخاب کنند. آن‌ها گفتند که اگر عنوان رشته را «مقاومت نام‌گذاری» کنند، مثل این است که داریم به «ادب المقاومه» «غسان کنفانی» ارجاع می‌دهیم که پیش‌تر کتابی به همین نام منتشر کرده بود. ضمن اینکه بهتر است به یک اصطلاح فارسی آن را نزدیک کنیم که سرانجام با عنوان ادبیات پایداری نام‌گذاری شد. اما این اصطلاح که به نظرم به‌سادگی و دور یک میز انتخاب شد، منبع بسیاری از مفاهیم و بحث‌هایی شد که ریشه آن همین مفهوم پایداری است. یعنی مثلاً اگر عنوان آن رشته را «ادبیات ایثار» انتخاب می‌کردند، حالا می‌گفتیم که ایثار چه معنایی دارد. اما سؤال این است که چرا باید ادبیات پایداری باشد؟ چرا در مورد ادبیات دفاع مقدس صحبت نمی‌کنیم؟

اساساً ورود اصطلاح ادبیات پایداری در کنار ادبیات دفاع مقدس، چه امکانات و ظرفیت‌هایی را به ادبیات جامعه ایرانی اضافه کرد و چه مخاطراتی را پدید آورد؟ جلسه‌ای در حوزه هنری و در اندیشکده ادبیات پایداری با موضوع مخاطرات ادبیات پایداری برگزار شد. اصطلاحات، نتیجه کنشگری در حوزه ادبیات است. کنشگری در حوزه ادبیات، نتیجه وقایع و رخدادهای سیاسی و اجتماعی است. اگر انقلاب نداشتیم، ادبیات انقلاب هم نداشتیم و اصطلاح آن را هم نداشتیم؛ اگر دفاع مقدس رخ نمی‌داد، شاید با گونه‌ای دیگر به نام ادبیات انقلاب سروکار داشتیم؛ اما دفاع مقدس پدید آمد و گونه‌ها و آثاری شکل گرفت. آثار، تقسیم‌بندی و عناوینی ظاهر شدند و مطالعات گونه‌ای جدید شکل گرفت؛ بنابراین خاستگاه ادبیات پایداری، اساساً «ادبیات دفاع مقدس» است.

ادبیات دفاع مقدس شامل چندین تعریف است. به عبارتی، تکافو، پوشش، هم‌طرازی، توازن یا عدم توازنی که از تعاریف ادبیات دفاع مقدس داشتیم، باعث شد تا اصطلاح دیگری پدید آید؛ در غیر این صورت، ادبیات دفاع مقدس بود. چرا عدم تواضع و عدم تکافو پدید آمد؟ دلیل آن به تعریف مصطلحی برمی‌گردد که ادبیات دفاع مقدس پدید آورد. چون که به طور معمول، این تعاریف موضوعی است نه مضمونی و بنیادین؛ همان‌طور که وقتی از ادبیات انقلاب نام می‌بریم، منظور ما یک تلقی موضوعی است. به عبارتی، ادبیات انقلاب متعین خواهد بود در مصادیقی که به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ بازمی‌گردد. یعنی یک ادبیات تاریخی که به موضوع پیروزی انقلاب اسلامی بازمی‌گردد و با پیروزی انقلاب هم به پایان می‌رسد. اما اگر هدف شما از ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیات انقلابی یا ادبیاتی باشد که مبانی، ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب را محور قرار می‌دهد، این دیگر ادبیات مضمونی خواهد بود که این ادبیات، صورت فراموضوعی دارد. این اتفاق در مورد ادبیات دفاع مقدس هم افتاد؛ تعریف مصطلح از ادبیات دفاع مقدس، ادبیاتی است که به موضوع جنگ هشت‌ساله ما می‌پردازد؛ بنابراین اگر ادبیات از این حوزه خارج شود، دیگر دفاع مقدس نیست.

 

محل و زمان تولد ادبیات پایداری

به نظر شما ادبیات دفاع مقدس و انقلاب، ذیل چتر ادبیات پایداری قرار نمی‌گیرد؟

شاکری: بله و اتفاقاً برای همین بود که عده‌ای چتر ادبیات پایداری را تأسیس کردند. اساساً تلقی موضوعی ما از گونه‌ها، ما را وادار کرد تا چتر خود را موسع کنیم. چرا باید این کار را می‌کردیم؟ ما که ادبیات دفاع مقدس را داشتیم، پس چه عواملی باعث شد که به سراغ اصطلاحی برویم و یا از اصطلاحی استقبال کنیم که چتر آن فراتر از ادبیات دفاع مقدس باشد؟ پاسخ این سؤال، واقعی، ساده و غیرقابل‌دفاع است. این اصطلاح، این‌گونه شکل گرفت که عده‌ای گفتند اگر بگوییم ادبیات دفاع مقدس، عده‌ای در دانشگاه سؤال می‌کنند که اصلاً مگر دفاع مقدس ادبیات دارد؟ ثانیاً ما اصلاً دفاع مقدس را دفاع مقدس نمی‌دانیم. پس اگر رشته‌ای را با عنوان ادبیات دفاع مقدس در دانشگاه تأسیس کنیم، احتمالاً در بین اساتید علمی به آن استقبالی نمی‌شود. پس اجازه دهید اصطلاح ادبیات پایداری را انتخاب کنیم؛ چون همه با آن موافق هستند. اما الان که این همه در مورد ادبیات پایداری صحبت می‌شود، هیچ‌کس فکر نمی‌کند که این اصطلاح به این سادگی و سطحی ساخته شده باشد.

نکته عموماً مورد توافق، این است که مشروطه، ادبیات ما را دگرگون کرد. یعنی

اما شاید دلیل انتخاب ادبیات پایداری، این باشد که در نظر داشتیم فراتر از ادبیات دفاع مقدس گام برداریم و آن را تبدیل به یک مفهوم کنیم. چون که اگر ادبیات دفاع مقدس، یک ادبیات موضوعی باشد، در یک موضوع زمان‌مند تاریخی هشت‌ساله فروکاهیده می‌شود و ارتباط ادبیات دفاع مقدس با پیشینه ادبیات تا حدودی منقطع می‌شود.

 ادبیات دفاع مقدس توسط چه افرادی و در چه دوره‌ای به وجود آمد؟ مشخصاً این ادبیات توسط رزمندگانی که وارد جنگ شدند و طی هشت سال دفاع مقدس پدید آمد. این ادبیات به چه موضوع و جغرافیایی می‌پردازد؟ در خط مقدم و جغرافیای جنوب، غرب و ادبیات جبهه؛ یعنی به طور کامل دایره محدود و شناخته شده‌ای دارد. شما بعد از آن ادبیات مدافعان حرم را دارید. پس نیاز دارید تا اسم دیگری معرفی کنید. شاهنامه و سایر موضوعات را چه کار می‌کنید؟ در تحلیل موضوعی، موضوعات اولاً متنوع و متکثر هستند. به عبارتی شما ده‌ها اصطلاح و گونه باید داشته باشید و با تفکیک موضوعی، نمی‌توان ارتباط این‌ها را در قالب یک تئوری منسجم، ایده‌پردازی کنید. یعنی نمی‌توان گفت که حالا دفاع مقدس چه ربطی به شاهنامه دارد؟ بلکه هر کدام موضوع و زمانی دارند. اما اگر شما یک اصطلاح مضمونی را طراحی کنید که همه را پوشش دهد، می‌توان بیان کرد که همه اینها، یکی از مضامینشان، پایداری است.

بنابراین نه‌تنها در ذیل یک عنوان همه آنها را قرار دادید؛ بلکه نوعی تاریخ‌سازی برای ادبیات کنونی کردید. تاریخ‌سازی به‌خصوص در ادبیات داستانی خیلی مهم است. وقتی از تاریخ‌سازی صحبت می‌کنیم، گویا این اصطلاح‌سازی، یک شبهه مرموز و مخفی دیگری را پاسخ می‌دهد. چون که در تئوری ادبیات انقلاب، برخی قائل به این هستند که ادبیات ما بعد از پیروزی انقلاب، با یک گسست و افتراق واقعی مواجه شد.

شما با دو مقطع مشروطه و انقلاب اسلامی مواجهید که باید تکلیف خودتان را در مطالعات جریانی با آنها روشن کنید. در انقلاب مشروطه، بسیاری از پژوهشگران اتفاق‌نظر دارند که ما با یک گسست رویکردی، فرمی و محتوایی در این مقطع از تاریخ مواجه هستیم؛ در این ادبیات جدید، نگاه متفاوتی نسبت به جهان پیدا کردیم؛ نگاه ما از شخصیت‌های اسطوره‌ای و تیپ‌ها به افراد بدنه جامعه منتقل شد. جمال‌زاده، هدایت و جلال آل‌احمد همه همین کار را کردند. یعنی کتاب «یکی بود یکی نبود» - نوشته محمدعلی جمال‌زاده - به طور دقیق، ادبیات را وارد بطن جامعه کرد و اصطلاحات، تعابیر، شخصیت‌ها، مضامین و تیپ‌ها را تغییر داد.

بنابراین نکته عموماً مورد توافق، این است که مشروطه، ادبیات ما را دگرگون کرد. یعنی بین ما و آنچه که پیش از آن بودیم، یک مکث طولانی و عمیق قرار داد. گویا ما از گذشته خود به‌نوعی روی‌گردان شدیم و به‌نوعی ادبیات ما وارد مسیر جدیدی شد که دیگر آن مسیر طبیعی گذشته نبود. چون که ادبیات مشروطه با آشنایی نویسندگان و مترجمان ما با ادبیات غرب شکل گرفت. ما از غرب تقلید کردیم، اما تولید نکردیم. یعنی یک گسست، شکاف و گسلی بین ادبیات ما رخ داد. به همین دلیل ما نمی‌دانیم که اگر فرهنگ روایی - ادبی ما در سنت‌های گذشته همچون قصه، متل، حکایت و مثل ادامه پیدا می‌کرد، به چه چیزی می‌رسیدیم؟! ممکن بود یک شکل روایی بومی برای خودمان داشتیم! در نظر نداریم قضاوت کنیم که آیا چنین اقبالی خوب بود یا خیر؟ برخی معتقد هستند چنین گسلی کمکی به ادبیات ما نکرد و ما را در ذیل فرهنگ روایی غربی قرار داد و در موضع ترجمه و تقلید قرار گرفتیم و از بسیاری از آموزه‌های گذشته ادبیات خود، روی‌گردان شدیم و اجازه ندادیم تا آنها در آینده ادبیات ما تأثیرگذار باشند. چنان که برخی در زمان کنونی، رویکردی را دنبال می‌کنند که بر اساس آن ما باید به سراغ روایت ایرانی برویم. این افراد معتقد هستند که ما برای اصلاح رویه موجود خود باید به تراث خودمان در ادبیات بازگشت کنیم. شاهنامه و عطار را وارد کنیم و حتی تراث ادبیات گذشته خود را بازنگری کنیم تا به روایت ایرانی برسیم.

 

دو گسل عمیق در مسیر ریل ادبیات پایداری

آیا موافقید که ذائقه مخاطبان نوجوان و جوان امروز ما نسبت به ادبیات دفاع مقدس و پایداری تغییر کرده است؟ اصلاً شاید دلیل پروژه بازنگری در ادبیات گذشته و تراث ملی ما همین باشد.

شاکری: خیر، موافق نیستم! بحث در مورد ادبیات پایداری، مسئله امروز جامعه است. به بحث ادبیات دفاع مقدس اشاره کردیم که در آن زمان، ادبیات پایداری نبود و درباره این صحبت کردیم که چرا اصطلاح دفاع مقدس کافی نیست و باید اصطلاح پایداری به جای آن قرار می‌گرفت. این تئوری وجود داشت که برخی این اصطلاح را وارد کردند تا ما را با تراث گذشته خود متصل کنند و یک چتر وسیعی تأسیس کنند که همه را پوشش دهد. بعد متوجه وجود حداقل دو گسل در تاریخ‌ادبیات شدیم که شامل گسل مشروطه و گسل انقلاب است. این گسل‌ها، ریل‌های ادبیات ما را تغییر داد. ریل اول در مشروطه و اندکی پیش و یا پس از آن به وجود آمد و ریل ادبیات ما را تغییر داد و وارد ادبیاتی کرد که به شکل وارداتی و ترجمه‌ای بود. در حال حاضر نیز برخی بر این باورند که برای خروج ما از بن‌بست‌ها، مخاطرات و آسیب‌های روایی، ما باید به تراث گذشته رجوع کنیم و عنوان «روایت ایرانی» برای آن پدید آمد و حوزه هنری برای آن، مجله روایت ایرانی یا حتی جشنواره‌های حماسی را تأسیس کرد. ایده اصلی این است که تلاش شود تا اسطوره‌های گذشته - به‌خصوص اسطوره‌های شاهنامه - به ادبیات فعلی وارد شوند تا ادبیات از چالش خارج شود.

 

بازگشت به تراث؛ چرا و چگونه؟!

سؤال شما این است که چه دلایلی برای بازگشت به تراث وجود دارد؟ چه مسئله‌ای ما را متوجه تغییر این نیاز کرد؟ آیا دلیل این اتفاق، پسندیده نشدن ادبیات امروز توسط مخاطب است؟ احتمالاً دو دلیل را باید کنار هم قرار داد؛ ادبیات و داستان‌های کنونی، نمی‌تواند مخاطب را به نحو کافی اقناع کند. این مسئله را با یک پیمایش میدانی و فروش آثار می‌توان متوجه شد. ضمن اینکه اگر این ایده قابل‌قبولی باشد، باید ضلع دیگر آن را کامل کنیم که آیا مخاطب ما به ادبیات کهن اقبال دارد؟ انضمام این دو گزاره در کنار هم، این نتیجه را حاصل می‌کند که اگر ادبیات کنونی ما به سوی تراث کهن برود، آیا می‌تواند برون رفتی داشته باشد یا نه؟

در دوره بعد از انقلاب، باتوجه‌به انقلاب و ارزش‌های اسلامی، این ایده تقویت شد که انقلاب ما متناسب با ارزش‌های خود نیازمند به ادبیات است.

اساساً گسل اول (مشروطه) ما را به سوی ادبیات جهانی، تکرار و تقلید از آن پرت کرد که حتی انشعاب جریان ادبیات مارکسیستی و سوسیالیستی و ادبیات چپ هم در آن مقطع بسیار قوت گرفت؛ چرا که در تئوری و شیوه‌های روایی، وابسته به نظام شرق بود و یا ادبیات لیبرال و غرب که نویسندگان و مبانی آن شناخته شده هستند. به‌عبارت‌دیگر، هنوز هم جریان شبه‌روشنفکری ما به لحاظ تئوری و تفسیری، کتاب‌های خود را به طور کامل از غرب وارد می‌کند؛ یعنی به لحاظ ذوق، زیبایی‌شناسی و تئوری‌های نقد و نظریه‌های ادبی به طور کامل وابسته به غرب هستند. اما اتفاقی در ادبیات انقلاب رخ داد که این گسل را تغییر داد و نوعی رجوع به تراث، تلقی می‌شد. این شبهه وجود دارد که آیا ادبیات دفاع مقدس و افرادی که در جبهه جنگ حضور داشتند، آیا با شاهنامه آشنا بودند و با الهام از شاهنامه در خرمشهر مقاومت کردند؟ بسیار دشوار است که ما از این ایده دفاع کنیم که در بطن حرکت اجتماعی و سیاسی‌مان در انقلاب و دفاع مقدس، متأثر از ادبیات کهن بودیم و احساس نمی‌کنم که کسی این ادعا را داشته باشد. بلکه ما متأثر از پیروزی انقلاب اسلامی و عاشورا و... بودیم.

بنابراین میزان تأثیری که ادبیات از موضوعات می‌گیرد، در مؤلفه‌های موضوعی خلاصه می‌شود. ادبیات دفاع مقدس بیش از اینکه در واقعیت متأثر از شاهنامه باشد، در دهه ۶۰ و دهه‌های بعدی متأثر از مؤلفه‌های موضوعی بوده است؛ بنابراین بازگشت به فرهنگ بومی است. به عبارتی انقلاب، ادبیات ما را به تعبیری تکان داد. در دهه ۶۰، عملاً بخشی از بدنه جدی ادبیات داستانی ما - یعنی نویسندگان و منتقدان - عملاً ادبیات جدید و موضوع جدید انقلاب و دفاع مقدس را بایکوت کردند. آقای دولت‌آبادی بعد از گذشت ۲۰ سال از جنگ، در مورد جنگ نوشت؛ چون که روشنفکران قبل از انقلاب ما با بدنه مذهبی و انقلابی ما همراه نبودند. این‌ها فرصتی برای نسل نویسندگان انقلاب ایجاد کرد که از دفاع مقدس نوشتند.

بنابراین گسل انقلاب، یک مستمسک موضوعی داشت که موضوع در آن دچار تغییر شد و ما از یک موضوع بومی که مقاومت ارزش‌مدار و دارای ایدئولوژی بود سخن گفتیم. نویسندگان و دایره مخاطبان ما، تیپ‌ها و موضوعات در داستان‌ها و بسیاری از مؤلفه‌های دیگر نیز عوض شدند. رویکرد ما برای اینکه هنر برای هنر نباشد، ورود ایدئولوژی به ادبیات بود. همه اینها تکان‌هایی بود که ادبیات ما را دچار تغییر کرد و ما را وارد دوره جدید کرد. اما اینجا مسئله به این راحتی نیست. در دوره بعد از انقلاب، باتوجه‌به انقلاب و ارزش‌های اسلامی، این ایده تقویت شد که انقلاب ما متناسب با ارزش‌های خود نیازمند به ادبیات است. این حرف امروز و دیروز نیست؛ بلکه حرف چهل و چند ساله است. چون این انگاره به نحو دقیق و اجمالی درک شده بود که وقتی نویسندگان دگراندیش در مورد انقلاب چیزی ننوشتند، آیا مشکل ما با ادبیات این بود که آنها باید راضی به نوشتن شوند؟ برخی نسخه‌ها در همین حد هم جواب نداد. چون در مقطعی به برخی از همین نویسندگان دگراندیش اعلام کردیم که در خصوص شهدا شروع به داستان‌نویسی کنند و مشخص شد که موضوع بغرنج‌تر از این است که نویسنده سفارشی وارد کنیم. حتی مشخص شد که آشنایی با موضوع هم مشکل ما را حل نمی‌کند. چون که بسیاری از افرادی که در جنگ حاضر بودند و بعداً نویسندگان ضدجنگ شدند، خودِ تجربه که برای آن‌ها ملموس بود، پس چرا ادبیاتش تولید نشد؟ آیا مسئله و موضوع را نمی‌شناختیم؟ یا از عدم اعتقاد نویسندگان بود؟ کم‌کم به این نتیجه رسیدیم که ما مشکلی با عنوان «فرم» داریم.

بنابراین مسئله‌مندی ما در چیستی شکل مطلوب داستان ایرانی و اسلامی در طی این ۴۰ سال وجود داشت. سؤال این است که آیا افرادی برای آسیب‌شناسی این مسئله بر سرکار آمدند؟ من سعی می‌کنم به سؤال شما پاسخ بدهم. مؤلفه‌های متعددی باید وارد شوند تا به پاسخ مطلوبی برسیم. ما نه در مسئله‌شناسی دقیق عمل کردیم و نه در پاسخ‌دادن؛ لذا حتی ایده روایت ایرانی حوزه هنری هم که بنده از آغاز با آن همراه بودم، ایده خامی شد. البته اقبال و یا ادبار مخاطب هم بسیار اجمالی است. به عبارتی نمی‌توان بیان کرد که چون مخاطب اقبال نکرد، پس ادبیات ما با اشکال مواجه است. ممکن است اشکال از اطلاع‌رسانی ما باشد. مخاطب، معیار و ملاک کاملی نیست. مثلاً مخاطب به ادبیات زرد اقبال می‌کند؛ پس یعنی مشکلی ندارد؟ مخاطب ممکن است برخی از نمونه‌های ادبیات جدی را مطالعه نکند. یعنی آن نمونه‌ها مشکل دارد؟ واکنش مخاطب، اجمالی است. بنابراین ایده‌ای وجود داشت که ما باید از کالبد موضوعی ادبیات دفاع مقدس بیرون بیاییم و اصطلاحی را با عنوان «پایداری» جعل کنیم که بتواند به ما اجازه دهد تا از مرزهای آن خارج شویم. در غیر این صورت، باید در مرز این هشت‌ساله باشیم.

بسیاری از افرادی که در جنگ حاضر بودند و بعداً نویسندگان ضدجنگ شدند، خودِ تجربه که برای آن‌ها ملموس بود، پس چرا ادبیاتش تولید نشد؟

یک ایده دیگر این بود که با طرح ادبیات پایداری، اتصالی بین ادبیات کنونی و گذشته برقرار کنیم. اما یک اشکال جدی وجود داشت که ارتباط ادبیات کنونی با ادبیات گذشته با جعل اصطلاح ایجاد نمی‌شود؛ بلکه تحت فرایند پیچیده‌ای که در آن اسباب پژوهش، نقد، تغییرات اجتماعی و نسل‌ها و جریان‌های ادبی شکل می‌گیرند، پدید می‌آید. ما نمی‌توانیم با جعل اصطلاح، ادبیات خودمان را اصلاح کنیم، بلکه نسل‌ها و جریان‌هایی باید سوق پیدا کند که ادبیات از گذشته خود تأثیر بگیرد.

یک اشکال دیگر این بود که چون ورود ما به ادبیات پایداری، ورودی آسیب‌شناسانه نبود، بلکه ورود اصطلاح‌شناسانه بود، نتیجه این شد که ما در دریای مفاهیم غرق شدیم و الان در یک وضعیت مضحکی به معنای واقعی کلمه قرار گرفتیم. یعنی ما آمدیم اصطلاح «ادبیات پایداری» را که منسوب به انقلاب است را وضع کنیم ولی الان به ضد آن رسیدیم. چون برخی آن‌قدر در تعاریف، ادبیات پایداری را گسترده کردند که مسئله‌ای نیست که تحت این‌گونه قرار نگیرد! اصلاً جعل اصطلاح آن بی‌معنا شده است. آن چنان دامنه پایداری را وسیع کردیم که به این نتیجه می‌رسیم اصلاً چرا ما این اصطلاح را وضع کردیم؟

مطالعات ما در ادبیات پایداری، پیش از این که خاستگاه آن کنش ادبی بومی داشته باشد، در چارچوب‌های نظری و مفهومی صرف است. آن‌قدر درباره این مفهوم و انواع آن صحبت کردیم که این مفهوم فربه و بسیط شد و حالا اشکال کار این است که ادبیات پایداری، موضوعیت خود را از دست داده است. خواستیم ادبیات پایداری را تعریف کنیم، اما حالا ادبیات را تعریف کردیم.

 

با پایداری زیراب دفاع مقدس را زدیم!

چون افرادی که الان در مورد ادبیات پایداری کتاب می‌نویسند، در تعیین مصداق، به دلیل توسعه ادبیات پایداری، ادبیات سیاه دفاع مقدس و ضدجنگ را هم در ذیل ادبیات پایداری تعریف می‌کنند.

اشکال دیگری که ایجاد شد، این است که ما با طرح مفهوم ادبیات پایداری تا حدودی ناخواسته، زیراب ادبیات دفاع مقدس را زدیم. چون افرادی که الان در مورد ادبیات پایداری کتاب می‌نویسند، در تعیین مصداق، به دلیل توسعه ادبیات پایداری، ادبیات سیاه دفاع مقدس و ضدجنگ را هم در ذیل ادبیات پایداری تعریف می‌کنند. یعنی به زیرشاخه‌ای که ضد ارزش‌های انقلاب و دفاع مقدس و ضد مبانی فلسفی ماست، رسمیت و ارزش دادیم. کتاب‌های «سفر به گرای ۲۷۰ درجه»، «شطرنج با ماشین قیامت»، «باغ تلو» و... همه به اسم ادبیات پایداری نوشته شده است. ما که می‌توانستیم با تعریف ادبیات دفاع مقدس به‌عنوان ادبیاتی که به یک موضوع بومی، بلکه شیعی و انقلابی ما را معرفی کرده است، کار را پیش ببریم، به نحو مضحکی با طرح ادبیات پایداری که رواج آن بیشتر از ادبیات دفاع مقدس است، کاری کردیم که نقطه امتیاز خودمان را از گفتمان‌های ادبی حذف کردیم.

 

توبه از دهه ۶۰ در دهه ۷۰!

ما می‌خواستیم تا ادبیات خود را جهانی کنیم؛ جهانی کردن ادبیات یعنی تمایل به گفت‌وگو با جهان تا بتوانیم ادبیات خود را عرضه و برای آن‌ها قابل‌فهم کنیم. مسئله جهانی‌شدن ادبیات جامعه ایرانی هم مهم است. یعنی مسئله‌مندی در جهانی‌شدن در بخش‌هایی با مسئله‌مندی در ادبیات پایداری تقاطع دارد. می‌توان گفت که چون در نظر داشتیم جهانی شویم، پس ادبیات پایداری را انتخاب کردیم و یا ادبیات پایداری را انتخاب کردیم تا جهانی شویم. یکی از شعارها و پرچم‌هایی که نویسندگان ادبیات ضدجنگ پشت آن ایستادند، همین جهانی‌شدن است. چون عقیده داشتند ادبیات ایدئولوژیک، مخصوص مخاطبانی است که با آن ایدئولوژی موافق هستند. جهان امروز، ادبیات ایدئولوژیک ما را درک نمی‌کند؛ بنابراین این توصیه را داشتند که ادبیاتی جهانی است که ایدئولوژی زدایی شود! ادبیات جهانی جنگ، ادبیات ضدجنگ است و برخی معتقد بودند که جنگ، مسئله مضمونی است. ما باید بر ضدجنگ باشیم و هیچ جنگی ممدوح نیست. استدلال این نویسندگان ضدجنگ، یک برداشت و تحلیل اشتباه از دهه ۶۰ است! آنها معتقدند که تمام تلاش شما برای تولید ادبیات ایدئولوژیک، ادبیات دهه ۶۰ بود و چون همه فعالیت شما در ادبیات دهه ۶۰ ناموفق بود، پس ادبیات ایدئولوژیک هم ناموفق بوده است! در دهه ۷۰ این‌ها از هر مطلبی که در دهه ۶۰ می‌نوشتند، توبه کردند. در نگاه آنها جبهه حق و باطل نداریم، بلکه جبهه‌های خاکستری داریم! خاستگاه این جماعتی که خدمتتان عرض کردم، مسجد جوادالائمه (ع) یا حوزه هنری است.

چرا جریان‌های ادبی دچار اضمحلال می‌شوند؟ چرا دچار انشعاب و تفرق می‌شوند؟ آنها چه موقع هویت و ارکان خودشان را از دست می‌دهند؟ زمانی که نقد درون جریانی از بین می‌رود. یعنی مصالح، بر اصول و مبانی حاکم می‌شود! بنابراین اینکه ما جهانی شویم و به سمت ادبیات جهانی برویم، شامل نکاتی است که ما را به سمت ادبیات پایداری سوق داد؛ بنابراین ادبیات پایداری باید به‌عنوان مؤلفه ضد هویتی تلقی شود.

 

/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد...

پرونده ها