گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ این روزها برخی از اهل سخن و قلم در بیانات خود اشاره میکنند که حضرت علی (ص) با فساد و فاسد و ظلم در دوران حکومت خویش مماشات کرده و چشم بر حق الناس مردم و لگدمال شدن شخصیت انسانها بستند و زیر دستشان افراد خائن به بیت المال براحتی پست و مقام جدید میگرفتند! معلوم نیست با چه تفسیری از تاریخ به چنین نتایجی رسیده اند و این مطالب را از کجای تاریخ استخراج نموده اند؟ شاید نهج البلاغه جلد دومی هم دارد که به ما نرسیده است. والا چیزی که مشهور تاریخ است و به تواتر نقل شده است و حتی اهل سنت که قاعدتا به دنبال ترویج حضرت نبودند نیز بارها به آن اعتراف کرده اند عدم نرمش حضرت امیر در برابر بی عدالتی و ظلم بوده است؛ و اظهر من الشمس است که اگر حضرت با متر و معیار این دوستان تصمیم میگرفتند هرگز جنگ جمل و صفین و حتی نهروان رخ نمیداد و قطع و یقین حضرت میتوانستند سالهای بیشتری حکومت کنند. مگر مقدمات جنگ جمل همان هنگام که امام شمع بیت المال را خاموش کرد و اجازه بیان خواسته و سهم خواهی طلحه و زبیر را ندادند فراهم نشد؟ مگر حضرت امیر نمیتوانستند با پیشنهاد ابن عباس در خصوص مصالحه موقت با معاویه تا هنگام فائق آمدن و تسلط بر اوضاع داخلی موافقت نمایند؟ پس چرا در هر دو مورد امام قاطعانه برای دفاع از عدالت و حق ایستادگی کرد؟ آن بیست و چند موردی هم که برخی از نویسندگان پیراهن عثمان کرده اند که حضرت خودشان اعتراف کرده اند که نتوانستم آنچه میخواستم انجام دهم (مضمون روایتی که در فروع کافی نقل شده است) علاوه بر اینکه باید بررسی سندی دقیق درباره روایت انجام گیرد، اما از لحاظ محتوایی وبا فرض صحت سندی، عموما ربطی به حق الناس و عدالت اجتماعی و بیت المال و فساد سیستمی، ندارد مثلا اینکه به دلایل فرهنگی حضرت نتوانستند بدعت نماز مستحبی به جماعت را از بین ببرند چه ربطی دارد به اوضاع حکومت و مبارزه با فساد و فاسدان و دفاع از حقوق مسلمین؟
خیانتی که این گویندگان و نویسندگان برای توجیه اوضاع این روزها، بر علیه تاریخ شیعه و امیرالمومنین روا میدارند چنان ضربهای به اعتقادات خواهد زد که خدای ناکرده زحمات علمای بزرگی، چون علامه امینی و امام شرف الدین و علامه سید جعفر مرتضی را بر باد خواهد داد.
شاید مناسب باشد برای اینکه مشخص شود تا چه اندازه ادعاهای مطرح شده مستند تاریخی دارد به گزارشهای مستند و تاریخی از اوضاع عدالت و مدل حکومت داری حضرت علی (ص) اشارهای داشته باشیم، تا میزان اهتمام حضرت به عدالت و عدم مماشات در این موضوع تا چه حد پررنگ و محسوس بوده است.
گزارشی از آنچه عراقیها از سیره حضرت امیر دیده بودند:
- ابوایوب انصاری خطاب به مردم عراق که دست از جهاد کشیده بودند گفت:
بندگان خدا آیا دیروزتان سرشار از جور و عداوتی نبود که همه را فراگرفته بود؟ حق دار از حقوق خود محروم بود و آبرومند آبروی خود از دست داده بود و دیگری که پشتش آماج تازیانه و صورتش سیلی خورده بود و عریان رها شده بود... در حالیکه که وقتی علی بن ابی طالب به دیارتان آمد حق را آشکار کرد، عدالت را گسترش داد و به قرآن عمل کرد...
(امالی شیخ مفید/ الامامه و السیاسه / نهج السعاده/ الغدیر ج. ۹ ص. ۱۲۵)
- علی بن محمد بن یوسف مدائنی از فضیل بن جعد:
مهمترین دلیلی که عرب از یاری امیرالمومنین ع. خودداری کرد موضوع مال بود. او هیچ شریفی را بر وضیع وهیج عربی را بر عجم برتری نمیداد؛ و با سالاران و امیران قبایل بدان گونه که پادشاهان رفتار میکردند رفتار نمیکرد و احدی را با مال به خود جذب نمیکرد در حالیکه معاویه برخلاف این بود.
(امام علی و خوارج / سید جعفر مرتضی /ص ۱۱۴)
(حیات الشعر فی الکوفه ص. ۱۶۹)
جالب است بدانیم که عدالت برای حضرت امیر بقدری مهم است و در راه برقراری آن شدت عمل و دقت به خرج میدهند که مالک اشتر از زوی دلسوزی و به نیت مستحکم کردن پایههای حکومت حق به ایشان میگوید: «ای امیرالمومنین! ما به یاری برخی از مردان بصره وکوفه با بصریان جنگیدیم...، اما تو آنان را به عدل و داد گرفتهای و میان ایشان به حق رفتار میکنی و داد ناتوان را از شریف میگیری، چون در نظر تو شریف ارج و منزلتی بر ضعیف ندارد، پس، چون حق همگانی و عمومی شد (همه به حق خود رسیدند) گروهی که قبلا با تو همراه بودند از آن نالیدند و، چون در وادی عدل و داد قرار گرفتند از آن اندوهگین شدند. از سوی دیگر معاویه بخلاف تو برخورد میکند... اینکای امیرالومنین اگر مال ببخشی، گردنهای مردم به سوی تو خم میشود و خیرخواه تو و دوست تو خواهند بود.»
(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج. ۲، ص۱۹۷)
نباید قراموش کنیم که حایگاه مالک نزد امیرالمومنین بسیار رفیع بود و حضرت میدانستند که مالک نصیحتی از سر دلسوزی انجام داده است و نیت شخصی نداشته و به دنبال منافعی برای خود یا خاندانش نبوده است، ولی باز هم حضرت در برابر چنین پیشنهادهایی ایستادگی میکردند. خوب است برای درک مقام مالک نزد امیرالمونین به سخنانی که حضرت پس از شنیدن خبر شهادت او بیان فرمودند: اشارهای داشته باشیم در تاریخ آمده است:
- چون خبر شهادت مالک اشتر به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید بسیار اندوهگین و افسرده خاطر شد گریست و بر منبر تشریف برده فرمود:
"ما از خدا هستیم و بسوى او باز مى گردیم، و ستایش خداوندى را سزا است که پروردگار جهانیان است، بار خدایا من مصیبت اشتر را نزد تو بشمار مى آورم، زیرا مرگ او از سوگهاى روزگار است، خدا مالک را رحمت فرماید که بعهد خود وفاء نمود، و مدّتش را به پایان رسانید، و پروردگارش را ملاقات کرد، با اینکه ما تعهّد نموده ایم که پس از مصیبت رسول خدا- صلّى اللّه علیه و آله بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبتها بود
خدا مالک را جزاى خیر دهد و چگونه مالک که اگر کوه بود کوهى عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، آگاه باشید بخدا سوگند مرگ تو اى مالک، جهانى را ویران و جهانى را شاد مى سازد یعنى اهل شام را خوشنود و عراق را خراب مى گرداند، بر مردى مانند مالک باید گریه کنندگان بگریند، آیا یاورى مانند مالک دیده میشود، آیا مانند مالک کسى هست، آیا زنان از نزد طفلى بر مى خیزند که مانند مالک شود"
جدای از گزارشات تاریخی غیر صحیح و خدشه پذیر و مخالف سنت قطعیه، که توجیه کنندگان معضلات امروز جامعه مطرح میکنند، باید توجه آنها را به این نکته مهم رهنمون سازیم که همه بحث سر این نیست که حضرت امیر در حکومت با افراد سودجو یا فاسد یا رانت خوار و اهل حرام خواری از بیت المال مواجه بوده اند یا خیر، چرا که قاعدتا حکومتی که افراد و مسئولانش بنی آدم هستند امکان وجود فساد و ... در آن نه بعید است و نه عجیب، بلکه همه مسأله این جاست که واکنش حضرت امیر به عنوان حاکم اسلامی کاملا طبق اصول قرآنی و سنت پیغمبر و عقل حکمرانی صحیح بوده است و هرگز از مصلحت اسلام و حکومت اسلامی که رعایت عدالت است کوتاه نیامدند و افراد سودجو را مورد بازخواست قرار داده یا عزل کردند و هیچ گاه عدالت را فدای بقای حکومت یا مصالح متوهمانه نکردند و با توجیه و مغالطه و تحلیلهای عجیب و غریب و کلی گویی مبارزه شعاری با فساد نکردند. این نکته مهمی است که این عزیزان نمیگویند و نمیخواهند بگویند.
گزارشی موثق از وضعیت عدالت در حکومت علوی از زبان امیرالمومنین:
- آن هنگام که گروهی از مردم مدینه به معاویة بن ابی سفیان پیوسته بودند، امام در خطبهای فرمود:
آنان اهل دنیایند و به آن رو میآورند و در پی (به چنگ آوردن) آن میشتابند؛ عدالت را دیدند و شناختند و شنیدند و فهمیدند، و دانستند که مردمان در نزد ما از لحاظ حق با یکدیگر برابرند، از این رو گریختند تا به امتیازی دست یابند (و از حق خویش افزونتر گیرند)، پس رحمت خدا از آنان دور باد...
(نهج البلاغه/ ۱۰۷۲، عبده ۳/۱۴۴)
(الحیات/جلد۵/ص۱۸۴)
در این گفتار کوتاه، امام با صراحت اوضاع جامعه و حکومت خود را توصیف میکنند، حکومتی که طعم عدالت را به همه چشانده و همه به وضوح عدالت را دیده اند و کاملا آگاه هستند که مردم در برخورداری از منافع عمومی برابر هستند نه اینکه در شعار عدالت باشد، ولی در عمل گروهی برخوردارتر و برابرتر از عموم مردم باشند.
نکته مهم دیگر این است که حاکم مسلمان هیچگاه حاضر نمیشود برای اینکه جلوی مخالفتهای عدهای علیه خود را بگیرد، از حقوق مردم کوتاه بیاید و خلاف عدالت عمل کند.
حال چگونه عدهای از روی منبر (البته بهتر است مانند امام سجاد(ع)، به چنین منبرهایی که علیه حق و عدالت هستند بگوییم تکههای چوب) حکومت علوی را متهم میکنند به اینکه عدالتی در کار نبوده است و حضرت هم در مقام حاکم نتوانستند عدالت را برقرار کنند؟
/انتهای پیام/