گروه راهبرد «سدید»؛ فرشاد مومنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، رئیس مؤسسه دین و اقتصاد و صاحب نظر اقتصادی است که در این گفتار از رابطه حکمرانی و علم میگوید. نوع نگاه جامعه و بدنه حکمرانی ایران به دانایان، موانع پیشِ روی حکمرانی علم در جامعه ایرانی و رابطه تولیدگران علم و صاحبان قدرت از جمله مهمترین مباحثی است که در این گفتار مورد بررسی واقع میشود.
گرفتاریهای بزرگ علم و دانایی در ایران
وقتی درباره حکمرانی علم یا ارزیابی آسیب شناختی از حکمرانی علم در ایران صحبت میکنیم، بایستی علاوه بر رعایت همه استانداردهای یک کار علمی، در عرض آن در مورد مساله حکمرانی علم در یک ساخت توسعه نیافته رانتی توجه داشته باشیم. یکسری بحثهای بنیادی در این زمینه وجود دارد که، چون بحث گفتگو، همکاری، برهم افزایی و... در چارچوب مناسبات رانتی در حاشیه قرار میگیرد، ما هم در عرصه معرفت علمی و هم در عرصه کاربست علم با یک آشفتگی غیرمتعارف روبرو خواهیم بود. اگر به مبانی و اصول برنگردیم، بنابر مناسبات اقتصاد رانتی، با سلطه ظاهرسازیها و نمایشی کارکردنها و تقلیدهای بی ضابطه دست به گریبان باقی خواهیم ماند. وقتی بصورت بنیادی به این مساله نگاه کرده و از مفهوم علم و دانایی صحبت میکنیم، در ایران با یک گرفتاریهای خیلی بزرگ مواجه هستیم. در واقع در ایران آنچه که بعنوان علم مطرح میشود، عمدتا ناظر بر محفوظات است در حالیکه هر دانشنامه مربوط به علم و فناوری، بحث از علم مدرن را از علم سنتی تفکیک میکند. علم سنتی داناییهای معطوف به شناخت جهان با هدف هماهنگ شدن با آنهاست. اما علم مدرن علم تسخیری است. یعنی فلسفه وجودی آن غلبه بر طبیعت و همراستا کردن طبیعت اعم از محیط طبیعی و محیط اجتماعی با اهداف توسعه ملی است؛ بنابراین هرجایی که بحث از علم مدرن را مشاهده میکنیم، میبینیم که تعریف، ترکیب خردمندانه دانایی و توانایی است و موتور علم مدرن داناییهای توانمند ساز است. اگر مجال بود ما از همین دریچه وارد میشدیم و مشخص میکردیم که بواسطه این درک غلط و پیوند خوردن این درک نادرست با انبوهی از ملاحظههای معطوف به یک ساخت توسعه نیافته رانتی، ما با بحران در کارکرد علم روبرو هستیم. یک وجه بزرگ اقتصادهای توسعه نیافته رانتی این است که در آن علم بیشتر جنبه زینت و تفاخر و تظاهر دارد تا بکارگیری و جدی گرفتن. در تاریخ ایران نیز گونههای رانت و استبداد رانتی مرتبا تغییر میکند، اما گوهر آن (مناسبات استبدادی رانتی) همیشه پابرجا است، فلذا اهل علم همیشه جانشان در خطر است و هزینه-فرصت ابراز یافتههای علمی نیز بسیار بالاست.
آیا دانش تسخیری از جنس قدرت است؟
وقتی که معلوم میشود دانایی ابوریحان بیرونی اقتدار جاهلانه سلطان محمود را به چالش میکشد، سلطان محمود حکم به قتل او میدهد اما به طرز معجزه آسایی نجات مییابد. در اینجاست که سلطان محمود به او میگوید: «اگر میخواهی زنده بمانی و از الطاف حکومت بهره مند باشی باید بر وفق مراد ما سخن بگویی نه بر وفق آنچه که میدانی.»پس دانش تسخیری از جنس قدرت است
مرحوم آقای رضا قلی در همان ابتدای کتاب «جامعه شناسی نخبه کشی» دیالوگ مشهوری که هم در تاریخ بیهقی و هم در چهار مقاله نظامی عروضی منعکس شده است را آورده که در آنجا، وقتی که معلوم میشود دانایی ابوریحان بیرونی اقتدار جاهلانه سلطان محمود را به چالش میکشد؛ سلطان محمود حکم به قتل او میدهد، اما به طرز معجزه آسایی نجات مییابد. در اینجاست که سلطان محمود به او میگوید: «اگر میخواهی زنده بمانی و از الطاف حکومت بهرهمند باشی باید بر وفق مراد ما سخن بگویی نه بر وفق آنچه که میدانی.» پس دانش تسخیری از جنس قدرت است و اگر این قدرت توازنی با قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برقرار نکند، همه ضرر خواهند کرد. این یک مساله بسیار حیاتی است که باید به آن توجه داشته باشیم. هرقدر سیستمهای حکمرانی به سمت استبدادسالاری بیشتر حرکت میکند، فشارها و تنگناها و تهدیدها برای اهل علم و خسارتها و فاجعهها و فلاکتها برای مردم بیشتر میشود و در نهایت عمر حکومتها هم ناپایدارتر میشود. این یک تجربهای است که در «تاریخ تمدن ویل دورانت» و «برسی تاریخ آرنولد جوزف توین بی» به وضوح دیده میشود.
بعد از اینکه تکلیف مان با مفهوم روشن شد، نوبت به فهم نظری میرسد. در فهم نظری، درخشانترین ایده توسط نهادگراها ارائه شده است. آنها معتقدند که زاد و رشد علم و درهم تنیدگی علم با فناوری بیش از هرچیز تابع تقاضا است. یعنی اگر برای علم تقاضا وجود داشته باشد علم رشد میکند. مثلا در صدا و سیما و سایر نهادهای رسمی تبلیغاتی، بجای اینکه تقاضا محوری علم در کنار معجزههای علم را شرح دهند، کاملا مساله را بصورت سیاست زده به وادیهای دیگر میکشانند و عالمان شرافتمند را تخطئه و تخریب میکنند. اگر کسی بنام علم حاضر به ایدهپردازی آن هم متناسب با موازنات قدرت شد، او را ترویج میکنند؛ بنابراین ماموریت اصلی علم که حقیقت یابی است، کلا منعزل میکنند. متاسفانه ما نیامدیم سرنوشت کنونی مان را از دریچه میزان تکیه بر علم مورد سنجش قرار دهیم. یکبار نشده که بگوییم تا چه اندازه در شیوه حکمرانی مان از علم استفاده کردیم. ولی در عوض انتظار داریم مشکلات مان حل شود. بجای این موضوع آمدیم و مشکلاتمان را به تقدیر، توطئههای استکبار جهانی یا فراز و فرودهای قیمت نفت نسبت دادیم. تحقیقات من در این زمینه بسیار تکاندهنده است. من در این رابطه به صورت مستند حرفهایی برای گفتن دارم. مثلا در دوره آقای احمدی نژاد، وقتی تصمیم به اجرای توزیع سهام عدالت گرفته شد، قشر دانشگاهی به شدت با آن مخالفت نمود و آن را تصمیمی نادرست، فسادآور و مشروعیت سوز حکومت دانستند. حتی مسئولین تقنینی و اجرایی این تصمیم را هم دعوت نمودیم، اما یک نفر هم از آنها شرکت نکردند. من در آنجا گفتم که اگر موضوع در رابطه با فساد، سفله پروری و حامی پروری نیست، بیایید از کارتان دفاع کنید و اگر قابل دفاع نیست، از خودتان شرافت نشان دهید و به کاری که از لحاظ علمی قابل دفاع نیست، آنرا ترک کنید. این تصمیم نه تنها به دولت آقای احمدی نژاد بلکه به دولتهای قبل از او نیز باز میگردد. در آن زمان با محاسبه بنده نسبت به قیمت دلار، دولت آقای احمدی نژاد در طراحی اولیه سهام عدالت پیش بینی کرده بود که ۱۵۰ میلیارد دلار داراییهای بین نسلی کشور را جابجا کند. من از مسئولین درخواست کردم که بابت این مبلغ کلان، سه صفحه گزارش پشتیبانی کارشناسی ارائه کنند که تا امروز کسی این کار را انجام نداده است. ما در سرزمینی زندگی میکنیم که حتی افراد مدعی نیز پیرامون داراییهای بین نسلی تصمیماتی میگیرند. تصمیماتی که مطلقا پایه علمی ندارد.
علت رشد را فقط در یک چیز میتوان خلاصه کرد و آن هم تقاضاست. رشد بازارها و گسترش حجم مبادلات اقتصادی، مالی و تجاری باعث شد تا نیاز و تقاضای جامعه به ارتقاء سیستم پردازش کامپیوترها روز به روز افزایش یابد. اما در جامعه تمرکز بر روی نوشتن مقاله و تاسیس شرکتهای دانش بنیان جهت استفاده از رانت بوده، در صورتیکه تقاضا در حاشیه قرار دارد
بنگاههای تولیدی، مهمترین کانونهای انباشت دانایی
پس بنابراین بعد از صورت بندی مفهومی علم نوبت به صورت بندی نظری علم میرسد. در آنجا یک رکن این است که زاد و رشد علم و فناوری تابع تقاضاست. در فصل نهم کتاب «نهادها، تغییرات نهادی وعملکرد اقتصادی» داگلاس نورث، آنجایی که بحث علم و فناوری را مطرح میکند و میخواهد صورت بندی نهادی نظریه مربوط به علم و فناوری را توضیح بدهد، شروع بحثش از بنگاههای تولیدی است. منطق او این است که بنگاههای تولیدی مهمترین کانون انباشت دانایی و توانایی هستند و مهمترین کانون تقاضا برای علم و فناوری هم محسوب میشوند. بعد این بحث را مطرح میکند که کلید سرنوشت علم و فناوری بدست دولت است. یک سوال اساسی که در طول تاریخ ایران بخاطر سلطه مناسبات رانتی وجود داشته این است که چرا با داشتن تک ستارههای علمی در جامعه، تغییری در وضعیت گشایش گرههای جامعه رخ نمیدهد؟ پاسخ این است که اگر ما توسعه علمی فناورانه میخواهیم، دولت باید متقاضی آن باشد. دولتی که آلوده به فساد بوده و به تسخیر مافیاهای واردات و دلالی و رباخوری درآمده، متقاضی علم و فناوری نخواهد بود. این دولت هم خودش را دچار مشروعیت سوزی نموده و هم فرصتهای جامعه را نابود میکند و هم جمعیت دانش آموخته جامعه را سرخورده و مهاجر به خارج از کشور میکند. علم در پستو و بصورت مخفیانه رشد نمیکند. باید فرصتهای آزاد برای گفتگو و نقد وجود داشته باشد. باید متقاضی علم وجود داشته باشد و بزرگترین متقاضی آن هم دولت است. دولت در اینجا به معنی عام آن یعنی قوای سه گانه است نه فقط قوه مجریه. یکی از ویژگیهای کلیدی نهاد علم که بصورت فزاینده و تصاعدی خودش را نشان میدهد این است که هرقدر از علم سنتی به علم مدرن و از علم مدرن به انقلاب دانایی نزدیک میشویم، زاد و رشد علم بیش از هر چیز تابع توانایی جامعه در زمینه همکاری کردن با یکدیگر خواهد شد. در شرایط کنونی علوم و فناوری کمتر خصلت تصادفی و شخص محور دارند بلکه بیشتر جنبه برنامه ریزی شده، سازمان یافته و مبتنی بر همکاری خواهند داشت؛ بنابراین ما نیاز به یک نظام تبلیغاتی، پشتیبانی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیاز داریم که آگاهیهای مردم را در مورد معجزه دانایی، مشارکت و همکاری معطوف کند. مساله مشارکت بسیار حیاتی است. اگر حکومتی مشارکت فعال و موثر دانایان را برنتابد، خودش تباه خواهد شد. این رمزی است که در دنیا همه به آن پی بردهاند و هزینه فرصت برای آنهایی که نمیفهمند یا دیرتر متوجه میشوند، روز به روز بیشتر خواهد شد.
بطور مثال قدرت پردازش کامپیوترهای دهه۱۹۸۰ نزدیک به ۱۰۰ میلیون محاسبه ریاضی در ثانیه بود، ولی قدرت پردازش کامپیوترهای دهه ۱۹۹۰ به ۱۰۰ میلیارد محاسبه در ثانیه رسید. علت این رشد را فقط در یک چیز میتوان خلاصه کرد و آن هم تقاضاست. رشد بازارها و گسترش حجم مبادلات اقتصادی، مالی و تجاری باعث شد تا نیاز و تقاضای جامعه به ارتقاء سیستم پردازش کامپیوترها روز به روز افزایش یابد. اما در جامعه تمرکز بر روی نوشتن مقاله و تاسیس شرکتهای دانش بنیان جهت استفاده از رانت بوده، در صورتیکه تقاضا در حاشیه قرار دارد. ۹۰٪ بنگاههای اقتصادی ما یکنفره است. در چنین شرایطی آیا میتوان انتظار داشت که مجالی برای همکاری و مشارکت وجود داشته باشد؟ آیا میتوان انتظار داشت که بتوانیم با کشورها و سایر بنگاههای بین المللی وارد تعامل و مشارکت موثر و مفید شویم؟
/انتهای پیام/