گروه دین و اندیشه «سدید»؛ پرسش از نسبت مسجد و سیاست، مسجد و امور فرهنگی، اجتماعی، خیریه و... نشان از آن دارد که مسجد در ذهن ما، دارای یک جایگاه آرمانی بوده یا لااقل در طرح آرمانی ما از یک شهر، مسجد باید محور جامعه باشد. از یک طرف، چنین تصویری را تا چه میزان میتوان در تاریخ جست و از طرف دیگر مطلوبیت چنین تصویری برای آینده تا چه حدی است؟ همچنین از طریق چه سازوکارهایی میتوان مسجد را در جامعه مدرن احیا کرد؟ در بخش نخست این گفتگو، حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محسن الویری - عضو هیئتعلمی گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم - درباره نقش مسجد به لحاظ تاریخی از بدو تأسیس تا دوره معاصر نکاتی را بیان کردند. اکنون و در بخش دوم این گفتگو تلاش داریم تا تفصیل بیشتری به موضوع داده و پیرامون کارکردهای مسجد در دوره مدرن مباحثی را طرح کنیم. بخش دوم این گفتگو را از نظر خواهید گذراند.
مسجد، در حاشیه جامعه یا در متن؟
مسجد از گذشته تاکنون چه کارکردهایی داشته است و چگونه میتوان کارکردهای کمرنگ شده و از بین رفته مساجد را دوباره احیا کرد؟ همچنین تشکیل نهادهای اجتماعی موازی با مسجد همچون فرهنگسراها، سرای محلات، حسینیهها و... چه تأثیری در تضعیف یا تقویت کارکرد مساجد داشته است؟
الویری: راجع به اینکه مساجد واجد چه کارکردهایی بودهاند، بهصورت مختصر در بخش نخست این مصاحبه اشاره کردم. کارکرد اولیه آنها، فراهمکردن محلی برای عبودیت بوده و بعد هم امتداد این عبودیت در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را شاهد بودیم. اما اینکه چگونه میشود این کارکردها را احیا کرد، در اینجا باید بپذیریم که در دوران مواجهه با مدرنیته در کل جهان اسلام، نهادهای موازی تشکیل شده که بخشی از کارکردهای مسجد را به خود اختصاص داده است. فرهنگسراها و سرای محلات خیلی مدنظر من نیست. ما اگر تجربه کشور خود را همسان با دیگر کشورهای اسلامی مدنظر قرار دهیم، باید گفت که پیش از دوران مدرن، در خیلی از شهرها، نهاد قضایی مستقلی وجود نداشت. اصلاً چیزی به نام قوه قضائیه وجود نداشت. یک قاضیالقضات در شهر وجود داشت که دعاوی حاکمیتی را بررسی میکرد، اما عمده کارهای قضایی مردم در مساجد صورت میگرفت. دو همسایه اگر بر سر امری با هم نزاع میکردند، پیش امامجماعت مسجد میرفتند. اگر عقدی میخواست انجام شود، خانهای میخواست به فروش رود نزد امامجماعت رفته، او مینوشت و چند نفر بهعنوان شاهد امضا میکردند؛ لذا این کارکرد در نزد جامعه اعتبار داشت. وقتی نهادی به نام قوه قضائیه تشکیل میشود، بهصورت طبیعی بخش قابلتوجهی از نقش و کارکرد امامان جماعت و مساجد به آنجا منتقل میشود. نه آنکه بگوییم مردم دیگر نمیخواهند پیش امامجماعت بروند، بلکه نکته آن است که عمل آنها اگر به نزد قوه قضائیه نمیرفتند، معتبر نبود. ازدواجی که در دفتر اسناد رسمی ثبت نشود، خریدوفروش ملک و اتومبیل اگر ثبت نشود و... اعتبار نداشت؛ بنابراین بهناچار مردم به آنجا مراجعه میکردند. آن دسته از احکام حقوقی که برای مثال رفع ید میکرد، نیازمند حکم قضایی بود و صرفاً به این دلیل که فلان امامجماعت اینگونه حکم داده، این امر پذیرفته نیست. این قضیه باید ثبت میشد. طلاقی اگر صورت میگرفت و ثبت نمیشد، اعتبار حقوقی نداشت؛ بنابراین وقتی این دسته از کاربردهای مساجد به نهاد دیگری منتقل شد، بهصورت طبیعی بخشی از نقش مساجد را کمرنگ کرد.
در کشور ما تجربه کمیته امداد نیز همینگونه است. در گذشته عمده کارهای خیریه در مساجد صورت میگرفت. یعنی در آنجا خیرین جمع میشدند و کمکهایی را به نیازمندان انجام میدادند. در حافظه کودکی ما این وجود دارد که یکی از کارهایی که همواره در مسجد صورت میگرفت، آن بود که بلافاصله بعد از نماز، برخی نیازمندان در صفوف نماز حاضر شده و از مردم مبالغی را دریافت میکردند. برای این منظور هم از امامجماعت اذن میگرفتند. خیلی از اوقات هم نیازمندانی که شناخته نبودند و نمیخواستند آبروی آنها برود، در مسجد مبالغی برایشان جمع میشد. اکنون اگر کسی بخواهد اینگونه مراجعه کند، خود ما میگوییم به کمیته امداد رجوع کن. چرا که نهاد رسمی برای این کار شکل گرفته، بودجه و امکانات دارد و درعینحال، توان راستیآزمایی نیز دارد. حالا آیا لازم است ما کارکرد کمرنگ شده مساجد در این عرصهها را احیا کنیم؟ آیا امروزه لازم است کارکرد قضایی مسجد را احیا کنیم؟ یا بالاخره یک نهاد دیگری امروزه شکلگرفته و با توان و قدرت بیشتر و تجربه موفقتری این کار را انجام میدهد. جدای از این، چنین کاری اصلاً تصورناپذیر است و دیگر ممکن نیست. یعنی کار آنقدر پیچیده شده که اصلاً امامجماعت دیگر نمیتواند وارد آن شود. پس در این عرصهها ما دیگر نباید به دنبال احیای نقش مسجد باشیم.
باید بپذیریم که در دوران مواجهه با مدرنیته در کل جهان اسلام، نهادهای موازی تشکیل شده که بخشی از کارکردهای مسجد را به خود اختصاص داده است.
امروزه ما برخی نهادهای موازی معاصر در کشور خودمان همچون فرهنگسراها، سرای محلات، حسینیههای مستقل از مسجد، هیئتهای مذهبی و... را داریم. من حالا میخواهم به این موضوع نیز اموری را اضافه کنم. برای مثال ما، پس از انقلاب در محیطهای کاری نیز شاهد هستیم که نماز جماعت برقرار میشود. نمازهای جماعت در محیطهای نظامی و انتظامی، کارخانهها، دانشگاهها، مدارس و... نیز برگزار میشود. این یعنی نمازخانهای که کار مسجد را در یک محیط کوچکتر انجام میدهد. بهصورت طبیعی، این هم یک نهاد موازی بهحساب میآید. امام جماعتی که تا پیش از این در مسجد میآمد و برای مردم سخن میگفت، حالا در اداره و کارخانه برای یک کارگر و یا کارمند سخنرانی کرده و او به جای آنکه شب به مسجد بیاید و پرسش خود را از امامجماعت مطرح کند، در همان محیط کاری خود نیازش را برطرف میکند.
اینجا یک پرسش بنیادین وجود دارد که آیا در این عرصهها، واقعاً در یک نگاه کلان، مسجد کارکرد خود را از دست داده یا مسجد امتداد یافته است؟ یعنی نمازخانه اداره نیز امتداد همان مسجد محل اما با آن فرم خاص خود است. بنابراین با تقریری که اکنون داشتم - یعنی چه نهادهای کلان مانند قوه قضاییه و چه نهادهای خرد مثل نمازخانه ادارات - ما را به این نکته میرساند که راجع به کارکرد نوین مساجد، بیشتر تأمل کنیم. میخواهم عرض کنم که امروزه در تجربه پس از انقلاب، در رأس قوه قضاییه یک روحانی مجتهد قرار دارد. در محاکم قضایی نیز اغلب شاهد حضور روحانیون هستیم که حکم صادر میکنند. آنجا که تحصیلکردههای دانشگاهی کار قضایی انجام میدهند، همان فقه اسلامی را هم در دانشگاه آموختهاند. وقتی چنین شد، مجموعه قوه قضاییه نیز میتواند امتداد مسجد بهحساب آید. یعنی همان حکمی که روحانی در مسجد میخواست بدهد، اکنون یک نهاد عریضوطویل صادر میکند. بنابراین من این سؤال را از اساس محل تأمل میدانم. نمیگویم غلط است؛ اما به نظر باید دقت و بررسی بیشتری صورت داد. این که در ابتدا گفته شد مردم دیگر کمتر به مسجد روی میآورند، بهعنوان یک امر واقعی که مردم کمتر به این فضا و کالبد روی میآورند طرح شد نه بهمثابه ادبار مردم از دین؛ چرا که ممکن است فردی به مسجد نرود، اما در نمازخانه اداره، نماز خود را اقامه کند؛ بنابراین این شکل و قالب خاص کمرنگ شده است، ولی آیا این سخن به معنای کمرنگی اصل این نهاد است؟ باید تأمل بیشتری صورت داد.
بهعنوان یک پرسش انتقادی میخواستم دو نکته را مطرح کنم. اگر کسی چنین اشکال کند که برای مثال در یک نهادی مانند مسجد، روحانی و به تبع آن فقه و شریعت محور قرار دارد اما در حسینیه و هیئتها، شاهد هستیم که مداح محوریت بیشتری دارد؛ بااینحال، چگونه میتوان حسینیه را امتداد مسجد دانست؟ از طرف دیگر ممکن است کسی بگوید شما خلطی میان بسط دین و مسجد صورت دادهاید. ممکن است کسی بگوید نمازخانه ادارات، مدارس و... نشان از عدم کاهش اقبال مردم به دین یا بسط دین دارد، اما چگونه میتوان آن را بسط مسجد دانست؟ پاسخ شما به این دو اشکال چیست؟
رویکرد ما به تشیع در دهههای اخیر یک نوع تشیع مناسکی بوده و شاهدیم که تشیع مناسکی بر تشیع فقاهتی و معرفتی در حال تفوقیافتن است و این موضوع نگرانکننده به نظر میرسد.
الویری: پاسخ به قسمت نخست سؤال یعنی اینکه چرا بخشی از هیئتیها پایبندی فقهی لازم را ندارند، باید در جای دیگری بحث شود. من عامل قضیه را چیز دیگری میدانم. یعنی آنها اگر در مسجد هم بیایند باز همین نوع عزاداری را خواهند داشت. رویکرد ما به تشیع در دهههای اخیر یک نوع تشیع مناسکی بوده و شاهدیم که تشیع مناسکی بر تشیع فقاهتی و معرفتی در حال تفوقیافتن است و این موضوع نگرانکننده به نظر میرسد. ما شاهدیم که دائماً در تنور یک تشیع مناسکی دمیده شده و در اینجا خود مناسک ارزش دارد، مهم است و شکل مناسک محل توجه قرار میگیرد. برای مثال خود، اعتکاف محل توجه قرار دارد یا خود اربعین، خود مراسم شیرخوارگان و... محل توجه قرار میگیرد. در اینجا خود این مناسک مهم است نه آن جنبه اخلاقی و معرفتی. پس پاسخ نخست شما، این است که تفوق شیعه مناسکی باعث شده برای مردم به جای عالمان دینی نقش مداحان بیشتر باشد. بنابراین باید مسئله را از این زاویه دید. خود بحث سیاستزدگی نیز در رویگردانی مردم از تشیع فقاهتی مهم بوده است.
موضوع دوم نیز به باور من خلط نشده است و دین یک نهاد اجتماعی است که مهمترین محل جلوهگری آن مساجد است؛ لذا من مسجد و دین را به یکدیگر پیوند میدهم. من این دو را همسو میبینم.
مساجد سیاسی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی
یکی از کارکردهای مسجد تا پیش از انقلاب اسلامی، کارکرد سیاسی بوده است. مسجد سیاستگذار نبوده، اما سیاست ساز بوده است. یعنی چیستی سیاست مطلوب و مباحثی از این دست، در مسجد به گفتگو گذاشته میشد. در برهه انقلاب نیز مسجد یک کنش گر سیاسی مستقیم بود. حالا پرسش اینجاست که در وضعیت فعلی که سیاست دینی بهنوعی مستقر شده و نهادهای موازی در عرصه سیاست نیز بهکرات رشد یافتهاند، آیا همین کارکرد انتقادی و سیاستورزانه از مسجد سلب نشده است؟ مراد من در اینجا وجه تأییدگرانه مساجد برای سیاست نیست، بلکه رویکرد انتقادی و نظارتگر نسبت به سیاست است.
این بزرگترین اشتباهی است که صورت گرفت و با ذرهبین در دستگرفتن و گشتن برای آنکه اگر کسی اندیشه خلافی داشت از امامجماعت کنار گذاشته شود، این عمل صورت گرفت. این تصور غلطی است که اگر کسی مانند ما فکر نکند، نمیتواند کارگزار نظام شود.
الویری: این امر محدود و منحصر به مساجد نیست و در قالب مسجد نمیشود به این قضیه پرداخت. در سطح کلان سیاست و جامعه میشود به این پرسش پرداخت و سطح کلان سیاست و جامعه نیز اثر خود را روی مسجد میگذارد. آن سطح کلان سیاست نیز همین تمایل به آن است که از مجموعه متولیان دین در عرصه جامعه، تنها یک صدا شنیده شود. این بزرگترین اشتباهی است که صورت گرفت و با ذرهبین در دستگرفتن و گشتن برای آنکه اگر کسی اندیشه خلافی داشت از امامجماعت کنار گذاشته شود، این عمل صورت گرفت. این تصور غلطی است که اگر کسی مانند ما فکر نکند، نمیتواند کارگزار نظام شود. مساجد وقتی از این افکار انتقادی خالی شد، طبیعتاً میبینیم که در خیلی از عرصهها نیز جوانان به مسجد وارد نمیشود. من بحثی را تحت عنوان سکولاریسم تحمیلی در پاسخ به کسانی که میگویند چرا حوزههای علمیه در خیلی از موارد سخن نمیگویند، مطرح کردم. من معتقدم این سکولاریسم واقعی نیست؛ بلکه تحمیلی است. یعنی وقتی در مسائل مختلف اگر کسی بر خلاف مشهورات سخن میگوید، مقابل درس او را میگیرند و شعار «حیا کن رها کن» سر میدهند، خب طبیعتاً افراد را به موضع سکوت اجباری میکشانند؛ لذا طبیعی است که یک سکولاریسم تحمیلی در اینجا شکل میگیرد. پس یک تحولی در کلان جامعه وجود دارد که بعد خروجی آن در موضوعات دیگر سرریز میکند.
مساجد الگو و اقبال اجتماعی
از بحث سیاست که بگذریم، مسئله بعدی، الگوی مساجد موفق است. تجربههای مساجد موفق در جذب و تربیت جوانان، تا چه اندازه جمعآوری و مورد مطالعه قرار میگیرند و از آنها الگو استخراج میشود؟
الویری: این امر از آن دست کارهایی است که متأسفانه صورت نگرفته اما یکی از کارهای بسیار ضروری و فوری است که باید انجام شود. علت تأکید من نیز آن است که علیرغم این بحث کلی که اقبال به مساجد کمتر شده، اما نمیتوان انکار کرد که برخی از مساجد در شهرهای مختلف، هنوز بسیار پررونق هستند. یعنی الگوی تمام عیاری از نظر همه کارکردهای سنتی مسجد هستند. این مساجد پر شور و پر نشاط و محل رفتوآمد انسانهای مختلف هستند. اینکه اینها چگونه عمل کردهاند مهم است. یعنی تجربه زیسته اینها نیازمند صورتبندی است. این فعالیت، یک کار روشمند میخواهد. کسانی که با مدیریت، تاریخ، جامعهشناسی و دین آشنایی دارند، باید به این حوزه ورود کرده و نمونههای موفق را مورد کاوش قرار دهند. ما گاهی میبینیم یک عالمی که اصلاً بعد سیاسی نیز ندارد، اما بعد از وفات مورد اقبال و تشییع گسترده قرار میگیرد. اینها امور قابل الگوگیری است. چند سال پیش بعد از تشییع جنازه پرشور یکی از عملاً، یکی از کارشناسان شبکههای بیگانه گفت وقتی بعد از این همه فعالیت ما، باز هم مردم اینگونه از علما استقبال میکنند، دیگر جای حرفی باقی نمیماند. اینها باید بررسی و الگوبرداری شود.
به طور مشخص حوزه علمیه چه برنامههایی را برای رونقگرفتن مساجد در دستور کار خود داشته و انجام داده و چه میزان موفق بوده است؟
الویری: من سخنگوی حوزه علمیه نیستم و از جزئیات برنامههای آن نیز اطلاع ندارم. ما چند مؤسسه تخصصی پیرامون مسجد داشتهایم، اما مهمترین پژوهشهای مربوط به مساجد متأسفانه خارج از حوزههای علمیه صورت گرفته است. این نشان میدهد حوزه یا از مهمترین پایگاه اجتماعی خود غافل است یا برای او اهمیت و اولویت ندارد و یا حتی اگر اولویت دارد، امکانات و نیروی انسانی لازم و یا احاطه علمی را در خود نمیبیند تا وارد شود.
اسفند سال ۱۴۰۲ که همایش سنگینی از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت ارشاد برگزار شد، تعداد زیادی مقاله مختلف به همایش رسید. خب این کار را وزارت ارشاد انجام داده است. یا مرکز پژوهشهای مجلس یک پژوهش سنگین در این خصوص انجام داده بود. این موضوع تلخی است که خود حوزه حداقل هم سنگ و هم تراز بقیه وارد این عرصه نشده است. حوزه امروزه خود را یک نهاد علمی یا سازمان آموزشی معرفی کرده و تبلیغ برای او تبدیل به اولویت دوم شده است. این نقطهضعفی است که وجود دارد. البته اطلاعات دقیقتر را خود متولیان امور باید در اختیار ما قرار دهند.
اهمیت مسجدمحوری در محله
مهمترین پژوهشهای مربوط به مساجد متأسفانه خارج از حوزههای علمیه صورت گرفته است. این نشان میدهد حوزه یا از مهمترین پایگاه اجتماعی خود غافل است یا برای او اهمیت و اولویت ندارد و یا حتی اگر اولویت دارد، امکانات و نیروی انسانی لازم و یا احاطه علمی را در خود نمیبیند تا وارد شود
بهعنوان پرسش آخر، بفرمایید که بههمریختن الگوی محلهمحوری به سمت مدرنیته و شهر یکپارچه، چه تأثیراتی بر کارکرد اجتماعی مساجد داشته است؟
الویری: طبیعتاً تغییرات دنیای مدرن از جنبههای مختلف رفتاری و... موج سنگینی داشته و همه جا را از خود متأثر کرده است. یکی از همین موجها تغییر در شهرسازی و ازبینرفتن محلات بود که با ازبینرفتن آنها، نقش مساجد نیز خیلی کمرنگ شد. تا پیش از این در هر شهر، یک مسجد جامع وجود داشت که محل برقراری نمازجمعه و محل روابط مردم با یکدیگر بود. پایینتر از این ما مساجد محلی و بعد هم مساجد کوچک در کوچهها را داشتیم. ما بعضاً مساجد چهارمتری هم داشتیم. این یعنی مسجد در دسترس همه بود. با مدل شهرسازی جدید، محله دیگر هویت خود را از دست داده است. به نظر میرسد در الگوی زیست شهری، الگوهایی وجود دارد که کلانشهرها را به چند قسمت تقسیم کرده و در هر قسمت، همه آن لوازم، امکانات و اقتضائات شهر بزرگ در آن جا تعبیه میشود. بهخاطر آنکه کاهش هزینههای رفتوآمد، صرفهجویی در زمان، کاهش آلودگی و... را شاهد باشیم؛ بنابراین یک الگوی محلهمحوری دنبال میشود که تکنولوژیهای جدید به آن کمک میکند. من بیست سال پیش سفری به شهر ریاض داشتم و دیدم که شهر را به چهار بخش تقسیم کرده و تلاش دارند کسی که در یک محله زندگی میکند، دیگر بهخاطر هیچ امری به محله دیگر نرود. تمام ادارات دولتی موظف میشوند در این محلات شعبه داشته باشند. پس درست است که کلانشهرها ابتدا محله زدایی کردند، اما اکنون نوعی علاج پیدا شده و ما از دوران بحران این موضوع گذشتهایم.
/ انتهای پیام /