گروه راهبرد «سدید»؛ اگر واقعا خواهان استعمارزدایی هستیم، فراتر از نقد فرهنگی باید به بینش ساختاری عمیق سمیر امین، توجه کنیم. امین معتقد است این داستان که سرمایهداری از ویژگیهای درونزای اروپایی یعنی عقلانیت برآمده، یک دروغ بزرگ است. او معتقد است این داستان ساختگی ماهیت واقعی نظام سرمایه داری، از جمله نقش امپریالیسم و نژادپرستی در تاریخ آن را پنهان میکند. برای او، فرض این که سرمایه داری بتواند در حاشیه و بدون درگیر شدن با دیگر کشورها و فرهنگها توسعه پیدا کند، (به شیوهای که ادعا میشود در اروپا رخ داده است)، فرآیندی غیرممکن است. امین در همین زمینه پیشنهاداتی برای استعمارزدایی ارائه میدهد که میتواند برای امروز کشورهای تحت سیطره سرمایه داری جهانی مفید باشد. اینگرید هاروولد کوانگراونیس (Ingrid Harvold Kvangravenis)، مدرس مباحث توسعه بین المللی در کالج سلطنتی لندن است. او سردبیر سایت توسعه اقتصاد نیز میباشد که در این یادداشت به شرح دیدگاه سمیر امین میپردازد.
با انتشار کتاب شرق شناسی در سال ۱۹۷۸، ادوارد سعید به یکی از موثرترین شرق شناسان و دانشمندان این حوزه تبدیل شد. این کتاب مطالعه تاریخ جهان مدرن را متحول کرد، زیرا بینشهایی در مورد چگونگی ایجاد و حفظ امپراتوریهای اروپایی توسط گفتمانهای نژادپرستانه ارائه کرد. سعید و آثارش و فعالیتهای سیاسی که انجام میداد منتقدان جناح راست و سرمایه داری را به خود جذب میکرد. یکی از این منتقدین که شاید مهمترین آنها نیز باشد سمیر امین اقتصاددان مصری است که از نقطه نظر چپ به نقد نگاه سعید به مقوله پیشرفت اروپا پرداخت. سمیر امین با به کار بردن تعبیر اروپا محوری در کتابش که در سال ۱۹۸۸ به همین عنوان منتشر شده بود دیدگاه سعید را مورد نقد جدی قرار داد. امین در این کتاب برای توصیف و شرح چگونگی خلق اروپای مدرن دیدگاهی جایگزین ارائه کرد، دیدگاهی که نه بر اساس فرهنگ یا گفتمان، بلکه مبتنی بر درک ماتریالیستی از سرمایه داری و امپریالیسم است.
سعید بیشتر دوران حرفهای خود را در شمال جهانی، در شهر نیویورک گذراند، در حالی که امین بیشتر در آفریقا تلاش کرد تا نهادهای آکادمیک و سیاسی آفریقایی را برای به چالش کشیدن وابستگیهای ایجاد شده از طریق امپریالیسم ایجاد کند. وقتی در سال ۲۰۱۶ برای مصاحبه با امین ملاقات کردم، او ۸۵ ساله بود و هنوز به شدت درگیر ایجاد نهادهای جایگزین و به چالش کشیدن نظریه اجتماعی اروپامحور سعید بود. اگرچه او در سال ۲۰۱۸ درگذشت، میراث او به شدت میتواند به فهم آنچه جهان جدید را به وجود آورده است کمک کند.
امین در کتابش این نظریه که اروپا و سرمایه داری به واسطه نیروی درون زای خود و به کمک عقلانیت اروپایی توانسته پیشرفت کند را مورد نقد جدی قرار میدهد و در موارد متعددی نقصهای چنین دیدگاهی را آشکار میسازد. امین معتقد است این داستان که، سرمایهداری از ویژگیهای درونزای اروپایی یعنی عقلانیت - که همچنان بر تئوری اجتماعی تسلط دارد- برآمده است، یک دروغ بزرگ است. او معتقد است این داستان ساختگی ماهیت واقعی نظام سرمایه داری، از جمله نقش امپریالیسم و نژادپرستی در تاریخ آن را پنهان میکند. برای او، فرض این که سرمایه داری بتواند در حاشیه و بدون درگیر شدن با دیگر کشورها و فرهنگها توسعه پیدا کند، (به شیوهای که ادعا میشود در اروپا رخ داده است)، فرآیندی غیرممکن است.
امین همچنین خاطرنشان میکند که اساس وحدت فرهنگی اروپا نژادپرستانه است، زیرا تقابل کاذب بین زبانها و دوگانگیهای تاریخی نادرست ایجاد میکند (مثلاً در این فرهنگ، یونان "اروپایی" در نظر گرفته میشود و به شرق متصل نیست؛ مسیحیت نیز اروپایی تلقی میشود.). به این ترتیب، امین منتقد اولیه تبیینهای فرهنگی در علوم اجتماعی بود که باعث انحراف فهم تاریخی میشدند.
نقد امین از اروپا محوری با مطالب سعید در خصوص شرق شناسی تفاوتهای جدی داشت. سعید بیشتر به دنبال بیان این مطلب بود که تصویرهای نژادپرستانه مضر هستند، اما امین از دیدگاهی دیگر اساس اروپامحوری را مشکل اساسی میداند. در حقیقت هرکدام از این دو، نماینده دو دیدگاه هستند یکی به دنبال ترویج نگاههای پسااستعماری در قالب شرق شناسی است و دیگری به دنبال فهم منطق رفتاری اروپا و تبیین اروپا محوری بر اساس رویکردهای مارکسیستی و شناخت سازوکارهای امپریالیسم است. این دو دیدگاه به وضوح در تقابل با یکدیگر قرار دارند.
امین، به عنوان یک نئومارکسیست، برای فهم آنچه رخ داده است کمتر به نگرشها و فرهنگهایی که پسااستعمارگران را به خود مشغول میکند علاقهمند بود و در عوض بیشتر به اروپامحوری بهعنوان یک پروژه جهانی و ایدئولوژیک که تقویت کننده امپریالیسم و نابرابریهای سیستمی است و با مشروعیت بخشیدن به یک سیستم جهانی که منابع را مصادره و مردم را استثمار میکند جهان جدیدی خلق میکند، علاقهمند بود. برای مثال امین نشان داد که چگونه علوم اجتماعی اروپامحور در مشروعیت بخشیدن به سرقت نامحدود سرمایه در جنوب جهانی و کشورهای فقیر، کمک کرد. در حالی که برای سعید نگرشها و فرهنگها برای به چالش کشیدن امپریالیسم کافی است، برای امین مخالفت با امپریالیسم همیشه به موضوع مخالفت با سرمایه داری باز میگشت.
امین معتقد بود که نقد سعید در این حوزه بیش از حد کلی و فراتاریخی است، زیرا تمایزی بین دیدگاههای مختلف در خصوص شرق اسلامی قائل نیست. این تجربه باعث شد تا امین در بکاربردن آزادنه مفهوم اروپامحوری کمی احتیاط به خرج دهد. برای امین، اروپامحوری مفهومی بود که در یک لحظه تاریخی خاص توسعه یافت. او همچنین از سعید انتقاد میکرد که صرفاً تعصب اروپایی – یا شرقشناسی – را بدون «پیشنهاد سیستمی برای توضیح حقایق نادیده در این حوزه» محکوم کرده است. این دقیقاً همان چیزی است که امین در کار خود به آن توجه کرده است. امین با افشای دیدگاه کاملتری از توسعه سرمایهداری بدون سوگیریهای اروپاییمحور، پیشنهاد میکند که برای فهم دقیق تاریخ باید یک پروژه جهانی عاری از خاصگرایی اروپایی، یعنی «مدرنیته منتقد مدرنیته» دنبال شود. البته چنین ادعایی را میتوان از دریچه علوم اجتماعی انتقادی نیز نقد کرد، با توجه به این که برای هر نظریه در علوم اجتماعی مسلماً غیرممکن است که به طور کامل واقعیت را به شیوهای بی طرفانه مورد بررسی قرار دهد.
«اروپامحوری» امین، که در سال ۱۹۸۸ به زبان فرانسه منتشر شد، از جمله پاسخی به نقدهای پسااستعماری بود که تحلیلهای مارکسیستی را به دلیل اروپامحوری بودن رد میکرد. امین موافق بود که جنبههای مارکسیسم اروپاییمحور است – مانند این پیشفرض غایتشناختی که کشورهای در حال توسعه صرفاً در «مرحله» اولیه توسعه سرمایهداری هستند و با گذشت زمان، اروپا را خواهند گرفت. اما او معتقد بود که مفاهیم مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی میتوانند نقدهای محکمی از اروپا محوری ارائه دهند.
حالا باید به این سوال پاسخ دهیم که جایگزین امین برای علم اروپا محور چه بود؟ از نقطه نظر پیرامونی، امین چارچوبی را برای کشف ساختارهای نابرابر اقتصاد جهانی ارائه کرد - که نظریههای اروپامحور نمیتوانند آن را ارائه دهند.
در مورد سهم امین در حوزه اقتصاد توسعه دو دیدگاه وجود دارد. یکی مفاهیم خاصی است که او مطرح کرده است و اینکه چگونه به طرق مختلف برای تفسیر جهان بسط داده شده اند. روش دیگر رویکرد او به علوم اجتماعی است که بیشترین پتانسیل را برای تجدید ساختار اقتصاد توسعه به عنوان یک رشته دارد (همانطور که در مقاله مشترک اخیر من برای بررسی اقتصاد سیاسی آفریقا توضیح داده شده است). بیایید با رویکرد او به اقتصاد سیاسی شروع کنیم.
مفهوم اقتصاد سیاسی امین ما را به تفکر ساختاری، زمانی، سیاسی و خلاقانه در مورد مشکلات اقتصادی جهانی سوق میدهد. تفکر او از مرزهای کشیده شده عبور میکند و چشم اندازی نو پدید میآورد. اجازه دهید ابتدا توجه او به ساختار را در نظر بگیریم. در زمانی که بیشتر علم اقتصاد به فردگرایی روششناختی یا ناسیونالیسم روششناختی تکیه کرده است - رویکردهایی که فرد یا ملت را به عنوان مرتبطترین واحد تحلیل مورد بررسی قرار میدهند- امین با اصرار بر اینکه ما باید به صورت ساختاری فکر کنیم، مسیر را آغاز میکند.
در حقیقت امین در تحلیل توجه خود را به ساختارهای جهانی که زیربنای یک سیستم بین المللی استثمار هستند، معطوف میکند. اندیشیدن به ساختار اقتصاد جهانی در واقع چیزی بود که باعث شد تا او سهم مهمی در نظریه وابستگی داشته باشد، این نظریه که یک سنت علمی جنوب محور است، گرایش سرمایه داری و محدودیتهایی را که برای جهان پسااستعماری ایجاد میکند، نقطه شروع خود برای تحلیل همه چیز میداند. امین بر همین اساس بررسی کرد که چگونه مبادله نابرابر - نابرابریهای نهفته در تجارت بینالملل - یکی از ویژگیهای مهم اقتصاد سرمایهداری جهانی است که میراثی از استعمار بوده و همچنان کشورهای جنوب جهانی را در وضعیت نامساعد ساختاری قرار داده است. امین همچنین بر لزوم تفکر زمانی اصرار داشت. او خود را به عنوان بخشی از مکتب ماتریالیسم تاریخی جهانی معرفی کرد که در آن گسترش تاریخی سرمایه داری جهانی کلید درک قطب بندی بین هسته و پیرامون است. رویکرد امین نیز اساساً سیاسی بود. او هرگز انکار نکرد که هدف نهایی او تغییر جهان به سوی بهتر شدن است. این امر او را از اقتصاددانانی متمایز میکند که در سنت اروپامحوری مدعی هستند که علم اجتماعی خنثی و غیرسیاسی است.
در نهایت، میتوان گفت امین در استفاده از مفاهیم، متفکری خلاق بود. او خود را یک «مارکسیست خلاق» خواند و تأکید کرد که به جای توقف در کارل مارکس، از کارل مارکس شروع خواهد کرد. مارکس با از مبارزه طبقاتی، استثمار و توسعه نابرابر سرمایهداری تحلیل هایش را آغاز میکند و امین هم این مفاهیم را برای تحلیل امپریالیسم، مبادله نابرابر و گرایشات قطبی بین هسته و پیرامون توسعه داده است.
با توجه به این رویکرد تاریخی به اقتصاد سیاسی، منطقی بود که امین نظریه ارزش مارکس را برای درک بهتر امپریالیسم بسط دهد. در انباشت در مقیاس جهانی (۱۹۷۴)، او نشان داد که مکانیسمهایی که از طریق آن ارزش از حاشیه به هسته اصلی جریان مییابد، بازتولید تقسیم بینالمللی کار و توزیع نابرابر جغرافیایی ثروت و ناشی از استعمار و ساختارهای آن است. امین در توسعه مفهوم سازی خود از پدیده «رانت امپریالیستی» از ایدههای اقتصاددانان نئومارکسیست از جمله پل باران و پل سویزی و کتاب مهم سرمایه انحصاری (۱۹۶۶) استفاده کرد. رانت امپریالیستی، برای امین، ناشی از ارزش اضافیای بود که نصیب سرمایه دار میشد. به عبارت دیگر، بر اساس منطق امپریالیسم، ارزش بیشتری را میتوان از طریق تولید در پیرامون از کارگران استخراج کرد – این کار در مقایسه با کارگرانی که در مرکز، همان کارهای مشابه را انجام میدهند، رانت اضافی برای سرمایهدار ایجاد میکند. امین استدلال کرد، در حالی که کارگران با دستمزد پایین در حاشیه، بهره وری کمتری از همتایان خود در مرکز ندارند، اما در برابر ارزشی که ایجاد میکنند کمتر پاداش میگیرد – و این همان چیزی است که چنین رانتی (امپریالیستی) را ایجاد میکند یعنی مازاد ارزش تولید شده به جای اینکه به کارگران در حاشیه برسد به جیب سرمایه دار میرود. اندی هیگین باتوم و سایر محققان از آن زمان به بعد این دیدگاه امین را توسعه دادند و از این مفهوم برای نشان دادن اینکه چگونه شرکتهای چندملیتی بریتانیایی و اسپانیایی توانستند از این موقعیت برای افزایش سود خود استفاده کنند، بهره بردند.
به بیان دیگر استعمار، اقتصادهای پسااستعماری را به گونهای شکل داده که انباشت سرمایه به روشهای نابرابر صورت گرفته است. امین در توسعه نابرابر (۱۹۷۶) بین دو نوع مختلف انباشت تمایز قائل شده است، او یک مدل را «انباشت خودکار» نامیده است که در هسته اتفاق افتاده و بازتولید گسترده سرمایه را باعث شده است. در مقابل، پیرامون با چیزی که او آن را «انباشت برونگرا» مینامید درگیر بوده است، نوعی از انباشت که به بازتولید سرمایه منجر نمیشود. او بر همین اساس بیان میکند که توسعه نابرابر از لحاظ تاریخی، تکامل یافته و ساختارهای استثماری را ایجاد کرده است و این ساختارها در دوران معاصر خود را به شکل مبادله نابرابر در نظام بین الملل به ما نشان میدهد. از نقطه نظر امین این پدیده به نوبه خود منجر به دو قطبی شدن و افزایش نابرابری در جهان شده است. «مبادله نابرابر» در نظریه امین تلاشی برای توضیح عدم یکسان سازی قیمت عوامل تولید در سطح جهانی بود، این بدان معناست که نیروی کار، مواد خام و زمین در حاشیه ارزانتر است. او ارزشگذاری پایین بر روی نیروی کار در حاشیه را «ابراستثمار» نامید. برای امین، مبادله نابرابر نتیجه گسترش سرمایه انحصاری به مناطق پیرامونی برای کسب ابرسودها (یا همان رانت امپریالیستی) بود.
امین با نگاه خلاقانه خود در این حوزه نیز شرایط بحث و منطق مبادله نابرابر را تغییر داد. تا قبل از او، گرایش ارتدوکسی در میان اقتصاددانان این بود که کارگران در حاشیه نسبت به کارگران مرکز تولید کمتری دارند. در این میان توجه به این نکته حائز اهمیت است که ایده مبادله نابرابر و «ابر استثمار» همچنان در بین مارکسیستها بحث برانگیز است. در کتاب سرمایه (۱۸۶۷)، مارکس حتی بیهودگی مقایسه بین درجات مختلف استثمار در ملل مختلف، و مشکلات روش شناختی مهمی که این کار به وجود میآورد، مورد بحث قرار داده است. همچنین بسیاری از مارکسیستها استدلال میکنند که نئومارکسیستهایی مانند امین به بهای استثمار نیروی کار، بیش از حد بر روابط بازار تمرکز کرده اند. در مقابل این انتقادات، امین علاوه بر شرکت در این بحثهای نظری، از اولین کسانی بود که به سنجش تجربی مبادله نابرابر پرداخت. بسیاری از پژوهشگران و حتی منتقدان، از آن زمان به بعد راه او را دنبال کردند، افرادی مانند جیسون هیکل و دیلان سالیوان، از جمله این افراد بودند که تحقیقات آنها در سال ۲۰۲۱ فرضیه امین را ثابت کرد و نشان دادند که شمال جهانی حدود ۶۲ تریلیون دلار از جنوب جهانی بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۲۰۱۸ (دلارهای ثابت ۲۰۱۱ آمریکا) کسب سود کرده است. هیکل و همکارانش با بررسی طیف وسیعی از روشهای مختلف برای محاسبه مبادله نابرابر دریافتند که صرفنظر از روش، شدت بهرهکشی و مقیاس مبادله نابرابر از دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بهطور قابلتوجهی در جهان افزایش یافته است.
امین همچنین زمان قابل توجهی را به تفکر در مورد راههای تغییر سیستم ناعادلانه موجود در جهان اختصاص داد. او به شدت درگیر کنشگری بود و برخی از مفاهیم نظری را برای ایجاد تغییرات سیاسی توسعه داده و پیشنهاد عملی در حوزه سیاست ارائه داده است. شناخته شدهترین ایده امین در مورد «جداسازی یا پیوندزدایی» است - که او کتابی را بر اساس آن منتشر کرد. او در کتاب «پیوند زدایی: به سوی یک جهان چندمرکزی» (۱۹۹۰) ارزیابی راههای احتمالی پیش رو برای ایجاد دولت مستقل در پیرامون را ارائه میدهد. امین در این کتاب استدلال میکند که شرایط خاصی که امکان پیشرفت سرمایه داری در اروپای غربی در قرن نوزدهم را فراهم کرده بود، در جای دیگری امکان بازتولید ندارد. بنابراین، او مدل جدیدی از صنعتی شدن را پیشنهاد کرد که با تجدید اشکال غیرسرمایهداری کشاورزی دهقانی شکل گرفته بود، که به نظر او به معنای جدا کردن آن مدل از الزامات سرمایهداری جهانی میباشد.
توجه به این نکته مهم است که جدا کردن پیوند از سیستم جهانی، اغلب به اشتباه به معنای خودکفایی یا سیستم خودکفایی و تجارت محدود، درک میشود. اما این یک تفسیر نادرست از این مفهوم است. پیوند زدایی مستلزم قطع همه پیوندها با بقیه اقتصاد جهانی نیست، بلکه مستلزم امتناع از پیوند زدن استراتژیهای توسعه ملی به الزامات جهانی شدن است. هدف از این کار باید ساخت یک اقتصاد سیاسی متناسب با نیازهای درونی باشد نه صرفاً همراهی با نیازهای نظام جهانی. برای رسیدن به این هدف حاکمیت، سیستمهای تولیدی خود را توسعه میدهد و نیازهای مردم را به جای تقاضاهای سرمایه بین المللی در اولویت قرار میدهد.
امین در مصاحبهای که قبل از مرگش با او داشتم، بر اهمیت واقعیت اقتصاد سیاسی خاص هر کشوری برای درک بهتر و موقعیت یابی صحیح احتمالات برای پیوندزدایی تأکید کرد. در آن زمان، امین با دقت عجیبی تخمین زد که «اگر بتوانید ۷۰ درصد پیوندها را از بین ببرید، کار بزرگی انجام دادهاید». وی خاطرنشان کرد: کشور قدرتمندی که به دلایل تاریخی از ثبات نسبی برخوردار باشد و از قدرت نظامی و اقتصادی معینی برخوردار باشد، اهرمهای بیشتری برای پیوندزدایی خواهد داشت. به همین دلیل مثلا در حالی که چین ممکن است بتواند ۷۰ درصد از پیوندهای خود با اقتصاد جهانی را براحتی جدا کند، کشور کوچکی مانند سنگال برای دستیابی به همین میزان تلاش بسیار زیادی در پیش دارد.
از نظر امین، پیوندزدایی مستلزم رد درخواستها برای انطباق با مزیت نسبی یک کشور توسعه یافته و سایر اشکال تأمین منافع خارجی است. البته مشخص است که گفتن این حرف آسانتر از انجام دادن آن است. امین خاطرنشان میکند که برای رسیدن به این نقطه، هم نیازمند حمایت داخلی قوی برای عملیاتی کردن این پروژه ملی و هم همکاری قوی جنوب-جنوب به عنوان جایگزینی برای روابط اقتصادی استثمارگرانه بین هسته و پیرامون هستیم. او اضافه میکند که در کنار اقدامات بالا، نباید از سایر جنبههای پیوندزدایی که شامل سرمایهگذاری در پروژههای بلندمدت، مانند زیرساختها، با هدف بهبود کیفیت زندگی برای اکثر مردم کشور، به جای حداکثر کردن مصرف یا سود کوتاهمدت، نیز غافل بود.
خوب است بدانید که چندین محقق اخیراً مسیرهای توسعه تاریخی را در رابطه با مسئله پیوندزدایی مطالعه کرده اند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۲۰ فرانچسکو ماچدا و روبرتو نادالینی این ملاحظات را برای درک مسیر توسعه چین به کار بردند، همچنین در سال ۲۰۲۱ فرانسیسکو پرز آن را برای درک توسعه اقتصادی در شرق آسیا به کار برد. با این حال، نمیتوان این حقیقت را نادیده گرفت، همانطور که جهان بیشتر به هم پیوسته میشود، احتمالات برای پیوندزدایی مورد نظر امین چالش برانگیزتر میشود.
با توجه به اینکه اکنون در مقطعی هستیم که برای دانشگاههای شمال جهانی ابراز تمایل به «استعمارزدایی از دانشگاه» مد شده است. بسیاری از محققان برای درک چگونگی انجام این کار به سمت ایده شرق شناسی سعید میشتابند، با اینکه رویکرد و تعهد امین به علوم اجتماعی جنوب محور ممکن است چشم انداز رادیکال تری پیش چشم آنها قرار دهد.
پس از سعید، بیشتر مباحث استعمار زدایی از علوم اجتماعی به چالش برانگیز بودن موضوعات نژادپرستانه و تصویرهای اروپایی محور در برنامه درسی و در گفتمان دانشگاهی محدود شده است. این در شرایطی مهم است که برنامههای درسی به طور فزایندهای محدود، اروپا محور و با کمبود شدید تنوع، به ویژه در حوزه اقتصاد، شده اند. به همین دلیل خوب از به بررسی این نکته بپردازیم که دیدگاه امین فراتر از سهم سعید در مطالعات این حوزه، چه چیزی به بحثهای مربوط به استعمار زدایی از اقتصاد اضافه میکند؟
اول باید به این نکته دقت کنیم که، توجه امین به این مسئله که چگونه میراثهای دوران استعمار، ساختارهای اقتصادی و اجتماعی اقتصاد جهانی را به طرق مختلف شکل داده اند، در را برای انبوهی از پژوهشها در مورد میراث استعماری، امپریالیسم و مبادله نابرابر باز میکند. بنابراین، در خصوص ایده استعمار زدایی از دانشگاه ها، امین به ما پیشنهاد میدهد برنامههایی برای ترویج درک جنوب محوری از جهان و همچنین درک جایگزین از سرمایه داری را تنظیم و اجرا کنیم. این در جای خود نکته بسیار مهمی است، زیرا امروزه تقریبا بورس تحصیلی که رویکرد انتقادی به سرمایه داری داشته باشد تا حد زیادی از برنامههای درسی اقتصاد در سراسر جهان به حاشیه رانده شده است.
موقعیت امروز ما تفاوت زیادی با گذشته دارد. زمانی که امین در سال ۱۹۵۷ از تز دکترای خود در پاریس دفاع کرد، زمانی بود که امکان آن وجود داشت که با بسط مفاهیم مارکسیستی در مؤسسات علمی، دکترای اقتصاد را دریافت کرد. فقط چند سال قبل از آن، در سال ۱۹۵۱، باران، یک اقتصاددان مارکسیست، اندکی پس از بازنشستگی سویزی، اقتصاددان مارکسیست دیگر از دانشگاه هاروارد در ماساچوست در سال ۱۹۴۷، به سمت استاد تمام در دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا ارتقاء یافته بود. در آن لحظه، دانشمندان رادیکال در سراسر جهان توضیحات و تفسیرهای نو و بدیعی برای گرایشات سرمایه داری ارائه میکردند. در آن دوران همچنین علاقه خاصی به بازتفسیر مارکس از منظر دنیای پسااستعماری، در بین دانشمندان از هند گرفته تا برزیل وجود داشت. همچنین زمانی بود که کنفرانس باندونگ - گردهمایی در اندونزی در سال ۱۹۵۵ با حضور نمایندگان ۲۹ کشور تازه استقلال یافته آسیایی و آفریقایی برای ایجاد اتحادهایی حول توسعه اقتصادی و استعمار زدایی - برای کسانی که مخالف استعمار و استعمار نو بودند، خوش بینی فزایندهای ایجاد کرده بود.
بحثهای اواسط قرن بیستم درباره اروپامحوری از مبارزات مادی واقعی علیه روابط استعماری و نواستعماری شکل گرفته است، که در تضاد با حوزه معاصر اقتصاد قرار دارد. بر اساس روشهای اقتصاد سنجی پذیرفته شده از دیدگاه امین، استعمار زدایی از دانشگاه باید مجددا فضایی را برای انواع مطالعات رادیکال - که نقش خود نظام سرمایه داری را در ایجاد نابرابریها و بی عدالتیهای جهانی به دقت بررسی میکند - که در اواسط قرن بیستم امکان پذیر بود، ایجاد کند.
دوم، ایده امین میتواند به ما کمک کند تا مبانی ایدئولوژیک جریان اصلی اقتصاد و همچنین نظریه پردازی علوم اجتماعی را به طور کلی و جامع ببینیم. در این مورد، او نقطه شروع لازم را برای به چالش کشیدن حوزهای که اروپا محور باقی میماند به ما میدهد.
سوم، ممکن است در مورد استراتژی شخصی و زندگی علمی نیز درسهای مهمی از امین بیاموزیم. او با دانشگاههای برتر که در هسته جهانی بودند ارتباط چندانی نداشت. او یک پان آفریقایی و شهروند کشورهای در حال توسعه بود و زندگی خود را بر ایجاد نهادهای سیاسی و فکری در آفریقا متمرکز کرد. این در تضاد با بسیاری از تلاشهای دانشگاههای هستهای است که سعی میکنند به جای حمایت از نهادها و معرفتشناسیهای جنوبی، دانشمندان پیرامونی را در مؤسسات (اغلب اروپا محور) خود بگنجانند.
در نهایت، میتوان گفت امین همیشه کار خود را به مبارزات واقعی و عینی گره میزد. درست است که از نظر او مخالفت با علم اجتماعی اروپامحور مهم بود، زیرا بعد استعماری نظام اقتصادی جهانی را آشکار میکرد، اما این مخالفت مقدمهای بود برای توصیههای سیاسی امین به دولتهای پیرامونی برای رهایی از سیستم سرمایه داری جهانی. بر این مبنا، چارچوب استعمار زدایی دانشگاه که اغلب جدا از مبارزات اجتماعی گسترده مربوط به استعمار زدایی تعریف میشود فاصله زیادی با عینی گرایی دارد و ایده امین میتواند کمک کند تا دانشگاهها از پوسته آکادمیک و صرفا علمی خود خارج شوند و بدرد جوامع خود بخورند.
تلاشهای علمی و عملی امین یادآوری مهمی است که به ما نشان میدهد استعمار امری ذهنی نیست بلکه ارتباط زیادی با منابع مادی داشته است، بنابراین استعمار زدایی تنها از طریق تغییر در معرفتشناسی امکانپذیر نیست و باید زمین بازی را تغییر داد.
/انتهای پیام/