گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ خسرو باقری، استاد دانشگاه تهران و دانشآموخته دکتری فلسفه تعلیم و تربیت از دانشگاه نیو ساوت ولز استرالیا است. او هماکنون در دانشکده روانشناسی، علوم تربیتی و الهیات دانشگاه تهران مشغول تدریس است.
کرونا، چالشی برای علم به مثابه قدرت و عجزِ توامان
بحثی که در این گفتار دارم تحت عنوان پارادوکسهای فلسفی و آموزشی کرونا است. به عبارت دیگر این پدیده ما را با مشکلات ذهنی و فکری و عملی که به آن پارادوکس میگوییم، مواجه کرده است و این پارادوکسها را نخست میتوان از منظر فلسفی نگاه کرد و تاثیر آنها را بر فضای آموزشی بررسی کرد. به نظر میرسد که این پدیده شگفت آور که پارادوکسهایی ایجاد کرده را میتوان در سه حوزه فلسفی بیان کرد.
یکی از این چالشها پارادوکس وجودی است. پارادوکس وجودی یعنی انسان را در رابطه با موجودیت خودش به چالش کشیده است.
در دنیا تمام آزمایشگاهها دستها را در برابر کرونا بالا بردند و کشورهای پیشرفته کاری نمیتوانستند بکنند. علم سنتی هم نتوانست کاری انجام دهد. حتی تدین افراد هم به عنوان سرمایه بشری به چالش کشیده شد. بسیاری از افراد بودند که فکر میکردند اگر به اماکن مذهبی بروند، با دعا خواندن میتوانند از این خطر مصون باشند. این هم جواب نداد و گویی قرار بود آدمها هم به عجز خود پی ببرند و هم عاقل بشوند
کرونا انسانی که احساس قدرت زایدالوصفی میکند، را عاجز کرده و همه ما این پدیده را تجربه کردیم که عجز نمایانی به ظهور رسید. مثلا میتوان مشابهتی قائل شد در جنگهای قرن بیستم که پدیده عجیبی که آنها هم عجز بشر را در اوج قدرتش آشکار کردند. پارادوکس این موضوع هم دقیقا همین جاست، انسان در اوج علمی خودش زمین گیر شد. یعنی دانش و تکنولوِژی که جنگهای اول و دوم، بخصوص (جنگ جهانی) دوم را پشتیبانی میکرد، واقعا بشر را به روز سیاه نشاند. چه شهرهایی در اروپا با خاک یکسان شدند و چه انسانهایی کشته شدند و چه جنایتهای عجیبی رخ داد. ما در قرن بیست و یکم با کرونا مواجه شدیم. ولی فرق این دو در این است که آنجا نامش جنگ جهانی بود، ولی در واقع جهانی نبود. یعنی از لحاظ درگیری قدرتهای جهانی با یکدیگر نامش جهانی شد و گرنه اینطور نبود که همه کشورهای جهان درگیر این جنگ باشند. اما جهانی بودن پاندمی (کرونا) واقعا جهانی بود. یعنی کسی در این دنیا نبود که کرونا درکمینش نباشد. فقیر و غنی، ضعیف و قوی، پادشاه و رعیت، ورزشکار و یک انسان معمولی. دائم خبر از دست رفتن انسانی به گوش میرسید حتی یک قهرمان. به هر صورت این پاندمی به معنای واقعی کلمه جهانی بود و همه افراد در معرض این خطر بودند و آسیب دیدند و درواقع همه سرمایه بشری به چالش کشیده شد.
در دنیا تمام آزمایشگاهها دستها را در برابر کرونا بالا بردند و کشورهای پیشرفته کاری نمیتوانستند بکنند. علم سنتی هم نتوانست کاری انجام دهد. حتی تدین افراد هم به عنوان سرمایه بشری به چالش کشیده شد. بسیاری از افراد بودند که فکر میکردند اگر به اماکن مذهبی بروند، با دعا خواندن میتوانند از این خطر مصون باشند. این هم جواب نداد و گویی قرار بود آدمها هم به عجز خود پی ببرند و هم عاقل بشوند.
در سنتهای دینی هم ما نقلی وجود دارد که گفته میشود حضرت موسی (ع) دچار بیماری شده بود. ولی به طبیب مراجعه نمیکرد و میگفت که من با توکل بر خدا مداوا میشوم. ولی این بیماری طولانیتر شد و حضرت موسی (ع) زبان به شکوه باز کرد و خدا به موسی (ع) فرمود: تو میخواهی حکمت من را با توکل خودت باطل کنی! به صرف اینکه انسان متدینی هستی، درحالی که باید بروی و این حکمت الهی را با درمان مداوا کنی.
میخواهم بگویم که اقشار مذهبی هم با این چالش مواجه شدند تا کمی عاقلتر بشوند و بدانند که مرزهای تدین چه چیزی است. به این ترتیب ما با یک چالش وجودی مواجه شدیم و عجز آدمی به صورت فراگیر نمایان شد. این سوال برای انسان مطرح شد که واقعا من قدرتمند هستم یا عاجز هستم؟ البته کوششهای انسان از طریق علم ادامه دارد، ولی ما هنوز کاملا رها نشدهایم؛ بنابراین گویی این پارادوکس عجز و قدرت که در برابر هم مطرح بود، باید این گونه حل بشود که ما به دریافتی از موجودیت خود برسیم و آن این است که اگر قدرتی داریم قدرت عجز نشان است، با یک شمشیر دو دم مواجه هستیم، علم و قدرت و عجز! اینجا یک بازاندیشی درباره خود و جهان به وجود میآید. بخصوص که متخصصان میگفتند ما اگر این ویروس را از کل جهان جمع کنیم، میشود پنج گرم! این پنج گرم بشر را زمین گیر و این طور عجز او را آشکار کرده است.
کرونا مدنیبالطبعبودنِ انسان را به چالش کشید!
دومین مسئله در چالشهای فلسفی، چالش یا پارادوکس هویتی است. از گذشته راجع به اجتماعی بودن انسان صحبتهای زیادی شده بود، ایده انسان به عنوان یک حیوان اجتماعی سیاسی توسط ارسطو مطرح شد. در همین اواخر هم هایدگر از ایتزاین صحبت میکرد. یعنی با هم بودن، یعنی موجودیت اجتماعی انسان. این هویت اجتماعی برای بشر بسیار مهم بوده است. کرونا این مسئله را دوباره به چالش کشید. یعنی آدمها از هم فرار میکردند، از هم میترسیدند و دوری میگزیدند. البته نمیتوانستند همدیگر را ترک کنند و پارادوکس هم همین است! یعنی ما به دیگران نیاز داریم و از دیگران گریزان شدیم. هرکس میخواست به سلول خودش پناه ببرد. از دیگران دور بشود؛ و اینطور شده بود که برای با هم بودن باید از هم دور شد، نه میشد با هم بود و نه میشد تنها در کوه و بیابان زندگی کرد و این پارادوکسی بود که ایجاد شد و رابطه من وتو (انسانها) در اینجا دچار چالش شد. اما خب این مسلئه هم کم کم دارد برای خودش راه حلی پیدا میکند. مفاهیم جدیدی که به وجود آمد نشانگر خروج از این بن بست بود. مثلا مفهوم فاصله اجتماعی داشتن خیلی رایج شد. یعنی مرتب میگفتند که فاصله خود را حفظ کنید. فاصله اجتماعی پارادوکس را در خود دارد. چون فاصله اجتماعی یعنی با هم بودن، در کنار هم بودن، مجتمع بودن و مجتمع بودن یعنی این که بدنهای ما در کنار هم باشد (از گذشته دست در دست هم و در آغوش کشیدن بوده است) حالا گفته میشود فاصله و اجتماع! یعنی هم با هم باشیم و هم فاصله داشته باشیم. این نشان میدهد که دوگانگی در اینجا به ظهور رسیده است.
در راستا رواج مفهوم فاصله اجتماعی و پارادوکسی که در دلش دارد، مفهوم دیگری که از قبل هم بوده و در این دوره هم احیا شده، مفهوم قرنطینه کردن است. قرنطینه برخلاف فاصله اجتماعی که مفهوم مکانی است، یک مفهوم زمانی است. در ریشه یابیهایی که از این کلمه کردهاند، گفته میشود که این کلمه (کارانتین) زمان رواج طاعون در ایتالیا رایج شد
در راستا رواج مفهوم فاصله اجتماعی و پارادوکسی که در دلش دارد، مفهوم دیگری که از قبل هم بوده و در این دوره هم احیا شده، مفهوم قرنطینه کردن است. قرنطینه برخلاف فاصله اجتماعی که مفهوم مکانی است، یک مفهوم زمانی است. در ریشه یابیهایی که از این کلمه کرده اند، گفته میشود که این کلمه (کارانتین) زمان رواج طاعون در ایتالیا رایج شد. کشتیهایی که به ونیز میآمدند، برای مهار طاعون افراد داخل کشتی چهل روز قرنطینه میشدند. کارنتین یک معنی چهل روزه دارد. کورتر در زبان انگلیسی که معنی یک ربع زمان است، از همان معنی چهارگانگی است و این چهل روز برگرفته از سنتهای دینی کاتولیکها بوده است و حتی قبل از آن به حضرت موسی (ع) گفته شد چهل روز خودش را تنها کند تا آماده دیدار با خدا بشود. به هر صوت قرنطینه از آنجا آمد و به صورت یک دروه زمانی به کارگرفته شد. به همان معنای پاکیزه شدن و آماده شدن برای ملاقات است.
فاصلهاجتماعی معرفتِ بشر را به چالش کشید
بنابراین این چالش هویتی بشر که من کیستم؟ تو کیستی؟ تثبیت شد. منتها تثبیت شدنش به صورت جدید است. تثبیتی که پارادوکس را منعکس میکند. تثبیتی که فاصله اجتماعی و فاصله زمانی و قرنطینه شدن برای آن بود تا آمادگی برای مواجهه اجتماعی را افزایش دهد و به تبع این موضوع معرفت اجتماعی و این که آدمها چه شناختی از هم پیدا میکنند هم تبدیل به یک چالش پارادوکسی شد. مثلا کنفرانسهایی داشتیم که یک مرتبه همه اینها تعطیل و به صورت مجازی تبدیل شد. دید و بازدیدها و ملاقاتها از دور انجام میشود. تصویر اشخاص را میبینیم، صدایشان را میشنویم و فرصتی برای گپ وگفت وجود ندارد. اینجا معرفت اجتماعی ما هم دچار مشکل شد. با فاصلهها خیلی نمیشد دوستی و صمیمیتی پیدا کرد. مثلا در همین کنفرانسها آشناییهای عاطفی و علمی ایجاد میشد. چه قدر افراد با هم رابطههای علمی پیدا میکردند و اینها همه در یک محاقی قرار گرفت. ولی برای این پارادوکس هم گویی راه چارهای پیدا شد. من در اینجا از استعاره تقدس استفاده میکنم که البته یک مفهوم دینی است. ولی اگر به صورت استعاره بخواهیم از آن استفاده کنیم، یعنی یک چیزی خودش را نشان نمیدهد. ولی به صورت نشانههایی خودش را نمایان میکند. مقدس یعنی پنهان و در عین پنهانی، آشکار! یعنی خودش را آشکار نمیکند، ولی علائم و نشانههایی از خودش بروز میدهد. خودش را مخفی کرده و پنهان شده است، اما نماهایی نشان میدهد. در دوران کرونا نیز شناخت اجتماعی ما از دیگران به این صورت درآمد. یعنی نشانه شناسی مبنای این شناختها شده است. یعنی برای شناخت آدمها باید صدایی بشنویم یا عکسی ببینم یا چیزهایی از این قبیل. ولی درعین حال خودش در اختیار ما نیست؛ بنابراین ما درضمن این چالشها دستاوردهایی داشتیم. در بعد وجودی قدرت عجز نشانمان آشکار شد. در بعد هویتی فاصلههای اجتماعی و قرنطینهها مطرح شد و یک نوع تهذیب خویشتن برای آماده شدن و ملاقات با دیگران تبدیل به دستاورد شد. هنوز هم جلسات و کنفرانسها از دور برگزار میشود. این درحالیست که شیوه ارتباطهای حضوری و فیزیکی نیز کمکم به حالت عادی بازگشته، اما شیوههای برخط همچنان باقی مانده و طرفدارانی نیز دارد.
آموزش از راه دور چقدر از آموزش دور است؟
حال به پارادوکسهای آموزشی کرونا میپردازیم. این پارادوکسهای فلسفی که موجودیت بشری، هویت بشری و معرفت اجتماعی او را به چالش کشید، به همین حوزه محدود نماند. بلکه چالشهای کرونا به آموزش هم سرایت پیدا کرد. مثلا ما در آموزش دیدیم که علم بشر دچار چالش شد. تعلیمش هم به چالش کشیده شد. مدارس و دانشگاهها و آموزشگاها تعطیل شدند. راه حلی که ما پیدا کردیم، آموزش مجازی بود. این آموزش مجازی خودش نشانگر به چالش کشیدن تعلیم است و جمله معروف دیرفوس را به خاطر ما میآورد که گفت؛ آموزش از راه دور چقدر از آموزش به دور است. در واقع آموزش مجازی خودش نوعی عجز است. تعلیم ما با عجز تنیده شده است. این همان چیزی است که نامش را آموزش مجازی گذاشتیم. به تبع این اتفاق، هویت اجتماعی در تربیت هم دچار چالش شد و تهدید هویتی برای دانش آموزان و دانشجویان نیز به وجود آمد. مثلا دانشجویانی هستند که ترم اول را به پایان بردهاند، ولی تا به حال دانشگاه را از نزدیک ندیده اند! آنها دچار آشفتگی در یافتن هویت دانشجویی، محروم از دیدارهای نزدیک و جلسات دانشجویی و تشکلات دانشگاهیاند! حتی دانش آموزان هم همینطورند. واقعا هویت اجتماعی در معرض تهدید قرار گرفته است. در تحقیقات صورت گرفته به این نتیجه میرسیم که پرخاشگریهای داخل خانه خیلی بیشتر شده و پرخاشگری والدین هم بیشتر از پیش شده است.
کرونا، آموزش از راه دور و در خانه ماندن دانشآموزان و دانشجویان، هویت اجتماعی را دچار چالش کرده است. در اثر بروز همین چالش است که معرفت اجتماعی هم به چالش کشیده میشود. انسانها در سایه همدیگر را میبینند. به طور مثال کلاسهای مجازی و عدم دیدار حضوری، مشکلاتی را ایجاد کرده است.
جهانِ مجازی یک نسخه واحد برای همه نیست
چالشهای کرونا به آموزش هم سرایت پیدا کرد. مثلا ما در آموزش دیدیم که علم بشر دچار چالش شد. تعلیمش هم به چالش کشیده شد. مدارس و دانشگاهها تعطیل شدند. راه حلی که ما پیدا کردیم، آموزش مجازی بود. این آموزش مجازی خودش نشانگر به چالش کشیدن تعلیم است و جمله معروف دیرفوس را به خاطر ما میآورد که گفت؛ آموزش از راه دور چقدر از آموزش به دور است
همانگونه که در ابتدای صحبتهای خود عرض کردم، ما با سه جهان روبرو هستیم؛ جهان واقعی، جهان مجازی و جهان ایده آل. دو جهان اول یعنی جهان واقعی و جهان مجازی هستند، ولی لزوما مطلوب نیستند. جهان ایدهآل، در تعلیم و تربیت در آن به سر میبریم. اهداف و مقاصد ترسیم میکنیم، شیوههایی برای نیل به آن مقاصد انتخاب کرده و به آنها میپردازیم؛ بنابراین همانگونه که انسان جهان واقعی را دست کاری کرده که آن را مطابق نسخه مطلوب خودش کند، جهان مجازی را هم باید دست کاری کند تا مطلوب خودش را بیابد. تا بتواند به اهداف و روشهای تربیتی نزدیک شود و یک سری کارها نیز در این راستا انجام شده که بهتر است اینها را با هم مرور کنیم. مثلا ما به این نتیجه رسیدیم که باید آموزش مجازی را غنی کنیم. یعنی غنی سازی این آموزش ضعیف را به عنوان یکی از تدابیر تربیتی درنظر گرفتیم. حال چگونه باید آموزش مجازی را غنی کنیم؟ مثلا تعاملی کردن بیش از پیش آموزش. اگر معلم سابقا با یک درجه از تعامل میتوانست کلاس خود را داشته باشد، اکنون باید تعامل خیلی بیشتر باشد. به طور مثال تدریس در این مدل آموزش باید تغییر کند. تجربه خود بنده ثابت کرده که باید توپ را در زمین دانشجو بیندازیم. یعنی دانشجو باید کم کم نقش استاد را ایفا کند. درس را بخواند و ارائه دهد. البته نباید در چاله ارائه گرایی بیفتیم. نقش استاد همچنان به صورت پیچیده به قوت خودش باقی است. ولی آن نقش ارائه که توسط استاد بود، میتواند به دانشجو واگذار شود. استاد در تحلیل، نقادی و پرسشگری نقش بیشتری داشته باشد. در واقع تعامل استاد و دانشجو بیشتر شود و سپس تعامل خود افراد باهم. (دانشجوها و دانش آموزها)
آموزش ترکیبی راهکار دیگری است که در دوران کرونا جوابهای خوبی در محیطهای آموزشی از خودش نشان داد. کلاسهایی که هم حضوری و هم مجازی باشد. با توجه به اهمیت شکل گرفتن هویت اجتماعی، دانشجو دوستان و همکلاسیهای خودش را ببیند؛ و بعد به سمت کلاسهای مجازی برود. به هرحال تعامل افراد با هم میتواند ما را در پارادوکسهای آموزشی برنده کند. طبیعا سیستم ارزشیابی در آموزش مجازی نیازمند تغییرات زیاد و مهمی است. امتحان به شکل قدیم ارزش خودش را از دست داده و باید صورت تازهای بپذیرد.
متاورس یا چیزی شبیه به قالیچه سلیمان؟
اکنون میخواهم از بحث سه جهان سخن بگویم. بحث جهانهای سه گانه بحث با سابقهای است. از جمله کوپر از سه جهان سخن گفت؛ جهان فیزیکی، همان جهان کاملا عینی و شخصی و خصوصی که هرکدام از ما داریم. جهان علمی و فرهنگی که در کتابها و نوشتهها و نظریههای علمی که آمیزهای از عینیت و ذهنیت است. به تبع آن ما میتوانیم از سه جهان متفاوتی هم سخن بگوییم. جهان واقعی، جهان مجازی و جهان ایده آل. واقعیت و مجاز سابقه طولانی در زندگی بشر دارند. به دو همزاد یعنی واقعیت و خیال برمیگردند. انسانها از اول در طبیعت زندگی میکردند. با سنگ و چوب ارتباط داشند و در عین حال در جهان خیالی هم زندگی میکردند؛ بنابراین خیال و واقعیت یک دوقلو هستند، نه تنها دو قلو بلکه دو قلوی هم افزا هستند. یعنی واقعیت خیال آفرین است و خیال واقعیت آفرین است.
چطور واقعیت خیال آفرین است؟ نزد فیلسوفان کهن اصطلاحی بود تحت عنوان میمیسس! یعنی تقلید از واقعیت. تعریفی که آنان از هنر میکردند این بود؛ هنر تقلید واقعیت است. مثلا نقاشی درختی را میکشد. اینجا واقعیت خیال آفرینی میکند و خیال ما تحت تاثیر واقعیت است. این یک نوع هم افزایی از سمت واقعیت به خیال است. اما عکس آن هم وجود داشته و دارد. خیال هم واقعیت آفرین بوده، تمام چیزهایی که انسانها در طی این قرون ساخته اند، خانهها قصرها و اهرام و ... همه اینها خیالهای واقعی هستند؛ که روزی در ذهن بوده اند و بعد واقعی شده اند. پس بین واقعیت و خیال یک رابطه این چنینی داریم. همین فضای مجازی که اکنون در آن بحث میکنیم، واقعیتی است که خیال آن را خلق کرده است.
امروزه وقتی با این قدرت فزاینده عالم مجازی روبرو هستیم، دوباره آن اتفاق به شکل مدرن در حال وقوع است. مثلا اصطلاح متاورس که به فراجهان و یا جهان برتر ترجمه شده، یکی از جریانات جدیدی است که در حال رشد است. یعنی جهان به صورتی دوباره در حال آفرینش است. من آن را به قالیچه سلیمان مدرن تشبیه میکنم. قالیچه سلیمانی که مکانها را درمی نوردد، حتی زمان را زیر پا میگذارد و انسان به کمک آن میتواند به گذشتهها برود. امروزه آموزشهای مجازی در دنیای مجازی هستند. اما جهان ایده آل هم با جهان مجازی و هم با جهان واقعی فرق میکند. چون جهان واقعی لزوما مطلوب نیست. فلذا انسانها طبیعت را عوض کردند؛ بنابراین همیشه واقعیت مطلوب نیست؛ بنابراین انسانی که جهان ایده آل میخواهد، واقعیت را عوض میکند و جهان مجازی هم لزوما مطلوب نیست. بلکه مثل جهان واقعی بد و خوب دارد. میتواند آسیب زا یا آسیب زدا باشد.
یکی از مهمترین عرصههای جهان ایده آل، تعلیم و تربیت است. یعنی جایی که جهان ایده آل مطرح میشود، حوزه تعلیم و تربیت در آن از اهمیت خاصی برخوردار است. چون تربیت یعنی تغییر مطلوب. در تعلیم و تربیت کوشش میکنیم جهان مجازی و جهان واقعی را به جهان ایده آل تبدیل کنیم. البته جهان ایده آل به معنی جهان توهم آلود نیست. ایده آلی که از خلال واقعیت میگذرد، ایدهآل واقعیست. عالم مجازی هم مثل عالم واقعی از فاکتور واقعیت برخوردار است. مطلوبیتهایی در خودش دارد که ما از همان مطلوبیتها به نفع بازسازی در جاده ایدهآل سازی استفاده میکنیم. جهان مجازی هم آسیب و هم منفعت دارد. این نکته را باید همیشه در نظر داشت تا بتوان یک برنامه درست و واقعی ترسیم کرد.
/انتهای پیام/