گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در بخش اول گفتوگو با دکتر سید محمود نجاتی حسینی، وجوه مشترک بسیج شدگی در کشورهای دنیا با بسیج در ایران تشریح شد و در ادامه و در بخش دوم این گفتوگو، دکتر نجاتیحسینی از زمینههای بسیج شوندگی و مردمیسازی در جامعه ایران سخن گفت و تاکید کرد هر جا گفتمان و سیاست حکومت به گفتمان مردم نزدیک بوده، توانسته روی افکار عمومی تأثیر مثبت بگذارد و مردمیسازی و بسیج شدگی به صورت مطلوب اتفاق افتاده است. این جامعهشناس همچنین دو گونه از بسیج شدگی در جامعه ایرانی را مطرح کرد و در آن دستهبندی قابل تاملی را تشریح میکند. مشروح بخش دوم گفتوگو در ادامه میآید.
به موضوع اصلی بحث برگردیم. شما زمینههای جمعگرایی و فردگرایی در جامعه ایران را مطرح کردید و بعد هم به موضوع بسیج حقوقی و سیاسی رسیدیم. خود زمینههای بسیج شدگی در جوامع - بهویژه در ایران - به چه صورت است؟ یعنی مردم بر چه اساس و با چه نگاههایی ترجیح میدهند بسیج شوند؟
نجاتی حسینی: نکته خیلی مهمی در پرسش شما وجود دارد. در تمام مواردی که بهعنوان ثمره جنبشهای اجتماعی، بسیج سیاسی و اجتماعی صورت میگیرد، باید تعدادی از عوامل بروز و ظهور کنند که اولاً این جنبش اجتماعی اتفاق بیفتد و ثانیاً بسیج سیاسی و اجتماعی صورت بگیرد؛ از جمله اینکه باید ساختار فرصتهای سیاسی توسط نظام سیاسی و محیط اجتماعی ایجاد شود؛ یعنی اگر حکومت یا یک نظام سیاسی، زمینه را برای ظهور و بروز جنبشها از حیث دموکراتیک فراهم کند، جنبشهای اجتماعی و بسیج سیاسی و اجتماعی مردم، فارغ از حکومتها، بهتر و بیشتر و توسعهیافتهتر اتفاق میافتد، اما در حکومتهایی که نظام سیاسی بسته دارند - مثل حکومت توتالیتر یا حکومتهای دیکتاتوری و... - که بخشی از آن را در کشورهای اسلامی میبینید و دورانی نیز در خود ایران شاهد آن بودید، ظهور جنبشهای اجتماعی کمتر رخ میدهد؛ بنابراین در هر دورهای که فضای باز سیاسی اتفاق افتاده، جنبشهای اجتماعی ظهور و بروز بیشتری داشتند و هرجا فشار حکومت بوده، جنبشهای اجتماعی کمتر امکان ظهور و بروز پیدا کردند.
هر جا و هر زمان که بحرانها و چالشهای اجتماعی جدی در یک جامعه وجود داشته، امکان ظهور و بروز جنبشهای اجتماعی نیز وجود داشته است. بهعنوان نمونه، در تاریخ ایران، نظام دیکتاتوری و نظام استبدادی دوران قاجاریه و بعد از آن، خود عاملی برای بروز و ظهور یک سری جنبشهای اجتماعی مانند جریانهای مشروطهخواهی میشود.
نکته بعدی اینکه هر جا و هر زمان که بحرانها و چالشهای اجتماعی جدی در یک جامعه وجود داشته، امکان ظهور و بروز جنبشهای اجتماعی نیز وجود داشته است. بهعنوان نمونه، در تاریخ ایران، نظام دیکتاتوری و نظام استبدادی دوران قاجاریه و بعد از آن، خود عاملی برای بروز و ظهور یک سری جنبشهای اجتماعی مانند جریانهای مشروطهخواهی میشود؛ بنابراین چالشها و بحرانها در جامعه میتواند ظهور و بروز بسیج سیاسی و اجتماعی را فراهم کند و همچنین، منجر به شکلگیری جنبشهای اجتماعی شود.
جامعهشناسان تأکید میکنند که عواملی مانند وجود محرومیت فراوان، نابرابری، تبعیض، بیعدالتی، فقر و فلاکت و همچنین بالارفتن نارضایتی از زندگی و نارضایتی از حکومت، میتواند زمینه را برای بسیج سیاسی و اجتماعی مردم - نهتنها توسط حکومت و توسط غیر حکومت بهصورت احزاب سیاسی و جریانات فکری و جریانات اجتماعی و خود جنبشهای اجتماعی - فراهم کند و مردم را بسیج کند. اما اتفاقی که در صدسال اخیر در ایران رخداده - یعنی از جنبش مشروطه در سال ۱۳۰۷ و پس از آن در نهضت ملیشدن صنعت نفت در ۱۳۳۴ و سپس در قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ که کاملاً مذهبی است، صورتبندی دیگری دارد. جنبش یا قیام ۱۵ خرداد، بعداً تبدیل به یک انقلاب میشود و محور آن نیز روحانیت بود و در حقیقت، بسیج برای احیای اسلام و داشتن یک حکومت اسلامی بود. بسیج عقیدتی را در اینجا مشاهده میکنید که خواستگاهی برای شکلگیری انقلاب اسلامی میشود. در این میان، برخی خرده جنبشهایی هم بهصورت میکرو جنبش وجود دارد که بیشتر در شکل فعالیت سازمانی مسلحانه مثل سازمان مجاهدین خلق و مؤتلفه است. چنانچه گفته میشود نهایت کار یک جنبش اجتماعی تبدیلشدن به یک انقلاب برای براندازی حکومت است. بعد از انقلاب اسلامی هم میکرو جنبشهایی مانند جنبشهای جداییطلبانه یا جنبشهای مدنی، جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ و جنبشهای زنان و تا امروز که اوج آن در جنبشهای اعتراضی زن، زندگی و آزادی است را میبینید.
جنبشهای اجتماعی، اقلیت و اکثریت را نشان میدهند
در انتخابات سال ۱۴۰۰، ما شاهد رشد ۱۴ درصدی آرای باطله بودیم که این یک معنایی دارد و شاید گونهای بسیج شدگی محاسبه نشده باشد. از آن زمان، مسئله تقویت زمینههای بسیج شدگی در جامعه ایران پررنگتر شد. برای تقویت بسیج شدگی باید چه کنیم؟ البته شاید در ادبیات خود حاکمیت، تعبیر «مردمیسازی» عنوان شود؛ اما این ادبیات، برای مردم قابلفهم نیست. ادبیات مردمیسازی، چگونه زمینههای بسیج شدگی را در مردم تقویت میکند؟
نجاتی حسینی: سؤال شما دو مفهوم را به ذهن من متبادر میکند. یکی «خودبسیج شدگی» و دیگری «بسیج شدگی سازمانیافته» است. شاید اولینبار است که این طرح بحث میشود. «خودبسیج شدگی» یا بهاصطلاح، بسیج شدگی اجتماعی و سیاسی خودجوش آن چیزی است که مربوط به ایران کنونی یعنی ایران ۱۴۰۰ به بعد و کمی قبلتر از جنبش زن، زندگی و آزادی میشود. وقتی منِ معلم علوم اجتماعی و پژوهشگر سیاسی و حقوقی به این قضیه نگاه میکنم، میبینم که این یک بسیج سیاسی خودجوشی دارد که عمدتاً نیز در فضای شبکههای اجتماعی اتفاق میافتد و مردمی نیز هست. مردم به این معنا که حکومتی هم نیست و کاری به خوب و بد آن ندارم. در نقطه مقابل یا برای مقابله با این جنبش یا برای مهارکردن آن یک «بسیج سیاسی و اجتماعی سازمانیافته» وجود دارد که حکومتی است و در شبکههای اجتماعی هم این بسیج سازمانیافته، صورت میگیرد تا بتواند چنین جنبشهای اجتماعی را مهار کند. اینها دائماً در حال چالش هستند و چالش اینها، هم تابع منطق اجتماعی بسیج شدگی است و هم تابع آن معادله مهمی است که فوکو میگوید: «قدرت مهم است؛ یعنی هرجا قدرت وجود داشته باشد، مقاومت نیز هست.» خب این قدرت را چه کسی اعمال میکند؟ هم مردم میتوانند علیه حکومت اعمال کنند و حکومت مقاومت میکند و هم حکومت اعمال میکند و مردم مقاومت میکنند.
الان وضعیت جنبشهای اجتماعی در جامعه ایران بهویژه جنبشهای اجتماعی زنانه مانند زن، زندگی، آزادی، تابع هر دو هست؛ یعنی این دو منطق، بر اینها حاکم است و این همچنان تداوم پیدا خواهد کرد و تا زمانی که این قدرت اعمال شود، این مقاومت تداوم دارد و تا زمانی که مقاومت باشد، آن قدرت وجود دارد و هرچه آن قدرت بیشتر اعمال شود، مقاومت هم بیشتر میشود و هرچه مقاومت بیشتر اعمال میشود، آن قدرت هم بیشتر میشود!
نکته بعدی این است که چرا مردمیسازی حکومت اتفاق نمیافتد یا کمتر اتفاق میافتد؟ دقیقاً به برمیگردد به اینکه گفتمان مردم با حکومت یکی نیست. طرز تلقی مردم با حکومت از حقوق بشر و شهروندی یکی نیست. طرز تلقی مردم یا دستکم اکثریت جامعه و حاکمیت، از حکومتکردن یکی نیست. در جامعه ایران نیز ما یک اقلیت داریم که به سمت حکومت متمایل هستند؛ بنابراین قدرت مانور حکومت در جمهوری اسلامی، فقط برای بسیج سیاسی - اجتماعی سازمانیافته طرفدار خودش هست و برای اکثریت نیست. آن اکثریت را شبکههای مردمی و جنبشهای اجتماعی خارج از حکومت، مثل اپوزیسیون، بسیج میکند و یک جاهایی ممکن است اینها به همدیگر برسند و یا فرازوفرود داشته باشند.
شما مثال انتخابات ۱۴۰۰ را بیان کردید. طبق رصدی که من داشتم، بسیاری از کسانی که در حقیقت طرفدار و جزء اقلیت هستند نیز خودشان ابراز نگرانی میکنند که آن بدنه نیز دچار ریزش شده است. حتی در همین انتخابات ۱۴۰۳، تحلیلها و هشدارهایی دادیم که ابراز میکردند این رأی ۱۲ میلیونی که همیشه حکومت داشت، چرا الان کاهش یافته و تبدیل به ۱۰ درصد شده است؟ پس آن بسیج سیاسی و اجتماعی سازمانیافته حکومت نیز همیشه پررنگ و تقویت شده نیست و ممکن است با چالشها و بحرانهای جدی مواجه شود. به نظر میرسد که از سال ۱۴۰۰ به بعد، این چالش اتفاق افتاده است؛ یعنی منحنی سینوسی به سمت پایین میآید و درصد مشارکت در انتخابات ۱۴۰۳ نیز واقعاً معنادار است.
منطق رأیدادن یا ندادن: هزینه - فایده شخصی!
ما در مراسم تشییع پیکر شهید حاجقاسم سلیمانی، شاهد حضور اکثریت مردم هستیم. یا در زمانی که از خاک کشورمان با موشک به سمت اراضی اشغالی شلیک میشود، علیرغم اینکه افکار عمومی میتوانست علیه مسئولان، موضع سختی بگیرد، اما این اتفاق نیفتاد. ناظر به این اتفاق، آیا همچنان معتقدید که حاکمیت، اقلیت طرفداری دارد و اکثریت مردم از اپوزسیون و یا از بیرون مرزها نظریات خودشان را دریافت میکنند؟
نجاتی حسینی: از لحاظ جامعهشناسی سیاسی و حقوقی تا بیرون از مرزهای ایران، اپوزسیون و یا تحت هر عنوان دیگری از طرفداران گذار از جمهوری اسلامی ایران بگیرید تا براندازان، سلطنتطلبان و مشروطهخواهان و... دارای حزب و تشکیلات و رسانه هستند و عقبه دارند. کاری به تأثیرگذاری یا عدم آن ندارم، اما واقعیت این است که سمپاد دارند و عضوگیری میکنند و به قول خودشان میتینگ میگذارند و مانیفست دارند.
فیلسوفان علوم اجتماعی همیشه میگویند که ما با یک میدان علل مواجه هستیم؛ یعنی شما یک میدانی را تصور بکنید که در این میدان، یک رخدادی مانند جنبش یا انقلاب یا فروپاشی و... شکل گرفته که یک سری عللی پیدا شدند و آنها منجر به این رخداد شده است.
یک بحث دیگر نیز این است که از منظر روانشناسی اجتماعی - که رابطه فرد بر گروه و رابطه گروه بر فرد و افکار و اجتماعات و گفتارها و کردارها و گفتمان و حتی ایدئولوژیاش سنجیده میشود، آیا میشود گفت که بسیج شدگی سیاسی - اجتماعی و طرز تفکر و گفتمان و برداشتشان و افکار عمومی مردم ایران از بیرون از مرزها تأثیر میپذیرد تا در داخل تأثیر بگذارد؟ میخواهم بگویم باتوجهبه امر جهانیشدن و باتوجهبه اینکه بخش مهمی از زیستجهان امروز که به طور کل ۹۵ درصد ضریب نفوذ تحتتأثیر شبکههای اجتماعی و اینترنتی شدن اطلاعات است و کسانی که آن طرف مرزها هستند، اگرچه فیزیکال آن طرف هستند، اما از نظر مجازی داخل این فضا زندگی میکنند؛ بنابراین باید گفت که افکار سیاسی و اجتماعی که بر بسیج شدگی تأثیر میگذارد در فضای فرهنگی شبکههای اجتماعی شکل میگیرد.
در انتخابات ۱۴۰۳ کسی بخشنامه صادر نکرد و اگر هم صادر کرد - چه اپوزیسیون و چه برانداز - هرچند میخواستند در خود کانون کشور نیز تأثیرگذار باشند، اما بخشی از مردم، تحتتأثیر فضای شبکههای اجتماعی که شکل گرفته بود، رأی ندادند و بخشی هم رأی دادند. میخواهم بگویم که ایرانیها از این جهت یک نوع استقلال فکری نیز در درون همین مرزهای بومی و محلی خودشان دارند و سبک و سنگین هم میکنند و ممکن است به قول «گوستاو لوبون» در بحثهای روانشناسی تودهای، تأثیر رفتارهای تودهای ناخواسته و نادانسته، ورود پیدا میکنند. بالاخره به قول «اولسون»، یک تأمل عقلانی نیز دارند و تحلیل هزینه فایده میکنند. مثلاً طبق نظریه کنشگر عقلانی «اولسون» - که خیلی هم معروف شده است و همه آن را تأیید کردهاند - چه آنهایی که رأی دادند و چه آنهایی که رأی ندادند، در مورد انتخابات هزینه فایده کردند و به این نتیجه رسیدند که رأیدادن به نفعشان است یا رأی ندادن! لذا باید به این نکته توجه کرد که همه چیز در فضای شبکههای اجتماعی جریان دارد و واقعاً نیز تأثیرگذار است و خطرات و مخاطرات خاص خود را هم دارد؛ چون هم میتواند تحریف و تخریب کند و هم مثبت و منفی جهت دهد. در حال حاضر، درصد شایعهپراکنی در فضای شبکههای اجتماعی نیز صدها برابر قویتر از دوران قبل از شبکههای اجتماعی است؛ بنابراین به نظر من باید ماتریسی را طراحی کنید و همه عناصر را داخل ماتریس ببینید که این هم بر بسیج شدگی اجتماعی - سیاسی مردم ایران و هم بر بسیج عقیدتی مردم و هم بر بسیج فرهنگی مردم و هم بر بسیج سیاسی - اجتماعی سازمانیافته حکومتی، تأثیرگذار است.
فیلسوفان علوم اجتماعی همیشه میگویند که ما با یک میدان علل مواجه هستیم؛ یعنی شما یک میدانی را تصور بکنید که در این میدان، یک رخدادی مانند جنبش یا انقلاب یا فروپاشی و... شکل گرفته که یک سری عللی پیدا شدند و آنها منجر به این رخداد شده است. اما بهاصطلاح قدما، برخی از علتها، علل قریبه یعنی نزدیک هستند و برخی علل بعیده یعنی دورتر هستند و یک سری علل دّه هستند که زمینه را فراهم میکنند و یک سری علل خاموش که خفته هستند و آخرین علتی هم که مطرح میکنند، علت ماشه است. در مصاحبهای در تحلیل جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی بیان کردم که این جنبش، یک میدان علل دارد که باید آن را دید؛ اما یک علت ماشه هم دارد: مثلاً در مرگ مهسا امینی از این علل ماشه ما زیاد داریم. جامعه ما متأسفانه هم پر از چالش است و هم پر از بحران و هم پر از فوران نارضایتیها و هم پر از محرومیتها و نابرابریها و تبعیض و هم پر از این علل ماشه است. یعنی شما هر روز با یک عللی مواجه هستید که در سیاستپژوهشی حاکمیت، قابلتأمل است. مگر میشود جامعه دائماً و هر روز شاهد یک چالش و بحران باشد؟ این هم زندگی و حکومتکردن و هم پیشبینیپذیری را سخت میکند.
مردمیسازی حکومت در ایران موفق نبوده است
برگردیم به آن زمینههای بسیج شدگی و مردمیسازی که شما فرمودید کار سختی است!
نجاتی حسینی: در این خصوص از دو منظر میشود صحبت کرد: یکی از منظر حاکمیتی است که همکاران داخل خود حکومت که تخصصشان مردمیسازی است میتوانند صحبت کنند. اما از نگاه منِ معلم علوم اجتماعی که بیرون از حکومت هستم، طبق تجربیات مستند تاریخی، هر جا گفتمان و سیاست حکومت به گفتمان مردم نزدیک بوده، توانسته روی افکار عمومی تأثیر مثبت بگذارد. مردمیسازی اتفاق افتاده است و هرجا گفتمان حکومت یک گفتمان دیگری بوده و سطح حکومت و حاکمیت طوری بوده که موردپسند مردم نبوده، مردمیسازی شکل نگرفته است یا بهسختی اتفاق افتاده و یا اگر اتفاق افتاده، متزلزل شده است.
شما برای اینکه ببینید یک حکومت مردمی است یا نه، یکی از شاخصهای آن این است که ببینید مردم چطور در فضای بیرون از حکومت به این حکومت اعتماد و افتخار میکنند. یعنی اعتبار اجتماعی و سرمایه اجتماعی حکومت و اعتماد حکومت اجتماعی و همینطور امید اجتماعی در جامعه منجر به این میشود که فاصله بین حکومت و مردم کمتر میشود. اما اگر عکس این اتفاق بیفتد و حکومت، پرستیژ اجتماعی، اعتبار بینالمللی و سرمایه اجتماعی نداشته باشد؛ طبیعتاً به قول «هابرمارس» در کتاب بحران مشروعیت، دچار کسری مشروعیت و مقبولیت بشود و بهاصطلاح جدیدتر، سقوط اخلاقی یا سقوط سیاسی و یا اجتماعی بکند.
به نظر میرسد روزبهروز، فاصله مردم و حکومت بیشتر میشود و شکاف اجتماعی دولت و ملت صورت میگیرد و این مسئله منجر میشود که مردمیسازی صورت نگیرد. یکی از شاخصهای مردمیسازی نیز میزان مشارکت سیاسی مردم در انتخابات است که از سمت حکومت و یا طرفداران حکومت نسبت به کاهش مشارکت در انتخابات یک نگرانی وجود دارد.
البته تقصیر را میتوانیم متوجه دولتها بدانیم که از دورهای به بعد دیگر نخواستند که مردم را در امور کشور دخیل کنند و آنها را کنار گذاشتند.
نجاتی حسینی: بله. خب بستگی به عوامل مختلفی دارد. ما یک حکومتی داریم که طبق قانون اساسی متشکل از قوه قضائیه و مجریه و مقننه است و در رأس آن رهبر قرار دارد. اما آن چیزی که در جامعه دیده میشود، نتیجه کار دولت است. بله دولتها ضعف داشتند. یک دولت خوب کار کرده و یک دولت خوب کار نکرده است. این مسئله طی یک فرایند اتفاق افتاده است و باتوجهبه جایگاه ژئوپلیتیکی ایران و تعامل و تقابل نظام بینالملل با جمهوری اسلامی ایران، شرایط بیرونی نیز بر این مسئله تأثیرگذار است.
گروههای سیاسی - اجتماعی، تجلی بسیج در جامعه ایرانی
در نهایت برای تقویت بسیج جامعه ایرانی چه باید کرد؟
نجاتی حسینی: حضور افراد یا همان کنشگران در جنبشهای اجتماعی و هر نوع بسیج شدگی - چه بسیج عقیدتی و چه بسیج اجتماعی و سیاسی سازمانیافته و چه بسیج خودجوش - توسط شبکههای اجتماعی و یا توسط اپوزیسیون و احزاب سیاسی یا توسط گروههای فشار هم یک انتخاب اجتماعی و تابع اولویتهای فردی است. چون ما یک سری سلسله مراتبی از شکلبندیهای سیاسی را داریم که اینها به نحوی با سیاست و حکومت ارتباط دارند؛ از جمله احزاب سیاسی که اینها شریک قدرت و خواهان گرفتن قدرت بهصورت مسالمتآمیز هستند و در ایران نیز همینطور است. در مرتبه دیگر، اپوزسیون یا دولت سایه است که در برخی جاها بهصورت قانونی تعریف شده است؛ اما یک سری شکلبندیهای اجتماعی مانند گروه فشار، گروه ذینفع وزی نفوذ و گروههای لابی نیز وجود دارد. مثلاً گروههای فشار به دنبال کسب منافع از قدرت هستند و اگر در قدرت هم سهیم شوند مشکلی ندارند؛ اما به دنبال این هستند یک منافعی داشته باشند و یک سری امتیازاتی بگیرند و در ایران نیز لابیگری میکنند. گروههای ذینفوذ کسانی هستند که میتوانند روی سیاستمداران و برنامهها نفوذ کنند و تعیین دستور کار بکنند و یک دستور کار را از رده خارج کنند و یک دستور کار جدید روی کار آورند. اینها هم باید دیده شود؛ بنابراین تحت هر عنوانی که در نظر بگیریم، افراد هنگامی که میخواهند به عرصه جنبشهای اجتماعی و به بسیج سیاسی - اجتماعی یا بسیج عقیدتی - چه حکومتی و چه غیرحکومتی - ورود پیدا کنند، گفته میشود اینها یک انتخاب اجتماعی دارند و چون باید با جمع کار کنند، اما از نظر روانشناسی اجتماعی و سیاسی، این انتخاب اجتماعی تابع اولویتهای فرد است، لذا اینجا همان تحلیل عقلانی از هزینه فایده اتفاق میافتد؛ یعنی درست است که از لحاظ جامعهشناسی این فرد انسان اجتماعی است، اما باز هم اولویتهای فردیاش را میسنجد. شما در اموری مانند رأیدادن، مشارکتکردن، راهپیمایی و... همین را میبینید.
اما در بسیج عقیدتی بهویژه در ایران، کار بهصورت غیرانتفاعی است و آدمها این تحلیل هزینه فایده را بهصورت عقلانی و عرفی نمیکنند؛ بلکه بهصورت اینکه آیا ثواب دارد یا ندارد به قضایا نگاه میکنند. در اخلاق سنتی و دینی و مرامنامه و فرهنگ دینی ما از نظر جامعهشناسی دین و انسانشناسی دین و مطالعات فرهنگی دین نیز وقتی نگاه میکنیم، تحلیل هزینه فایده در امور مادی وجود ندارد و افراد به دنبال ثواب هستند. نکته مهم این است که ما بدانیم هرگونه کنش جمعی تابع انتخاب اجتماعی افراد است و انتخاب اجتماعی افراد نیز تابع اولویتسنجی فردی است و این اولویتسنجی فردی نیز تابع تحلیل هزینه و فایدهشان است. در مناسک و مراسم و موقعیتهای سکولار و عرفی، خیلی مادیگرایانه است، اما در بسیج عقیدتی، معنوی گرایانه است. آنجا بحث ضرر و منفعت است و اینجا بحث ثواب و پاداش و اجر و حسنه است.
نکته آخر درباره عوامل مؤثر بر امر بسیج و بسیج شدگی است که از نظر بنده ۵ عامل بر هر نوع بسیج شدگی مؤثر است: ۱. هویت گرایی ۲. منفعتگرایی ۳. علاقه گرایی ۴. عقیده گرایی ۵. عقلگرایی
جنبشهای زنانه، هویت گراست. جنبشهای قومیتگرا و حتی گروههای جداییطلب - چه در باسک اسپانیا و چه در ایرلند و چه کردها در ایران، عراق، ترکیه و سوریه و چه بلوچها در ایران و پاکستان و چه جنبش جداییطلبی عربها در خوزستان و... و حتی پانترکیسم که خواهان جدایی ترکها از ایران هستند - هویت گراست. برخی از جنبشها نیز مانند جنبشهای اجتماعی بازنشستگان، بر مبنای منفعتگرایی است. جنبش معلمان هم هویت گرایی و هم منفعتگرایی است. برخی از جنبشهای اجتماعی مدنی علاقه گرا هستند؛ مانند محیطزیستیها یا جنبشهای دانشجویی و... یک بخشی از جنبشها نیز عقیده گرا هستند؛ مانند جنبشهای شیعیان در بحرین و یا جنبشهایی که اهلسنت دارند. اما بخشی نیز عقلگرایی است که آن هم قابلبحث است. میخواهم بگویم که همه جنبشهای اجتماعی وجود دارند و طبیعتاً همه اینها بسیج سیاسی و حقوقی و بسیج عقیدتیشان متفاوت است. پس ما گونههای مختلفی از بسیج را داریم. ضمن اینکه اینها یک سری اشتراکات و یک سری تفاوتهایی هم دارند. مانند اتفاقی که در جهانیشدن رخداده است که در مقابل آن، یک جریان محلی شدن نیز هست که بر خصائص بومی و محلی تکیه میکند؛ اما در این میانه نیز یک بخش خاکستری وجود دارد که «آپادورای» نظریهپرداز آن است و نظریهای تحت عنوان جهانی - محلی شدن دارد. یعنی نه جهانیشدن صرف است و نه محلی ماندن که بسیاری میگویند این معقول است. شما مقتضیات جهانی را با شئون محلی پیوند بزنید؛ یعنی آنچه را که در جریان جهانیشدن اتفاق افتاده، محلی کنید و رنگ و بوی بومی بدهید.
/انتهای پیام/