گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ مسجد بهعنوان یکی از نهادهای مؤثر در جوامع اسلامی در گذر تاریخ، محور تحولات اجتماعی بوده است؛ اما به نظر میرسد در سالهای اخیر، این محوریت به محیطهای دیگری واگذار شده است. برخی معتقدند که «تخصصیشدن» از مهمترین عللی بوده که از مسجد محورزدایی کرده است. اما آیا این همه ماجراست؟ علیرغم افزایش تعداد بنای مساجد، بهنوعی کاهش تعداد مسجد فعال را تجربه میکنیم؛ بهطوریکه برخی از گزارشها تأکید دارد نیمی از مساجد کشور، امامجماعت ندارد! ولیکن «چه باید کرد؟» آیا میتوان گفت که مساجد دارای هویت سنتی هستند و جامعه مدرن شده ایران دیگر نسبتی بین خود و محیط مسجد احساس نمیکند؟ این سلسله سؤالهای کلیدی بهانهای شد تا در میزگردی با حضور دکتر سجاد مهدیزاده - عضو هیئتعلمی دانشگاه امام صادق (ع) - و دکتر محمدحسین لطفعلی زاده - دکتری مدیریت رسانه و پژوهشگر تربیت نوجوان - به بررسی کارکردهای مسجد در جامعه ایرانی بپردازیم که بخش نخست آن با عنوان «مسجد در کدام صف منتظر معجزه است؟» منتشر شد. در ادامه، بخش دوم این گپوگفت، تقدیم دیدگان شما میشود.
جمع سنت و مدرنیته در مسجد
در بخش نخست این گفتوگو به نکاتی اشاره کردید که به نیازهای جامعه مربوط بود؛ نیازهایی که باید توسط مسجد برطرف شود. اما سؤال این است که آیا این موارد، همان چیزهایی نیستند که جامعه دیگر نیازی برای حل و رفع آن نمیبیند؟ از یک طرف گفته شد که نظم پیشین بههمخورده است و از طرف دیگر گفته میشود که مردم نیاز به عیادت بیمار دارند. درباره موضوعی که شما در مورد نیازها میفرمایید، آیا این نیازها همان نیازهایی است که قشر عمومی جامعه واقعاً به دنبال آن هستند؟
لطفعلی زاده: به نظر من این نیازها از جنس نیازهای انسانی است. بر فرض این نیاز را در فضای دینی با مسجد برطرف کنید، اما این کار شدنی نیست. مثلاً نیاز به انسگرفتن که یک نیاز انسانی است و آدم دوست دارد تا فردی دیگری جویای احوالش شود یا در مواقع مصیبت و غم، آدمهای دیگر به سراغش بیایند و به او کمک کنند. جنس اینها، نیازهای انسانی است و نمیتوانیم بگوییم این نیازها وجود ندارد؛ اما مسجد نمیتواند این نیازها را برطرف کند، لذا فرد به سراغ ابزارهای دیگر میرود. این خلاها را رسانه پر میکند یا از طریق حضور در کافه و... برطرف میکند. اگر این نیازها در مسجد برطرف شود، چون فضای دینی و معنوی است و کارکردهای دینی خود را دارد، اتفاقات ویژهتری برای فرد میافتد و امکان رشد به انسان میدهد. این فضا برای نیازهای معنوی و روحی انسان هم وجود دارد. ما از این غفلت میکنیم و صرفاً در رسانه متمرکز میشویم و این نیازهای انسانی باقی میماند. اگرچه کار رسانهای هم باید صورت بگیرد؛ اما نباید برای این فرد عجیب باشد که اهالی مسجد و محل برای عیادت وارد خانه ۵۰ متری او شوند، بلکه پذیرا باشد و این حس را نداشته باشد که من شرایط پذیرایی را ندارم و اتفاقاً وقتی این تعامل شکل بگیرد، مسجد برای آن فرد حکم پناهگاه و مأمن را پیدا میکند و درمییابد که در مواقع سختی و مشکل، رفقای مسجدی دارد که به او کمک میکند. اگر مشکل روحی پیدا کند، امامجماعت مسجد میتواند با او حرف بزند. میتواند فرزندش را برای تربیت به مدت چند ساعت به مسجد بسپارد. این در حالی است که برخی مساجد، کاسب شدهاند و حقیقتاً اتفاق عجیبی است. برخی مساجد، مدرسه راهاندازی کردهاند ولی صرفاً مجوز را اخذ میکنند و به بیرون مسجد میروند. این هم از اشکالات آن است که وقتی فقط مسجد را یک مکان میبینیم و همه کارکردها را کنار آن نمیبینم، این اتفاق میافتد.
آقای دکتر مهدیزاده اشاره کردند که جامعه بیرونی ما طی این سالها مقداری از ساختار دینی خارج شده و آن ساختار قدری بههمریخته است؛ اما طبق گفته شما، آن نیاز همچنان برقرار است و بر اساس آن نیاز، دوباره میتوان آن ساختار را سروسامان داد.
لطفعلی زاده: نهادهای دیگر جوابگوی این نیاز هستند. البته جواب این نیاز را هم بهصورت کاذب میدهند. برخی از این نیازها بهعنوان مُسکِّن و برخی بهعنوان مخدر است. عملاً فرد یا نیاز را کنار میگذارد و صورتمسئله را پاک میکند یا به گونه دیگری آن نیاز را برای او برطرف میکند. این قصه وجود دارد. حال اگر مسجد این نیاز را رفع کند و بهعنوان یک مکان امن باشد، خانهای مستحکم است که هویت دارد و همه چیز آن مشخص است. این بسیار متفاوت از این است که نهادهای دیگر به سراغش بروند.
بر اساس آنچه گفته شد، ما یک انسان جدید داریم. این انسان، نیاز به سرگرمی دارد. همچنین در خلال بحث، اشاره به مسئولیتپذیری شد. آیا اساساً انسان جدید میتواند در مسجد اینها را پیدا کند؟
مهدیزاده: من احساس میکنم نیاز به اصلاحاتی در داخل و بیرون از مسجد داریم و هیچوقت به آن نقطه ایدهآل نمیرسیم. چون در ساختاری زندگی میکنیم که از یک جایی به بعد، قابلتغییر نیست. مثلاً من در مسجد محل نماز نمیخوانم. چرا؟ چون وقتی به منزل میرسم، حدود ساعت ۹ شب است. حتی اگر هم بخواهم، نمیتوانم در مسجد محله نماز بخوانم. چون در حال حاضر ساختار شغلی مردم بهگونهای تنظیم شده که وقتی با آن خستگی به منزل میرسند، فرصت رفتن به مسجد را پیدا نمیکنند. یا بسیاری از اوقات میخواستم در جایی نماز بخوانم، اما جای پارک ماشین نبود که بتوانم ماشین را پارک کرده و به مسجد بروم. میتوان این را موردتوجه قرار داد که برخی از مساجد باید جای پارک ماشین داشته باشد. لذا بخشی از ریزش حضور در مساجد نیز به دلیل تغییر سبک زندگی است که مردم نمیتوانند به مسجد بروند.
نیازهای متقابل مردم و مسجد
مسجد باید جایی باشد که به سرگرمی همه پاسخ بدهد. شاید در گذشته نیاز نبوده که مسجد به سرگرمی مردم پاسخ دهد. چیزهایی وجود دارد که با گوشت و خون مردم عجین شده و جزء نیازهای اصلی آنها است و به زندگیشان بار شده است. مثل زندگی شهری که برای آن ایدهای وجود ندارد. ما مسجد محله، مسجد محلگذر و مسجد روستایی داریم. در مسجد روستایی میتوان موارد بسیاری از فعالیتها و کارکردها را احیا کرد. امامجماعت هم در آن نظارت بکند. اما در مسجد محله، بسیاری از این فعالیتها انجام نمیشود. چه تعداد مسجد داریم که تعدادی مغازه زیرمجموعه آن باشد که بتواند صاحبان آن مغازهها را بازخواست کند؟ ما باید برای این مساجد به یک شکل سیاستگذاری کنیم، برای مسجدی که مرکزیت دارد، به شکلی دیگر سیاستگذاری کنیم و برای مسجدی که بینراهی است گونهای دیگر تدبیر کنیم. برای مسجدی که در محله است و محله خلوتی دارد یا محله شلوغی است، باید طبق الگوی خود مسجد برنامهریزی صورت گیرد. این الگویی بوده که من از مساجد مدنظر داشتم. ممکن است فردی بگوید ما ۱۰ مدل مسجد داریم. خب باید این ۱۰ مدل را کنار هم بچینیم. امام خمینی (ره) صحبتی دارند و میفرمایند که اگر ملاک خود را دینداری قرار دهیم، آن وقت مسجد جایگاه خودش را پیدا میکند. وقتی مردم احساس کنند آن مسئله مفید است، تبعیت میکنند.
مسجد باید جایی باشد که به سرگرمی همه پاسخ بدهد. شاید در گذشته نیاز نبوده که مسجد به سرگرمی مردم پاسخ دهد. چیزهایی وجود دارد که با گوشت و خون مردم عجین شده و جزء نیازهای اصلی آنها است و به زندگیشان بار شده است
ما چند سیاست کلان داریم. اولاً باید مسجد را طبقهبندی کنیم که چند دسته مسجد داریم و هر مسجدی تا چه سقفی میتواند بالا برود؟ ساختار درونی مسجد را اصلاح کنیم. مسجد بر اساس نیازها و مطالبات مردم پاسخ دهد. بسیاری از مناسبتها و مراسمها را شاید نتوان در مساجد برگزار کرد؛ لذا باید برای آن رسالت دیگری طراحی کرد. اگر الگوی مطلوب مسجد را برای آن بچینیم، همه اولیای مسجد دچار بحران میشوند. اما هر مسجد بهتناسب خود، امامجماعت متفاوتی نیز داشته باشد. امامجماعت بودن، یک شغل تماموقت است، اما بسیار میبینیم که امامجماعت، تماموقت نمیماند. نمازش را میخواند و به سراغ کار دیگری میرود. این امامجماعت اگر هم بخواهد، نمیتواند به طور تماموقت در مسجد حضور داشته باشد. ضمن اینکه الگوی زندگی مردم هم تغییر کرده است. امامجماعت صبح تا ظهر یا ظهر تا غروب به چه کسی خدمات دهد؟ کسی نیست و چون سبک زندگی مردم تغییر کرده و باید سر ساعت در محل باشند، طبیعتاً مسجد هم نمیتواند کاری انجام دهد.
ما میخواهیم ظرفیتهای مسجد را احیا کنیم. به نظر من میتوان به این سمت رفت که هر فعالیتی نیاز به کار جمعی دارد و مکانمند است را در مسجد احیا کنیم. مثلاً در نظر داریم جشن یا عزاداری برپا کنیم و نیاز به مکانی داریم. مسجد میتواند این مکان را در اختیار ما قرار دهد. همچنین نیاز به کار جمعی داریم یا میخواهیم خیریهای راهاندازی کنیم تا به مردم خدمات دهد؛ در اینجا هم میتوان از ظرفیت مسجد استفاده کرد. ما باید اینها را بهتناسب دستهبندی مساجد، شناسایی کنیم و بگوییم که چه کارهایی را میتوانیم احیا کنیم.
در قدیم، وحی مُنزل نبود که بگویند باید این کارها را حتماً در مسجد انجام دهیم؛ بلکه یک جامعهای بوده و یکسری نیازهایی داشته است، وقتی این مکان میتوانست به او خدمات دهد، به آنجا میرفتند و خدمات دریافت میکردند. بسیاری از این موارد، بسته به فرهنگ میتواند سیالیت داشته باشد. چهبسا ما الان بتوانیم در مسجد کاری انجام دهیم که قبلاً نمیشده است. مثلاً کتابخانه در زمان قدیم نبوده است. اما یکی از کارکردهایی که مسجد میتواند داشته باشد این است که کتابخانه مرکزی هر محله، در مسجد باشد نه اینکه تعطیل شود. این کتابخانه مکانمند میشود. شما باید بتوانید مجموعهای از کارهایی که نیاز به مکان دارد - مانند جشنها یا کتابخانه - را در مسجد طراحی کنید. یکسری فعالیتهای مکانمند هم بوده که جا دارد برای اینها مکانی از بیرون تعبیه شود و سر جایش قرار دهیم. برخی فعالیتها نیز دارای صاحب است مثل فرهنگسراها، هیئتها و... که بهمرورزمان باید خدمات آنجا را کمرنگ کنیم و کار را به اینجا (مسجد) برگردانیم. قطعاً فرهنگسرایی که فعال باشد، مسجد را کمرنگ میکند؛ چون هرگونه فعالیت - اعم از کلاس موسیقی و سایر کلاسهای آموزشی - را انجام میدهند. اما اینجا کار مقداری سخت میشود. باید چه کنیم؟ آیا این کلاسها را تعطیل کنیم؟ کلاس موسیقی را که نمیتوان داخل مسجد آورد. آیا کلاس موسیقی را تعطیل کنیم و کلاس قرآن را به مسجد بیاوریم؟ بههرحال اگر قرار است کاری هم انجام شود، به نظرم کمرنگ کردن، تضعیف یا ادغام حداقلی اینها است و در این راستا باید پیشبینی کنیم از این به بعد، به سمتی برویم که اگر جایی را به مسجد میدهیم، آنجا کتابخانه مرکزی محله شود. لزوماً هر کسی به کتابخانه برود، مسجد نمیرود؛ اما این خدمات را دریافت میکند. حالا یک مسجد مثل مسجد «صنعتگران» در مشهد میشود که کتابخانه در دل مسجد قرار دارد. این مسجد دائماً باز است و نهایتاً بین حوالی ساعت ۱ تا اذان صبح بسته است. این مسجد امامجماعت تماموقت دارد و یک مسجدمحله و در بین راه است و همه چیز را میتوان در آن مسجد دید. اما چیزی که ما امروز کمتر در مسجد میبینیم، نیروی انسانی است. فکر میکنم قبل از اینکه در مورد خود مسجد صحبت کنیم، باید ببینیم عِدّه و عُدّه افرادی که داریم، چه تعداد است و آیا میتوانیم کاری انجام دهیم؟
یکی از دلایلی که طرح «صالحین» شکست خورد، همین مسئله است. طرح صالحین یک الگوی تربیتی مسجدمحور بود. زمانی که شروع شد، مسجد برای اجرای آن نیروی چندانی نداشت. چند سال نیز آموزش دادند، اما سطح افراد آموزشدیده طوری نبود که بخواهند به کسی آموزش دهند و کاری انجام دهند و چون ساختار آموزشیشان مشکل داشت، این طرح شکست خورد.
لطفعلی زاده: یک ایراد بزرگ دیگر هم داشت و آن اینکه یک الگو را در همه جا تکثیر کرد. درحالیکه یک الگوی موفق، وقتی در یک جایی جواب داده لزوماً در جای دیگر هم جواب نمیدهد.
در واقع این طرح تکثیر نشد، ابلاغ شد!
اگر بخواهیم مسجد به یک ترازی برسد، مساجد باید بتوانند ۲۰ درصد قشر مذهبی و یک لایه خاکستری را به خود جذب کنند. اینکه فکر کنیم این مسجد با آن مسجد میتواند یکسان عمل کند، درست نیست.
مهدیزاده: بله. اشکال این طرح به نیروی انسانی برمیگردد. بزرگترین مشکل طرح صالحین این بود که جایی جواب میداد که آدمهایی از همان جنس آنجا بودند که میتوانستند آموزش دهند و ارتباط بگیرند. چون این آدمها نبودند، کارهای خندهدار زیادی انجام میدادند. برچسب میچسباندند و عکس میگرفتند و... بودجه را هم بر همین اساس تخصیص داده بودند!
اگر کارهای مکانمند و کارهایی که نیاز به تجمعی دارد - که مردم اینها را نیاز دارند - را طراحی و هر مسجدی را برای خود احیا کنند، خوب است. اما این یک ایدهای میخواهد که کسی با این دو مؤلفه بیاید و چندین خدمت اجتماعی طراحی کند و بعد اینها را به مسجد بدهیم. اگر بخواهیم مسجد به یک ترازی برسد، مساجد باید بتوانند ۲۰ درصد قشر مذهبی و یک لایه خاکستری را به خود جذب کنند. اینکه فکر کنیم این مسجد با آن مسجد میتواند یکسان عمل کند، درست نیست. مثلاً یک مسجد بینراهی بوده و در محله بازار شلوغ تهران ساخته شده است. البته بهطورکلی در بازار قدیم، سبک تجارت متفاوت بود و همان بازاری که مردم برای خرید میرفتند، فلان مغازه میگفت از من نخر و از فلانی بخر! چون فروش من بیشتر است. اما اگر بازار الان را تعطیل کنیم، عقب میافتد و میگوید این چرا باید کارش را ترک کند و برای نماز به مسجد بیاید؟ خب این کار را انجام نمیدهد، چون سبک زندگی تغییر کرده و مسجد هیچ نقشی در این زمینه ندارد؛ بنابراین اگر قبول کنیم این بار را برداریم، میتوان کاری کرد.
اگر بخواهیم برای هر مسجد اقتضائات خاص خودش را ببینیم، باید چه کار کنیم؟ نقش امامجماعت در این خصوص چگونه خواهد بود؟
مهدیزاده: طلبهها برای امامجماعت شدن تربیت نشدهاند. طلبهها حتی برای اینکه معلم اخلاق و منبری شوند هم آموزش نمیبینند. رسالت حوزه تربیتکردن امامجماعت نیست؛ فقط مجتهدپروری است. برای همین، تربیت امامجماعت، متولی ندارد. امامجماعت حتی نمیتواند نماز میت بخواند، چون آموزش ندیده است!
آخوند مطلوب، آخوند بومی است
اگر به مسجد فلان محله، روستا و شهر، یک روحانی بفرستیم، این کار اصلاً جواب نمیدهد. باید یک فرد بومی از آن مکان به حوزه بیاورید و برای امام جماعتی آن زیستبوم تربیت کنید. منِ آخوندی که برای این فضا، شهر و منطقه نیستم، فقط میتوانم سخنرانی و تبلیغ کنم. امامجماعت یعنی فردی که برای آن محله و منطقه است و میتواند آنجا به اقتضای آن آدمها برنامهریزی کند
طبق آیهای از قرآن کریم، هر کسی باید از محله و شهر دیگر به محله و شهر خودش برگردد. اگر به مسجد فلان محله، روستا و شهر، یک روحانی بفرستیم، این کار اصلاً جواب نمیدهد. باید یک فرد بومی از آن مکان به حوزه بیاورید و برای امام جماعتی آن زیستبوم تربیت کنید. منِ آخوندی که برای این فضا، شهر و منطقه نیستم، فقط میتوانم سخنرانی و تبلیغ کنم. امامجماعت یعنی فردی که برای آن محله و منطقه است و میتواند آنجا به اقتضای آن آدمها برنامهریزی کند؛ بنابراین امامجماعت مسجدی که نیروی جوان دارد، با مسجدی که نیروی مسن دارد یا مسجد وسط بازار، متفاوت است. مسجدی که نمازگزاران آن بازاری هستند، اقتضائات خودش را دارد. مرحوم «حاجآقا مجتبی تهرانی» از امامجماعتهای موفق تهران، حتی لحن و گفتارشان ویژه آن محله بود. یا «حاجآقای مصطفوی» که در نیاوران بود، تیپ و گفتارشان خاص این محله بود. این دو بزرگوار، جزء امامجماعتهای موفق بودند که مسائل مردم را حل میکردند و این مساجد، محل رفتوآمد مردم بود؛ لذا تمام مساجد موفق، انسانمحور بودند.
ما فکر میکردیم مسجد یک نهاد است که با سیاستگذاری حل میشود. اما مسجد یک مکان است که آدمها میتوانند اتفاقی را در آن رقم بزنند. وقتی در مسجد نیروی انسانی نداریم، مکان ثمرهای ندارد، همانطور که اسناد ثمرهای ندارد. سند و سیاست زمانی ثمره دارد که بگوید یک سری از کارها را انجام میدهیم و برای آن باید چنین آدمهایی تربیت کنیم و پشتیبانی هم از آن صورت گیرد. باید امامجماعت مسجد را بهصورت تماموقت در نظر بگیریم و به او حقوق مکفی دهیم. همانطور که برای مسئول فرهنگسرا، حقوق در نظر گرفته میشود و در قبال وظایفش، از او بازخواست میشود، در مورد امامجماعت نیز باید همین اتفاق صورت گیرد؛ اما هر مسجد با مسجد دیگر متفاوت است، چون کارکردهای آن متفاوت است و توقع واحد از مساجد متکثر و سیاستگذاری واحد برای آنها مانند کارهایی است که در آموزشوپرورش و سایر مجموعهها صورت میگیرد.
رسیدن به مسجد طراز نبوی، ممکن نیست!
این که بخواهیم همه مساجد کاری کنند و تراز همه به مسجد حضرت رسول (ص) برسد، این شدنی نیست. اگر الان مقام معظم رهبری را با نقش رهبری در مسجد قرار دهید، در این صورت مسجد آباد میشود. مردم نیز میروند کارهای حکومتیشان را انجام میدهند. الان خود امامجماعتها که مشکل مالی و... دارند چطور میتوانند در آن ساختار مشکلات مردم را حل کنند؟ ما مسجد را ورای آدمها میبینیم. درصورتیکه مسجد، مکان است و باید کارهای مکانمند برای آن تعریف کنیم. این آدمها هستند که میتوانند مسجد را بالا و پایین ببرند و هر وقت خواستیم ادا در بیاوریم، مسجد را در بلندمدت خراب کردیم و کار بر روی زمین مانده است؛ لذا همه مواردی که مثل جشن تکلیف مطرح میکنید، همینطور است؛ باید ببینیم آیا امکان اجرا با این تعداد آدمها را داریم؟ اما اگر اینگونه (بر مبنای نیروی انسانی) چیدیم، شاید کاری صورت گرفت.
ما از چه تعداد مربی برخورداریم که این کار را انجام دهند؟ یک مسجد میگوید من ۱۰ خانم در مسجد دارم و به خانمها خدمات میدهم. تو برو مهد بساز، اما یک مسجد نمیتواند این کارها را انجام دهد. باید لیستی داشته باشیم تا کارهای مکانمند چینشی مثل ایجاد خیریه و... شکل بگیرد. مسجد آدمهای خاصِ متناسب با خودش را میطلبد. در داخل مسجد «هوو» زیاد وجود دارد! باید در داخل مسجد، تقسیم کار شده باشد. این تقسیم کار با بسیج، نهاد و امامجماعت شدنی نیست. امامجماعت عملاً کارهای نیست. اما وحدت فرماندهی در مسجد باعث میشود کار دربیاید.
لطفعلی زاده: این نکته مسجد یک دستهبندی دارد، درست است و ما گونههای مختلفی از مساجد را داریم؛ از جمله مسجد گذری، مسجد بازار، مسجد محلی، مسجدی که در وسط یک پادگان نظامی یا شهرک مسکونی قرار دارد که جنس همه این مساجد با هم متفاوت است و هر کدام کارکردهای ویژه و مشخصی دارند. مثلاً در مسجد بازار، باید شکل نماز با مسجد محله متفاوت باشد. احتمالاً سرعت نماز بازار باید زیادتر باشد و روحانی آن نیز سرپاتر و سرحالتر باشد. حتی بیان امامجماعت مسجد باید به گونه خاصی باشد.
نکته مهم دیگر اینکه وقتی نهادهای مختلف میخواهند در حوزه مسجد ورود کنند، در امورات مسجد دخالت میکنند. مثلاً فرض کنید اگر بخشی از هزینه مسجدی را نهادی مثل شهرداری، سپاه و... داده است، این نهاد مسجد را رها نمیکند و معتقد است که من آن را ساختم تا در اختیار مردم قرار بگیرد؛ لذا تا مرحله نصب امامجماعت، فرمانده بسیج و... پیش میرود. اتفاقی هم که بهمرورزمان میافتد، این است که مردم هیچ حسی به این مسجد ندارند. این نهاد نیز مجبور میشود هزینههای بعدی مسجد را تأمین کند. الان اگر دقت کنید، مساجدی که شهرداری ساخته، اتفاق خوب و ویژهای هم بوده و نمیخواهم آن را رد کنم، اما در زمان اقامه نماز، چه تعداد افراد برای نماز به مسجد میآیند؟ اغلب این مساجد که هنوز به مردم سپرده نشده، خلوت است. دلیل خلوتی نیز این است که آدمیزاد برای جایی که هزینه میدهد مانند مسجد، نسبت خود را نزدیک میبیند و حاضر است از آن فضا استفاده کند.
دقیقاً مسئلهای که سر ماجرای غزه و لبنان داریم، همین است. مردم ما هیچ هزینهای برای این ماجرا ندادند و همه چیز آن دولتی بوده است؛ رسانهاش دولتی بوده، کمکها توسط هلالاحمر به آنجا رسیده و بهطورکلی مردم درگیر ماجرا نشدهاند. ماجرای مسجد نیز همین است. وقتی مردم را درگیر نمیکنیم، وقتی فرد میبیند که اثری ندارد که این مسجد رونق بگیرد یا نگیرد، خود را درگیر مسجد نمیکند. حتی هزینههای مالی مسجد ربطی به مردم ندارد. بلکه این هزینهها را سازمانهای اوقاف و امور خیریه، شهرداری، سپاه و ارتش میدهند و چون فرد هیچ هزینهای برای آن پرداخت نکرده است، هیچ حسی نیز نسبت به آن ندارد؛ اما مساجدی که از ابتدا مردم هزینه کردند و ساختند، ممکن است ۱۰ سال هم طول کشیده باشد، اما چون مردم با جانودل آن را ساختند، برای آن نیز اهمیت قائل هستند.
مثلاً فردی که یک تکه فرش به مسجد هدیه کرده است، همین فرش او را به مسجد میکشاند. چون برایش هزینه کرده و مهم شده است. اما اگر مسجد بدون کمک مردمی ساخته شود، این اتفاق نمیافتد و مردم، همیشه مسجد را مرتبط با دولت میدانند و در مواقع مختلف، متوقع هستند. بهعنوانمثال، اگر شهرداری این مسجد را ساخته است، پس چرا هزینه آن را تأمین نمیکند؟ با دیدن این اتفاقات به این نقطه میرسیم که یک مسئله دوطرفه است. یعنی هم مسجد باید نیاز مردم را برطرف کند، هم مردم باید بدانند که در ساخت مسجد اثرگذار هستند. مستند «عابدان کهنز» دقیقاً مثال مناسب برای حرف من است. در این مستند نشان داده شد که آجرهای خانههایی که تخریب میکردند را بچهها میرفتند دستی بر سر و رویی آن آجرها میکشیدند و از آنها در ساخت مسجد استفاده میکردند. درواقع آجر به آجر مسجد را خود مردم چیدند. حتی بنای مسجد هم به دست خود مردم بود و بعد میبینیم که برای آن مسجد چه اتفاقی افتاده است و چقدر بابرکت است. این مسجد چهار شهید مدافع حرم دارد و برخی از افرادی که در این مسجد بودند، افراد مهم و اثرگذاری در جامعه شدند، چون نسبت به مسجد علقه پیدا کردهاند.
مسجد حکومتی، تعلق مردمی ندارد
برایناساس، نسبت حاکمیت با مسجد چطور باید تعریف شود؟
لطفعلی زاده: خیلی راحت نیست.
الان همه اتفاقات ما دولتی شده است. مثلاً در گذشته، جشنهای ۲۲ بهمن بهشدت مردمی بود، اما الان به شکلی است که نهادها و سازمانها این جشنها را برگزار میکنند و ما فقط در این جشنها حضور مییابیم. جشن غدیر نیز بهزودی به زمین میخورد، چون مردمی نیست. وقتی یک امری مورد حمایت زیاد دولت قرار گرفت، هیچ احساس تعلقی به مردم دست نمیدهد.
مهدیزاده: نسبت حاکمیت و مسجد از آن کارهایی است که گفته میشود مسجد نمیتواند کاری برای آن انجام دهد. حتی نهاد بالادستی مسجد نیز نمیتواند کاری برای آن انجام دهد. حوزههای دانشی ما باید میگفتند که در حکمرانی مردمنهاد، چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟ الان همه اتفاقات ما دولتی شده است. مثلاً در گذشته، جشنهای ۲۲ بهمن بهشدت مردمی بود، اما الان به شکلی است که نهادها و سازمانها این جشنها را برگزار میکنند و ما فقط در این جشنها حضور مییابیم. جشن غدیر نیز بهزودی به زمین میخورد، چون مردمی نیست. وقتی یک امری مورد حمایت زیاد دولت قرار گرفت، هیچ احساس تعلقی به مردم دست نمیدهد.
هیچ الگوی شفافی در این خصوص وجود ندارد. الان چه تعداد مجموعه مردمنهاد داریم که جنایات اسرائیل را برای مردم تصویر میکنند؟ من حتی در همین جریان که به شهرهای مختلف میرفتم، بسیاری از مردم اصلاً نمیدانستند که غزه کجای فلسطین است؟ لبنان کجاست؟ هنوز هم نمیدانند مصر کجاست؟ حتی در حد جغرافیایی هم نمیدانند. علت این است که همه چیز ساختارمندانه و بروکراتیک شده است.
نمیتوان حکومت را هم توبیخ کرد. مثلاً الان مردم هم متوقع هستند و میگویند چرا پول آب و برق مسجد را پرداخت نمیکنید و چون مطالبه عمومی هم شده، این شرایط کار را سخت کرده است. باید این مسئله را به مجموعههای دانشی، حکومتی و جامعه بسپاریم تا الگویی ارائه دهند. اصولاً در الگوهای فرهنگی مانند جشنها و هیئتهایمان چه کاری انجام دهیم؟ الان هیئتها چگونه کار میکنند؟ از مداحی و سخنرانی گرفته تا امورات دیگر هیئت، خود مردم هزینه میکنند؛ چون مداخلهای در اداره آن صورت نگرفته است. اما چرا برای مسجد هزینه نمیکنند، چون عادت نکردهاند در اینجا هزینه بدهند. حل این مسئله نه از مردم بر میآید نه از کسی که در مسجد است و نه حتی سازمان امور مساجد. ما به یک الگوی حکمرانی فرهنگی نیاز داریم که نقش و سهم مردم را مشخص کند و بر اساس آن شروع به ساماندهی کنیم.
جهتگیری حاکمیتی ما به این سمت نیست. من به یاد دارم که شهید رئیسی یکبار بیان کردند مردم نگران نباشند! ما کالای اساسی را تأمین و تورم را کنترل میکنیم. این کلمه «ما» چه افرادی هستند و مردم چه کسانی هستند؟ همانطور که شما اشاره کردید، این مسئله در جشنهای ما اتفاق میافتد. بسیج که بهعنوان مردمیترین الگوی کشور شناخته میشد، به شکل ساختارمندانه درآمده است!
مهدیزاده: بله. سیستم آن هم نظامی و اداری شده است. به صحبتم درباره تفاوت مسجدها برگردم. بهعنوان نمونه، حاجآقا «صراف» در مسجد «صنعتگران» به امر آموزش بسیار توجه داشت. البته افزون بر آن فعالیتهای دیگر هم داشتند. من امام جماعتی سراغ دارم که خدمات اجتماعی آن بیشتر است. این نشان میدهد که یک تعداد از فعالیتها در یک سری از مساجد شکل میگیرد، اما هیچکدام از اینها مثل مسجد حضرت رسول اکرم (ص) در مدینه نمیشوند. اما مداخلهها و سختگیری نسبت به مسجد صورت میگیرد و توقع دارد که مانند مسجد رسولالله (ص) در مدینه باشد.
لطفعلی زاده: اتفاقات خندهداری نیز رخ میدهد. مثلاً مسجدی که مساحت آن هم زیاد نیست، برای اینکه اعتبار پیدا کند، مراسم بزرگی میگیرد؛ درحالیکه فضای مسجد برای این کار اصلاً طراحی نشده است. اما چون باید تمام قالبهای ابلاغی را اجرا کند و تیک آن را بزند، این اتفاقات میافتد.
یک محله با ۴ مسجد متفاوت!
شاید ما در بزرگسالی، به دلیل مشغلههای کاری و زندگی فرصت چندانی نداشته باشیم که برای نماز جماعت در مسجد حضور یابیم، اما بخشی از جامعه حتی تا سالهای پایانی دانشگاه، زمان آزادتری دارند که میتوان آنها را ذیل فعالیت گروهی در مسجد گرد هم آورد، اما ما نتوانستهایم این بخش جامعه را جذب کنیم. از نگاه شما، برای جذب و تربیت این بخش جامعه در فضای مسجد چه باید کرد؟
مهدیزاده: در خانواده سه رکن داریم که شامل فرزندان، زن و مرد است. به نظرم در خانواده به نسبت اعضای خانواده، به مرد کمتر میتوان توجه کرد. آن مسجد محله و محل کار، میتواند مرد را جمع کند. مسجد محله، مخصوص زن و بچه است مثلاً صبح تا ظهر زنانه، ظهر به بعد مخصوص فرزندان و شب نیز میتواند زمانی کوتاه برای جمعشدن خانواده و بالاخص حضور مردان باشد.
اینجا این سؤال مطرح میشود که چه تعداد از زنان خانهدار در سیاستگذاری مسجد مسئولیت دارند؟ مثلاً من بهعنوان یک زن خانهدار به یکسری کار مکانمند و آموزشی نیاز دارم که مسجد باید این نیاز را تأمین کند. در این صورت، مسجد میتواند یک سری فعالیتهای دیگر را هم در کنار این قرار دهد. مثلاً کلاس قرآن برگزار کند و از مردم بهعنوان مخاطب خود بخواهد که بگویند از مسجد چه فعالیتهایی را انتظار دارند تا آنها را در فضای مسجد برگزار کند. چون مردم به مکانی مانند مسجد برای ارتباط سنتی نیاز دارند که این در گذشته وجود داشت، اما امروزه مردم آن را جایگزین کردهاند و زندگی خود را میکنند. شاید بتوان ۵ درصد جامعه را وارد مسجد کرد. الان بهازای هر ۵ برج، یک مسجد وجود دارد؛ درحالیکه باید برای هر برج، یک مسجد طراحی میکردیم تا حضور مردم در مسجد بیشتر شود.
لطفعلی زاده: حواسمان باشد که سبک زندگی بخش عمدهای از مردم ما دیگر مانند گذشته نیست. مردم در حال حاضر یک زندگی کارمندی دارند که در آن ۸ صبح میروند و ۴ عصر برمیگردند. بخش عمدهای از مردم، جنس زندگی و ساعت زندگیشان تغییر کرده و اینها میتوانند در مسجد حضور داشته باشند. حواسمان باشد که متأسفانه بخشی از جامعه ما دارد به سمت سالمندی میرود. (الان سن سالمندی از حدود ۴۵ تا ۵۰ سالگی شروع میشود) یکی از کارکردهایی که میشود در آن به طور ویژه به افراد بازنشسته توجه کرد و بسیار هم تأثیرگذار است، انجام امور مسجد است. چه ضرورتی دارد مسجد صبح تا ظهر تعطیل باشد؟ میتوان برای این افراد در این ساعتها برنامهریزی شود؛ لذا چون جامعه ما رو به سالمندی است از الان میتوان به آن فکر کرد.
مهدیزاده: بله در خصوص معماری مسجد نیز باید به این نکته توجه شود؛ مثلاً در همین نمازجمعه که در ابتدای صحبتم اشاره کردم، بسیاری از افرادی که حضور پیدا کردند، پیرزن و پیرمردانی بودند که بهسختی از پلهها رفتوآمد میکردند. ضمن اینکه فضای مسجد باید بهگونهای باشد که برای بچهها فضای بازی فراهم باشد تا بتوان آنها را به مسجد برد.
لطفعلی زاده: در محله ما به فاصله ۳۰۰ متر، ۴ مسجد وجود دارد که هر کدام از آنها برای مخاطب خاصی است. مثلاً یک مسجد برای پیرمردها است که حدود ۱۰ دقیقه بعد از اذان نماز را شروع میکنند و ۴۰ دقیقه نماز طول میکشد و هیچ جوانی در این مسجد دیده نمیشود. فقط مراسم ختم گرفته میشود و دعا و منبر آن متفاوت است و گویا هنوز در دهه ۵۰ است و هیچ چیز دست نخورده است. یک مسجد دیگر هم گذری است که سریع نماز خوانده میشود و درِ آن بسته میشود. یک مسجد دیگر هم برای خانوادههای جوان و بچهها و خانمهای خانهدار است که صبح تا ظهر برنامه دارد. به نظر من به این مدل تقسیم کار در مسجد نیز میتوان فکر کرد.
/انتهای پیام/