اندر احوالات خودستیزی جامعه ایرانی؛
ژانر خلقیات ما ایرانیان بیش از آنکه درگیر خود انتقادی از مردم ایران باشد، بیشتر درگیر خود تحقیری مردم است. طبیعتا مراد ما از نقد، قدیس سازی از مردم و فرهنگ داخلی نیست، خود انتقادی عامل حیات و بقای کشور بوده، اما ژانر خلقیات ما ایرانیان، پا را فراتر نهاده و در یک ستیز نا خودآگاه با فرهنگ داخلی، ریشه‌های سنت ایرانی-اسلامی را به پای تجدد و توسعه قربانی می‌کند. قطعا لازمه پیشرفت و حضور در عرصه جهانی، نگاه عزت مندانه به خویشتن است.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ طبیعتا اگر شما هم یک خان‌زاده ثروتمند باشید که دست روزگار شمارا از اسب انداخته است، اگر همچنان از اصل نیفتاده باشید این پرسش که چه شد آن مال و مکنت؟ و کجا رفت آن جاه و شوکت ذهنتان را آزار می‌دهد. احتمالا هم در این مسیر زمین و زمان را دشنام داده و همه را مقصر می‌دانید. حکایت جامعه ایرانی نیز از همین قبیل است، جامعه‌ای که روزی تخت کیانی وی گیتی را درنوردیده و حتی پس از زوال و گرویدن به اسلام، مجدد در دوره هایی شکوه و جلال خویش را یافته بود. این ذهنیت خان زادگی در واقع چیزی است که امروزه با همه ما ایرانیان وجود دارد، همانطور که در ذهن نسل‌های قبلی ما نیز جولان می داده است. به همین دلیل این پرسش که چرا ما عقب مانده‌ایم؟ معرکه آرایی بوده است که همواره بر سر آن بحث و جدل شکل گرفته و حتی فراتر از آن، پاسخ‌های مطرح شده به این پرسش، حکومت ها شکل داده‌اند و جریان ها راه انداخته‌اند. در ادامه تلاش داریم تا یکی از پاسخ‌های طرح شده پیرامون این پرسش که در قالب «ژانر خلقیات ما ایرانیان» طرح می شود را مورد واکاوی و مناقشه قرار دهیم.

 

قصه از کجا شروع شد؟

حقیقت ماجرا که چه شد ما ایرانیان احساس کردیم که از دنیا عقب افتاده‌ایم مشخص نیست اما آنگونه که مشهورات تاریخی به ما می‌گویند، همه چیز از داستان جنگ ایران و روسیه شروع شد. جایی که تمام ملت بسیج شدند تا هم کیشان خود را از دست تیغ تیز اجنبی رهانیده و دشمن را پس بزنند. مجموع علمای دیار فتوای جهاد با دشمن روس را صادر کردند و حتی در این راه برخی از آنان خود لباس رزم پوشیده و در صفوف جهاد حاضر شدند، حکومت نیز به نظر همت خود را بذل حفظ خاک کرده و ولیعهد اسطوره‌ای ما ایرانیان ،عباس میرزا، را در اوج جوانی مدیر جنگ کرد. خلاصه سخن آنکه جنگ بر ضرر ایران مغلوبه شده و آذربایجان به دو نیم تقسیم شد و از آن پس چه مثنوی ها در فراغ هم نسرودند و چه مویه هایی که سر ندادند. شکست در این جنگ، ذهن عباس میرزا را سخت آشفته کرد، پرسش از اینکه ما ایرانیان چرا عقب مانده‌ایم؟ مگر آفتابی که بر سرزمین شما می‌تابد متفاوت است با سرزمین ما؟ همین موضوع به ضمیمه بحران‌های دیگر همچون بیماری، قحطی، بی عدالتی و حضور استعمارگران پر قدرت همچون انگلیس زمینه تقلاهای مختلفی را رقم زد برای بحث از علل عقب‌ماندگی ما ایران. در توضیح اینکه ما چرا عقب ماندیم، ایده‌های مختلفی تولید شد. ذکر این ایده ها به اختصار در روشن تر کردن تصویر صحنه کمک کننده است از همین رو در ادامه توضیحی مختصر از هر یک از آنان خواهیم داد:

پیش از سپهسالار نیز دارالسلطنه تبریز به رهبری اشخاصی همچون عباس میرزا، امیر کبیر و قائم مقام فراهانی در خصوص علل عقب‌ماندگی ایران ادراکاتی داشتند. به باور این مجموعه عمده دلیل عقب‌ماندگی ما در فن و تکنولوژی بوده و به همین منظور امیر کبیر پس از کسب مقام صدراعظمی، در نخستین اقدام، دارالفنون را تأسیس کرده و در آن شش فن از جمله فنون مرتبط با ارتش، ریخته‌گری و... را تدریس می کنند


تکنوکرات‌های درباری: متأسفانه تاریخ نگاری ما هنوز نتوانسته تصویر درستی از وضعیت دولت در طی چند قرن گذشته ارائه کند. تصویر دولت در ذهن ما عبارت است از، مجموعه‌ای لبریز از بلاهت و استبداد که تمام همت آنان صرف زن بارگی و حرم سرا داری می شده و در نهایت اگر فرصتی هم به دست می‌داد، جهت فرح خاطر، سری نیز به فرنگ می زده اند. در این موضوع که متأسفانه دولت مردان ما در زمان قاجار، در حساس ترین برهه تاریخی کشور ما که جهان آبستن تحولات ژرفی بوده، فرصت سوزی‌های گسترده ای داشتند که همین امروزه نیز ما بعضا با آن درگیر هستیم، جای هیچ شکی نیست، اما خود دربار نیز به عنوان پیشران کشور در زمینه مواجهه با مسائل، می‌توان گفت که از اولین مجموعه هایی است که ادراک عقب‌ماندگی کرده و تلاش برای اصلاح را آغاز کرده بود. طرح تنظیمات در زمان ناصرالدین شاه نخستین بار پیگری شد. این تنظیمات که به تلاش سپهسالار صورت می گرفت، به واسطه میانجیگری وی برای واگذاری قراردادهای استعماری به انگلیس، با شکست مواجه شد. عالمان دینی به واسطه نقش وی در بستن قرارداد ننگین رویترز، خواستار عزل او از مقام نخست وزیری شدند. پیش از سپهسالار نیز دارالسلطنه تبریز به رهبری اشخاصی همچون عباس میرزا، امیر کبیر و قائم مقام فراهانی در خصوص علل عقب‌ماندگی ایران ادراکاتی داشتند. به باور این مجموعه عمده دلیل عقب‌ماندگی ما در فن و تکنولوژی بوده و به همین منظور امیر کبیر پس از کسب مقام صدراعظمی، در نخستین اقدام، دارالفنون را تأسیس کرده و در آن شش فن از جمله فنون مرتبط با ارتش، ریخته‌گری و... را تدریس می کنند.

روشنفکران سکولار: روشنفکری تازه متولد شده ایرانی نیز در این برهه، عامل عقب افتادگی ما ایرانیان را فرهنگ اسلامی، حمله اعراب، زبان فارسی که آغشته به عربی شده و مسائلی از این دست مطرح می کرد. کسانی همچون آخوندزاده، تقی‌زاده، ملکم خان، میرزا اقا خان کرمانی و... علل عقب افتادگی ما ایرانیان را از اساس هویتی و فرهنگی می دیدند. آنان هویت اسلامی و فرهنگ اسلامی را عامل عقب‌ماندگی دانسته و بر این باور بودند که با کسب هیچ فنی این عقب‌ماندگی جبران نمی‌شود مادامی که هویت جامعه، از هویت دینی به یک هویت سکولار و ملی تغییر نکند. گفتمان مشروطیت به شدت متأثر از این ادبیات روشنفکری در این برهه است.

روحانیون اسلام‌گرا: جریان سومی که با مسئله علل عقب‌ماندگی ایران دست و پنجه نرم می کرد، جریان روحانیت است. در رأس این جریان، مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی قرار دارد که نخستین بار به این موضوع می پردازد. سید جمال به واسطه آشنایی بیشتر با تمدن غرب و حضور در حلقه‌های بحث و قرار داشتن در نوک پیکان مواجه جهان اسلام با غرب، مسئله عقب‌ماندگی را به صراحت و صرافت بیشتری به طرح بحث می‌گذارد. ایشان نیز همچون جریان روشنفکری علل عقب‌ماندگی ما را به نحو هویتی و فرهنگی می دید. جمله مشهور: «به اروپا رفتم، در آنجا اسلام بود اما مسلمان نبود، به ایران آمدم در اینجا اسلام نبود اما مسلمان بود» را می توان روح ایده وی در خصوص علل عقب‌ماندگی جهان اسلام دانست. به باور وی مسئله عقب‌ماندگی جهان اسلام از غرب، ریشه در دوری از عقاید اسلامی داشت.

استعمار، استبداد و خلقیات ما ایرانیان از جمله این عوامل است. بسیاری از نیروهای مذهبی در طول تاریخ، همچنین روشنفکران ما، عواملی همچون استعمار و استبداد را به عنوان عامل عقب‌ماندگی پر رنگ می‌کردند. البته گفتمان استعمار عامل عقب‌ماندگی، گفتمانی پر قدرت در میان اقشار مذهبی و متفکران آنان بود

 

مقصر کیست؟ بیگانه یا خودی؟

چند علت دیگر نیز وجود دارد که هر یک از جریان‌های سه گانه فوق بعضا کمتر یا بیشتر به آن متذکر شده‌اند. استعمار، استبداد و خلقیات ما ایرانیان از جمله این عوامل است. بسیاری از نیروهای مذهبی در طول تاریخ، همچنین روشنفکران ما، عواملی همچون استعمار و استبداد را به عنوان عامل عقب‌ماندگی پر رنگ می‌کردند. البته گفتمان استعمار عامل عقب‌ماندگی، گفتمانی پر قدرت در میان اقشار مذهبی و متفکران آنان بود. در کنار این عوامل مهم که در واقع نظر به أمری بیرون از فرهنگ و جامعه ایرانی داشت، آهسته آهسته زمزمه هایی به گوش می رسید که معتقد بود اگر مشکل داخلی نباشد، هیچ عامل بیرونی نیست که بتواند ما را زمین‌گیر کند. از همین رو توجه به فرهنگ، خصیه‌های خلقی، جغرافیایی و... ما ایرانیان به عنوان عامل عقب‌ماندگی کشور معرفی می شد. بر اساس این نگره اگر ما حاکمیت مستبد داریم، چراکه خود استبداد پذیریم و در فرهنگ خودمان، هزاران مستبد بالقوه پنهان کرده‌ایم.

 

نمونه‌های شاخص آثار «ژانر خلقیات ما ایرانیان»

اگر بخواهیم فهرستی از آثار شاخص ژانر خلقیات ما ایرانیان را بر اساس خط تاریخ تنظیم کنیم، بدون شک نخستین اثر، تعلق می گیرد به رمان سیاحت نامه ابراهیم بیگ از زین العابدین مراغه‌ای. مراغه ای همانگونه که خود معترف است، درس خاصی نخوانده و مکتب زیاد ندیده، پدر وی تاجر بوده و در شهر خود مراغه تجارت داشته است. زین العابدین در جوانی از کشور مهاجرت کرده و پس از مدت‌ها فراز و نشیب در استانبول سکونت می‌کند. این اثر حاصل آشنایی وی با تفکرات جدید طی این دوره طولانی مسافرت است. ابراهیم بیگ در واقع تاجر ثروتمند ایرانی است که در مصر سکونت دارد. ابراهیم بیگ که تصوری تخیلی از اوضاع ایران داشته و به شدت گمان می برده که ایران بهشتی برین است، تصمیم می گیرد برای ازدواج به مشهد الرضا سفر کرده و از حضرتشان اذن بگیرد. در راه این مسافرت، زین‌العابدین به خانه مراغه‌ای در استانبول رفته و در آنجا با کتاب‌هایی مواجه می شود که در آن از اوضاع بد ایران مطالبی ذکر شده است. وی این کتاب‌ها را با گوشه چشمی رها کرده و تصور خود از ایران را حفظ می کند. سپس راهی ایران شده و پس از ورود به ایران، ناگهان تصویر ذهنی وی از کشور دچار فروپاشی می شود. وی در ایران با انبوهی از گرفتاری‌ها مواجه می شود. از همین رو با مردم کوچه و بازار پیرامون علل این گرفتاری‌ها به بحث می‌نشیند، علیه خرافات، باورهای اشتباه، راه و رسم‌های خطا و... سخن می گوید اما در این مجادله‌ها، یا کار به کت کاری او می کشیده و یا مردم بی‌خیال از کنار وی رد می‌شده‌اند.

کتاب شرح زندگی حاجی بابای اصفهانی، شخصیت خیالی است که به عنوان یک دلاک ادب آموخته، همراهی تاجری را بر گزیده و با او به شهرهای مختلف، دربار و... سفر می کند و در این سفرها با ادبیاتی فراتر از طنز، به هجو فرهنگ و آداب و رسوم  ایرانیان می‌پردازد


اثر دیگری که مقداری متقدم‌تر از کتاب سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ است، کتاب حاجی بابای اصفهانی، از جیمز موریه است. موریه دیپلمات انگلیسی در ایران است که این اثر را بر اساس شخصیت ایلچی نگاشته است. میرزا ابوالحسن خان ایلچی، سفیر کبیر ایران در زمان فتحعلی شاه قاجار در لندن بود. موریه دیپلمات انگلیسی ایلچی را در سفر به لندن همراهی می‌کرده است. سخافت شخصیت ایلچی خصوصا در مواجهه با زنان و حیرت وی از روابط نامشروع و زن‌بارگی او به قدری زننده بود که موریه از این موضوع دل چرکین شده و تصمیم می گیرد کتاب حاجی بابای اصفهانی را بر اساس شخصیت وی به نگارش درآمد. کتاب شرح زندگی حاجی بابای اصفهانی، شخصیت خیالی است که به عنوان یک دلاک ادب آموخته، همراهی تاجری را بر گزیده و با او به شهرهای مختلف، دربار و... سفر می کند و در این سفرها با ادبیاتی فراتر از طنز، به هجو فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیان می‌پردازد.

گذشته از این آثار تاریخی، شاید بتوان مهمترین اثر دیگر از این ژانر در دوره‌های بعدی را کتاب «خلقیات ما ایرانیان» اثر محمد علی جمالزاده دانست. جمالزاده در این اثر در واقع آنچه از صفات ایرانیان که در آثار مختلف ذکر شده را به ضمیمه تأملات خویش ذکر می‌کند.  صفاتی همچون دروغگویی، شهوت‌رانی، لاابالی گری، سستی شخصیت،  تنبلی، حریص بودن، نادانی، خرافاتی بودن، ترس و... از جمله اوصافی هستند که ملت و فرهنگ ما به زیور آنها آراسته می‌شوند.

پس از این اثر نیز ژانر خلقیات ما ایرانیان، خالی از بازیگر و اندیشمند نبوده است. شاید بتوان جدی‌ترین اثر در این ژانر پس از انقلاب اسلامی را کتاب جامعه شناسی خودمانی، اثر حسن نراقی دانست. نراقی نیز در این اثر بر آن است تا مجموعه ای از اوصاف مردمان کشور ما را پشت سر هم ردیف کند. اوصافی همچون بی برنامه گی، توهم دائمی وجود توطئه، مسئولیت ناپذیری، قانون گریزی، همه چیز دانی، پنهان کاری، ظاهر سازی و ... نیز از جمله اوصافی است که در وصف ملت ایران گفته می شود. گذشته از این اثر نراقی، در میان نسل جدیدتر نیز همین ادبیات امتداد یافته است. برای نمونه در میان نویسندگان جوان‌تر نیز کتاب هایی همچون «از ماست که بر ماست» وجود دارد. بهرام پور در این اثر اوصاف مختلفی را به جامعه ایرانی منتصب می‌داند. برخی از این اوصاف عبارت‌اند از: قهرمان‌سوزی، قهرمان‌سازی، عشق آچار فرانسگی، نقد ناپذیری، مرده‌پرستی و...

ذکر تفصیلی تر آثار در این باره خارج از حصوله این یادداشت است از همین رو به نظر می رسد با ذکر همین مقدار، مختصات این ژانر از بحث تا حدودی آشکار می شود، از همین رو در ادامه به تحلیل و بررسی آن می پردازیم.

مستند و مستدل نبودن آثار البته به نظر تا حدودی نیز متأثر از نویسندگان این آثار بوده است. عمده نویسندگان این آثار همچون جمالزاده، نراقی و دیگران که در بخش قبل ذکر آن گذشت، هیچ گاه شخصیت‌های دانشگاهی به معنای مرسوم آن نبوده‌اند. اینان در واقع به نوعی روزنامه نگاران و فرهیختگانی بوده‌اند که به اصطلاح شم فرهنگی و اجتماعی خوبی داشته‌اند


پی نکته‌هایی پیرامون ژانر خلقیات ما ایرانیان

پیش از نقد و بررسی جدی این سبک از نگاشته‌ها لازم است تا نکاتی را فرع بر آنان مطرح کنیم، نکاتی پیرامون خصیه‌های مشترک نگاشته‌ها، نگارندگان، انگیزه ها و... این آثار است که ذکر آنان ضروری است:

تمام آثار این ژانر از خصایص مشترکی بهره می‌برند. نخستین این خصایص در واقع فقدان هرگونه پژوهش و کار پیمایشی در زمینه خلقیات ما ایرانیان است. همانگونه که دیده شد دو نمونه نخست این ژانر در حقیقت رمان‌های اجتماعی بوده‌اند و نسخه‌های بعدی نیز که ذکر شد، هرچند رمان نبوده اما بیشتر به درد و دل ها و گلایه از مردم و زمانه شبیه تر هستند تا یک کار علمی، همین موضوع نیز باعث شده تا ژانر خلقیات ایرانیان، هیچ گاه محل استناد آثار دانشگاهی قرار نگیرد. مستند و مستدل نبودن آثار البته به نظر تا حدودی نیز متأثر از نویسندگان این آثار بوده است. عمده نویسندگان این آثار همچون جمالزاده، نراقی و دیگران که در بخش قبل ذکر آن گذشت، هیچ گاه شخصیت‌های دانشگاهی به معنای مرسوم آن نبوده‌اند. اینان در واقع به نوعی روزنامه نگاران و فرهیختگانی بوده‌اند که به اصطلاح شم فرهنگی و اجتماعی خوبی داشته‌اند. به استناد همین شم نیز این آثار مورد اقبال واقع شده است.

نکته جالب بعدی استقبال خود ما ایرانیان از این آثار است. در واقع از هنگام نگاشته شدن اولین دسته از این آثار، همواره اقبال خوبی در میان مردم نسبت به آنان صورت می گرفته است. برای نمونه پس از انتشار جلد نخست کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیگ، این اثر بسیار در میان مردمان چرخید و بر سر زبان ها افتاد. به گونه ای که نقش گسترده ای در سوق یافتن مردم به سمت روشنفکران در انقلاب مشروطه ایفا کرد. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان متذکر می شود در زمان مشروطه، روشنفکران هیچ اثر علمی نداشتند که در حلقه‌های خود بیاموزند، تنها کتاب رایج همین کتاب سفرنامه ابراهیم بیگ بود که دست به دست می شد. همین موضوع باعث شد تا مراغه ای بر آن شود که جلد دوم و سوم این اثر را نیز به رشته تحریر درآورد. در زمان ما نیز کتاب جامعه شناسی خودمانی اقبالی غیر قابل پیش بینی یافت. این کتاب هم اکنون در نوبت سی و ششم انتشار خود قرار دارد. این اقبال تا به جایی بود که نویسنده آن، چند کتاب دیگر با همین مضامین منتشر کرد. کتاب «پی نکته هایی بر جامعه شناسی خودمانی» از جمله همین آثار است که اکنون بیش از چهارده مرتبه تجدید چاپ شده است.

این اقبال به کتاب ها می تواند برخواسته از ادبیات سهل و آسان آن باشد. همانگونه که گفته شد نویسندگان این آثار شخصیت‌های دانشگاهی به معنای رایج آن نبودند، بلکه روزنامه نگارانی با ذوق و شم فرهنگی خوب بودند که همین موضوع به آنان کمک می کرد تا نثری شیوا، ساده، همه خوان و البته غیر علمی به دست دهند. همین موضع می تواند نقش مهمی در اقبال جامعه نسبت به این آثار داشته باشد.

وجه اشتراک دیگر این آثار در آن است که همگی مشکلات امروز کشور ما را متعلق به این دولت و آن دولت یا امروز و دیروز نمی‌دانند، این آثار اوصاف اخلاقی زشت طرح شده را اوصافی تاریخی و متعلق به شاکله جامعه ایران در طول تاریخ معرفی می کنند.

 

کمی با ملت ایران مهربان تر باشیم!

 طبیعتا مراد ما در این نقدها نسبت به ژانر خلقیات ما ایرانیان و نوشته هایش، نقد به آثار و رویکرد بوده و نه نقد نویسندگان آن. برخی از نویسندگان مذکور، از شخصیت‌های فرهیخته و دلسوز در این کشور بوده و این آثار را نیز به واسطه دل‌مشغولی‌های خود در خصوص ایران نگاشته‌اند، اما با وجود تمام این سخنان، به نظر ژانر خلقیات ایرانیان از اساس بیمار و دارای اعوجاجاتی متولد شده است. انتقادات وارد به این ژانر را در ادامه مرور می کنیم:

طبیعتا اگر کشور ایران بخواهد در عرصه جهانی کشوری حاشیه‌ای نباشد، این حس عزت و محوریت لازمه حضور آن است. بنابراین می‌توان چنین مدعی شد که آثار ژانر خلقیات ما ایرانیان، در ستیز با فرهنگ ایرانی، نه تنها به ما در پیشرفت کمک نمی‌کنند، بلکه ضد توسعه و پیشرفت نیز عمل می‌کنن


ژانر خلقیات ما ایرانیان بیش از آنکه درگیر خود انتقادی از مردم ایران باشد، بیشتر درگیر خود تحقیری مردم است. طبیعتا مراد ما از نقد، قدیس سازی از مردم و فرهنگ داخلی نیست، خود انتقادی عامل حیات و بقای کشور بوده اما ژانر خلقیات ما ایرانیان، پا را فراتر نهاده و در یک ستیز نا خودآگاه با فرهنگ داخلی، ریشه‌های سنت ایرانی-اسلامی را به پای تجدد و توسعه قربانی می کند. قطعا لازمه پیشرفت و حضور در عرصه جهانی، نگاه عزت مندانه به خویشتن است. این موضوع در همه کشورهایی که به نحوی داعیه‌های تمدنی دارند وجود دارد. خود محور پنداری، خود برتر پنداری و... از لوازمی است که کشور هایی همچون چین، آمریکا و... که به نحوی داعیه‌های جهانی داشته و کاروان پیشرفت جهانی را رهبری می‌کنند با خود دارند. برای نمونه تقسیم عالم به خاور نزدیک، میانه و دور أمری است که با خود محور پنداری آمریکا صورت گرفته است. مردم ایران نیز از گذشته چنین ایده هایی را با خود داشته‌اند. برای نمونه تقسیم عالم به شرق و غرب و نامیدن اروپا و آمریکا به غرب و چین و... به شرق، با در نظر گرفتن گرد بودن عالم، تنها با محور قرار دادن حوزه تمدنی ما معقول به نظر می‌رسد. نکته جالب‌تر آنجاست که خود این کشورها نیز خود را امروزه با همین اصطلاحات شرق و غرب می‌شناسند. طبیعتا اگر کشور ایران بخواهد در عرصه جهانی کشوری حاشیه‌ای نباشد، این حس عزت و محوریت لازمه حضور آن است. بنابراین می‌توان چنین مدعی شد که آثار ژانر خلقیات ما ایرانیان، در ستیز با فرهنگ ایرانی، نه تنها به ما در پیشرفت کمک نمی‌کنند، بلکه ضد توسعه و پیشرفت نیز عمل می‌کنند.

نکته دوم غیر قابل مطالعه، بررسی و راستی آزمایی گزاره‌های آنان است. این گزاره ها در خصوص ملت ایران به گونه ای طراحی شده‌اند که هیچ گاه ابطال پذیر نباشند. برای نمونه در عمده این آثار چنین گفته می شود که مردم ایران ملتی دروغگو هستند. در واقع ملاک دروغ گو بودن چیست؟ اگر یک ملت چه تعداد دروغ در طول روز بگویند دروغگو حساب می شوند؟ جایگاه ما در مقایسه با دیگر کشورها چگونه است؟ آیا برای مثال فرانسه و انگلیس که کشورهایی پیشرفته هستند، مردم هیچ کدام دروغ نمی‌گویند؟ ما در این مجال قصد بررسی مصداقی اوصاف ذکر شده برای ایرانیان را نداریم، بلکه نقد کلی ما نسبت به مجموع این اوصاف، غیر قابل بررسی بودن آن است. گویی به نظر این اوصاف تنها مستدل به تجربه زیسته خود نویسندگان در مواجهه با جامعه است که تا رسیدن به یک اثر علمی که بتواند جامعه را به نقطه توصیف بکشاند، راه بسیار در مقابل روی خود خواهد داشت.

اشکال سوم در حقیقت پیرامون راه‌حل این دست از کتاب‌ها است. این کتاب ها راه‌حل مشکلات و پیشرفت کشور را واگذار به تک‌تک مردم می کنند. در واقع اگر تک‌تک مردم، حاوی این اوصاف و ویژگی‌ها نباشند، کشور می‌تواند به پیشرفت خود امیدوار شود. آیا از اساس این راه حلی قابل تحقق است؟ آیا این سبک از نگاشته‌ها منجر به رفع تکلیف از حاکمیت‌ها نمی‌شود؟ و یا در غفلتی از ساختارهای رفتارساز به سر نمی‌برد؟ به همین دلیل چنین به نظر می‌رسد که ژانر خلقیات ما ایرانیان، بیشتر از آنکه یک ایران شناسی به دست دهد، در حد چند غرغر ساده از زشتی‌هایی که اگر به هر ایرانی بگویی آن را مذموم می داند فروکاسته شده است.

نقد چهارم که به نظر بنیادی‌ترین و جدی ترین نقد به این آثار است، انسدادی است که در فهم ایران به عنوان مشکل نهفته است. از اساس نزدیک به دویست سال است که روشنفکران ما، پژوهشگران و منتقدان فرهنگی، تلاش کردند تا از دل چهارچوب مفهومی بحران، انحطاط، عقب‌ماندگی و... تصویری از ایران به دست بدهند. این مسیر بر اساس تجربه دویست سال گذشته نشان داده است که هیچ نوزایی نداشته و در نهایت به انسداد رسیده و منشأ هیچ تحولی در جامعه قرار نمی‌گیرد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha