گروه راهبرد «سدید»؛ پائول ورهاگ[1]: سیستم اقتصادی که به ویژگیهای شخصیتی روانپریش و جامعهستیز پاداش میدهد، اخلاق و شخصیت ما را تغییر داده است.
ما تمایل داریم که حس کنیم هویتهایمان پایدار و کاملاً جدا از نیروهای بیرونی است، لیکن در طول دههها تحقیق و فعالیت درمانی، متقاعد شدهام که تغییرات اقتصادی نه تنها بر ارزشهای ما بلکه بر شخصیتهایمان تاثیر عمیقی دارند. سی سال نئولیبرالیسم، نیروهای بازار آزاد و خصوصیسازی، تاثیر خود را گذاشته است، همچنانکه فشارهای بیرحمانه برای به دست آوردن ثروت، تبدیل به معیار و هنجار شده است. اگر شکاکانه این متن را میخوانید، این جملۀ ساده را به شما میگویم: نئولیبرالیسم شایستهسالار به برخی ویژگیهای شخصیتی خاص سود میرساند و دیگران را تنبیه مینماید. امروزه برای موفقیت در یک حرفه، برخی ویژگیهای شخصیتی ایدهآل لازم است. اولی قدرت بیان است، با هدف پیروزی بر هر تعداد افرادی که ممکن باشد. برقراری ارتباط ممکن است ظاهری و صوری باشد اما از آنجایی که این موضوع امروزه در اکثر تعاملات انسانی رخ میدهد، خیلی به آن توجه نمیشود.
مهم این است که قادر باشید دربارۀ ظرفیتهای خودتان هرقدر که میتوانید به روشنی صحبت کنید، مثلا بگویید افراد بسیاری را میشناسید، تجارب بسیاری دارید و اخیراً پروژهای بزرگ را به اتمام رساندهاید. بعداً آنها خواهند فهمید که بیشتر این حرفها چاخان بوده اما همین که در ابتدا فریب خوردهاند نشانگر یک ویژگی شخصیتی دیگر است: شما میتوانید بدون کمترین احساس عذاب وجدان، به صورت متقاعدکنندهای دروغ بگویید. به همین دلیل است که هرگز بخاطر رفتارتان مسئولیتی قبول نمیکنید.
مهمتر از همۀ اینها، شما انعطافپذیر و واکنشگرا بوده و همیشه منتظر محرکها و چالشهای جدید هستید. در عمل این موضوع منجر به رفتارهای پرخطر میشود ولی اشکالی ندارد، این شما نیستید که باید مسئولیتی قبول کند!
منبع الهامبخش برای این سیاهه، فهرست بازبینی اختلالات روانی[2] نوشتۀ رابرت هیر[3]، معروفترین متخصص بیماریهای روانی در حال حاضر، بوده است.
البته که این توصیف، کاریکاتوری افراطی است. با این حال بحران مالی، آنچه شایستهسالاری نئولیبرال بر سر مردم میآورد را در سطح اجتماعی کلان (برای مثال در کشمکشهای میان کشورهای منطقۀ یورو) نشان میدهد. همبستگی تبدیل به یک چیز تجملاتی و پرهزینه میشود و راه برای پیوستگیهای موقتی باز میشود. اشتغال ذهنی اصلی این است که همیشه سود بیشتری نسبت به رقبا به دست بیاورید. در این شرایط روابط با همکاران و تعهد عاطفی به مجموعه یا سازمان تضعیف میشود.
در گذشته قلدریکردنها محدود به مدارس بود اما امروزه رفتاری رایج در محیط کار است. این موضوع یکی از عوارض معمول تخلیه کردن ناکامیها توسط تحمیلکنندهها بر سر ضعفا است که در روانشناسی به آن پرخاشگری جابجاشده[4] میگویند.در این شرایط یک احساس ترس مدفون وجود دارد، از اضطراب عملکرد گرفته تا ترس اجتماعی گستردهتر از تهدید دیگری. ارزیابیهای مداوم در محل کار باعث کاهش خوداستواری و افزایش وابستگی به هنجارهای خارجی و اغلب متغیر میشود. این موضوع منجر به آن چیزی میشود که جامعهشناسی به نام ریچارد سنت[5]، به درستی آن را «رفتار کودکانه با کارکنان[6]» مینامد. بزرگسالان برونخیزهای رفتاری بچگانه از خود نشان میدهند و به چیزهای پیش پا افتاده حسودی میکنند (او صندلی دفترش را عوض کرد و من نکردم)، دروغهای مصلحتی میگویند، به تقلب و حقهبازی روی میآورند، از شکست دیگری خشنود میشوند و احساسات کوتهفکرانۀ انتقام دارند. این نتیجۀ سیستمی است که مردم را از تفکر مستقل بازمیدارد و با کارکنان به عنوان افراد بزرگسال رفتار نمیکند.
با این حال مسئله مهمتر، آسیب جدی به عزت نفس افراد است. همانطور که متفکرانی مانند هگل[7] و لاکان[8] به آن اشاره کردهاند، عزت نفس به شدت به پذیرش و به رسمیت شناخته شدن ما توسط دیگران بستگی دارد. سنت نیز وقتی میبیند امروزه سوال اصلی کارکنان این است که «چه کسی به من نیاز دارد؟»، به نتیجۀ مشابهی میرسد. برای جمعیت رو به افزایشی جواب این سوال، «هیچکس» است. جامعۀ ما دائماً اعلان میکند که همه میتوانند موفق شوند ، اگر به اندازۀ کافی تلاش کنند، این فرآیند در همه حال امتیازات ویژه را توجیه میکند و فشار بیشتری بر شهروندان وامانده و فرسودۀ خود وارد میکند. تعداد فزایندهای از افراد شکست میخورند و احساس سرافکندگی، خجالت و مقصر بودن میکنند. همیشه به ما گفته شده است که در حال حاضر نسبت به زمانهای گذشته، برای انتخاب راه زندگیمان آزادتر هستیم اما آزادی انتخاب در بیرون از دایرۀ موفقیت، نوعی محدودیت است. علاوه بر این، آنهایی که شکست میخورند، بازندگان و مفتخورانی فرض میشوند که از سیستم امنیت اجتماعی ما سوء استفاده میکنند.
شایستهسالاری نئولیبرال ما را به این باور میرساند که موفقیت به تلاشها و استعدادهای فردی بستگی داشته و مسئولیت کاملاً متوجه فرد میباشد و مقامات باید به اندازهای به افراد آزادی دهند تا بتوانند به هدفشان برسند. برای آنانی که قصۀ انتخاب آزاد را باور دارند، حکومت بر خود و خودمدیریتی برجستهترین پیامهای سیاسی هستند مخصوصاً اگر قول آزادی داده شود. همانند ایدۀ فرد تکاملپذیر، اما آن آزادی که ما فکر میکنیم در غرب داریم، بزرگترین کذب تاریخ است. زیگمونت باومن[9] تناقض عصر معاصر را با ظرافت و به طور خلاصه بیان میکند:« هرگز انقدر آزاد نبودهایم، هرگز انقدر احساس ضعف نداشتهایم.»
ما قطعاً آزادتر از گذشته هستیم، بدین معنا که میتوانیم از دین انتقاد کنیم، از نگرش جدید بیبندوبار در رابطۀ جنسی نهایت استفاده را ببریم و از هر جنبش سیاسی که میخواهیم حمایت کنیم. ما همۀ این کارها را میتوانیم بکنیم زیرا دیگر چندان قابل توجه نیستند، این نوع آزادی به دلیل بیتفاوتی و بیاعتنایی نسبت به آن مسائل، آغاز شده است. با این حال از سوی دیگر، زندگی روزانۀ ما تبدیل به جنگی دائمی علیه بوروکراسی شده است که میتواند کافکا[10] را به زانو دربیاورد. دربارۀ همه چیز قانون و مقررات وجود دارد، از میزان نمک در نان گرفته تا نگهداشتن مرغ در خانههای شهری.
آزادی مفروض ما وابسته به یک شرط عمده است: ما باید موفق باشیم، یعنی از خودمان چیزی بسازیم. برای مثال لازم نیست به راه دور برویم. فردی بسیار ماهر که تربیت فرزند را بر حرفۀ خود اولویت میدهد مورد انتقاد قرار میگیرد. فردی با شغل خوب که ترفیع در کارش را رد میکند تا به مسائل دیگر بپردازد، دیوانه خوانده میشود مگر اینکه آن چیزهای دیگر، موفقیتش را تضمین کند. والدین زن جوانی که میخواهد معلم مدرسۀ ابتدایی شود به او میگویند که ابتدا باید مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد بگیرد، «معلم دبستان! چه فکری پیش خودش کرده است؟»
دائماً دربارۀ از دست رفتن هنجارها و ارزشها در فرهنگ ما اظهار تاسف میشود. لیکن همچنان هنجارها و ارزشها بخشی ضروری و لاینفک هویت ما را تشکیل میدهند. بنابراین نمیتوانند از دست بروند، فقط تغییر داده میشوند. و این دقیقا همان چیزیست که رخ داده است. اقتصاد تغییریافته منجر به اصول اخلاقی تغییریافته میشود و نهایتاً هویت تغییریافته را به بار میآورد. سیستم اقتصادی فعلی اوضاع ما را به شدت خراب کرده است.
[2] The psychopathy checklist
[3] Robert Hare
[4] Displaced aggression
[5] Richard Sennet
[6] Infantilisation of the workers
[7] Hegel
[8] Lacan
[9] Zygmunt Bauman
[10] Kafka
/انتهای پیام/