گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر اکبر نصراللهی، دانش آموخته رشته روزنامه نگاری و فارغ التحصیل دکتری مدیریت رسانه است. نصراللهی در بخش نخست این گفتار پس از واکاوی تاریخچه روزنامه نگاری صلح، سراغ بایستههای مخابره اخبار و همچنین موضوع خشونت در رسانه پرداخت و در بخش دوم به بررسی مصداقی مسئله خشونت در رسانههای فارسی زبان میپردازد.
خشونت برای مردم عادی شده است
من فکر میکنم بحث مان باید سه قسمت داشته باشد. یکی بحث کلیات روزنامه نگاری صلح و دیگری مفروضات غلط در این حوزه و سوم ارائه راهکارهایی برای برون رفت از آن. ابتدا میخواهم در مقدمه دوم، به برخی از ملاحظات اشاره نمایم. ملاحظه اول این است که در هر صورت خشونت با شدت و ضعف و انواع گوناگونی در رسانهها و کشورهای مختلف بدون در نظر داشت جغرافیای خاصی وجود دارد. براساس آخرین آماری که سازمان ملل متحد ارائه کرده است؛ سالانه ۵۰۰۰۰ زن در مناطق مختلف جهان (بطور متوسط ۱۳۷ نفر در روز) توسط شریکان جنسی و خانوادههای شان به قتل میرسند. نکته دوم اینکه خشونت و احتمالا خشونت مردان علیه زنان همیشه وجود داشته، ولی به نظر میرسد در مقاطعی با گذشت زمان (مثلا قبل از ایجاد و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی) خشونت علیه زنان کمتر و حتی در برخی حوزهها معکوس هم شده باشد. (خشونت زنان علیه مردان). نکته سوم اینکه مفروض ما در خشونت علیه زنان، احتمالا مغایر با واقعیتها و تعاریف متنوع و گوناگون است و نیازمند بازنگری در آن هستیم. به این معنی که همیشه خشونت از طرف مردان علیه زنان نیست. البته ممکن است در بعضی مناطق اینگونه باشد، ولی این قاعده عمومیت ندارد؛ و چه بسا خشونتهایی از طرف زنان علیه مردان نیز وجود دارد که در اینجا فقط نوع آن باهم تفاوت دارد. مثلا در مردان خشونت فیزیکی و در زنان خشونت کلامی دیده شود.
میزان خشونت رسانهای بویژه در کشورهای دیگر به دلیل رها بودن رسانهها، مدیریت نادرست، عدم نظارت و قیودات مشخص، فقدان تقوای مجازی، انتشار مطالب بدون در نظر داشت ملاحظات روحی و روانی مردم بیداد میکند و همانطور که دوستان ما در باب این پدیده اشاره کردهاند، گویی از رسانهها خون و خشونت میچکد
نکته چهارم اینکه تعریف خشونت متفاوت است. این واژه در طیفی از انواع مختلف مانند فیزیکی، کلامی، رفتاری، اقتصادی و در کل هر نوع اعمال فشاری در حوزههای مختلف میتواند درست باشد؛ لذا بسته به نوع تعریفی که ما از خشونت داریم، ممکن است خشونتهای متفاوتی را داشته باشیم. نکته پنجم این است که با کثرت رسانهها و بروز پدیده ارتباط جمعی شخصی از سال ۱۹۶۰ به بعد با ما نوع جدیدی از خشونت بنام خشونت رسانهای و خشونت در فضای مجازی و شبکههای ارتباط جمعی مواجه هستیم. به این مفهوم که منطقه و جغرافیای وقوع و بروز خشونت از منزل و کوچه و خیابان به فضای مجازی و در قالب خشونت کلامی، تصویری و نوشتاری تغییر پیدا کرده است؛ لذا این موضوع سبب شده تا ما در فضای مجازی با پدیده «مارپیچ سکوت» و «دیکتاتوری رسانهای» جمعی، سبب شده تا امکان تولید و توزیع پیام در کنار مصرف تولیدات رسانهای فراهم شود و به عبارت بهتر کنشگری از انحصار خارج شده و ما شاهد این باشیم که حتی خشونت علیه پلیس و مجریان قانون نیز در فضای رسانههای جمعی دیده شود. نکته هفتم این است که نباید به هرگونه صدای بلند، تاکید، اصرار و پافشاری و مقاومت، برچسب خشونت زد. باید شرایط اجتماعی، عرف جامعه، دین، مذهب، ایدئولوژی، زمان و نوع اقدام را هم در تعریف خشونت، مدنظر داشته باشیم. نکته هشتم اینکه میزان خشونت رسانهای بویژه در کشورهای دیگر به دلیل رها بودن رسانهها، مدیریت نادرست، عدم نظارت و قیودات مشخص، فقدان تقوای مجازی، انتشار مطالب بدون در نظر داشت ملاحظات روحی و روانی مردم بیداد میکند و همانطور که دوستان ما در باب این پدیده اشاره کردهاند، گویی از رسانهها خون و خشونت میچکد. انتشار اخبار و تصاویر خشن بدون در نظر داشتن ملاحظات روحی و روانی جامعه، باعث حساسیت زدایی و عادی سازی خشونت شده بطوریکه آستانه تحمل مردم را بالا برده و مردم دیگر نسبت به بسیاری از این تصاویر، اخبار، کلمات و عبارات خشن حساسیتی از خود نشان نمیدهند و این خودش زنگ خطری را برای ما به صدا در خواهد آورد. نکته آخر اینکه؛ آنچه مقدم بر انواع روزنامه نگاری صلح است، روزنامه نگاری انسانی و مبتنی بر فطرت انسانی است. در این نوع روزنامه نگاری حقانیت، عواطف، علل بروز خشونت و راه حل برون رفت از آن ارائه شده و هم اینکه وقایع و اتفاقات بدون ملاحظه منتشر نشده، قیودات انسانی رسانهها بیشتر و تقوای رسانهای و مجازی پر رنگتر میشود و هرکسی یا هر چیزی برای مردم اهمیت پیدا نکرده و تعقیب نمیشود. نقش خبرنگار البته در این میان حائز اهمیت فراوان است. به نظر من این بستگی به نوع اعتقاد و ایمان ما به رویکردهای موجود در عرصه رسانه دارد. نظریات تاچمن در این دسته قرار دارند.
در حوزه رسانهها، سه چهار رویکرد وجود دارد و ذیل هرکدام از این رویکردها نظریات مختلف ارتباطی و رسانهای مطرح شده است که این رویکردها و رسانه، نوع عمل، نگاه، سوژه و محیط انتشار اخبار ما را تعیین میکند. یکی رویکرد بیطرفانه در روزنامه نگاری است که متعلق به رسانههای عینی گراست. این رسانهها معتقدند که خبر هرچه باشد (خوب یا بد)، بی کم و کاست منتشر میشود و نقش و مسئولیتی در چگونگی انتشار ندارند. رویکرد دوم، رویکرد رسانه محور است. در این نگاه، رسانهها رویکرد بیطرف ندارند. بلکه مسئول، کنشگر فعال، مطالبه گر فعال، نظارت کننده بر عملکرد کنشگران مختلف جامعه هستند. رسانهها در این نظریه نقش قدرتمند و تاثیرگذاری دارند؛ مثل نظریات تزریقی، مارپیچ سکوت، تاثیر CNN، تاثیر Fox News، که در این دسته جای دارد. رویکرد سوم رویکرد جامعه محور است. در این نظریه معتقدند که رسانهها نه تنها قدرتمند، ناظر مستقل و اثرگذار نیستند، بلکه اثرپذیر بوده و مهرهها و ابزاری هستند که در اختیار صاحبان ثروت و قدرت قرار دارند. نظریات «پروپاگاندا» و «هژمونی» در این دسته قرار میگیرند. رویکرد چهارم که قدرت و اثرگذاری رسانهها را بسته به شرایط زباد یا کم میداند که "نظریه رابینسون" در این دسته جای دارد. رسانهها پیش از آنکه سراغ انتشار اخبار و پوشش رویدادها بروند، باید یکی از این رویکردها را انتخاب کرده و البته تبعات مختلف آن را نیز مدنظر داشته باشند. این همان نکته ایست که گاهی در تحلیل رفتار رسانهها مغفول میماند.
عبور از روزنامه نگاری صلح و نیل به روزنامه نگاری مقاومت
بنظر من، ما اکنون از روزنامه نگاری صلح عبور کردیم و وارد مرحله روزنامه نگاری مقاومت شده ایم. حالا ممکن است این برای برخی از دوستان عجیب باشد که یعنی چه؟ ما در رسالههای دانشگاهی مان امروزه علاوه بر اینکه به روزنامه نگاری صلح پرداخته ایم، وارد بحثی بنام روزنامه نگاری مقاومت نیز شده ایم. در آنجا روزنامه نگاری صلح مورد نقد قرار میگیرد و به این نتیجه میرسیم که برای رسیدن به روزنامه نگاری صلح، گاهی باید مقاومت کرد
بنظر من، ما اکنون از روزنامه نگاری صلح عبور کردیم و وارد مرحله روزنامه نگاری مقاومت شدهایم. حالا ممکن است این برای برخی از دوستان عجیب باشد که یعنی چه؟ ما در رسالههای دانشگاهی مان امروزه علاوه بر اینکه به روزنامه نگاری صلح پرداختهایم، وارد بحثی بنام روزنامه نگاری مقاومت نیز شدهایم. در آنجا روزنامه نگاری صلح مورد نقد قرار میگیرد و به این نتیجه میرسیم که برای رسیدن به روزنامه نگاری صلح، گاهی باید مقاومت کرد. به نظر میرسد در عقب روزنامه نگاری صلح اهداف سیاسی پنهان شده باشد و بعضی از افراد در پشت واژههای زیبایی، چون بیطرفی، عینیت، حق مردم به دانستن و ... پنهان شدند و زمانیکه افراد بر تحقق حقوق شان تاکید میکنند، مورد اتهام قرار میگیرند که سبب ترویج و باز نشر خشونت میشوند. ما در بحث بمباران مردم یمن یا فلسطین اشغالی وقتی به نشر اخبار و تصاویر مربوط به آن میپردازیم، اعتراض میکنند که شما در حال پخش خشونت در جامعه هستید، در صورتیکه هرچند نشان دادن واقعیات آنجا تلخ و خشن است، اما پخش هوشمندانه و هنرمندانه و با رعایت همه ملاحظات (حق مردم به دانستن و امنیت روحی و روانی مردم) میتواند به بازدارندگی، بسیج افکار عمومی، مداخله و مطالبه و حل مشکل منجر شود. بطور مثال در طی جنگ ۳۳ روزه، جنایات اسرائیل از رسانههای ایران پخش شد و بدین ترتیب اسرائیل تحت فشار قرار گرفت و مجبور گردید تا حملات خود را قطع و آتش بس موقت و آرامش حاکم شود. عرض من این است که باید مواظب باشیم که فریب نخوریم، چون الان شبکههای خبری BBC، Iran International و Manoto دائما حرف از بیطرفی و حق مردم به دانستن را شعار میدهند، اما واقعیت این است که این ادعاها فقط در بیان است و در واقع یک تاکتیک برای فریب افکارعمومی است. چون در انتخاب اخبار، واژهها، سوژهها و مهمانان برنامه هایشان میخواهند اینگونه نشان دهند که واقعا بیطرفانه موضع میگیرند، در صورتیکه در عمل این بیطرفی وجود ندارد؛ بنابراین ما بحث روزنامه نگاری صلح را میپذیریم، ولی نباید مانند بعضیها کاتولیکتر از پاپ شویم و هرگونه پخش واقعیات مربوط به خشونت را در واقع باز نشر خشونت تلقی نماییم. مثلا پخش اخبار مربوط به تحریمهای ظالمانه آمریکا نباید به گونهای تلقی شود که ما به دنبال باز نشر خشونت هستیم. در صورتیکه بیان واقعیتها در بسیاری موارد میتوانند سبب توقف و یا جلوگیری از توسعه خشونت شود.
خشونت انگاری وقایع را وارونه جلوه میدهد
مثلا در ماجرای قتل «مونا حیدری» آیا نیاز بود تا ما سر بریده را در دستان آن شوهر که حمل میکرد، نشان دهیم؟! یا میتوانستیم آنرا از نمای دور یا کادر شطرنجی و محو نشان میدادیم یا قبل از آن هشداری داده میشد که این تصاویر تاثیر منفی و مخرب بر روح و روان مردم دارد
در مورد راهکارهای رسیدن به معیارهای روزنامه نگاری صلح و خروج از شرایط فعلی این است که باید بپذیریم بعضی مواقع ناخواسته برخی مفروضات جنسیتی در ذهن ما هست که باید خودمان از این طور نگاه پرهیز نماییم. باید بپذیریم که خشونت در نفس خود ناشایست بوده و ممکن است در مقابل هر شخص، گروه، جنسیت، قومیت و مذهبی اتفاق بیفتد که باید آنرا مردود دانست. به لحاظ جایگاه و شدت کراهت، نباید به خشونت نگاه بد و بدتر داشت. نکته دوم اینکه از خشونت انگاری و توسعه مفهوم خشونت نسبت به هر پدیدهای خودداری کنیم. مثلا کار زنان در شمال کشور در کنار مردان را نباید با نگاه خشونت تعریف و تعبیر نمود. چه بسا که آنها با شوق و اشتیاق به کار در مزارع میپردازند؛ لذا سعی نکنیم تا هر پدیدهای را با زاویه دید خشونت بنگریم. نکته بعدی اصل بالانس و توازن است. در رسانهها تلاش کنیم تا به همه ارزشها توجه شود و توازن ارزشی اخبار مراعات شود. نکته بعدی آموزش و ارتقای سواد رسانهای است که باید مورد توجه قرار گیرد. این آموزش نه تنها برای اصحاب رسانه و مسئولان بلکه باید برای مردم نیز باشد. شاید بتوان گفت که مهمترین و اولین حلقهای که باید تحت آموزش قرار گیرد، مسئولان هستند. چون مردم و اصحاب رسانه از مسئولین متاثر میشوند. نکته بعد پرداختن روندی، کیفی و گفتن علتها بسیار مهم است. رسانهها نباید تنها به روایت خشونت اکتفا نمایند. در کنار هر روایتگری از خشونت، حتما باید از نظر کارشناسان مرتبط نیز استفاده کرد و در مورد خشونت روایت شده، میزان وقوع آن در کشور و جهان، علل، عوامل، انگیزههای وقوع و راههای جلوگیری از آن به مردم اطلاعات مفید بدهد. نکته بعدی مسئله «هشدار قبل از انتشار» است. امروزه در رسانههای بین المللی همچون BBC میبینید که قبل از نشر فیلم یا تصویری که حاوی صحنههای خشونت باری است، از قبل هشدار داده میشود یا دیدن آنرا برای گروههای سنی یا افراد با بیماریهای خاصی ممنوع میکند. ولی در رسانههای ما این مساله رعایت نمیشود. نکته بعدی مسئله "زمان انتشار" است. گاهی مواقع اخبار خشونت بار کهنه و قدیمی را در اول صبح یا آخر شب منتشر میکنید. یک زمانی خبر جدید و فوری است و ما مجبور به انتشار آن میشویم، چون در غیر اینصورت مردم دچار زیان یا آسیبی میشوند یا مجبور میشوند تا برای اطلاع از آن به رسانههای بیگانه مراجعه کنند، جای تردیدی نیست، اما در غیر اینصورت سعی کنیم اخبار خشونت بار را در اول صبح یا آخر شب نشر نکنیم. نکته بعدی در مورد نشر اخبار مثبت و منفی است. جامعه و دنیا مملو از اخبار مثبت و منفی است. ما حق نداریم اخبار مثبت را نشر و اخبار منفی را منتشر نکنیم. اما در انتشار اخبار منفی هم راه حل وجود دارد. سعی کنیم تا تصاویر اخبار منفی را از نمای دور نشان داده یا کمتر استفاده کنیم. در اینگونه اخبار، مهم انتقال پیام است. مثلا در ماجرای قتل «مونا حیدری» آیا نیاز بود تا ما سر بریده را در دستان آن شوهر که حمل میکرد، نشان دهیم؟! یا میتوانستیم آنرا از نمای دور یا کادر شطرنجی و محو نشان میدادیم یا قبل از آن هشداری داده میشد که این تصاویر تاثیر منفی و مخرب بر روح و روان مردم دارد.
حجمِ مخابره اخبارِ منفی بیش از توان مردم است
نکته بعدی «انتشار حداقلی فیلم و تصاویر خشونت بار» است. هرچند که ما ممکن است تصاویر و فیلمهای زیادی از ماجرای خشونت بار داریم، اما باید توجه کنیم تا کمترین تصاویر مربوط به این حادثه منتشر شود و بیشتر تاکید بر روی محتوای خبری باشد. نکته بعدی این است که تا حد امکان اخبار خشونت آمیز با زبان ساده و همه فهم منتشر شود تا مردم حداکثر استفاده را برده و بیشترین تاثیر را بر جامعه بگذارد. نکته پایانی اینکه نگاه روزنامه نگاری صلح باید نگاه فرهنگی، انسانی، فراجنسیتی و تعاملی باشد نه نگاه واکنشی، تشدید کننده خشونت و احساسی؛ مسلما آستانه تحمل مردم محدود است. متاسفانه حجم اخبار منفی که از تلویزیون، رادیو، خبرگزاریها و فضای مجازی منتشر میشود بیش از حد آستانه مردم است. این یک واقعیت است که از رسانههای ما خون میچکد. رسانههای مسئول، مستقل و رسانههایی که دغدغه صلح و مسائل انسانی دارند، باید توجه داشته باشند که در شرایط سخت کنونی که مردم با انواع دغدغهها و مشکلات اقتصادی و تحریمهای ظالمانه و بی تدبیریهای برخی مسئولین کشور روبرو هستند، رفتارهای خشونت آمیز را کمتر، ملایمتر و با نگاهی مسئولانه و حرفهای منتشر نموده و بحث تخریب و آسیب روحی و روانی جامعه را با توجه به حد آستانه آنها در نظر گیرند.
/انتهای پیام/