نگاهی به گفتمان‌های هویتی غرب‌ستیز، از گفتمان شرق‌گرایی تا بازگشت به خویشتن/ بخش اول؛
گفتمان بازگشت به خویشتن امروز دیگر ایده جدی و نظریه‌پردازی که بتواند مسائل ایران را تحلیل کند ندارد، این گفتمان تقریباً بدون هیچ‌گونه خروجی خاصی رهاشده است. گفتمان شرق و غرب نیز که توسط خود نظریه‌پردازان آن، بنایش تخریب و نابود شد. برای مثال آشوری از این گفتمان در آثاری همچون «ما و مدرنیت» عدول کرد و شایگان نیز با آثاری همچون «نگاه شکسته، اسکیزوفرنی فرهنگی» و... از آن عبور کرد. سنت‌گرایی نیز هرچند هنوز نصر را در جبهه خود دارد، اما کیست که امروز معتقد باشد سنت‌گرایی نقش مؤثری در جامعه ما داشته و یا حتی این جریان توانسته است امثال نصر را بازتولید کند؟

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ اکنون که دو قرن از مواجهه ما با تجدد گذشته است، انباشتی از تجربیات، نظریات و ایده‌هایی را داریم که در زمانه خود خوش درخشیدن، اما طولی نکشید که با گذشت چند سال حتی بانیان آن نیز به آرامی از کنارشنان گذشته و رهایشان کردند. گفتمان شرق و غرب،  بازگشت به خویشتن و سنت‌گرایی سه گفتمان بسیار مهم در تاریخ معاصر ما هستند که امروزه دیگر کسی در ذیل فرا روایت آنان از ایران تفکر نمی‌کند. مسئله ما در این نوشتار بحث از علت انسداد این گفتمان‌ها است، اما در مقدمه به ناچار توضیحی از ماهیت این گفتمان‌ها و علت تکوین آنان را بیان خواهیم کرد.


گفتمان‌های هویتی ایران معاصر

مدرنیته هرچند در زادگاه خود ابتدا با فکر و اندیشه شروع کرد، اما در کشور‌های غیرغربی با زور سرنیزه بروز و ظهور داشت. ظهور اولین تکانه‌های مدرنیته در ایران، منتهی شد به جلوه گری بنای پوسیده جامعه، در چند دهه پایانی عصر قاجار تقریبا تمام گروه‌های اجتماعی و حتی خود صاحبان قدرت خواستار تغییر و تحول بودند. این موضوع که گویی وضع‌مان خوب نیست برای همه مسجل شده بود. طبیعتا هر جریانی نیز بسته به این موضوع که چرا حالمان خوب نیست طرحی و راهکاری برای برون رفت از بحران ارائه می‌کرد. اما در این میان برخی گروه‌های اجتماعی مسئله علل عقب‌ماندگی را کاملا هویتی فهم می‌کردند. از منظر این گروه‌ها، باید جامعه در خود یک تجدید نظر کند، نسبت خود با عالم را دگرگون سازد، نظام مشروعیت در خویش را تغییر دهد تا بتواند از عقب‌ماندگی نجات یافته و در دنیای جدید نه فقط زنده بماند که زندگی کند. به نحو خلاصه این گروه‌ها معتقد بودند باید فهم ما از خود تغییر کند، در غیر این صورت هرگونه تغییر ساختار قدرت و یا اقتصاد، به معنای پوشاندن لباس جدید بر تن رنجور است. جریان روشنفکری این سخن را در سر سختانه‌ترین حالت نسبت به هویت دینی و سنتی جامعه طرح می‌کرد، این قرائت در ستیز کامل با هویت موجود، خواستار تحولی همه جانبه در نفوس جامعه ایرانی بود. این ستیز طبیعی بود تا برخی نیز به اصطلاح رویکردی تدافعی در برابر آن اتخاذ کرده و شروع به باز تعریف کردن هویت در نقطه مقابل غرب کنند. در این بازتعریف، ما کسی هستیم که در واقع غرب نیست. سه گفتمان شرق و غرب، بازگشت به خویشتن و سنت و تجدد، گفتمان‌های هویتی هستند که در نقطه مقابل غرب صورت‌بندی شدند. در ادامه توضیح مختصری از هریک از آنان ارائه خواهد شد.

در گفتمان بازگشت به خویشتن علت عقب‌ماندگی ما ناشی از دوری نسبت به حقیقتی است که در گذشته بوده ایم. در واقع خویشتن ما در این گفتمان، یک حقیقت آرمانی است که بر مقاطعی از زمان تجلیاتی داشته است. برای مثال عهد بعثت رسول اسلام و یا عهد تمدن اسلامی و... لذا ما باید تلاش کنیم تا در بازگشت به ریشه‌های خود، نوعی بازآفرینی هویتی نسبت به غرب انجام دهیم

الف) گفتمان بازگشت به خویشتن: گفتمان بازگشت به خویشتن را به اصطلاح بوم‌گرایی تاریخی و یا ایدئولوژی خانه می‌گویند. این گفتمان عموما در کشور‌های غیرغربی که مورد هجمه فرهنگی و تمدنی غرب قرار گرفته‌اند، برای حفظ عزت نفس خویش و تبعی تلقی نشدن در برابر غرب طراحی می‌شود. در گفتمان بازگشت به خویشتن علت عقب‌ماندگی ما ناشی از دوری نسبت به حقیقتی است که در گذشته بوده ایم. در واقع خویشتن ما در این گفتمان، یک حقیقت آرمانی است که بر مقاطعی از زمان تجلیاتی داشته است. برای مثال عهد بعثت رسول اسلام و یا عهد تمدن اسلامی و... لذا ما باید تلاش کنیم تا در بازگشت به ریشه‌های خود، نوعی بازآفرینی هویتی نسبت به غرب انجام دهیم. این گفتمان نه فقط در ایران بلکه در جهان اسلام نیز گسترش پیدا نمود. حتی چهر‌های آن نیز به نوعی بین المللی هستند. برای مثال سید جمال الدین اسدآبادی از متقدمین این گفتمان و ادوارد سعید از متأخرین آن، همگی به نوعی چهره‌ای فرا منطقه‌ای و غیر ملی دارند. در داخل کشور نیز دو چهره بسیار برجسته این گفتمان، جلال آل احمد و دکتر علی شریعتی است. آل احمد گفتمان بازگشت به خویشتن را در بعد سیاسی و علی شریعتی در بعد جامعه شناختی و دینی طرح می‌کرد.

ب) گفتمان شرق و غرب: گفتمان شرق و غرب در واقع رویکردی از بحث است که با ترسیم یک حوزه تمدنی گسترده به نام شرق، مجموعه‌ای از اوصاف را بر این حوزه گسترده اطلاق کرده و ایران را نیز به عنوان یک عضو از این حوزه معنادار می‌کند. نکته مهم در این گفتمان آن است که اوصاف شرق در برابر غرب معنادار می‌شود. توجه به این موضوع ضروری است که این شرق و غرب، جغرافیایی نبوده بلکه یک شرق و غرب معنایی و دلالت بر یک گوهره وجودی دارد که همه کشور‌های شرق در آن مشترک هستند. احسان نراقی در دو اثر آنچه خود داشت و غربت غرب، داریوش شایگان در کتاب آسیا در برابر غرب و داریوش آشوری در دهه‌های چهل و پنجاه (در آثاری همچون گشت ها) در ذیل این انگاره تأمل می‌کرده اند. این انگاره بر آن بود که شرق در واقع گوهره‌ای در اختیار دارد که غرب به هر میزان که در دانش و تکنولوژی پیشرفت کند نیازمند آن است. این گوهره همان معنویت و فرهنگ شرقی است که به انسان، خود حقیقی او را اعطا می‌کند. معنویت موضوعی است که در غرب مفقود شده و در این موضوع، شرق دست برتر را دارد.

ج) سنت و تجدد: گفتمان سنت و تجدد از دو گفتمان پیش گفته، مواجهه فلسفی‌تری با تجدد داشت. این گفتمان بر آن بود که با بازآفرینی گذشته در امروز، بتواند خود را امتداد بخشد. غرب ستیزی فلسفی، از مهم‌ترین دستآورد‌های سنت‌گرایی در برابر تجدد بود. دکتر سید حسین نصر را می‌توان بزرگترین سنت‌گرا معاصر دانست.

 

چرا گفتمان‌های هویتی ما به نوزایی نرسیدند؟

اکنون که این سطور نوشته می‌شود، عموم نخبگان و پژوهشگران معتقد بر آن هستند که گفتمان‌های مذکور همگی شکست خورده است. گفتمان بازگشت به خویشتن امروز دیگر ایده جدی و نظریه پردازی که بتواند مسائل ایران را تحلیل کند ندارد، این گفتمان تقریبا بدون هیچ گونه خروجی خاصی رها شده است. گفتمان شرق و غرب نیز که توسط خود نظریه پردازان آن، بنایش تخریب و نابود شد. برای مثال آشوری از این گفتمان در آثاری همچون «ما و مدرنیت» عدول کرد و شایگان نیز با آثاری همچون «نگاه شکسته، اسکیزوفرنی فرهنگی» و... از آن عبور نمود. سنت گرایی نیز هرچند هنوز نصر را در جبهه خود دارد، اما کیست که امروز معتقد باشد سنت گرایی نقش موثری در جامعه ما داشته و یا حتی این جریان توانسته است امثال نصر را بازتولید کند؟

این وضعیت تقریبا حاصل تمام گفتمان‌هایی است که روزی در تقابل با غرب شکل گرفته اند. سرانجام حلقه دکتر احمد فردید نیز چیزی شبیه به این موضوع است. بسیاری از متفکران مذکور از جمله جلال آل احمد، علی شریعتی، داریوش شایگان، داریوش آشوری و ... که در دهه چهل متأثر از دکتر فردید بودند، اگر دست أجل اجازه تفکر دوباره به آنان داده است، نسبت به گذشته خویش توبه نامه نگاشته اند. حتی در این میان دکتر داوری اردکانی شاگرد خلف دکتر فردید و یا اندیشمندانی همچون اصغر طاهرزاده ترجیح داده اند دست از نقد تجدد برداشته و به نحو جدی به توسعه فکر کنند

اکنون این سوال بسیار جدی است و جای طرح دارد که این گفتمان‌ها چرا دچار انسداد شده و ناکام ماندند؟ در ریشه یابی این انسداد و ناکامی چند علت اصلی را می‌توان طرح کرد:

در ناکامی گفتمان بازگشت به خویشتن نیز همین نکته فوق ثابت است. به عبارت دیگر این گفتمان در حیث ایجابی هیچ ایده جدیدی را نداشت. تجدد در واقع چیزی نیست جز یک وضع جدید در عالم. گفتمان بازگشت به خویشتن در برابر این وضع جدید هیچ تصویری از آینده را نتوانست خلق کند. نهایت سخن این گفتمان خلق یک شعار «ما می‌توانیم» بود. اما این شعار که در واقع به دنبال احیای عزت نفس کشور‌های اسلامی در برابر غرب است

۱. در ناکامی گفتمان شرق و غرب این نکته باید ذکر شود که گفتمان مذکور تنها واکنشی در برابر خودباختگی جریان روشنفکری بود. این گفتمان نتوانست خود را در لایه فلسفی وارد نمود و وضع جدیدی برای انسان ترسیم کند، بلکه همانند کسی که در موضع تحقیر قرار گرفته، تنها دست بر روی چند نقطه قوت گذاشته و تصور نمود با این نقاط قوت می‌تواند با غرب از سر ستیزه و نه حتی گفتگو بر بیاید. در حالی که تمدن جدید به واسطه قوت خود، شرق و داشته هایش را تسخیر و از میان برد؛ لذا شاهد این هستیم که طراحان این گفتمان عطای معنویت را به لقای آن بخشیده و ترجیح دادند در غرب سکنی گزیده، درباره آن و با آن تأمل کنند.

۲. در ناکامی گفتمان بازگشت به خویشتن نیز همین نکته فوق ثابت است. به عبارت دیگر این گفتمان در حیث ایجابی هیچ ایده جدیدی را نداشت. تجدد در واقع چیزی نیست جز یک وضع جدید در عالم. گفتمان بازگشت به خویشتن در برابر این وضع جدید هیچ تصویری از آینده را نتوانست خلق کند. نهایت سخن این گفتمان خلق یک شعار «ما می‌توانیم» بود. اما این شعار که در واقع به دنبال احیای عزت نفس کشور‌های اسلامی در برابر غرب است، هیچ ایده ایجابی در برابر تجدد با خود به همراه نداشت، لذا نهایتا به یک خشونت از سر سرخوردگی و یا بازتولید غرب در صورتی دیگر منجر شد.

۳. در ناکامی گفتمان سنت و تجدد نیز باید به طراحی نادرست ذاتی آن اشاره کرد. گفتمان سنت و تجدد زمین بازی است که در طراحی آن، ناخودآگاه سنت دست فروتر و تجدد دست برتر را دارد. تجدد نه صرفا أمر جدید که سنت نیز خالی از نوآوری نبوده، بلکه تجدد عهد جدیدی است که فراگیر شده، این عهد به واسطه قوت ذاتی خود توانست ظرف مدت کوتاهی عالم گیر شود و همه عالم را با خود همراه کند، حال گفتمان سنت در این وضع نابرابر، متعلق به عالمی پیش از تجدد تلقی می‌شد که دیگر باید غزل خداحافظی را می‌خواند. سنت در واقع نیامده بود تا با تجدد گفتگو کند، ظرفیت‌های آن را فهم کند و متناسب با امکان‌هایی که پیش پای اوست، خود را به مرتبه نوسازی و پویایی بکشاند، بلکه آمد تا یک نه بزرگ تنها به تجدد گفته و تبدیل به یک ایدئولوژی در برابر تجدد شود. از همین رو به واسطه طراحی نادرست آن این گفتمان نیز تا حدودی زیادی رها شد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha