گروه جامعه اقتصاد «سدید»؛ هنگام بحث از «وضع شناسی جامعه ایران» بدون شک یکی از مهمترین متفکرین و اندیشمندان کلیدی، دکتر رضا داوری اردکانی است. ما در نگاشتههای پیشین این مجموعه، پیرامون سه جریان اصلی تمدن اسلامی، تجدد ایرانی و تجدد سخن گفتیم. ایدههای داوری به نظر دارای نکات و ملاحظات جدی است که بر آن شدیم تا تفکرات او پیرامون دو پرسش اصلی از وضعیت فعلی جامعه ایرانی و آینده آن را به نحو تفصیلیتر در آثار وی ردیابی کنیم. در ادامه گزارشی از مسئله وضع شناسی جامعه ایرانی در اندیشه دکتر رضا داوری اردکانی را خواهید خواند.
تحول اندیشه یا تحول موضوع؟
دکتر داوری از آن دست اندیشمندان پویا و فعالی است که آثار وی را میتوان تکرار مکررات ندانست. همین جولان در اندیشه و تلاش برای فکر کردن باعث شده است تا داوری در طول زمان تحولات فکری مختلفی را از سر بگذراند. داوری دورههای فکری خویش را در مقدمهای تفصیلی که بر چاپ جدید کتاب «ناسیونالیسم، ملت و ملیت» انتشار یافته به بحث میگذارد. در، داوری دوران نخست انقلاب، مفاهیمی همچون بحران غرب، فروپاشی تمدن غرب، انقلاب اسلامی به عنوان نیرویی که میتواند وضع جدیدی در عالم بنیان بگذارد دارای اهمیت است. داوری در این برهه نوک تیز حملات خود را متوجه روشنفکران میداند. از منظر وی بیمسئولیتی روشنفکران در مواجهه با جامعه أمر مهم غیرقابل چشم پوشی است. اما به اذعان خود او، با ادامه روند تحولات انقلاب اسلامی و خصوصاً پس از دوران دفاع مقدس و ظهور مجدد توسعه در کشور، ایدههای داوری دچار نوعی چرخش شد. وی این بار در کتاب علوم انسانی و برنامهنویسی توسعه نوک تیز انتقادات خود را به سمت نیروهای انقلاب نشانه گرفت. به اذعان برخی این کتاب سرآغاز تغییر داوری و زایش رویکردی جدید در وی است؛ اما در نظرگاهی متفاوت، داوری تغییری نداشته است بلکه مخاطب انتقادات وی تنها تغییر کرده است؛ لذا آنگونه است که داوری در دهه شصت که چالشهای علمی وی با عبدالکریم سروش جزء زندهترین منازعات داغ علمی روز به شمار میرفت، پس از فوت جواد طباطبایی، وی را مهمترین فیلسوف سیاسی و اجتماعی ایران معاصر میداند. با این مقدمه توضیحی، نگاهی به مسئله مورد بحث پرونده فعلی در اندیشه دکتر داوری خواهیم داد.
داوری معتقد است، ایران توسعهنیافته است، توسعهنیافتگی مانند غربی بودن است، با این تفاوت که غرب با صورتهای مختلفی در عرصه جهانی حضور دارد، یک صورت آن تجدد و توسعهیافتگی و صورت دیگر آن توسعهنیافتگی است. توسعهنیافتگی نه ابتدای راه غرب، بلکه قرار داشتن در حاشیه راه غرب است
ایران، جامعه غرب تقلبی
داوری بر آن است که امروز ما را نمیتوان ذیل عنوان سنت و یا مدرنیته صورتبندی کرد. از منظر داوری ما مدرن نیستیم چراکه در همه حوزههای علمی، فنآوری و فرهنگی مصرفکننده بوده و همچنین بسیاری از شاخصهای مدرنیته در زمینههای فلسفی و اجتماعی را دارا نیستیم. همچنین به اذعان وی ما در عالم سنت نیز به سر نمیبریم چراکه از اساس سنت نمیتواند در زمانه جهانیشدن تجدد وجود داشته باشد. از منظر او ایران، کشوری توسعهنیافته است. توسعهنیافتگی به معنای حضور در زمانه پیشا تجدد نیست، توسعهنیافتگی به معنای قرار داشتن در ابتدای راه غرب نیست، توسعهنیافتگی به معنای قرار داشتن در عالم سنت نیست، از همین رو هیچکس نمیتواند به فارابی و خواجه نصیر و... توسعهنیافته بگوید، بلکه آنها در عالم سنت خود به سر میبرند و سنت چیزی غیر از توسعهنیافتگی و یا پیشا تجدد بودن است. داوری معتقد است، ایران توسعهنیافته است، توسعهنیافتگی مانند غربی بودن است، با این تفاوت که غرب با صورتهای مختلفی در عرصه جهانی حضور دارد، یک صورت آن تجدد و توسعهیافتگی و صورت دیگر آن توسعهنیافتگی است. توسعهنیافتگی نه ابتدای راه غرب، بلکه قرار داشتن در حاشیه راه غرب است، ما در بیراهه و کوره راهی در کنار راه اصلی غرب در حال سیر هستیم و ماهیت توسعهنیافتگی اینگونه است.
تجدد مآبی و توسعهنیافتگی وضعی است که در آن، هر آنچه از ساختارها و ویژگیهای تمدن غرب که وجود دارد، در شما نیز تحقق یافته است، با این تفاوت که پی به ضرورت و کارویژه آن نبردهاید.
وی در مقدمه کتاب خرد سیاسی در زمانه توسعهنیافتگی این معنا را توضیح میدهد که غرب از اساس چیست؟ اردکانی معتقد است که غرب نه امانیسم است و نه سکولاریسم، بلکه غرب به آن معناست که یکی از ابعاد زندگی انسان یعنی قدرت و سیاست، پای خود را پیش گذاشته و قصد تسلط بر تمام ساحات و ابعاد دیگر را دارد؛ لذا وی غرب را میل به تغییر، میل به قدرت و سلطه تعریف میکند. با این تعریف امروزه ما نیز به نحوی غربی و مدرن هستیم، با این تفاوت که نسخ اصیلی از غرب در ما به وجود نیامده است؛ لذا وی وضع امروز جامعه ما را در قالب الفاظی همچون تجددمآبی و یا توسعه نیافنگی با تعریف مورد بحث توضیح میدهد. تجدد مآبی و توسعه نیافتگی وضعی است که در آن، هر آنچه از ساختارها و ویژگیهای تمدن غرب که وجود دارد، در شما نیز تحقق یافته است، با این تفاوت که پی به ضرورت و کارویژه آن نبردهاید. برای نمونه داوری دانشگاه را مثال زده و مورد بحث قرار میدهد. از منظر وی دانشگاه در کشورهای متجدد غربی کارویژه خاص خود را داشت، اما ایران چه انتظاری از دانشگاه داشت که آن را در کشور خود تأسیس کرد؟
چرا ما توسعه نیافته شدیم؟
داوری در پاسخ به این پرسش که ما چرا توسعه نیافته شدیم، عوامل متعددی را طرح میکند. برای نمونه وی نحوه مواجهه ما با غرب را گاه مورد بحث قرار میدهد. او در مقایسهای معتقد است در مواجه تمدن اسلامی با فلسفه یونان، فلاسفه و بزرگان عصر که قوه تحلیل و دسترسی عمیق به سنت را در اختیار داشتند، مترجمین آثار یونانی شدند؛ لذا فلسفه یونان در دستگاه اندیشه اسلامی وضع امروزین خود را پیدا کرده و نه تنها با آن تضاد نیافت، بلکه موجب رشد وی نیز شد. اما در عصر معاصر، فیلسوفان بزرگ عصر قاجار به راحتی از کنار فکر جدید گذشته و از اساس به آن تأمل نکردند، لذا مترجمین و کسانی که پیشانی مواجه ما با تمدن غرب بودند، بیشتر عدهای مواجب بگیر و اشخاص تهی از محتوا بودند که به جای توجه به فلسفه غرب، به علوم ظاهری توجه داشتند.
وی شرق شناسی را نه صرفا شناخت بلکه نحوی ابژه کردن فرهنگ شرق میداند که حاصل آن، میشود تبدیل کردن سنت این کشورها، از أمری فعال در فرهنگ و حافظه آنان، در بهترین حالت به میراث باستانی و أمری پنهان در موزهها. از منظر وی شرق شناسی موجبات گسست جوامع شرقی از تاریخچه آنان را فراهم آورد
وی شرق شناسی را نیز دلیل عمده دیگری برای این موضوع میشمارد. وی شرق شناسی را نه صرفا شناخت بلکه نحوی ابژه کردن فرهنگ شرق میداند که حاصل آن، میشود تبدیل کردن سنت این کشورها، از أمری فعال در فرهنگ و حافظه آنان، در بهترین حالت به میراث باستانی و أمری پنهان در موزهها. از منظر وی شرق شناسی موجبات گسست جوامع شرقی از تاریخچه آنان را فراهم آورد، به اعتقاد داوری همانگونه که استعمار معلم نبود بلکه حاکم بود، شرق شناسی نیز راه پیشرفت نیاموخت، بلکه راه تقلید و تبعیت را یاد داد.
تکلیف جمهوری اسلامی چیست؟
اما پرسش نهایی آن است که تکلیف جمهوری اسلامی و جامعه ایران امروز چیست؟ داوری در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی معتقد بود که وضع جدیدی در عالم به وجود خواهد آمد غیر از آنچه که با غرب و در توسعه رخ داد. برای داوری در این برهه مفهوم فروپاشی غرب بسیار مهم بود. با گذشت زمان، اما داوری معتقد است روند آنگونه که او پیشبینی میکرد پیش نرفت، به عبارت دیگر نه انقلاب اسلامی آنقدر مستعد ایجاد وضع جدیدی در عالم بود و نه دیوار غرب آنقدر ترک داشت که به این زودیها فروبپاشد. از همین رو وی ایده دیگری را در سر پروراند.
به اعتقاد داوری ما باید در مسیر تمدن غرب شریک شده و کاملاً تجدد یافته شویم. وی در این مسیر بر آن است که نه امکان بازگشت به سنت مقدور بوده، نه امکان ساخت وضع جدید ممکن است نه امتداد وضع حاشیهنشینی و توسعهنیافتگی مطلوب است، لذا وی تنها راه ممکن را شریک شدن با غرب در مسیر تجدد میداند. البته داوری تجدد را نقطه مطلوب و نهایی جامعه نمیبیند، وی بر آن است که مردم و حاکمان کشور ما همگی سودای تجدد و توسعه را در سر میپرورانند. مردم حتی اگر شعار علیه توسعه بدهند، اما خود را حامل نیازهایی میدانند که طبیعی نیست، بلکه ناشی از توسعه و تجدد بوده، لذا هرچند در خودآگاه خود ضد توسعه باشند، اما در ناخودآگاه توسعهگرا هستند. داوری بر آن است که باید این تضاد را کنار نهاد و روی به سمت توسعه آورد، البته در این روی آوردن است که اگر سر ما به سنگ توسعه خورده و حامل رنج زمانه خویش شویم، امید افاضه وضعی جدید از دل توسعه برای ما فراهم میشود.
/انتهای پیام/