گروه راهبرد «سدید»؛ این روزها در جامعه ایران زیاد نام مکتب رواقی یا فلسفه رواقی به گوشمان خورده است. رواقیون بنابر آموزههایی که در طول سالیان دراز مشغول تعلیم آن بودهاند توانسته اند یک مجموعه جذاب از توصیههایی برای زندگی بهتر تدوین کنند و همین آموزهها کم کم با گذشت زمان به سیاق مکتبی فلسفی درآمده است که ادعا میکند توانایی مدیریت اخلاقی زندگی روزمره انسانها را دارد.
هنری گروبر (Henry Gruber) مورخ و پژوهشگر اجتماعی است که در دانشگاه هاروارد مشغول پژوهش است. او در این یادداشت تلاش میکند تا به ما ثابت کند آموزههای رواقی گرچه میتواند برای فرد مناسب باشد و مانند آموزههای روان درمانگرها نتایج مفیدی داشته باشد، اما وقتی قرار باشد به جامعه و دیگران فکر کنیم قطعا این آموزهها نتایج نه چندان مثبتی بر جای خواهند گذاشت. این یادداشت در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲ در نشریه اینترنتی PSYCHE منتشر شده است.
در دهه گذشته و به ویژه بعد از گسترش بیماری کرونا بسیاری از آمریکاییها به سمت و سوی فلسفه رواقی و سبک زندگی رواقیون گرایش پیدا کردند. فلسفه رواقی نهایت هدف خود را رساندن انسان به «زندگی خوب» میداند. فلسفههای اینچنینی رسیدن به زندگی خوب را در دسترس دانسته و راه رسیدن به آن را صرفا انجام تمریناتی منطبق با جهانبینی خاص فلسفی خود معرفی میکنند. رواقیون در واقع راه حلی که ارائه میدهند این است که ما باید یاد بگیریم تا جهان را از زاویه دید مناسب ببینیم و جایگاه خود را در آن بشناسیم و نسبت به اموری که اختیاری در آن نداریم و سرنوشت آن را بر ما تحمیل میکند راضی باشیم. رواقیون همین عدم وابستگی به شرایط را نوعی آزادی تلقی میکنند و عامل اصلی شاد زیستن و عبور از بحرانهای حاصل از زندگی در این جهان میدانند. از منظر رواقیون چیزی با عنوان خوب یا بد در جهان وجود ندارد یعنی ما اتفاق خوب یا اتفاق بد نداریم بلکه نگاه ما به حوادث و درک ما از آنها و نحوه تعامل ما با اتفاقات روزمره، تعیین کننده خوب یا بد بودن و گوارا یا ناگوار بودن وقایع این جهان است. رواقیون شادی خود را برآمده از عنصرهای مهم در فلسفه یونانی یعنی خرد و عدالت و شجاعت اعتدال میدانند. در واقع رواقیون بر خلاف دیگر فلسفهها که عوامل نیک و بد زندگی را در فیزیک عالم و متافیزیک جستجو میکنند، همه چیز را به عنصر ذهن و روان و نوع نگاه انسان تقلیل میدهند و به همین دلیل مهمترین راه نجات و رسیدن به زندگی خوب را انجام تمرینات مربوط به حوزه رفتاردرمانی عنوان میکنند.
با همه اینها و با وجود فواید زیادی که تمرینات رواقی برای زندگی فردی ما به ارمغان میآورد ما نباید هرگز یک رواقی باشیم. تمرینهای رواقیگری و سخنان حکیمانه رواقیون گرچه در لحظات سخت زندگی برای کسانی که در مخمصه افتادهاند جذاب است و حتی میتواند راهحلهای خوبی برای خروج از بحرانهای فردی ارائه دهد، اما باید متوجه این نکته مهم باشیم که جامعهای که به دست رواقیون اداره میشود و یا تعداد افراد رواقی مسلک در آن زیاد باشد جامعه خوبی برای زندگی کردن نیست. فردی که به فلسفه رواقی پیوند میخورد ممکن است به دلیل پذیرا بودن شرایط موجود در دنیا احساس بدی نداشته باشد و بتواند با بی عدالتیها کنار بیاید و روان خودش را آرام کند، اما چنین فلسفهای میتواند با همین جذابیتهای فردی، ویژگیهای مخرب خود را پنهان کند.
فرض کنید به دختران کسی تجاوز بشود و دوستانش جلوی چشمانش سلاخی شوند و همه شهر و خانه و کاشانه او را ویران کنند، اما اوج واکنش او سکوت و حفظ آرامش درونی خودش باشد. چنین حکیمی وقتی به عنوان الگویی ایدهآل معرفی میشود میتوان نتیجه گرفت که در دنیای پر از جرم و جنایت و بیعدالتی توصیههای رواقی چه بلایی بر سر ما خواهد آورد
آنچه امروز به عنوان رواقی گری شناخته میشود عموما برآمده از اندیشههای سه متفکر بزرگ رواقی که در دوران روم باستان زندگی میکردند است. این سه متفکر یعنی سنکا، اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس هرسه در آن دوران به تعلیم امور اخلاقی و تربیت افراد برای بهتر گذراندن زندگی روزمره میپرداختند. سنکا یکی از اصحاب و معلمان امپراتور بود که علی رغم ثروت زیاد به نوشتن نمایشنامهها و رسالههای اخلاقی مشغول بود. افسانههای رومی سنکا را به دلیل نزدیکی به امپراتور به بدی یاد کردهاند. اپیکتتوس، دیگر متفکر رواقی ابتدا به عنوان برده از آسیای صغیر به پایتخت امپراتوری آمد، اما بعدها توسط اربابش تحت آموزش قرار گرفت و آزاد شد. اپیکتتوس ابتدا در رم و سپس در یونان به معلمی مشغول شد و بعدها نوشتهها و درسگفتارهایش توسط یکی از شاگردانش جمعآوری و منتشر شد. سومین متفکر موثر رواقی مارکوس آورلیوس است که بعدها به سمت امپراتوری رم رسید و آنطور که در تاریخ آمده است در دوران حکومتش سعی داشت تا عادلانه حکومت کند و جلوی نابسامانیها و جنگهای بی مورد و ظلم و ستم بگیرد. او تلاش کرد تا جلوی سقوط اخلاقی رم گرفته شود و از جمعیت و مردم آن حفاظت کند تا جانشان را در جنگهای بیهوده و بر اثر بیماریهای گوناگون از دست ندهند. او به عنوان یک رواقی که به قدرت رسیده بود همیشه تمرینات معنوی و مراقبههای رواقی را انجام میداد و نوشتههایی نیز با عنوان «مراقبهها» از خود به یادگار گذاشته است. باید توجه داشته باشیم که این سه متفکر قرنها پس از ظهور رواقیگری به عنوان یک فلسفه، زندگی میکردند و در زمان ایشان تقریبا فلسفه رواقی به عنوان یک مسلک پذیرفته شده و پر نفوذ در دولت امپراتوری شناخته میشد. به بیان بهتر شاید بتوان گفت فلسفه رواقی در زمان این سه تن به عنوان یک فلسفه دولتی و رسمی از طرف طبقه حاکم پذیرفته شده بود. جالب است بدانید که همین دوران دقیقا مصادف است با دورانی که شکل حکومت رم از جمهوریخواه (وجود مجلس سنا و مجامع مردمی و انتخابات) به سلطنت موروثی (حکومت یک امپراتور و اعدامهای هوسبازانه) تغییر کرد. در واقع با فروپاشی جمهوری رواقیگرایی به فلسفه محبوب نخبگانی تبدیل شد که دیگر نقشی در حکومت جمهوری نداشتند و فقط میتوانستند بر امپراتوری درونی خود و روح و روان خودشان حکومت کنند. در واقع رواقی گری رومی با تغییر شکل حکومت از جمهوری به سلطنت پیوند خورده است.
معروف است که سنکا معلم و آموزگار نرون و بعدها مشاور ارشد او بود و به قدری این رابطه نزدیک بود که سخنرانیهای نرون را او مینوشت. از جمله سخنرانی معروف نرون که در آن قتل مادرش را توجیه کرده بود به دست سنکا نوشته شده است. سنکا البته بعدها به توطئه متهم شد و خودش آزادانه از دستور قتلش اطاعت کرد و به قول خودش به جایگاهی که در جهان برایش مشخص شده بود رضایت داد. او در زندگی و مرگش نه منتقد بود و نه اهل مقاومت. رواقی گری به سبک سنکا باعث میشود تا افراد به جای اقدام علیه ظالم و دفاع از کسانی که علیه او توطئه کردهاند به مرگ یک نخبه تن دهند و تنها رفتارهای لحظات آخر عمر او را مورد ستایش قرار دهند. اپیکتتوس نیز گرچه مانند سنکا درباری و ثروتمند نبود، اما بردهای بود که به جامعه رم برده شد و بعدها تحت تعلیم وتربیت قرار گرفت و آزاد شد. گرچه بسیاری فکر میکنند که زندگی سابق و گذشته اپیکتتوس او را به زبان فرودستان تبدیل کرده است، اما با وجود آنکه او قدرتمندان را نقد میکند، ولی هیچگاه علیه برده داری موضعی نگرفته است. اپیکتتوس به جای مجکوم کردن برده داری، ثروتمندان را نیز برده مینامد البته برده جاه و مقام. او معتقد است همه انسانها برده هستند. در واقع او در مسیر نفی بندگی استدلال رهایی بخشی ارائه نمیدهد و تنها با توسعه معنای برده به جای اقدام علیه بی عدالتیهایی مانند اصل برده داری از کنار آن عبور میکند. این موضع او به ما ثابت میکند که رواقی گری در مواجهه با بی عدالتیها سکوت میکند و حتی با زبان استعاره سعی میکند همه را در چشیدن بی عدالتی سهیم کند (همه ما برده هستیم) تا تحمل آن برای همه راحتتر باشد.
همانطور که گفتیم آورلیوس نیز یکی از متفکران مطرح رواقی است که از قضا به مقام امپراتوری نیز رسید. او از ۱۶۱ تا ۱۸۰ پس از میلاد امپراتور رم بود. یعنی در انتهای سالهایی که ادوارد گیبون آن را شادترین دوران تاریخ بشر نامیده است. آورلیوس نه یک نظریه پرداز بود و نه یک متفکر درجه یک رواقی بلکه بیشتر آموزگار تمرینات رواقیون بود و دست نوشتههایی که از او باقیمانده نیز گواه همین است. رواقیون او را نماد یک امپراتور رواقی موفق میدانند که به خوبی و با آموزههای رواقی توانسته امپراتوری را اداره کند و در عین حال وظایف مهم فرهنگی را نیز انجام داده است. اما توجهی نمیکنند که در همین ایام لشگر او تعداد زیادی را در جنگها میکشتند. رواقیگرایی او به عنوان نماد روشناندیشی در قدرت شناخته شده است و به همین دلیل روسای جمهور و بسیاری دیگر از شخصیتهای نظامی و سیاسی شیفته شخصیت او هستند. البته در این میان شخصیت امپراتور در واقع باعث شده است تا دوران جوانی مارکوس نادیده گرفته شود یعنی دورانی که یک جوان عاشق پیشهای بود که برای معلم خود نامههای شهوانی و عاشقانه مینوشت. البته بعدها آموزههای رواقیگری باعث شد تا مارکوس جوان عشق و دلبستگیهای طبیعی و آسیبپذیریهای این روابط را در خود سرکوب کند و همه اینها به نفع قدرت کنار گذاشته شدند.
دعوت رواقیون به انفعال در برابر تحولات و پذیرش حوادث شاید از لحاظ درونی به آرامش فرد کمک کند، اما جامعه را در برابر ظلم ظالمان و بیعدالتیها خلع سلاح میکند و دست جنایتکاران را برای انجام هر جنایتی باز میگذارد
مقالهای از سنکا وجود دارد با عنوان کنستانتیا که در آن چهره یک حکیم رواقی را در میدان عمل به خوبی برای ما توصیف میکند. لازم به ذکر است که رسیدن به مقام یک حکیم رواقی آرمان همه پیروان فلسفه رواقی است. سنکا در این مقاله به داستانی اشاره میکند که سرداری فاتح، فیلسوفی رواقی را به اسارت میگیرد، اما وقتی فیلسوف را به دربار میبرند به فاتحان میگوید درست است که شما دارایی و اموال من را غارت کرده اید، اما چون آنها در حقیقت مال من نبودند و داراییهای اصیل من که عقل و شجاعت و فضیلت هستند همچنان در ذات من وجود دارند و شما توانایی به دست آوردن آنها را ندارید پس در واقع من چیزی از دست ندادهام. پس سزاوار نیست برای از دست دادن امکاناتی که موقتا در اختیار من بودهاند و قرار هم بر این بوده است که فقط مدتی در اختیار من باشند سوگواری کنم. سنکا میگوید درست است که املاک و زنان و دختران فیلسوف غارت شده بودند و شهرش ویران شده بود و حتی دخترانش به شدت از این وضع خشمگین و ناراحت بودند، اما فیلسوف با این کلام خود لذت پیروزی را در کام سردار فاتح تلخ کرد، زیرا به او فهماند که در حقیقت چیزی به دست نیاورده است. شاید صحنهای که اینگونه توصیف شده است برای عدهای جذاب باشد: «درمیان شمشیرهایی که از هر طرف برق میزنند و سربازانی که مشغول غارت اموال مردم هستند، در میان شعلههای آتش و خون و ویران شدن شهر جنگ زده و در هنگامی که معابد خدایان فرو میریزد، یک مرد به تنهایی و با آرامش درونی خویش ایستاده بود». اما باید بدانیم که این تصویرسازیها وقتی با یک فلسفه زندگی گره میخورد یک گذرگاه وحشتناکی در جلوی انسانها قرار میدهد. فرض کنید به دختران کسی تجاوز بشود و دوستانش جلوی چشمانش سلاخی شوند و همه شهر و خانه و کاشانه او را ویران کنند، اما اوج واکنش او سکوت و حفظ آرامش درونی خودش باشد. چنین حکیمی وقتی به عنوان الگویی ایدهآل معرفی میشود میتوان نتیجه گرفت که در دنیای پر از جرم و جنایت و بیعدالتی توصیههای رواقی چه بلایی بر سر ما خواهد آورد. دعوت رواقیون به انفعال در برابر تحولات و پذیرش حوادث شاید از لحاظ درونی به آرامش فرد کمک کند، اما جامعه را در برابر ظلم ظالمان و بیعدالتیها خلع سلاح میکند و دست جنایتکاران را برای انجام هر جنایتی باز میگذارد، زیرا مانعی بر سر راهشان وجود نخواهد داشت و رواقیون ترجیح میدهند به سرعت از وابستگیهای مادی دل بکنند و مشغول ارزشهای اصیل درونی خود باشند.
ما امروز در میان انبوهی از بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی قرار داریم. ممکن است شعار «غمگین نباشید» و توصیه به شاد زیستن و عدم سوگواری و ناراحتی برای چیزهایی که از دست میدهیم جذاب باشد. شاید اینکه همه اتفاقات ناگوار را به سرنوشت حواله دهیم تسکین دهنده رنجهای ما باشد و باعث شود در هنگامهای که دنیا در حال فروریختن و نابودی است ما بتوانیم به زندگی آرام خود ادامه دهیم و اسیر غم و رنج دیگران نشویم. اما باید بدانیم که همه این توصیههای رواقیون بیشتر به درد همان نرونها میخورد. ما قرار نیست از قدرت امپراتور تمجید کنیم و کارهای او را توجیه کنیم. ما باید برای غمها و رنجهای دیگران سوگواری کنیم ما باید نسبت به خرابی شهرها و تهدید امنیت و سوختن خانه و زندگی مردم حساس باشیم و رنج بکشیم. بله احساس غم و اندوه و رنج کشیدن آسان نیست و روح و روان انسان را آزار میدهد، اما نگاه کردن به رنجهای مردم و بی عدالتیها و غوطه ور شدن در چنین رنجهای بزرگی هرگز نشانه ضعف انسان نیست و به همین دلیل نباید از آنها فرار کنیم. این وضعیت نشانه انسانیت و اولین قدم برای اقدام علیه رنجهای بشریت است. اگر ما به توصیههای یک حکیم رواقی در پذیرفتن سرنوشتمان گوش دهیم و با آغوش باز و شادمان پذیرای وضع موجود باشیم هرگز برای تغییر دادن آن سعی و تلاش نخواهیم کرد و هرگز علیه بی عدالتیها و برای از بین بردن رنجهای بشر اقدام عملی نخواهیم کرد. پس ما هرگز نباید یک رواقی باشیم.
/انتهای پیام/