گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ در بخشهای پیشین این پرونده پیرامون شخصیت و سیره محقق کرکی، در کنار وضعیت زمانه وی نکاتی را بیان داشتیم، منش محقق کرکی تقریباً منش رایج در عصر صفویه پیرامون رابطه نهاد روحانیت با قدرت و اجتماع است، اما در این بخش تلاش داریم تا با پرداختن به اندیشه و عملکرد دو عالم برجسته دیگر این عصر یعنی ملامحسن فیض کاشانی و مقدس اردبیلی، تصویر دقیقتری را از رابطه روحانیت با دو نهاد قدرت و اجتماع شکل دهیم. ملامحسن فیض کاشانی ازآنرو برای این بخش گزینش شده است که به نحوی عمل علمای عصر خود را در بیان به شرح نشسته و توضیحات مفصلی پیرامون نسبت دین با اجتماع و سیاست در آثار وی یافت میشود. از طرف دیگر مقدس اردبیلی نیز به واسطه تفاوتهایی که بعضاً در نحوه رابطه خود با قدرت و سیاست اتخاذ کرده، میتواند نماینده بخش دیگری از جامعه روحانیت زمان صفوی باشد که مناسبات عملی خود با قدرت را به نحو دیگری سامان دادهاند. از همین رو بحث پیرامون زندگی، زمانه و اندیشه این دو عالم برجسته شیعی در عصر صفویه، میتواند ظرایف بیشتری را از مناسبات روحانیت با قدرت و اجتماع به نمایش بگذارد.
فیض کاشانی و لزوم زیست دین مدارانه در اجتماع
در خصوص اندیشههای اجتماعی فیض کاشانی یکی از نکات مهم، توجه ایشان به مقوله ضرورت تعاون در سعادت است. از نظر ایشان آدمی به واسطه خصلتهای ذاتی خود، ناچار از زندگی در اجتماع است. اجتماع و تمدن مدل ضروری زندگی انسانی هستند. از طرف دیگر زندگی در اجتماع به معنای گردهمایی گروههای متضادی است که پیرامون یکدیگر شکل گرفته اند، بنابراین وجود یک قانون برای تنظیم مناسبات انسانها بسیار ضروری است و در این میان تنها کسی که شأنیت صدور چنین قانونی را دارد، خداوند متعال است که به واسطه دین خود چنین قانونی را نازل کرده است. [۱]
فیض کاشانی دین و دنیا را به نحو توأمان دیده و معتقد است قانون احسن، دنیای انسانها در خدمت دین آنها قرار میدهد. وی به مفهوم آبادانی دنیا باور داشته و معتقد است انسانها تا دنیای آبادی نداشته باشند، نمیتوانند با خیال راحت به دین خود برسند. [۲] از طرف دیگر این آبادانی دنیا جز با اجتماع و تعاون محقق نشده و لذا زندگی در اجتماع و سلوک جمعی جزء لازم سعادت انسانی است.
رویه عمومی علما در زمان صفویه، همکاری با دولت صفویه بوده است. شاید بتوان گزیده روش و منش عموم علما در نسبت با دستگاه سیاسی را در این ایده محقق کرکی بیان داشت که معتقدند همکاری با حاکم (هرچند ظالم) از سوی مردم واجب و از سوی علما لازم است
مبتنی بر چنین دیدگاهی فیض کاشانی سیاست را دو دسته میکند، نخست سیاست ضروریه که مدیریت أمور دنیوی و رفاه مادی، حفظ امنیت و... پرداخته و سیاست شرعیه که به نحو توأمان به تنظیم روابط دنیا و آخرت میپردازد. سیاست شرعیه مدل مطلوب حکومت درنزد فیض است که رهبری آن باید به عهده عالمی باشد که جامع ظاهر و باطن است. از نظر وی عالمانی که تنها به علوم ظاهری میپردازند، همچون کسانی هستند که دیگران را نجات میدهند، اما خود بهرهای از نجات ندارند، از طرف دیگر عالمانی که تنها به علوم باطنی میپردازند همچون کسانی هستند که تنها خود را نجات میدهند، اما عالمی که جامع علوم ظاهر و باطن بوده، همچون خورشیدی است که میتواند سیاست شرعی را در جامعه اجرا و دین و دنیای مردم را هم راستا نموده و جامعه را به سعادت برساند.[۳] اما اگر سیاست شرعی امکان تحقق نداشت، به ناچار به سلطانی که سیاست ضروری را اجرا میکند و تنها به حفظ انتظام جامعه و نظم امور همت دارد، باید تمکین کرد، چرا که حفظ اصل اجتماع لازمه سعادت انسان است. بنابر چنین دیدگاهی فیض هیچ گاه بر علیه حاکمان صفویه سخنی به مخالفت بیان نداشت.
اما در خصوص اجتماع باید عنوان داشت که بنابر باور فیض مبتنی بر لزوم زندگی در اجتماع و سلوک جمعی، لازم است تا روحانی جامع ظاهر و باطن، رهبری اجتماع را برعهده گرفته و به سعادت مردم در کنار آبادی دنیا بپردازد. وی مخالف قول غزالی است که سیاست دنیا را بر عهده حاکم جامعه میدانست و شأن روحانیت را راهبری آخرت تلقی میکرده، بلکه از نظر فیض کاشانی آبادی دنیا ناشی از اجرای شریعت بوده و لذا آن را وظیفه عالم میداند.
عملکرد سیاسی فیض
فیض کاشانی معاصر سه پادشاه صفویه بوده است. نخست شاه عباس اول که در زمان خود مناسبات میان روحانیت و قدرت را دگرگون کرد. وی تلاش وافری برای تبدیل نمودن روحانیت به عنوان نماینده شاه نموده و مقام صدر را به عنوان جانشین خود مطرح میساخت، این بر خلاف شاهان پیشن بود که به نحوی روحانیت را در عرض خود میدیدند، فیض در زمان وی با وجود دریافت نامه برای مشارکت در أمر حکومت، از این کار ممانعت کرده، اما در زمان شاهان بعدی (شاه صفی و شاه عباس دوم) بنا به خواسته شاه به اصفهان رفته و به عنوان امام جمعه منصوب شد. وی به واسطه دیدگاههای خود در این منصب اجتماعی، بنا بر قول خویش با علمای اهل ظاهر درگیر بوده لذا پس از مدتی مجدد به کاشان بازگشته و دخالتی در أمر حکومت نمینماید. [۴]
توجه به مأموریت و رسالتی که مقدس اردبیلی برای خود تهیه و تدارک دیده است نیز بسیار ضروری خواهد بود، حوزه نجف در زمان مقدس اردبیلی از رونق خود افتاده و در مقابل حوزه جبل عامل و حله بهعنوان حوزههای برتر شیعی رخ نمودهاند. برخی گمانهها در خصوص عملکرد مقدس اردبیلی گویای این موضوع است که به واسطه همعصری با محقق کرکی و حضور پر رنگ وی در دربار، وی رسالت خود را احیای حوزه نجف دانسته
مقدس اردبیلی
همانطور که تا کنون بیان گردید، رویه عمومی علما در زمان صفویه، همکاری با دولت صفویه بوده است. شاید بتوان گزیده روش و منش عموم علما در نسبت با دستگاه سیاسی را در این ایده محقق کرکی بیان داشت که معتقدند همکاری با حاکم (هرچند ظالم) از سوی مردم واجب و از سوی علما لازم است [۵]، البته که فقیه در این همکاری خود همواره قصد حفظ أمورات دینی و جامعه شیعی را داشته و احتیاط بر عدم اعانه و کمک بر سلطه حاکم جائر را مد نظر قرار میداده است.
اما در این میان برخی از فقهای دیگر شیعی همچون مقدس اردبیلی و شیخ ابراهیم قطیفی دیدگاه محافظه کارانه تری در خصوص دربار صفویه اتخاذ میکنند. مقدس اردبیلی حکومت صفویه را حکومت ظالمان مومن (شیعه) میپنداشته و به واسطه دیدگاههای کلامی خود مبنی بر لزوم قرار گیری أمور در دست جانشینان امام، از پذیرش ولایت حکومت صفویه خودداری مینمود. در همین راستا وی درخواست شاه اسماعیل برای آمدن به ایران را رد کرده و هیچ گاه مسئولیتی در دربار صفویه نپذیرفت.
البته که وی هیچ گاه نیز علیه دولت صفویه اقدامی صورت نداد، بلکه با رویکردی سلبی، نامه نگاریهایی نیز با دربار به منظور انجام اموراتی را داشته است.
در تحلیل رویکرد علمایی، چون مقدس اردبیلی و شیخ ابراهیم قطیفی باید متذکر شد که این دو شخصیت برجسته، دوران تدریس و تحصیل خود را عمدتا در مناطقی شیعه نشین گذرانده اند. شیخ ابراهیم قطیفی عمده دوران تحصیل خود را در بحرین و مقدس اردبیلی نیز در نجف گذرانده اند، این برخلاف شخصیتهایی همچون محقق کرکی است که در ناحیه جبل العامل، به واسطه درگیریهای میان مذاهب اسلامی و مظلومیت مضاعف شیعه، گاها به ناچار روزها فقه اهل سنت را فرا گرفته و تدریس مینمودند و شبها به یادگیری فقه شیعه میپرداختند؛ لذا شخصیتهایی همچون محقق کرکی وضعیت پیش آمده توسط دولت صفویه را بسیار ارزشمندتر میدانسته و تلاش داشتند تا از آن نهایت استفاده را بنمایند، بر خلاف این رویکرد مقدس ادربیلی در نجف شرایط متفاوتی را سپری مینموده است.
فیض کاشانی سیاست را دو دسته میکند، عالمانی که تنها به علوم ظاهری میپردازند، همچون کسانی هستند که دیگران را نجات میدهند، اما خود بهرهای از نجات ندارند، از طرف دیگر عالمانی که تنها به علوم باطنی میپردازند، همچون کسانی هستند که تنها خود را نجات میدهند، اما عالمی که جامع علوم ظاهر و باطن بوده، همچون خورشیدی است که میتواند سیاست شرعی را در جامعه اجرا و دین و دنیای مردم را هم راستا کند.
البته توجه به مأموریت و رسالتی که مقدس اردبیلی برای خود تهیه و تدارک دیده است نیز بسیار ضروری خواهد بود، حوزه نجف در زمان مقدس اردبیلی از رونق خود افتاده و در مقابل حوزه جبل عامل و حله به عنوان حوزههای برتر شیعی رخ نمودهاند. برخی گمانهها در خصوص عملکرد مقدس اردبیلی گویای این موضوع است که به واسطه هم عصری با محقق کرکی و حضور پر رنگ وی در دربار، وی رسالت خود را احیای حوزه نجف دانسته و حضور محقق کرکی در دربار را کفایت از حضور خود تلقی میکرده است.
در نهایت اینکه...
در پایان اگر بخواهیم مجموع عملکرد روحانیت در مقابله با اجتماع و دولت در عصر صفویه را جمع بندی کنیم، باید متذکر شویم که الگوی آنها همکاری برای بسط اندیشههای شیعی و حفظ جامعه اسلامی است. از همین رو چه علمایی که نقش جدی تری در دربار داشتهاند (همچون محقق کرکی) و چه علمایی که نقشی در دربار نداشتهاند (مقدس اردبیلی) نه در مخالفت دربار سخن گفته و نه در رد یکدیگر نکتهای را بیان داشته اند، این مسئله گویای نوعی تقسیم کار پنهانی و ضمنی در عملکرد نهاد روحانیت در این عصر بوده است.
[۱]فیض کاشانی، علم الیقین، ج ۱: صص۳۳۸-۳۳۹
[۲]فیض کاشانی، علم الیقین، ج۱: ص ۳۴۹
[۳]فیض کاشانی، کلمات المکنونه، صص ۳۳۹-۳۴۰
[۴]علی خالقی، اندیشه سیاسی فیض کاشانی، صص۱۳-۱۵
[۵]معصومی، علی: «تعامل روحانیت و دولت اسلامی» دو فصلنامه معرفت سیاسی، پاییز و زمستان ۱۳۹۰، شماره ۶، ص ۴۴
/انتهای پیام/