گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ همواره این دعوای تاریخی وجود داشته که آیا اساساً مردم ایران، جمعگرا هستند و پیرامون مسائل عمومی، دور هم جمع میشوند یا فردگرا هستند و مسائلی که منفعت فردی در آن وجود دارد، آنها را گردهم میآورد. اما در میان این شرایط، مصادیق بسیاری وجود دارد که جامعه ایرانی پیرامون یک موضوع بسیج شده است. با این وجود به نظر میرسد بسیج شدگی جامعه ایرانی - که نمونههای آن نیز کم نیست - در شرایط اضطرار رخ میدهد یا اینکه بسیج شدگی در شرایط غیربحرانی، چندان مورد تحلیل ما نبوده است. حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرمان تشکیل بسیج را داریم، اما گویا این وظیفه، به نحو شایستهای صورتبندی و اجرا نشده و امروزنمیتوانیم ادعا کنیم که سازمان بسیج مستضعفین، وظیفه بسیج شدگی همه جامعه را به عهده گرفته است. علل و زمینههای «بسیج شدگی در جامعه ایرانی»، بهانهای شد تا به سراغ دکتر سید محمود نجاتی حسینی - جامعهشناس و استاد دانشگاه - برویم. در این گفتوگو، وی تلاش کرده تا تصویری از زمینههای مشارکت اجتماعی ایرانیها ارائه کند. هم اینک بخش اول این گفتگو پیش روی شما قرار دارد.
ایرانیها؛ فردگرا در جمع و جمعگرا برای نفع!
در ابتدای بحث به سراغ یک موضوع حل نشده میرویم. برخی اینگونه عنوان میکنند که لزوماً احتیاج نیست در امر بسیج شدگی، درصد بالایی از مردم بسیج شوند. ممکن است درصد کمی نسبت به یک موضوع بسیج شوند، اما همین که همراهی افکار عمومی رخ دهد، میتوانیم بگوییم امر بسیج شدگی رخداده است. با این تعریف، شاید بتوانیم بگوییم جامعه ایرانی، یک جامعه جمعگراست. نظر شما در این باره چیست؟
نجاتی حسینی: این موضوع مهمی است که باید درباره آن صحبت کنیم؛ چرا که هم با بسیج سیاسی در جامعهشناسی سیاسی ارتباط پیدا میکند و هم با عبارت سازمان بسیج - با همان تعاریف خاصی که از بسیج و کارکرد و عملکرد آن در جمهوری اسلامی شکلگرفته - ارتباط دارد؛ لذا در رابطه فردگرایی و جمعگرایی باید بیان کنم که ما چالش بزرگی در زمینه تشخیص جمعگرایی و فردگرایی در ایران داریم؛ چون آمارهای اجتماعی ناشی از پژوهشهای جامعهشناسی تاریخی و جامعهشناسی فرهنگی و سیاسی، موید این است که ایرانیها در برهههایی فردگرا و در برهههای دیگر جمعگرا هستند. از جمله گفته میشود در اجتماع سنتی ایران و در جهان سنتی ایرانیها و در برخی از مناسبتها - مثل مراسم عروسی، عزا، تولد، گلریزان و... - مردم روحیه جمعگرا داشتند و بهاصطلاح قدیمیها، حالت تعاون مردم بالا بوده است و کمک مادی و معنوی میکردند. همچنین درباره زیست ایرانیها در جهان جدید، ما دوران دفاع مقدس را داریم. چه آنهایی که به جبهه رفتند و چه آنهایی که پشت جبهه بودند، شور و شوق فراوان داشتند و یک روحیه جمعگرا در بین مردم وجود داشت. اما اگر بخواهم در مجموع از این گزارهها عبور کنم، این فردگرا و جمعگرا بودن مردم یک چالش است که در بسیج سیاسی نیز تأثیرگذار است.
آمارهای اجتماعی ناشی از پژوهشهای جامعهشناسی تاریخی و جامعهشناسی فرهنگی و سیاسی، موید این است که ایرانیها در برهههایی فردگرا و در برهههای دیگر جمعگرا هستند.
به نظر میرسد که جمعگرایی و فردگرایی ایرانیها، تحتتأثیر دو متغیر مهم است؛ ۱. استقلال فردی و استقلال رأی ۲. منفعتطلبی فردی. وقتی از لحاظ جامعهشناسی و انسانشناسی نگاه میکنیم، ایرانیها آن جایی که باید جمعگرا باشند، فردگرا هستند؛ چون منفعت فردی ایجاب میکند که با جمع همراهی نکنند. این بسیار جالب است؛ یعنی جایی که باید رفتار جمعی داشتند، چون منفعت فردیشان به خطر میافتد، با جمع همراهی نمیکنند و منتظر میمانند که منافع جمعی آنها از طریق آن جمعگرایی حاصل شود و آنها بهره ببرند که در اصطلاح جامعهشناسان به آن «سواره گیری مجانی» گفته میشود. این دسته از افراد نه هزینه میکنند و نه مشارکتی دارند و فقط منتظر میمانند تا از منافع جمعگرایی بهرهمند شوند؛ چون وقتی یک عمل جمعی اتفاق میافتد و این عمل جمعی موفقیتآمیز است، نفع آن هم جمعی و عمومی است و شما نمیتوانید کسی را از داشتن آن محروم کنید. این یک اصل پذیرفته شده در جامعهشناسی است.
پس چالش اول این است که ایرانیها، آن جایی که باید جمعگرا باشند و برای یک امر مهم اجتماعی و یک مسئله خیر که با حوزه عمومی و سرنوشت جمعی سروکار دارد بسیج شوند، منفعتطلب هستند. این منفعتطلبی نیز به اصل جامعهشناسی «کنشگر عقلانی» برمیگردد؛ یعنی تحلیل هزینه و فایده میکند که آیا منافعی که از این کار برای او حاصل میشود بیشتر است یا آن هزینه؟ معمولاً نیز به این نتیجه میرسد که چون هزینه زیاد است، پا پس میکشد.
چالش دوم این است که در موقعیتهایی که افراد باید فردگرا بوده و استقلال عمل و استقلال رأی داشته باشند، جمعگرا میشوند. مانند زمانی که مردم بدون هیچگونه تأمل در یک مناسبتی شرکت میکنند یا به یک جنبش و شورشی میپیوندند یا در یک واکنش تودهای و هیجانی به یک جایی حمله میکنند که جامعهشناسان به این رفتارها «وندالیستی» یعنی تخریبگرایانه میگویند که بهطورکلی منفعت فردی را طلب میکند؛ اما با جمع همراه میشود.
بسیج شوندگی به جنبش یا انقلاب میرسد
ویژگیهایی که شما درباره مدل بسیج شدگی بیان کردید، قدری به ادبیات جنبشهای اجتماعی نزدیک شد. آیا این نزدیکی به این جنبشها که تأمین منفعت از طریق دیگران و نوع کنشهای هیجانی که آن فرد ممکن است در تنهایی خود آن کار را انجام ندهد، اما وقتی در یک گروه قرار میگیرد، انجام میدهد و توضیحی برای آن هم ندارد، اینها در ادبیات جنبش با بسیج شدگی به هم میرسند؟ یعنی وقتی ما میگوییم بسیج شدگی با همان جنبش مواجه هستیم؟
وقتی از لحاظ جامعهشناسی و انسانشناسی نگاه میکنیم، ایرانیها آن جایی که باید جمعگرا باشند، فردگرا هستند؛ چون منفعت فردی ایجاب میکند که با جمع همراهی نکنند.
نجاتی حسینی: اتفاقاً میخواستم درباره بسیج شدگی که در اصطلاح علوم اجتماعی با اصطلاح «Mobilization» بکار رفته است، نکاتی را ارائه کنم. این تعبیر با صفت سیاسی و اجتماعی همراه است. بهطورکلی، بسیج سیاسی و اجتماعی در جامعهشناسی سیاسی و حقوقی در یک تعبیر کوتاه یعنی «تجهیز منابع و جمعآوری ابزارهای لازم برای رسیدن به اهداف جمعی نه فردی». یک تعبیر موثقتر این است که بسیج سیاسی و اجتماعی به معنایی که در جامعهشناسی حقوقی بهصورت جهانی نیز بحث شده و اینجا منظور بنده است، به «هرگونه طراحی، برنامهریزی، امکانسنجی، عضوگیری و فراخوان که بهصورت یک کنش جمعی برای تصحیح سیاستها، اعلام مطالبات و خواستهها و تحقق منویات مادی و معنوی صورت گیرد»، اطلاق میشود. یعنی اگر یک جنبش یا یک حزب یا گروهی فراخوان بدهد و عضوگیری کرده و منابعش را تجهیز کند برای اینکه به هدفی دست یابد که این هدف معمولاً هم اجتماعی و هم سیاسی و حقوقی است، میتواند در قالب جنبشهای اجتماعی تحقق پیدا کند؛ مانند جنبش اجتماعی زیستمحیطی، جنبش اجتماعی زنان، جنبش اجتماعی دانشجویان، جنبشهای فمینیستی و حتی جنبش «کوئیر» که در ایران پیدا و پنهان ظهور و بروز دارد.
در حقیقت نحوه تکوین، توسعه، شکلگیری، استمرار و بازتولیدشان، تابع بسیج سیاسی و اجتماعی است، یعنی جایی برنامهریزی و یا الگویی طراحی میشود که به دنبال چه مقاصدی باشند. مطالبات مشخص میشود و این مطالبات در شبکههای اجتماعی، رسانهها، ماهوارهها و در ابزارهای رسانهای که در اختیار آن جنبش و گروه است، اعلام و فراخوان میشود و عضوگیری صورت میگیرد و در یک جایی یا در سطح شبکه اجتماعی یا در خیابان بهصورت تظاهرات، تحصن و راهپیمایی و... بروز و ظهور مییابد.
فیزیکی یا مجازی؛ بسیج، بسیج است!
بهصورت خلاصه آیا میتوان گفت که بسیج شدگی، نوعی آمادگی جمعی است؟
نجاتی حسینی: یک بخش مهمی از بسیج شدگی سیاسی و اجتماعی برای تحقق خواستههای اجتماعی و سیاسی، حتی جنبشهای اجتماعی را به مرز اپوزیسیون بودن میبرد و حتی جنبش اعتراضی زن، زندگی و آزادی که در ایران تعابیر گوناگونی از آن وجود دارد و از منظر جامعهشناسی سیاسی و حقوقی و علمی، یک جنبش اعتراضی است، قواعد آن تابع بسیج شدگی سیاسی و اجتماعی است؛ یعنی در هر دورهای، فراخوانی میدهند و عضوگیری میکنند و این عضوگیری در شبکههای اجتماعی اتفاق میافتد و اعلام بروز و ظهورشان یا در خیابان است - مثل همین اتفاقات شهریور ۱۴۰۱ - یا در فضای عمومی و رسانهای است که همچنان در سال دومش ادامه داشت. در تمام اینها، همین تعریف و تعبیری که از بسیج شدگی سیاسی و اجتماعی وجود دارد را میبینید. پس میتوان از منظرهای مختلف جامعهشناسی سیاسی و حقوقی آن را موردتوجه قرار داد.
نکتهای که شما درباره بسیج سیاسی و اجتماعی فرمودید که در آن، پای جنبش اجتماعی وسط میآید، این به خاطر اهمیتی است که جنبشهای اجتماعی در جهان جدید پیدا کردهاند. بخش مهمی از نظریه بسیج سیاسی و اجتماعی، در ارتباط با جنبشهای اجتماعی و سیاسی ساخته و پرداخته شده است؛ چه جنبشهای اجتماعی کلاسیک که عمدتاً در فضای فیزیکال صورت میگرفتند و چه جنبشهای اجتماعی جدید که جنبشهای مدنی هستند و نحوه عضوگیری و فراخوان آن بیشتر رسانهای شده است.
برخی از نظریهپردازان بزرگ، وقتی درباره جنبش اجتماعی و بسیج سیاسی و اجتماعی صحبت میکنند، دائماً این دو مفهوم و پدیده را به هم پیوند میزنند. یعنی وقتی از بسیج سیاسی و اجتماعی صحبت میکنند - به آن معنایی که در جامعهشناسی سیاسی و حقوقی است - ذهنشان به طرف جنبشهای اجتماعی و به دنبال یک پدیده جدید میرود و وقتی از جنبشهای اجتماعی و کارکرد و ماهیتش صحبت میکنند، به کارکرد بسیج شدگی سیاسی و اجتماعی توجه میکنند که چگونه بسیج سیاسی و اجتماعی اتفاق میافتد؟ چرا اتفاق میافتد؟ چه پیامدهایی دارد و دولتها چه واکنشهایی نسبت به این جنبشهای اجتماعی دارند؟ و چگونه این جنبشهای اجتماعی میتوانند مدام خودشان را بازتولید کنند؟
ویژگیهای خاص بسیج عقیدتی در ایران
شاید ما مسئله بسیج شدگی را در بسیاری از کشورهای دنیا به این معنایی که در ایران وجود دارد، نداشته باشیم. در برخی کشورها مثل آلمان قدیم و یا چین امروزی و کره شمالی هم مسئله بسیج شدگی وجود دارد، اما تفاوتهای جدی با بسیجشدن در ایران دارد. از سوی دیگر، مدلهای جنبش اجتماعی در دنیا با رویدادهایی که در ایران رخ میدهد، تفاوتهای بسیاری دارد. به نظر شما آیا این بهخاطر عدم شرقشناسی و یا عدم فهم جامعه شرقی نیست که سعی میکنند این مدل بسیج شدگی را به مدلهای جنبشی گره بزنند؟
تا جایی که من اطلاع دارم، به این معنا سازمان بسیجی که بسیج سیاسی و حکومتی در جمهوری اسلامی است، در جای دیگر نیست.
نجاتی حسینی: به نظر من بهتر است که به ظرایف تئوریک توجه کنیم. وقتی میفرمایید آن چیزی که در ایران داریم، در جای دیگر نداریم، اگر منظورتان سازمان سیاسی حکومتی بهعنوان بسیج مستضعفین است، بله همینطور است و این یک امر طبیعی است و از لحاظ جامعهشناسی که نگاه میکنیم، یک امر بومی و محلی است. حالا ممکن است موقعی که این بسیج میخواسته شکل گیرد، طراحان الگویی برگرفته از دیگران داشتهاند. مثلاً الهام گرفته از سازمان بسیج جوانان کمونیستی بوده که در دوره کمونیستها خیلی فراگیر بوده یا مثلاً الهام گرفته از بسیج جوانان در زمان نازیها بوده یا حتی الگوهای کوبا و کره شمالی و یا حتی در آسیای شرقی و... بوده که باید بحثهای تاریخی مستند برایش صورت بگیرد. اما تا جایی که من اطلاع دارم، به این معنا سازمان بسیجی که بسیج سیاسی و حکومتی در جمهوری اسلامی است، در جای دیگر نیست. اما خود بسیج سیاسی و اجتماعی به معنای جامعهشناسی اجتماعی و حقوقی که عرض کردم در کشورهای دیگر وجود دارد، بهویژه در خود اروپا دیده میشود.
درواقع یک کنش آگاهانه بهمنظور تغییر یک وضعیت صورت میگیرد.
نجاتی حسینی: جدیترین کنش جمعی از نظر سیاسی و حقوقی، خواستگاه و نقطه عطف آن، سال ۱۹۶۰ فرانسه است که یک گونهای از پستمدرنیسم از دل آن بیرون آمد و نظریهپرداز برجستهای مانند «فوکو» از دل آن متولد شد. از نظر آنان و شاید کسان دیگر مانند «آلن تورن» - که جامعهشناس برجسته جنبشهای اجتماعی است - همه، محصول همان جنبشهای اجتماعی فرانسه هستند. البته به این معنا نیست که قبلاً نبوده است؛ چون حتی در سال ۱۸۵۰ به بعد یک جنبش اجتماعی شکل میگیرد که خیلی مارکسیستی و تحتتأثیر آرای مارکس است و مربوط به اتحادیههای کارگری است.
هیئت بهمثابه بسیج اجتماعی - سیاسی
اما در بسیج شدگی لزوماً به دنبال تحول و تغییر نیستیم؛ بلکه یک کنش آگاهانه است که نتیجه دارد؛ مثلاً در کرونا جامعه ایرانی با هم بسیج میشود که با یک پدیده خارجی مبارزه کند، ولی به دنبال تحول نیست و نمیخواهد تغییری در وضعیت قانونی و سیاسی و اجتماعی ایجاد کند؛ بلکه میخواهد بسیج بشود برای اینکه حراست کند. یا در هیئت، بهصورت آگاهانه کنشگری میکند، اما به دنبال تغییر نیست. یعنی این بسیج شدگی به دنبال تغییر نیست، اما همراهی و نتیجه را هم به دنبال دارد. آیا ما میتوانیم این موضوع را بهعنوان تفاوت بسیج شدگی با جنبشهای اجتماعی لحاظ کنیم؟
در هیئتهای مذهبی - چه مردمی و غیرحکومتی و چه حکومتی - بسیج سیاسی و اجتماعی صورت میگیرد.
نجاتی حسینی: برخی از پژوهشگران اجتماعی علاقهمند به هیئتهای مذهبی در ایران تقریباً دو وجه را موردتوجه قرار دادند: یکی اینکه به هیئتهای مذهبی بهعنوان NGO توجه داشتهاند؛ یعنی NGOهای مذهبی که بهنوعی مستقل از حکومت بودند، اما برخی کارکردهای عقیدتی، فرهنگی، مذهبی و ایدئولوژیک هم داشتند و گاهی مواقع نیز این کارکردهایشان با منویات و خواستههای حکومت نیز همراهی داشته است. وجه دیگر و جدیدتر، این است که اتفاقاً کاری که در هیئتهای مذهبی - چه هیئتهای مذهبی سنتی و چه در شکلبندی اجتماعی مدرن آن که در زمان جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است - یک بخشی از آن بسیج سیاسی و اجتماعی است که من نام آن را «بسیج عقیدتی» میگذارم. یعنی نوع بسیج، عقیدتی است و شما افرادی را که از لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک، زیر یک چتر معنوی به نام اسلام و تشیع و دین جمع شدهاند، در مناسبتهای مختلف مذهبی - طبق یک تقویم خاص که معمولاً ماه محرم و صفر اوج آن است - فراخوان میدهید و حتی عضوگیری میکنید و مطالباتی دارید که این مطالبات معنوی است و سعی میکنید به صورتهای مختلف و با استفاده از پرفرمنسهای مختلف، آن را به نمایش بگذارید. در همین راستا، سینهزنی، نوحهخوانی، تعزیهخوانی و شبیهخوانی، نوعی بسیج عقیدتی بوده و مرتب در حال عضوگیری است. حتی ممکن است بنا به دلایل مختلف یک سری از اعضای قدیمی خود را از دست بدهد و اعضای جدیدی بگیرد.
اگر بخواهیم از منظر جامعهشناسی به هیئتهای مذهبی نگاه کنیم، بر خلاف هیئتهای مذهبیسنتی که همه افراد عضو آن، افراد جاافتاده و ریشسفید و دستخوش پیرسالاری هستند، اما همه هیئتهای جدید، هیئتهای جوانگراست و نسلهای جدیدتر وارد این هیئتها شدهاند؛ لذا از این منظر نیز میشود نگاه کرد که در هیئتهای مذهبی - چه مردمی و غیرحکومتی و چه حکومتی - بسیج سیاسی و اجتماعی صورت میگیرد. این بسیج عقیدتی، چون در غرب کمرنگ بوده، قاعدتاً چندان موردتوجه جامعهشناسان سیاسی و حقوقی مانند «تیوی» و «آلن تورن» و «هربرت گلدشتاین» قرار نگرفته که طبیعی هم هست.
غرب یک بخش از این بسیج عقیدتی را در یک جریان بسیار مهمی میبیند که در کلیسا اتفاق میافتد؛ یعنی کلیسای اجتماعی که هنوز هم وجود دارد. در کلیسایی سابقاً در سال ۶۰ به بعد و یا در کلیسای آزادی بخشی که در آمریکای لاتین بوده و زیرمجموعه الهیات آزادیبخش، دین، پژوهشی است؛ یعنی الهیاتی که به دنبال این بوده که به واسطه تعالیم عیسی مسیح، مستضعفین را از شر ظلم و ستم حکومتهای دیکتاتوری آمریکای لاتین نجات دهد. آنجا هم یک بسیج عقیدتی بوده است. اما امروزه این بسیج عقیدتی که در کلیسای اجتماعی واتیکان است و در اکثر کشورهای اروپایی نیز شاهد آن هستید، یک بخش عقیدتی آن برای امور خیریه است؛ یعنی در روزهای خاصی که همان روزهای یکشنبه مسیحیهاست، افراد به کلیسا میروند و حضورشان صرفاً شرکت در مراسم عقیدتی دعا و آئین ربانی نیست؛ بلکه معمولاً اینها توسط کلیسا برای انجام کارهای خیرخواهانه - مانند اطعام مسکینان، فقرا و حاشیهنشینان یا اموری مانند درمان رایگان بیماران - بسیج میشوند؛ لذا از این منظر، بسیج عقیدتی در خود غرب نیز وجود دارد. اما اینکه چرا در نظریههای جنبشها و در ادبیات جامعهشناسی سیاسی و حقوقی، وقتی از بسیج سیاسی و اجتماعی صحبت میشود، به این وجه توجه نشده که این خود جای تأمل دارد. اما برای ما که پدیده بسیج و مفهوم بسیج عقیدتی را هم داریم، میتواند مایه نظریهپردازی باشد. آیا بسیج شدگی در ایران در مناسبتهای گوناگون، یک بسیج عقیدتی است؟ یعنی فراخوانی داده میشود و افرادی که اعتقادات مذهبی دارند در جایی جمع میشوند تا یک پرفرمنسی داشته باشند؟ تا کجا این بسیج عقیدتی میتواند تبدیل به یک بسیج سیاسی شود؟
شاید جالب باشد که همین بسیج عقیدتی تبدیل به بسیج سیاسی میشود؛ یعنی خواستگاه اصلی این بسیج سیاسی که باید در خدمت حکومت باشد به آن بسیج عقیدتی برمیگردد. چون حکومت، بر مبنای یک عقیدهای شکل گرفته و کسانی که پیرو آن عقیده هستند، باید به بازتولید این حکومت و به بقای حکومت از طریق بسیج کمک کنند.
شاید جالب باشد که همین بسیج عقیدتی تبدیل به بسیج سیاسی میشود؛ یعنی خواستگاه اصلی این بسیج سیاسی که باید در خدمت حکومت باشد به آن بسیج عقیدتی برمیگردد. چون حکومت، بر مبنای یک عقیدهای شکل گرفته و کسانی که پیرو آن عقیده هستند، باید به بازتولید این حکومت و به بقای حکومت از طریق بسیج کمک کنند. ضمن اینکه تمام مرامنامه بسیج و منویات سازمان بسیج مستضعفین و عضوگیری آن هم بر همین مبنا است. یعنی این تابع همان بسیج عقیدتی است که متأسفانه ما به آن کمتر توجه کردیم.
حتی در جنبشهای اجتماعی عرفی ما در ایران - چه جنبش اجتماعی دانشجویی و چه جنبش اجتماعی زنان، جنبشهای زیستمحیطی و چه جنبشهای هویتی و... - یک جنبه بسیج عقیدتی وجود دارد و این جنبشها بعد از انقلاب هم از لحاظ کمی و کیفی گسترش پیدا کردند و هم در فضای فیزیکال هستند و هم در فضای شبکههای مجازی و هم متن گفتاری و نوشتاری تولید میکنند و پرفرمنس دارند. اتفاقاً شبکههای ماهوارهای فارسیزبان خارج از کشور و شبکههای اجتماعی نیز به بازتولید اینها کمک کرده است. البته این جنبشها، بسیج عقیدتیشان، عقیدتی به معنای عرفی است؛ یعنی به یک سری مؤلفههایی مانند انساندوستی، انسانگرایی، حکومت سکولار، حکومت دموکراتیک و حقوق بشر اعتقاد دارند. البته آن بسیج عقیدتی سنتی، عقیده ناب است؛ اما این بسیج عقیدتی، مضاف است؛ یعنی یک چیز دیگر نیز به آن اضافه شده است.
نکته دیگری که در پرسش شما بود، این که تا کجا میشود اینها را به هم ربط داد؟ در ایران، به واسطه اینکه مختصات محلی و بومی خاصی وجود دارد، بین جنبش اجتماعی بهعنوان نمونه جنبشهای اجتماعی زنان، حقوق شهروندی و محیطزیست و... حتی جنبش کارگری که در ایران سابقهاش بیشتر از این جنبشهای دیگر است و حتی بسیج سیاسی و اجتماعی که در اینجا اتفاق میافتد، هم از لحاظ جامعهشناسی با جوامع دیگر متفاوت است و هم به واسطه جهانیشدن، یک سری شباهتهای اجتماعی و فرهنگی با جنبشهای اجتماعی در غرب دارند. بهعنوانمثال، جنبشهای فمینیستی در ایران بهاندازه جنبشهای فمینیستی در غرب پررنگ نیست؛ چون آنها در یک فضای گشودهتری هستند؛ درحالیکه در جوامع اسلامی بهصورت عام و در جمهوری اسلامی ایران بهصورت خاص، یک سری مقدورات، محذورات و تنگناها و چالشهایی وجود دارند که جنبش فمینیستی نمیتواند خیلی عرضاندام کند؛ اما به نسبت غرب، قدرت مانور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و عمومیاش، بیشتر است. نمونه آن را شما در جنبش «زن، زندگی، آزادی» میبینید که بههرحال یک جنبش فمینیستی نیز هست و زنان در آن محور هستند.
نکته مهم دیگری که در مقوله بسیج میتوان به آن پرداخت، تفاوت جامعهشناختی بین بسیج سیاسی و اجتماعی زنانه و بسیج سیاسی و اجتماعی مردانه است. در این راستا، باتوجهبه اینکه یک تفاوتهایی بین بسیج خواهران با بسیج برادران - چه در ارگانهای خود سازمان بسیج و چه در نهادها و ادارات - وجود دارد، این مسئله هم قابلبررسی است.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...