گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ بخش نخست گفتار حجتالاسلام حسین انصاری که با عنوان «آیا علی اپوزیسیون بود؟» منتشر شد، به معرفی شخصیت و رفتار امیرالمؤمنین علی (ع) اشاره شد و مسئله جانشینی از منظر پیامبر بازگو شد. بخش دوم این گفتار که به موضوع دوری امام علی (ع) از قدرت پرداختهشده، از منظر شما میگذرد:
حضرت همچنان منتقد جریان جدید است، اما با آنها مشارکت و همراهی نمیکند تا تأییدی از ایشان گرفتهشده. اما درعینحال خودش را نیز کاملاً جدا نمیکند تا بنابر تعبیر خودشان، سبب تضعیف امور مسلمین گردد. درک این موقعیت و تحلیل آن بهدرستی و هوشمندانه از سوی امیرالمؤمنین (ع) صورت گرفته و صبر ایشان نیز از سر آگاهی و مصلحتاندیشی عمیق پیرامون امور مسلمین بوده است.
فراز دیگری که موضع امیرالمؤمنین را پیرامون خلافت به روشنی بیان میدارد، «نامه شماره ۶ نهجالبلاغه» خطاب به معاویه میباشد که بخشی از آن بدین قرار است: «إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَی مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَی لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَی رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَی مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَی قَاتَلُوهُ عَلَی اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّی؛ وَ لَعَمْرِی یَا مُعَاوِیَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّی، فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ، وَ السَّلَام ... (بیعتی که مردم در مدینه با من کردند، برای تو که در شام بودی الزامآور است، زیرا) همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط با من بیعت نمودند، بنابراین نه حاضران اختیار فسخ یا مخالفت با آن را دارند و نه کسی که غایب بوده حق رد کردن آن را دارد. شورا تنها از آنِ مهاجران و انصار است، هرگاه همگی کسی را برگزیدند و امامش نامیدند، خداوند از او راضی و خشنود است؛ بنابراین اگر کسی از فرمان آنها با بدگویی یا بدعتی خارج گردد، مسلمانان او را به جای خود باز میگردانند و اگر امتناع ورزد، با او پیکار میکنند، چراکه از غیر مسیر مؤمنان تبعیت کرده و خدا او را در بیراهه رها میسازد. ای معاویه! به جانم سوگند اگر با نگاه عقل بنگری نه با چشم هوا و هوس، مرا از همه مبرّاتر از خون عثمان مییابی و خواهی دانست من به کلّی از آن برکنار بودم مگر اینکه در مقام تهمت برآیی و چنین نسبت ناروایی را به من بدهی. اگر چنین است هر تهمتی میخواهی بزن والسلام»
در این نامه چندین نکته اساسی به وضوح بیان شده است:
۱. شورا تنها شامل مهاجرین و انصار است و تصمیم آنها لازم الاتباع، غیرقابل فسخ و قابل تعمیم بر تمامی افراد جامعه خواهد بوده و هیچ بهانهای برای مخالفت، قابلپذیرش نیست. چه عضو شورا باشند یا نباشند، خواه حاضر و یا غایب شورا باشند.
۲. هیچ تفاوتی میان بیعت مردم با سه خلیفه اول و بیعت آنان با امیرالمؤمنین علی (ع) وجود ندارد؛ لذا بیعت و اطاعت از ایشان بر همگان در سرتاسر سرزمینهای اسلامی واجب است؛ لذا کسانی که از حوزه شورا و بیعت دور بودهاند، چون به آنها خبر میرسد که مهاجرین و انصار با کسی بیعت کردهاند، در نتیجه آنها نیز باید بپذیرند؛ همان گونه که سابقاً هم چنین بوده است.
۳. هرگاه شخصی بخواهد از این بیعت به هر دلیلی خارج شود باید او را بازگردانند و اگر سرکشی و مقاومت کند مسلمانان میتوانند با او به جنگ برخیزند.
۴. دخالت امیرالمؤمنین در ماجرای قتل خلیفه سوم کاملاً نادرست و تهمتی بیش نیست. اگر معاویه قتل عثمان را بهانهای برای سرپیچی از بیعت با امیرالمؤمنین علی (ع) قرار دهد، مسلمانان با او به جنگ برخواهند خاست.
هیچکس حق مخالفت با انتخاب مردم مدینه را ندارد
حضرت علی (ع) خطاب به معاویه تأکید میکند که هرچند از ابتدا با مکانیسم شورای سقیفه موافق نبوده، اما به خاطر مصلحت مسلمانی ۲۵ سال تحمل کرده است. چون رضایت خدا را در رضایت و اراده مردم دیده و برای جلوگیری از شر و فتنه در امور مسلمین صبر پیشه ساخته و از هرگونه دخالت یا همراهی در امور خلفا نیز پرهیز نموده است تا شریک بدعت و ظلم آنان نشود. حالا هم همان مردمی که با خواست و اراده خویش سه خلیفه قبلی را برگزیده بودند، به سراغ ایشان رفتند و با اجماع و اتفاقنظر حضرت را برگزیده و امامش خواندهاند. حالا که مردم در رابطه با انتخاب امامشان اتفاقنظر پیدا نمودند و جامعه و امور مسلمین را از شر فتنه ایمن ساختند، قطعاً رضایت و خشنودی الهی را نیز با خود همراه ساختند. پس هیچ کس (حتی به شمول توای معاویه) حق ندارد با بهانههای واهی، با اراده و انتخاب شورای مردم مدینه مخالفت نماید؛ خواه معترض مهاجر باشد یا از انصار مدینه، چه حاضر باشد و چه غایب و چه ساکنان خارج از مدینه؛ هیچکس حق اعتراض به تصمیم شورا را ندارد تا سبب ایجاد شر و فتنه دیگری در جامعه شده و قهر و غضب الهی را موجب گردد.
با توجه به نکات فوقالذکر، ممکن است دو سؤال در ذهن مخاطب ایجاد گردد که اولی را طرفداران دموکراسی و دومی را منتقدین مذهب امامیه مطرح میکنند که سعی میکنیم مختصراً به آنها بپردازیم.
۱. چرا امام فرمودهاند که شورا برای مهاجرین و انصار است؟
هوشمندانهترین تصمیم پیامبر این بود که جانشینی بعد از خود را در میان خاندان خویش (امیرالمؤمنین) قرار دهد تا از طمعورزی و قدرتطلبی عناصر دیگر جامعه آن روز کمتر شده و به نحوی تعادل و توازن قبیلهای در میان اعراب محفوظ مانده و اسلام دچار بدعت و کجروی نگردد. کما اینکه این حساسیتها و شکنندگیهایی که پیامبر پیش بینی کرده بود، خود را در ماجرای سقیفه و جریان رده در زمان سه خلیفه اول به خوبی نشان داد
در پاسخ به این سؤال باید گفت که شهر مدینه از ابتدای دوران هجرت پیامبر از جایگاه بسیار مهمی بهعنوان هسته مرکزی (اولین دولت-شهر مسلمانان) برخوردار بود. به عبارت سادهتر، جامعه اسلامی اولیه چیزی غیر از مهاجرین و انصار مدینه نبودند. مطرحترین چهرههای قومی، قبیلهای، سیاسی، اجتماعی-فرهنگی، اقتصادی و همچنین نزدیکترین صحابه پیامبر در این شهر ساکن بودند. از سویی دیگر شهر مدینه مرکزیت اصلی رقابتهای سیاسی-قبیلهای و به دنبال آن تصمیمگیریهای دینی و سیاسی در جامعه اسلامی آن زمان را نیز به خود اختصاص داده بود. بدین لحاظ جامعه اولیه مسلمانان هم بسیار حساس و شکننده به نظر میرسید و همین امر هم سبب شده بود تا پیامبر با انعقاد پیمان اخوت میان مهاجرین و انصار ساکن در این شهر، سعی کند تا از وجود هرگونه نفاق و فتنه در میان چهرههای این شهر جلوگیری نماید. از طرفی با توجه به گسترش دعوت پیامبر، روزبهروز بر اهمیت این شهر نیز افزوده میشد. بهطوری که هر قبیله یا سرزمینی که وارد مناسبات جدید با پیامبر میشد (معاهدات) یا به جامعه اسلامی آن زمان میپیوست (بیعت)، این اصل را نیز میپذیرفت که مرکزیت تصمیم سازی دینی و سیاسی جامعه اسلامی، شهر مدینه خواهد بود که در رأس آن وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) قرار داشت. همین دلایل در مورد اهمیت مدینه سبب شد تا شورای خلافت بعد از وفات پیامبر نیز جایگاه ویژهای پیداکرده و این سنت دینی-سیاسی بهجامانده از زمان پیامبر همچنان تداوم یابد. تقریباً تمامی قبایل و سرزمینهای جامعه اسلامی آن دوران این قاعده را کاملاً پذیرفته بودند.
متقابلاً، همانگونه که قبلاً نیز گفته شد، شورای خلافت، بعد از وفات پیامبر و در نتیجه رویداد سقیفه و جریان رده وارد ادبیات سیاسی مسلمانان شد؛ هرچند که این اقدام برخلاف خواست پیامبر بود. در واقع شورا زاده یک نوع قرارداد اجتماعی میان ساکنین شهر مدینه اعم از مهاجرین و انصار در جریان سقیفه بود. قبایل و عدهای از چهرههای بانفوذ مهاجرین و انصار که خود را موسسان جامعه اسلامی میدانستند، با یکدیگر پیمان بستند تا از طریق این شورا تکلیف جانشین بعد از پیامبر را مشخص کنند تا جامعه شکننده و نوپای اسلامی آن زمان دچار نفاق و فتنه نگردد؛ لذا در طبیعت و فرهنگ آن دوران، این قاعده کاملاً پذیرفتهشده بود که مرجع دینی و سیاسی جامعه اسلامی باید از ساکنین مدینه باشد و حاکم انتخابی در مدینه واجب الاطاعت برای تمامی امت اسلامی بوده و شورای خلافت که متشکل از مهاجرین و انصار مدینه هستند نیز تنها مرجع تعیین کننده جانشین بعد از پیامبر خواهد بود.
۲. آیا این فرموده حضرت که شورا برای مهاجرین و انصار است، با دیدگاه شیعیان در مورد نظریه نص و امامت در تعارض نیست؟
در پاسخ به این شبهه باید عرض کنیم که با توجه به تحلیلهای فوق از فرمایشات امیرالمؤمنین (ع)، مطلقاً هیچگونه تعارضی دیده نمیشود. از نظر شیعیان، امام جانشین دینی و سیاسی برحق بعد از پیامبر است. هرچند در نتیجه قدرتطلبی عدهای از متنفذین و چهرههای سرشناس مدینه و در نتیجه سوءاستفادههایی که از جریان سقیفه و ماجرای رده صورت گرفت، امام علی (ع) از این حق شخصی خویش (جانشینی بعد از پیامبر) محروم شد و تا پایان دوران حکومت سه خلیفه یکسره مورد ظلم و جفا قرار گرفت، اما به دلیل اینکه از فتنه و نفاق در میان مسلمین جلوگیری شود، ۲۵ سال خار در چشم و استخوان در گلو نسبت به ظلمی که بر وی شده بود صبر پیشه نمود و از همراهی با خلفاء کناره گیری کرد تا همراهی ایشان موید اقدامات ناپسند آنها نگردد. از این تحلیل به خوبی پیداست که هیچ مصلحتی در جامعه اسلامی شکننده آن زمان، بالاتر از حفظ وحدت، جلوگیری از فتنه و نفاق و تضییع حقوق مسلمین نبوده است هرچند که با ضایع شدن حق شخصی حضرت علی (ع) تمام شود. ایشان به وضوح میفرمایند که هیچ تفاوتی میان شیوه بیعت مردم با من و خلفای قبل از من وجود ندارد. همان مهاجرین و انصاری که در مدینه با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کردند، حالا با علی (ع) بیعت نمودند و هیچکس حق فسخ، مخالفت یا رد این تصمیم را ندارد، چه اهل مدینه باشد یا خارج از مدینه؛ چه حاضر باشد یا غایب.
آیا به لحاظ شباهت میان شورا و دموکراسی، نمیتوان فاکتور اکثریت را در نظر گرفت؟
اساساً مقایسه شورا با دموکراسی، تطبیقی نادرست است. هرچند شباهتهایی بسیار ناچیز میان این دو مقوله وجود دارد، اما باید توجه داشت که به لحاظ مؤلفههای بنیادی و زمانی، اینها دو امر کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند. به عبارت بهتر دموکراسی مفهومی است مدرن و مقایسه آن با شورا اشتباه است. همانگونه که قبلاً نیز گفته شد، جامعه عرب صدر اسلام دارای خصوصیات، فرهنگ، مناسبات، شکنندگیها، حساسیتها، ظرفیتها و ظرافتهای خاص خود بود که همیشه پیامبر سعی میکرد تا آنان را مدنظر قرار دهد. به همین دلیل هوشمندانهترین تصمیم پیامبر این بود که جانشینی بعد از خود را در میان خاندان خویش (امیرالمؤمنین) قرار دهد تا از طمعورزی و قدرتطلبی عناصر دیگر جامعه آن روز کمتر شده و به نحوی تعادل و توازن قبیلهای در میان اعراب محفوظ مانده و اسلام دچار بدعت و کجروی نگردد. کما اینکه این حساسیتها و شکنندگیهایی که پیامبر پیشبینی کرده بود، خود را در ماجرای سقیفه و جریان رده در زمان سه خلیفه اول به خوبی نشان داد. بخشی از این حساسیتها در میان خود قریش و بخشی دیگر میان مناسبات سایر قبایل با یکدیگر (اعم از انصار و مهاجرین) بود. از طرفی روند حوادث به گونهای بود که نه شورا به معنای واقعی و نه انتخاب به مفهوم امروزی آن شکل گرفت. بهطور مثال در سقیفه مشورتی صورت گرفت، بدون اینکه از همه صاحبان نفوذ و قدرت، نمایندگانی حضور داشته باشند. عمر هم به این دلیل شورای خلافت تأسیس کرد که اصلاً در سقیفه شورایی شکل نگرفته بود که خلیفهای را بخواهد انتخاب کند. اما شورای فرمایشی عمر هم شورا به معنای واقعی نبود. به خاطر اینکه مناسبات تعریف شده این شورا، نمیتوانست نمایندگی از تمامی نیروها و جناحهای مختلف موجود اعراب مدینه را تأمین کند؛ لذا مقایسه شورا (انتخاب) و نظریه نص (امامت) با مؤلفههای انتخابات و دموکراسی امروز، قیاسی نادرست است که ما را درگیر زمان پریشی تاریخی میکند؛ لذا بهتر است تا هر واقعه را در چهارچوب تاریخی خودش و با توجه به وضعیت موجود آن زمان مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
آنچه مسلم است این است که شیعیان در قرن اول و دوم بیشترین طرفداران شورا بودند. به همین خاطر در همه مواقعی که شیعیان بهعنوان اپوزیسیون در مقام تقابل با حاکمان موجود برمیخاستند؛ از تعبیر "الرضا من آل محمد" استفاده میکردند. یعنی مردم و صاحبان قدرت را دعوت به شورا میکردند تا از میان امت پیامبر یک نفر را با مشورت یکدیگر انتخاب نمایند؛ لذا سرسختترین طرفداران شورا شیعیان بودند
دموکراسی در اسلام چه جایگاهی دارد؟
دموکراسی مفهومی مدرن است. هرچند نویسندگان امروزی با زاویههای دید مختلف سعی نمودند تا اسلام را با دموکراسی مورد مقایسه قرار دهند و عدهای میان اسلام و دموکراسی تضادی ندیده و عدهای به نقد اسلام پرداختهاند؛ اما واقعیت این است که مقایسه این دو با یکدیگر یک زمان پریشی تاریخی است. اینکه برخی از آموزهها و تئوریهای اسلامی نزدیکتر و برخی دورتر از دموکراسی هستند، میتواند قابلبحث باشد، اما واقعیت این است که مقولههای نص و انتخاب با دموکراسی هیچگونه نزدیکی و مطابقت ندارد. شورای آن زمان با شورای امروزی و انتخاب آن زمان با انتخاب امروز تفاوت دارد. بهطور مثال انتخابی که مدنظر فقه اهل سنت است با انتخاب تعریف شده در دموکراسی کاملاً متفاوت است. از نظر اهل سنت انتخاب نوعی گزینش است که تعداد انتخاب کنندهها در آن شرط نیست. مثلاً زمانی که ابوبکر خلیفه بعد از خود را که عمر بود معرفی کرد، از نظر اهل سنت این خودش یک انتخاب است و هیچکسی حق اعتراض ندارد. یا اگر عمر یک شورای بسیار محدود را برای انتخاب تشکیل داد و آنها عثمان را برگزیدند، از نظر آنها این خودش انتخاب است. یا اینکه اگر مردم مدینه گروهگروه برای بیعت با امام علی (ع) به او پیوستند نیز انتخاب است؛ لذا انتخاب ارتباطی به تعداد انتخابکنندگان ندارد. چه یک نفر، چه یک جمع محدود و چه اتفاق و اجماع جمع کثیر مردم؛ در هر صورت از نظر اهل سنت تمامی اینها یعنی انتخاب. به همین دلیل است که آنها حتی ولایتعهدی را نیز میپذیرند، چون آن را یک نوع انتخاب میدانند. به عبارت بهتر از نظر اهل سنت، انتخاب یعنی عدم نص (گزینش الهی).
اما آنچه مسلم است این است که شیعیان در قرن اول و دوم بیشترین طرفداران شورا بودند. به همین خاطر در همه مواقعی که شیعیان بهعنوان اپوزیسیون در مقام تقابل با حاکمان موجود برمیخاستند؛ از تعبیر "الرضا من آل محمد" استفاده میکردند. یعنی مردم و صاحبان قدرت را دعوت به شورا میکردند تا از میان امت پیامبر یک نفر را با مشورت یکدیگر انتخاب نمایند؛ لذا سرسختترین طرفداران شورا شیعیان بودند و برعکس آنها بنیامیه و بنیعباس که صاحبان قدرت آن زمان بودند، علاقهای نسبت به شورا از خود نشان نمیدادند. به همین دلیل شیعیان بیشتر از همه به دنبال یک نوع انتخاب دموکراتیک یا دست کم انتخابی که بیشترین مقبولیت مردمی را دارا باشد، بودند.
چرا خلیفه قریشی باشد؟
این حدیث اساساً در روایات موجود در منابع اهل سنت در قرن دوم آمده است و البته مورد تاکید تشیع هم قرارگرفته، چون دوازده امام شیعیان هم قریشی نسب هستند، ولی این حدیث در منابع اهل تشیع بهنوعی بهرهبرداری شده از احادیث منابع اهل سنت است؛ لذا اصل روایت را غیر شیعیان نقل میکردند. ولی مسلماً از فرمایشات پیامبر (ص) نبوده است، چون در سقیفه کسی از زبان پیامبر این را نقل نکرده است. در سقیفه تنها تاکید شد که، قریش جایگاهی دارد که اعراب و سایر قبایل از آنها تمکین میکنند.
آیا خلافت و امامت یکی است؟
خلافت مفهومی است که از درون جریان سقیفه شکل گرفت و اساساً وارد ادبیات تاریخی و سیاسی اهل سنت شد. در اهل سنت، امامت و خلافت هر دو به یک معنی است و به یک شخص اطلاق میشود یعنی همان شخصی که جانشین پیامبر است، با این تفاوت که عبارت خلیفه در کتب تاریخی استفادهشده، اما در کتب فقهی و دینی بجای واژه خلیفه از واژه امام استفادهشده است. خلیفه و امام در مفهوم اهل سنت جانشینان غیر معصوم پیامبرند که توسط امت اسلامی انتخاب شدهاند نه نص الهی. همانگونه که قبلاً نیز گفته شد، «انتخاب امت اسلامی» ممکن است انتخاب یک نفر یا یک جمع محدود یا یک جمع کثیری از مردم باشد.
اما در فقه سیاسی اهل تشیع، چون خلیفه موردقبول نبود، هیچ جایگاهی ندارد. اهل تشیع جانشینی پیامبر را بر اساس نص الهی و مختص امام معصوم میدانند؛ لذا شاهدیم که امامت در مفهومی شیعی کاملاً مستقل و متفاوت از خلافتی است که در سقیفه شکل گرفت.
پیامبر و ابلاغ امامت
پیامبر از همان بدو تأسیس اجتماع دینی-سیاسی مدینه متوجه حساسیتهای این جامعه شکننده بود؛ لذا همیشه تلاش میکرد تا با در نظر داشتن تمامی ملاحظات، اقداماتش را پیش ببرد. در رابطه با معرفی امیرالمؤمنین هم همین حساسیت و شکنندگی وجود داشت؛ لذا پیامبر تلاش داشت تا جامعه آن زمان را آماده پذیرش این معرفی نماید. تا اینکه خداوند در قرآن در رابطه با ابلاغ این موضوع در واقعه غدیر خم بر پیامبر وحی میفرستد. از طرفی پیامبر بزرگوار اسلام حتی تا دم مرگ نیز قصد انشای این جانشینی را داشت که متأسفانه به دلیل حساسیتهایی که پیشبینی کرده بود، عدهای قدرت طلب در انشای این وصیت مهم خلل ایجاد کردند و بعدها دیده شد که همین گروه به خاطر قبض و تداوم قدرت و محروم ساختن حضرت علی (ع) از حق مسلمشان از هر شیوهای استفاده نمودند.
خلافت، دستور الهی یا سلیقه مردم؟
تمام اختلاف میان شیعه و سنی همین مسئله است. در اینکه در نتیجه تلاشهای پیامبر، مسلمانان صاحب یک اجتماع دینی- سیاسی شده بودند که به آنها عزت، اعتبار و قدرت داده بود تردیدی نیست. همچنین شکی وجود ندارد که تداوم این شرایط بعد از وفات پیامبر نیز خواسته تمامی چهرههای این اجتماع بود. به عبارت بهتر هم مهاجرین و هم انصار منافع خود را در استمرار این اجتماع دینی-سیاسی میدیدند. هرچند که بعد از جریان سقیفه شاهد بروز فتنههایی در جامعه اسلامی آن زمان شدیم که در بالا به طور مفصل به آنها اشاره نمودیم.